رویداد۲۴- بیدلیل کنار روزنامهفروشی میایستی. مغزت متوقف شده و در بیزمانی و بیفکری تمام، نگاهت روی عناوین روزنامهها میدود.
تیتری از یک روزنامه نظرت را میگیرد و ذهنت از میان همه دلخوریها و دلمردگیها روی کلمات متمرکز میشود. مطلب این است: «مسئولان خوابزده و دشمنان بیدار». در خیال خسته گنگت که به اندازه عمر نسلت سوهان خورده است، بهدنبال مفهوم خوابزدگی مسئولان میگردی تا ببینی دشمنان با بیداریشان بار دیگر چه بلاهایی بر سر این ملت آوردهاند.
آن روزنامه را قیمت میپردازی تا بر مبل مرگ، با افیون کلماتش دلیلی بر موج یأسِ وجودت بیابی. به آنی این روزنامه را رها کن و با من به زیر پوستِ شهر بیا... در میان زبالهها چیزی میجنبد؛ هر جنبش، دلیلی بر زندگی است، حتی اگر در تعفن زباله باشد. شاید موشی است که قسمت زندگیاش پسماندها شده است؛ اما نه! این جنبش سریع و پردرد، به دختربچهای نحیف و تُرد و چهارماهه تعلق دارد که انگار به ساعتی پیش بر این دنیا چشم گشوده است.
نوزاد به بیمارستان لقمان اعزام میشود. تشخیصی که از سوی بیمارستان به تیم درمان جمعیت امام علی (ع) اعلام میشود، این است: اعتیاد شدید در خون و سوءتغذیه تمام. همه تلاش گروهِ شناسایی جمعیت برای یافتن نشانی از خانواده نوزاد، بیثمر ماند. تنها کاری که میشد برای این کودک رهاشده کرد این بود که دستکم در بیمارستان، خانوادهاش شویم و کنارش باشیم. در هر روز، سه شیفتِ هشتساعته، دانشجویان عضو جمعیت و گاه مادرانشان، مسئولیت مراقبت از دخترکی را که اینک نامش رؤیا شده بود، بر عهده میگیرند.
هر نگاه پرمهرِ معطلی که بالای سر کودک میتابید، غیر از خماری پردرد و رنجههایش، زخمهای سوختگی سیگارهای خاموش شده بر گوشت و پوستش را نیز نظاره میکرد. اگرچه اعضای جمعیت به زندگیهای اینگونه فرزندان این سرزمین، در رهاشدگی اعتیاد، ناآشنا نبودند و پیش از آن، عرشیا و یاسین و محراب و فاطمهها را دیده بودند؛ بااینحال در ١٠ شبِ زجر رؤیا، همه رؤیاهایشان در زنگِ افعی افیون کابوس شد.
آن شب که رؤیا خاموش میشد، شمس بود که در خود جمع شد، إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ، ستاره بود که کِدِر شد و هر کوه آهنین تصمیمی را که قصد ایستادن بر بالای سر کودک لگدمالشده سرزمینش دارد، الْجِبَالُ سُیرَتْ کرد. هرکس که بالای سر آن کودک بود میپرسید حتم باید بیدار باشم، دشمن به این سرزمین هر روز و هر شب، بیهیچ وقفهای در حال پخش مواد مخدر و تکثیرِ بیخبری از این آسیب و معضل است.
وقتی که رؤیا مُرد، میدیدم که اشک اعضای جمعیت در خِدِرِ بیزمانی بر حدقه چشم، معطل و معلقمانده، نه فرومیریزد و نه جمع میشود. همه نگاهها سؤال شده بود: بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَتْ؟! حال تو روزی نامه بیخبران را بردار! عینک دقت بر چشم گذار، بر مبل خود جابهجا شو و بر زیرتیترِ «مسئولان خوابزده، دشمنان بیدار»، بخوان که نویسنده مقاله چه واسلاما و پیراهن یقهبسته دریدنی به راه انداخته است که چرا جلوی فلان برنامه را نگرفتهاید؟ نه برنامههای مرسومی مثل کنسرت که همواره مانعش میشوند، بلکه این بار پیگیر لغوِ برنامهای برای توزیع ٩ هزار کیسه آذوقه میان محرومان هستند.
چرا مرگ رؤیا؟ چرا لغو یک برنامه سرگرمکننده یا امدادرسان به فقرا؟ این دو پرسش را اگر کنار هم بگذاریم، خواهیم فهمید که ما را به چه چیز سرگرم کردهاند و پاسخی مهیب و زشت، نه مثل دُمِ خروس، بلکه چون زنگِ افعی بیرون میزند.
*مؤسس جمعیت امام علی(ع)
منبع: شرق