رویداد۲۴- مازیار وکیلی: سعید نعمتالله به طور جدی از سال 88 کارش را شروع کرد. نوشتههایش یادآور آثار کیمیایی بود و نوشتههای اولیهاش خصوصاً سریالهای زیر هشت و جراحت مورد توجه قرار گرفت.
نعمتالله دنیای کیمیایی را با یک سنت مردسالارانه ادغام کرد و توانست از دل این ادغام درامهای قابل قبولی بیرون بکشد. اما هرچه پیش رفت آثارش بیشتر و بیشتر اُفت کرد. دز سنتگرایی کارهایش را انقدر بالا گرفت که به جای ساخت شخصیتهای خاکستری شروع کرد به ستایش از سنتهای پدرسالارانه. سنتهایی که اگر در جای خودش استفاده نشود عین تحجر است.
این خطی بود که کیمیایی با قیصر شروعش کرد. کیمیایی قهرمانانی یاغی ساخت که با عملگرایی انقلابیشان جلوی ظلم میایستادند. همین امروز هم نویسندگان و منتقدان بسیاری هستند که آثار دوره اول کیمیایی را عین تحجر میدانند. منتها آن دوستان نویسنده و منتقد به یک نکته توجه نمیکنند، آثار دوره اول کیمیایی متناسب با حال و هوای زمان ساختشان ساخته شده بودند. عملگرایی قیصر شبیه انقلابی بود که ده سال پس از ساخت آن فیلم در ایران به وقوع پیوست.
تفاوت مهم دیگری که آثار کیمیایی با خیل مقلدانش داشت این بود که قهرمانهای قیصر از دل وسترن بیرون میآمدند. قهرمانان وسترن بیشتر از آنکه سنتی باشند پاکباخته هستند. بیشتر از آنکه روی ارزشهای مردانهشان تاکید کنند روی مسیری که باید طی کنند تاکید میکردند. مسیری که انتهایش رستگاری قهرمان بود و نمونه اعلای این رستگاری همان پوزخند پایانی قیصر.
کیمیایی توانسته بود برای مردهایش یک مسئله واقعی بسازد. مسئلهای که قهرمان چارهای جز حل آن به سبک خودش نداشت. فردگرایی قهرمانان کیمیایی عملگرایانه بود. مثل خلیل کبابی و دیگر شخصیتهای آثار نعمتالله نبود که اساساً مسئلهای برایشان ساخته نمیشود تا طی کردن مسیر برای حل مسئله جذاب باشد. اشکال امثال سعید نعمتالله این است که خیال میکنند با رعایت فرم دیالوگنویسی آثار کیمیایی میتوانند شبیه دوران اوج او باشند. اما آثار دوران اوج کیمیایی فقط متکی به دیالوگهای آثارش نبود .
قهرمانان کیمیایی واقعاً مسئله داشتند. مسئله خلیل کبابی را بگذارید جلوی مسائل و مصائب قیصر، سید رسول و رضا موتوری تا متوجه شوید چرا خلیل کبابی حتی کاریکاتور آنها هم نیست. کدام عمل قهرمانانه از خلیل کبابی سر میزند که ارزشش را داشته باشد تا او را قهرمان خطاب کنیم؟ خلیل کبابی قهرمان نیست. تیپ هم نیست. کاریکاتور بدقوارهای است از قهرمانان سالهای دور. یکجور مردانگی از مداُفتاده در وجود این تیپهای رو به احتضار هست که مقلدان کیمیایی سعی میکنند زندهاش کنند. منتها چون این مردانگی رو به زوال را نمیشود بازسازی کرد رو میآورند به کاسه آش و کباب و سفره انداختن روی زمین تا شاید به دم دستیترین شکل ممکن بشود آن سنتها را زنده کرد. غافل از اینکه آن سنتها و آن مردانگیها با چنین المانهای رنگ و رفتهای ساخته نمیشوند.
