رویداد24- سیدمحمدصادق سیادت: به جرات می توان گفت هیچ خانواده ی تلویزیونی وجود ندارد که او را نشناسد، همیشه جزء بهترین بازیگران تلویزیون بوده و خواهد بود؛ آزاده صمدی با اولین سریالی که بازی کرد مورد توجه قرار گرفت، اگرچه در تئاتر و تلویزیون تجربیات بزرگی را اندوخته است، اما همچنان برای مخاطب تلویزیون چهرهای تازه محسوب میشود، چهره ی تازهای که تازهکار نیست.
گفتگوی ما با این هنرمند مهربان تئاتر، سینما و تلویزیون اگرچه کوتاه بود اما بسیار دلچسب و دلنشین بود؛ در ادامه گفتگوی رویداد 24 را با آزاده صمدی می خوانید:
از سریال پشت بام تهران که در به تازگی پخش و مورد استقبال خوبی قرار گرفت برایمان بگویید.
پشت بام تهران کار دیگری از آقای سعید نعمت الله بود که با مضمونی اجتماعی بر فضای خانواده و فرزندان پرداخت؛ تاثیراتی که ممکن است باعث سرخوردگی، آشفتگی یا رستگاری فرزندان شود، روابط خانوادگی در این سریال مورد بحث قرار گرفت و محوریت داستان را تشکیل می داد؛ من در این سریال نقش زنی به نام اختر را بازی می کردم، نقشی که برایم بسیار جذاب و متفاوت بود.
در 50کیلو آلبالو که در ایام نوروز اکران می شود هم حضور دارید...
50 کیلو آلبالو به کارگردانی مانی حقیقی پاییز امسال تولید شد و برای اکران در ایام نوروز 95 روی پرده سینما های کشور می رود؛ داستان از مجلس عروسی مرجان آغاز می شود، در اواسط مجلس عروسی ماموران برای دستگیری داماد خلافکار وارد مجلس می شوند و میهمانان هم از ترس فرار می کنند، در این میان ریختن آب آلبالو روی پیراهن داوود باعث آشنایی ناگهانی او و آیدا می شود و اتفاقات ناخواسته ای برای آنها می افتد.
در سریال عالیجناب نقش یک خبرنگار را بازی کردید، از تجربه تان در این سریال بگویید.
با نقش خبرنگار چندان ناآشنا نبودم اما باز هم با یک خبرنگار سیاسی صحبت کردم و او برای من خاطراتی را از زندگی خود تعریف کرد که برایم بسیار عجیب بود، من احساس کردم این خبرنگار چه زندگی پر از ریسکی داشته و چه جسارت هایی را تجربه کرده است؛ گاهی خود را جای او قرار می دادم و فکر می کردم اگر قرار بود این همه استرس را تجربه کنم چه اتفاقی رخ می داد.
بنابراین می توان گفت شما در انتخاب نقش هایتان تجربه و ریسک های متفاوتی را پشت سرگذاشته اید؟
فکر می کنم بله؛ برای مثال این موقعیت ها هیچ گاه در سریال «عالیجناب» بوجود نمی آید اما کمک می کند من نقشم را بهتر درک کنم، به هرحال این شیوه ای است که در رسیدن به نقشم انتخاب می کنم و برای هر نقشی با افراد درگیر آن نقش و چالش هایی که دارند گفتگو می کنم.
در طول این سالها هیچگاه سختی های حرفه بازیگری دلتان را زده است؟تاحدی که تصمیمی جدی بگیرید و سراغ هنرهای دیگر بروید؟
خیر ! البته نمیتوانم بگویم بازیگری دلم را زده، چون وقتی روی صحنه یا جلوی دوربین هستم، خیلی حالم خوب است، شاید درمواردی شرایط کار خوب نباشد اما خود بازیگری هیچوقت دلم را نزده و همیشه قلبم برای بازی تند تند میزند؛ البته طبیعی است که بعضی از نقشها را بیشتر دوست داشته باشم. گاهی فکرم مشغول میشود که اگر روزی شرایطش فراهم شود، کارگردانی را تجربه کنم اما این ربطی به دلزدگی از بازیگری ندارد و بیشتر به کنجکاویام برمیگردد.
پشت صحنه تئاتر و سینما چه فرقی باهم دارد؟ کدامیک جذابتر است؟
در تئاتر دو، سه ماهه تمرین قبل از اجرا داریم. همه چیز در همان تمرین به دست میآید. همان زمان است که با گروه زندگی میکنیم؛ همدیگر را میشناسیم و فضایی ایجاد میشود که پیش از این نبوده است.
