در برنامه دیشب «نود»، سهسؤالِ پیاپی از مربی کراوات کافی بود تا بفهمیم فاصله ما با فوتبال حرفهای چقدر است. عادل فردوسیپور نماینده اغلب ماست؛ مثل خیلی از ما فکر میکند و به همین دلیل است که اینقدر دوستش داریم. برانکو اما در جهانی دیگر میزید. دوستش داریم ولی نمیتوانیم انکار کنیم که او را از آب و گل دیگری سرشتهاند. خودکمبین نیستم اما اگر میخواهیم حقیقتاً فوتبال را به سمت حرفهایشدن ببریم، باید جا پای برانکو بگذاریم تا شاید بتوانیم اندکاندک از تقلید وارَهیم و خود به برانکو بدل شویم. برویم سراغ آن سهپرسش و سهپاسخ متفاوت؛ عادل بهظاهرِ یکی از بازیکنان اشاره میکند و میگوید به من ربطی ندارد؛ «ولی آخه خداییش این چه موُییه؟» در حقیقت فردوسیپور حرف دل همه ما را به زبان آورد. من هم هرجور که فکر میکنم، میبینم طاقت دیدن جوانی را که اطراف سرش را تراشیده و آن اندک مویی را هم که باقی گذاشته، دُماسبی بسته، هیچرقمه ندارم.
فردوسیپور هم که به اصلاحطلبی شهره است و دل در گرو کسانی دارد که از حفظ حریم شخصی و رعایت حقوق شهروندی سخن میگویند، نمیتواند چنین ریخت و قیافهای را تحمل کند. به همین دلیل اول تعارف میکند و میگوید: «به من مربوط نیست ها! ولی آخه…»؛ در حقیقت، حرف اصلی او از همان «ولی آخه…» به بعد، شروع میشود، که اگر جز این بود اصلاً نباید این موضوع را مطرح میکرد و یا مثل برانکو میگفت: این یک موضوع شخصی است و در همهجای دنیا هستند از این فوتبالیستها که دوست دارند ظاهری متفاوت داشته باشند، مهم این است که بازیکن در میدان فوتبال خوب بازی کند. عادل اما دستبردار نبود و بلافاصله گفت: حیف است از این بچهها؛ خیلی خوب بازی میکنند و باید قدر خودشان را بیشتر بدانند و سالم زندگی کنند. ما ایرانی ها خیلی خوب میفهمیم منظور مجری محبوبمان از سالم زندگیکردن چیست. با او همدل و همسخنیم. ما جوری بار آمدهایم که دوست داریم آدمهای محبوب زندگیمان مظهر پاکی و سلامت باشند، اما برانکو اگرچه منظور عادل را خوب متوجه میشود ولی این را هم خوب میفهمد که سلامت، بار اخلاقی دارد و اخلاق اگرچه امری است پسندیده، اما جایی در فوتبال حرفهای ندارد. به همین دلیل بلافاصله حرف عادل را تصحیح کرد و گفت: بازیکنها باید حرفهای زندگی کنند. تفاوت چندانی شاید بین سلامت زندگیکردن و حرفهای زندگیکردن وجود نداشته باشد.
بسیاری از بازیکنان بزرگ دنیا که در بلاد کفر زندگی میکنند، به مراتب از بازیکنان مسلمان ما درستتر و اخلاقیتر زندگی میکنند؛ اما اسمش را زندگی سالم و اخلاقی نمیگذارند. میگویند زندگی حرفهای و در زندگی حرفهای، نه جایی برای بیاعتنایی به سالم زندگیکردن میماند و نه اصلاً بازیکن حق دارد نسبت به سلامت خود بیاعتنا باشد. این زندگیِ سلامت به قول عادل، و حرفهای به قول برانکو را نه کمیته اخلاق به بازیکنان تحمیل میکند و نه واعظان و خطیبان. بازیکنان میدانند برای بهدست آوردن موقعیت و مقام بهتر، چارهای جز رعایت برخی نکات ندارند. عادل باز هم دست از ایرانیبودن برنمیدارد و برای مهیّجتر شدنِ برنامهاش از برانکو میخواهد بهترین بازیکن تیمش را معرفی کند؛ اما باز هم دست خالی برمیگردد و برانکو یکبار دیگر فرصت میکند تا حرفهایبودنش را به رخ بکشد: ما یک تیم هستیم، با هم میبازیم، با هم میبریم و با هم مساوی میکنیم. البته برانکو این را هم فراموش نکرد که تیم یک ماشین نیست، برای همین هم اضافه کرد: البته تیم به ستاره نیاز دارد تا مردم به تیم توجه کنند و به استادیوم بیایند و اسپانسر هم تیم را جدّی بگیرد. مجموع این حرفها شاید پنجدقیقه هم طول نکشید، اما در این پنجدقیقه ما شاهد دو دنیا بودیم.