سنت از یک تفکر ریشهدار بیرون میآید. سنت با نشان دادن ظرف و ظروف سنتی و پوششهای سنتی ساخته نمیشود. سنت پیچیدگیهای فکری خودش را دارد که چون امثال نعمتالله از آن سر در نمیآورند محدودش میکنند به این ظرف و ظروف. نعمتالله و دیگر دوستان مقلد کیمیایی باید بدانند ستایش و تقدیس این سنت نتایج خودش را دارد. قیصر اگر چاقو میکشید روی متجاوز میکشید. خلیل کبابی علیه چه کسی میشورد؟ مادر بچهاش. زنی که طبق پیش فرض نویسنده همه تقصیرها به گردن اوست تا شاید رفتار خلیل کبابی توجیهی داشته باشد. غافل از اینکه این بد بودن بیدلیل و آن پیش فرض ناروا که نعمتالله درباره شخصیت زن سریال دارد کل درام را روی هوا میبرد.
سعید نعمتالله دارد سعی میکند به دامان چیزی پناه ببرد که راه حل امروز ما نیست. سنت بد نیست. سنت لازمه پیشرفت است. ژاپن هم با حفظ سنتهایش مدرنیته را پذیرفت و از مدرنیته (در کنار سنت) ابزاری ساخت برای توسعه. تفاوت در اینجاست که آنها از سنت استفاده هویتی میکردند. با سنت هویت خودشان را حفظ میکردند، در حالی که امثال سعید نعمتالله سنت را انتهای مسیر میدانند. برای همین هم هست که در برداشتی سادهانگارانه سنت را به یکسری ظرف و ظروف تقلیل میدهند.
از نظر نعمتالله اگر کسی در یک وضعیت خاص رشد کند آدم خوبی است و اگر مثلاً مثل همین آتنه سریال زیر پای مادر بخواهد امروزی باشد و مدرنتر زندگی کند محکوم به فناست. این استدلال است که مشکل دارد. این نگاه افراطی به سنت ربطی به قهرمانان عملگرا دوران اوج کیمیایی هم ندارند. شخصیتهای سریال نعمتالله بد و خوبهای مشخصی هستند که طبق ذهنیت آقای نویسنده بد و خوب آفریده شدهاند تا پدرسالاری مدنظر نویسنده تقدیس شود. شخصیتهایی که اغلب در وضعیتی دور از ذهن قرار میگیرند تا همان پدرسالاری را به شعاریترین شکل ممکن ستایش کنند. این دیدگاه پوسیده نتیجهاش سریالهای متعددی است که همهشان شبیه یکدیگر هستند. یک سری دوز کامل. مثل اجناسی میمانند که از یک کارخانه مشخص و با الگویی مشخص بیرون آمدهاند. زیر بام تهران و زیر پای مادر هیچ فرقی با یکدیگر ندارند. همانطور که مادرانه هیچ فرقی با مدینه نداشت. علتش این است که نویسنده این سریالها به چیزی که مینویسد ایمان ندارد.
اگر آن نمای پایانی فیلم طبلها زیر چرخش پا انقدر منقلب کننده است به خاطر ایمان راسخی است که فورد به آن پرچم داشت. در حالی که نه کیمیایی امروز نه مقلدانش ایمانی به این جهان و سنتهایش ندارند. به خاطر همین هست که فیلمها و سریالهایشان انقد بیخاصیت و خندهدار از آب در میآید. دنیای امثال کیمیایی و نعمتالله خیلی وقت است به دوره خزان خودش رسیده. چون ایمان از این جهان رخت بربسته و باعث شده این دنیا به دورانی پا بگذارد که میشود به راحتی به آن لقب پاییز پدرسالار را داد. پدرسالاری الزاماتی دارد که این دوستان نه درکش کردهاند نه توانایی درکش را دارند. که اگر این درک را داشتند آثارشان انقدر خندهدار از کار در نمیآمد.