اما در سینما، ارتباط بازیگر با بازیگر مقابل و دیگران در همان زمان فیلمبرداری و طی یکی، دو ماه اتفاق میافتد. فیلمبرداری اوقات تلفشده زیاد دارد و به همین دلیل مدت بیشتری در شرایطی که کاری نداریم، در کنار هم هستیم.
چقدر به عنوان یک خانم پیشرفت در کار برایتان سختتر است و با چه مشکلاتی باید دست و پنجه نرم کنید؟
شخصا دوست ندارم برای هیچ چیز تفکیک جنسیتی قائل شوم، میدانم که در جامعه ما متاسفانه در بسیاری حوزهها این تفکیک وجود دارد اما من سعی میکنم به این شکل به آن نگاه نکنم تا کمتر اذیت شوم زیرا به هر حال این مسائل آزار دهنده است و حقایقی است که وجود دارند.
اما من فکر میکنم در نهایت وقتی نمیتوانم چیزی را تغییر بدهم بهتر است به آن فکر نکنم و کار خودم را انجام بدهم، کارهایی که دوست دارم. شاید گاهی فکر کردن به این ماجراها جلوی راهم را بگیرد یا سرعت حرکتم را کند و اذیتم بکند. خیلی که راجع به این ناحقیها حرف میزنیم صحبتهایمان به شعار تبدیل میشوند و زیاد که شعارهایمان را تکرار میکنیم تبدیل به غر میشود. من هم که اهل شعار و غر زدن نیستم.
برای موفقیت از چه چیزهایی گذشتید؟
اکثریت دوست دارند چه از نظر بحث مالی و چه از نظر بیشتر دیده و مطرح شدن، زیاد کار کنند اما من به این میل غلبه کردم و سعی کردم گزیده کاری خودم را حفظ کنم و هر کاری را قبول نکنم. طبیعتا خیلی سخت است اما با تعریفی که من از موفقیت دارم بیشتر هم خوانی دارد و فکر می کنم برای رسیدن به آن اهدافی که در نظر دارم باید سختگیر باشم و هر کاری را قبول نکنم.
به نظرتان برای خوشبخت بودن باید موفق بود؟
خوشبختی و موفقیت دو مفهوم مستقل و جدا هستند؛ به این معناکه موفقیت الزاما خوشبختی نمی آورد و ممکن است یک نفر از نظر اکثریت، آدم موفقی نباشد اما خوشبخت باشد. البته موفقیت شاید بتواند به کسب احساس خوشبختی کمک کند.
کمی برایمان از نوروز بگویید و سال جدیدی که در راه است...
هر سالی كه مى گذرد من به اين فكر مى كنم که جهان سال هاى سال است پابرجاست، انسان های بسیار زيادى زندگى كردند بسیاری به دنیا آمدند و بسیاری از دنیا رفتند؛پس چرا ما تاريخ را مدام تكرار مى كنيم!؟ چرا در بسیاری از زمینه ها پسرفت كرديم!؟چرا فرهنگ ما ارتقاء پيدا نمى كند؟! چرا از خود غافل شده ايم؟!!! بدون شک علت هاى زيادى دارد، علت هايى كه جامعه شناختى و روان شناختي است.
اما اگر در كنار همه اين دلایل ما ایرانی ها حواسمان به خودمان باشد چه می شود؟ اگر فكر كنيم كه من و شما عضوى از اين جامعه بزرگ هستیم كه همه ی ما اگر از درون خودرا بسازيم، تا چه اندازه از بيرون جامعه ای که در آن زندگی می کنیم زیباتر است و از زندگى كردن در كنار هم لذت بيشترى خواهیم برد.
بنابراین هر سال كه مى گذرد بد نیست سرى به خودمان و درونمان بزنيم، هواى خودرا داشته باشيم، خودمان رو دوست داشته باشيم، درونمان را از هر آلودگى اى پاك كنيم، از آلودگى هايى كه این روزا خواسته و یا ناخواسته با ما چسبیده اند، بنظر من مهم نيست چه اتفاقاتى را گذرانده ایم، مهم اين است كه گذشته ای را تجربه كرده ایم و حال باید خودراپاك كنيم.
در این میان باید سرى به خانه ی دل هایمان بزنيم و يک خانه تكانى درست و حسابى راه بیندازيم، هرچيز اضافى و مندرسى را كه روح مارا آزار مى دهد بدرقه اش كنيم به خارج، و پاك و تميز و مرتب به استقبال بهارى برويم كه طبيعتش را نو مى كند.
ما هم با بهار نو شویم، روحمان را سبك كنيم كه بدون شک از هر كفش و لباس و عيدى و خونه تكونى اى واجب تر است.