رویداد24- مسعود کیمیایی در هفتادوپنجمین بهار عمرش، سیامین ساخته بلند سینماییاش را کلید خواهد زد. پس سالِ پیشِرو برای خالق «قیصر» و «گوزنها» و «اعتراض» و «تیغ و ابریشم» چون با یک خلق تازه مصادف است، سال مهمی هم هست.
روزنامه شرق در آستانه نوروز 95 گفتوگویی با مسعود کیمیایی داشت که متن آن در زیر میآید:
نوروز امسال، هفتادوپنجمین نوروزی است که مسعود کیمیایی تجربه میکند. نوروزی که با سینما هم گره خورده و بناست فیلم تازه شما پس از آن کلید بخورد. نوروز هفتادوپنجم عمر شما چه حالوهوایی دارد؟
«قاتل اهلی» سیامین فیلم بلند من است که دارم آن را شروع میکنم و شعفی برایم در پی دارد؛ شعفی که اگر فیلم هزارم را هم بسازم، فرقی نمیکند، باز با من است. همیشه این شعف موقع شروع یک کار تازه به سراغم میآید و همراه میشود با آن گرما و سرمایی که آن اثر با خود میآورد. این گرما و سرما از آن روست که در سینما با مردم روبهرویی. فیلم ساختن کاری نیست که در خلوت و تنهایی انجام دهی و مثلا فقط بزنی به دیوار و عدهای بیایند و بگویند خوب است یا بد. در سینما با توده مردم کار داری. اولین بار که آنها فیلمت را میبینند، حس و حالی یگانه رخ میدهد. روبهرو شدن با مردم از طبقات مختلف، حس و حالی دارد که همیشه موقع اولین نمایش یک فیلم با آدم هست؛ حس و حالی که اصلا فکر آدمی را تغییر میدهد؛ البته منظورم سپهر فکری نیست. این مواجهه با طبقات مختلف مردم به واسطه یک فیلم، ذات فکر را دستکاری نمیکند اما اجراهای مختلف تخیل و فکر را که در فیلم نمایان شده، تغییر میدهد. در تخیل، مترجمی که وجود دارد و تخیل را ترجمه میکند، مدام در حال تغییر است و با تغییر مردم، تغییر میکند. همانطور که نگاه مردم در سالهای ٥٠ و ٦٠ و ٧٠ مدام تغییر کرده، این تغییر، اجراهای مختلف از فکر و تخیل را هم تغییر میدهد. نسل تازه را که نگاه میکنی، گویش و لباسشان برداشتهای اجتماعیشان برخوردهای عاشقانه و شخصی و حتی اعتراضآمیزشان همه متفاوت شده، همه تغییر کرده. پس دیگر باید فیلمی بسازی که همه طبقات و تغییرات را ببیند و از همه مهمتر این است که بشود با نسل تازه و تغییراتشان ارتباط برقرار کرد.
ارتباط بین شما و نسل تازه چطور شکل میگیرد؟
ادبیات و شعرش را نگاه میکنم، سلیقهاش را در عام نگاه میکنم و متوجه میشوم نسبت به سالهای قبل شکلهای متفاوتی دارد. از همه اینها مهمتر این است که من یک مدرسه هم دارم؛ مدرسهای که مدام جوانها در آن رفتوآمد دارند. من یک مدرسه هنر دارم که در آن شکلهای مختلف زندگی و سلیقه را از نزدیک میبینم. به خصوص که من اهل هنرهای سرد نیستم و همیشه سرخی و گرمی با من هست. کارم برای ارتباط با این تغییرات مشکل میشود. درِِِ آرمانهایم چهارطاق باز نیست که هر کسی واردش شود، پس کارم دشوارتر است.
از تخیل حرف زدید و جلوههای مختلف آن، نوروز و بهار در ذهن و جان و تخیل مسعود کیمیایی چه جایگاهی دارند؟
بهار که هر سال هست و مهمتر از همه این است که نوروز، خیلی احترام دارد. چون از سالهای دور میآید، کهن است و جای والایی در ذهن آدمها دارد. بهار هم فصلی شگفت است. انگار که زندگی سرد تمام و زندگی گرم شروع میشود. با خودش شادمانی میآورد و با شادمانی بهار، همه ما هم شادمان میشویم، صاحبِ شعف عید و فروردین میشویم، شعف بهار.
سال ٩٤ را چطور ارزیابی میکنید؟ این سال بر شما چطور گذشت؟
ارزیابی من از سال ٩٤ به این بستگی دارد که دوربین را کجا بگذاریم و از کدام منظر این سال را تماشا کنیم؛ از منظر سیاست یا از منظر هنرها؟ به نظرم باید به این فکر کرد که نگاه جهان به هنر در این سال چقدر تغییر کرده و اینجا، در این مملکت، طی این سال چه اتفاقاتی افتاده؟ این سال برای من سراسر با کتاب داریوش شایگان درباره شارل بودلر گذشت، با «جنونِ هشیاری». بهترین اتفاق برای من در این سال، آشنایی با این کتاب بود؛ کتابی که خیلی دوستش دارم. هیچوقت هم نمیخوانمش از سر تا ته، فقط باز میکنم و چند سطر آن را میخوانم. فکر میکنم احوالات کتاب، خیلی نزدیک است به ما. این نزدیکی، به نظرم همان - به ظاهر - انحطاطگرایی که رخِ دیگرش سیاهنمایی است و در این کتاب اینطور مطرح میشود که این ویژگی، بودِ آدمی است؛ او سیاه نمیبیند، بلکه از جایی میآید، از طبقه و تاریخی میآید که رویش تأثیر گذاشته و نگاهش را متأثر کرده است. مثلا نگاه کنید به فیلمهای سهراب شهیدثالث یا امیر نادری. راجع به ارزش هنریشان حرف نمیزنم، نگاه جاری در آن را میگویم. نگاهی که در این فیلمها هست از یک زندگی خاص میآید، از آنچه مؤلفانش از سر گذراندهاند و چشیدهاند.
برنامه شما برای سال ٩٥ چیست؟
یک مجموعه داستان دارم که در حال نوشتنش هستم و در این سال تمامش میکنم. فیلم «قاتل اهلی» را هم در این سال خواهم ساخت. این فیلم، فیلم مهمی برای من است و خیلی چیزها را باید به من برگرداند.
و آرزوی شما در آستانه سال نو؟
سلامتی خودم، پسرم و دخترم که راه دور است و البته سلامتی دو تا نوههایم، که خیلی دلم برایشان تنگ شده، به خصوص که عید هم در راه است و این دلتنگی با آمدن بهار افزون میشود.