انتخابات هفتم اسفند با حضور گسترده مردم برگزار شد؛ ممکن است برخی آنرا ناشی از برنامه ریزی دقیق اصلاح طلبان و یا پاسخ نه به اصولگرایان و عملکرد آنها بدانند و... اگرچه این عوامل تاثیر گذار است؛ اما اینکه چطور مردم بعد از انتخابات مجلس نهم چنین استقبال پرشوری از انتخابات داشتند به عامل مهم دیگری مربوط میشود که متاثر از فرهنگ سیاسی ایرانیان است. فرهنگ سیاسی ایران دارای ویژگیهایی است که یکی از آنها که اتفاقا مانع مهم توسعه نیافتگی ایران در طول تاریخ بوده است حضور در صحنه و انزاوی آنان است. به عبارتی متاثر از این مشخصه فرهنگ سیاسی، فرایند توسعه در ایران خطی و تکاملی نبوده و یک نمودار غیر خطی و زیگزاگی متاثر از حضور و انزوا، حضور و انزوا و.... دارد.
مردم ایران فعلا در سیکل حضور قرار گرفتند؛ تاریخ نشان داده که فرهنگ سیاسی ایرانیان به گونهای است که در عرصههای سیاسی و اجتماعی دورههایی از حضور و انزوا را شاهد هستیم. در نهضت مشروطه، در مقطعی مردم حضور پیدا کردند، از جان خودشان هم مایه گذاشتند ولی چون انتظارات بالایی دارند و این انتظارات بلند در کوتاه مدت قابلیت تحقق ندارد، خیلی زود سرخورده و منزوی شده در نتیجه گوشه نشینی را بر حضور ترجیح میدهند.
در موضوع صنعت نفت نیز ما همین مساله را شاهد هستیم. مردمی که در قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ در حمایت از مصدق از جان خودشان گذشتند، در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یعنی دقیقا یک سال و بیست و هشت ماه پس از حمایتها انزوا را بر حضور ترجیح دادند و علت موفقیت کودتای ۲۸ مرداد همین عدم حضور مردم در صحنه بود.
در جنبش اصلاحی اواخر دهه هفتاد که از دوم خرداد سال ۷۶ شروع شد، نهایتا تا سال ۸۰ ما شاهد حضور گسترده مردم در صحنه بودیم. اما همین مردم در انتخابات شوراهای دوم که هیچ نوع نظارت استصوابی بر آن حاکم نبود و آزادترین انتخابات در تاریخ ایران بود، انزوا را بر حضور ترجیح دادند و مجددا وارد فاز گوشه نشینی مردم شدیم که این انزوا از ۸۲ به بعد ادامه پیدا کرد تا اوایل دهه نود که دوباره جامعه ایرانی وارد سیکل حضور شدند. انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ و همین طور انتخابات هفتم اسفند ۹۴ نمونههایی از حضور مردم را شاهد هستیم.
این انزوا و حضور پاشنه آشیل توسعه نیافتگی سیاسی ایران است و بر همین اساس سالها نظریه حرکت آهسته و پیوسته را مطرح کردم. یعنی بر عکس آنکه ایرانیان گهی تند و گهی خسته در عرصههای سیاسی حاضر میشوند، بهتر است که تداوم حضور الگوی حرکتی مردم در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی باشد. البته برای حل این مساله میبایست چرایی چنین رفتاری را در فرهنگ سیاسی مردم و همچنین اختلاف نظر و دعواهای بین نخبگان جستجو کرد.
کمااینکه در مشروطه زمانیکه بین نیروهای ملی و مذهبی اختلاف نظر شدت گرفت و حتی شیخ فضل الله نوری به اعدام رسید، مردم عرصه را ترک کرده و استقبال کمتری از خود نشان دادند. چنین موضوعی در جریان ملی شدن صنعت نفت هم صدق میکند، آنجا که بین آیتالله کاشانی و مرحوم مصدق اختلاف نظر به وجود آمد، مردم انزوا را بر حضور ترجیح دادند. جنبش اصلاحی دوم خرداد هم جدا از این موضوع نبود. اختلاف بین نخبگان و حاکمان و مباحثی همچون خروج از حاکمیت، عبور از خاتمی همراه با انتظارات فزاینده مردم از دولت و مجلس اصلاحات باعث سرخوردگی و انزوای آنان شد به گونهای که با ترک صحنه و عرصه اجتماعی نیروهای مقابل توانستند با حداقل پایگاه اجتماعی عرصه قدرت را تصاحب کنند.
درک درست این حقیقت به خوبی روشن میکند که مردم در چه شرایطی تصمیم به حضور در عرصه میگیرند و یا قصد گوشهنشینی و عزلت گزینی دارند. اگر چنین دیدگاهی بین سیاسیون و مسئولان احیا شود دیگر لازم نیست که دعوت از مردم به انتخابات را متکی بر تبلیغات دانست چون اگر مردم خواستار حضور در عرصه باشند، حضور به هم میرسانند و اگر به این نتیجه برسند که حضورشان در عرصه مفید واقع نخواهد شد، سیاست قهررا پیشه خود خواهند ساخت.
حقیقت درست جامعه ما مصداق همان دانش آموزی است که چند سال به شکل منظم درس میخواند ولی بعد از مدتی ترک تحصیل میکند و مجددا بعد از مدت دوباره به تحصیل روی آورده و باز این جریان تکرار میشود یا همین طور کوهنوردی که درصدد فتح قلهای است ولی به محض طی کردن چند صد متر خیلی زود خسته میشود و به دامنه کوه بازمیگردد ولی باز پشیمان شده و قصد قله میکند و....
بر همین اساس است که ادعا میشود سیاست قهر و آشتی مردم پاشنه آشیل توسعه نیافتگی ایران است. در حالیکه این پارادایم باید هرچه زودتر شکسته شود و همچنان که در آموزههای ملی و دینی ما تاکید شده، ملت ایران برای توسعه، پیشرفت و ارتقا در امور داخلی و همچنین بینالمللی نیازمند یک عزم همگانی و در عین حال مستمر جهت حل بحرانها و مصائب کشور است. مردم باید حضور خود در عرصههای اجتماعی را تداوم بخشند و اگرچه گلهای هم دارند با حضور در عرصه کاستیها را برطرف نمایند و اینجاست که معتقدم باید به صورت آهسته و پیوسته از وضع موجود به سمت وضع مطلوب حرکت کرد. بنابراین برای خروج از این سیکل دورانی و حرکت غیر خطی و غیر تکاملی سه کار باید انجام داد:
۱- اصلاح فرهنگ سیاسی مردم و واقعی کردن توقعات و انتظارات و جلوگیری از انتظارات فزاینده.
۲- تلاش برای تفاهم، همدلی و انسجام بین نخبگان سیاسی، فکری و اجرایی و جلوگیری از گسترش انشعابها و انشقاقها.
۳- تلاش برای تحقق خواستهها و مطالبات مردم.
استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی*