رویداد24- سیدمحمدصادق سیادت: در دوران معاصر، زماني كه صحبت از سینما و تلویزیون مي شود، اكثر افراد ناخودآگاه اسم «بهنوش بختیاری» به ذهنشان مي رسد. بهنوش بختیاری يكي از بازیگران برتر ايراني در زمينه سینما،تلویزیون و تئاتر است. او متولد تهران است و در کنار کار بازیگری فعالیت های موفقی در زمینه های اجتماعی و کارهای خیریه داشته است.
بهنوش بختیاری که از با سابقه ترین و موفق ترین بازیگران عرصه سینما و تلویزیون به شمار میرود این روزها مشغله های زیادی دارد اما همواره مردم را مهمترین اصل میداند،با دیدن دنبال کنندگان صفحه ی شخصی اش تا هواداران اطراف او در خیابان به راحتی میتوان به این موضوع پی برد که او اخلاق برتر بازیگری را سرلوح کار خود قرار داده است و برای این موضوع اهمیت ویژه ای قائل است؛ فرصتی شد تا با او به گپ و گفتی صمیمانه بنشینیم. این گفتگو چند روز قبل از اعلام نتایج منتخبین برنامه سه ستاره و برنده شدن او به غنوان برنده تندیس برترین بازیگر زن سال ۹۴ به انتخاب مردم انجام شد.
چه شد که در محله گل و بلبل مشغول به فعالیت شدید؟
آخرین کار من در تلویزیون «محله گل و بلبل» شبکه دو است که آنجا هم به دلیل علاقه ای که به بچه ها داشتم حضور یافتم و از طرفی نیز دلم می خواست بچه ها هم من را بشناسند و نسل بعدی من را در خاطرات کودکی شان شریک بدانند؛ همانطور که اکبر عبدی و آتیلا پسیانی را از «محله برو بیا» می شناختیم و دوستشان داشتیم دلم می خواهد نسل جدید هم با من غریبه نباشد.
برای رسیدن به این هدف تا به حال نقش های بسیاری را رد کردم نمی دانم تصمیم درستی بود یا غلط اما خیلی پشیمان نیستم چون قالب فیلمنامه ها از متوسط هم پایین تر بودند و علاوه برآن همه ی نقش ها مشابه هم بودند که من بسیار آن را تجربه کرده ام.
این رد پیشنهاد ها به منزله ی دوری شما از تلویزیون است؟
اتفاقا من قاب تلویزیون را خیلی دوست دارم زیرا با مردم احساس نزدیکی می کنم و سعی ام براین است تا هیچگاه فرصت بازی در تلویزیون را از دست ندهم اما ترجیح می دهم بعد از این متفاوت تر ظاهر شوم.
برای بسیاری از هنردوستان این سوال پیش آمده است که چرا در گذشته بهنوش بختیاری در بعضی از کارهایی که سطح پایینی داشتند ایفای نقش می کرد؟
در یک دوره ای به دلیل بحران مالی مجبور بودم تا در پروژه هایی که شاید خیلی مطابق میلم نبودند حضور داشته باشم اما الان خوشبختانه می توانم بازیگری را به عنوان عشق نگاه کنم و به خودم حق انتخاب بیشتری بدهم.
گویا در گذشته قصد داشتید، پزشک یا مهماندار هواپیما شوید، چه اتفاقی افتاد که نشد؟
بیش از همه چیز به پزشکی علاقه داشتم، در آزمون پزشکی شرکت کردم، قبول نشدم پس از آن بشدت افسرده شدم. فکر میکردم تمام زندگی کنکور و قبولی در آن است و الان که قبول نشدم بدبختم! سیستم آموزشی درست و مشاوری هم که نداریم تا دانشآموزان با این شکستهای درسی دچار بحران نشوند.
نخستین شغلی که تجربه کردید چه بود؟
ابتدا خرید و فروش قطعات رایانه انجام میدادم. بعد از یکسال تغییر شغل داده و فروشنده عمده لنزهای رنگی چشم که آن روزها تا وارد ایران شده بود، شدم. مدتی بعد منشی آموزشگاه کنکور شدم، و از آنجا که خیلی به کتاب خواندن علاقه داشتم و در آموزشگاه نیز وقت آزاد بسیار بود به کتابفروشی که زیر پل شهرک آزمایش بود میرفتم و مشتری پر و پا قرص آن بودم.
پس چه شد که بازیگر شدی؟
بازیگری از کلاسهای «مهتاب» شروع شد، آنجا متوجه شدم، شاید دنیای من دنیای هنر است، فضایی که تا آن روزها هیچ شناختی از آن نداشتم و این شوریدگی درونم را تنها هنر میتواند آرام کند.
همین الان هم تا زمانی گیر میآورم کلاسی ثبتنام میکنم تا چیزی به خودم اضافه کنم. وقتی به این کلاس ورود کردم، شخصیت خانم نصیرپور بسیار رویم تاثیر گذاشت و شیفته بازیگری در تئاتر شدم؛ آن موقع فهمیدم در وجودم شیفته هنر بودهام و اصلا نمیدانستم. از بچگی هم میل به بازیگری در وجودم نبود، تنها برایم مهم بود که شخصیت مفیدی باشم. به پزشک شدن و مهماندار هواپیما بودن خیلی فکر کرده بودم اما نشد.
بعد از گذراندن دوران کلاس بازیگری، اولین کارم سریال «هوای تازه» به کارگردانی محمد رحمانیان بود. خاطرم هست که مریلا زارعی و نصراله رادش بازیگران سریال بودند و من در یک اپیزود بازیگر مهمان بودم.
بعد از اینکه چهره شدید، زندگی ناگهان حال و هوایش برایتان تغییر کرد؟
حس خاصی داشت، ولی نه از جنس خودگیری و خودشیفتگی، یک تازگی که جملهای برای وصف آن ندارم. فقط میتوانم بگویم حس خوبی بود، بعد از «خانه به دوش» از دفتر مهران مدیری برای «جایزه بزرگ» تماس گرفتند. وقتی به دفتر ایشان رفتم، مقابلشان که نشستم، خیلی صادقانه گفتم: «آقای مدیری!من در رؤیاهایم هم نمیدیدم به طرح کاری شما دعوت شوم»، انگار صداقت کلام راهگشای من شد. آقای مدیری یکی از نقشهای آن سریال را به من داد. الان با خودم فکر میکنم واقعاً آن زمان چه ریسکی کرد، زیرا حالا که بیشتر ایشان را در فضای کاری شناختم، می بینم با چه دقتی انتخاب بازیگری میکند.
در ایران اگر به عنوان بازیگر طنز شناخته شوید، خیلی سخت است که برای نقشهای جدی بهتان اعتماد کنند و سراغتان بیایند. برای شکستن این کلیشه تلاشی کردید؟
خیلی تلاش کردم. پارسال سه، چهار تئاتر را پشت سر هم بازی کردم تا این تصویر را بشکنم. هرکس هم که تئاترهایم را میدید، خوشش میآمد و تعریف میکرد؛ بچههای تئاتر هم نسبت به من گارد نگرفتند چون میدیدند صدایش را دارم، حرکت روی صحنهام درست است و اعتماد به نفس خوبی دارم. مصاحبهای از من نبوده که درش نگفته باشم من کار جدی را دوست ندارم.
نه الزاما جدی، حتی کار متفاوت با نقشهایی که تا به حال بازی کردهام. هرچند نباید فراموش کنیم اینجا ایران است و در هر قالبی جا بیفتی محکومی در آن بمانی. مثلا خانم جنیفر آنیستون به نظرم ستاره کمدی است و سالها سریال «فرندز» را روی آنتن داشته؛ فکر کنید اگر همین خانم در ایران بود کسی سراغش را میرفت؟ امکان نداشت! اما همین خانم فیلمهای جدی زیاد بازی کرده است.
اخیرا فیلمی بازی کرده که دخترش را از دست داده و بیماری اعصاب و روان دارد. من با دیدن فیلم واقعا حسرت خوردم. گفتم ایشان هم صورت شیرین و بامزه دارد و جزو کمدینهای خوب آمریکاست، چرا در ایران کسی چنین ریسکی نمیکند؟
در مورد بازیگران جدیمان هم همینطور است چرا مثلا هنگامه قاضیانی نباید کمدی بازی کند؟ بهنظرم این رفتارها قصاص قبل از جنایت است! شما بهنوش بختیاری را دعوت کن و اگر خوب نبود کنارش بگذار!
سه سکانس فیلمبرداری کنند متوجه میشوند که من خوبم یا نه. چند ماه گذشته در یک فیلم سهیل بیرقی بازی کردم که آقای رضاکاهانی مشاور کارگردان بود؛ کاهانی به من گفت افرادی مثل شما در چهرهشان تلخی ویژهای است که میتوانند کمدی را اینقدر خوب بازی کنند.
بسیاری از کارگردانان برای متنهای معمولی و گاهی بدشان سراغ بازیگران مطرح طنز میروند و استدلال میکنند که مثلا بهنوش بختیاری با بداهه و توان خودش این نقش را بامزه از آب در میآورد. این نگاه اذیتتان نمیکند؟
خیلی زیاد! بارها شده که گفتم ایکاش من هم بتوانم مثل آدم دیالوگم را بگویم و همان نقشی که برایم نوشته شده را بازی کنم. خسته شدم از اینکه سر هر کاری که رفتم انتظار دارند انرژی مضاعف بگذارم و برای متن کاری بکنم!
خیلی از سریالها بوده که هیچکدام از دیالوگهایش را نگفتم. این شکل کار، انرژی بسیاری از من میگیرد. اینکه شب بعد از کار، بهجای اینکه بخوابم و استراحت کنم مینشینم و برای متن فردا فکر میکنم که چه کار بکنم تا کاراکترم بهتر و جذاب باشد!
خیلی وقتها میبینم نویسنده کار، هیچ شباهتی به نویسنده ندارد! چند خطی نوشته تا پولی بگیرد و برود!
خیلی از نویسندهها، به فیلمنامه شکل کیهان بچههای قدیم یا حتی بدتر نگاه میکنند و تصویر ذهنی کارگردانان این متنها، این است که بهنوش میآید و چیزهای بامزه به متن اضافه میکند. چرا من نباید سرکاری بروم که چیزهایی به من اضافه شود؟ این یکی از مواردی است که بسیار خستهام کرده است.
از آنجا که بازیگری را تدریس هم می کنید، بنظرشما این هنر بخصوص در حوزه طنز آموزشی و اکتسابی است یا طنزپردازی امری غریزی است؟
من به هنرجویانم هم گفته ام که بازیگری در نهایت آموزشدادنی نیست. به طور غریزی آدم ها استعدادی را در وجودشان دارند و بعد ما این استعداد را پیدا می کنیم. زمان زیادی بود که این کلاسهای بازیگری به من پیشنهاد شده بود اما من قبول نمی کردم چون معتقد بودم که فقط یک دوره بازیگری دیده ام که آکادمیک و دانشگاهی هم نبوده است.
بعدا فکر کردم که بعضی دوست دارند از تجربیات من استفاده کنند و همینکه برای خودم تکرار دوباره ای است که می توانم در آن یاد بگیرم و همپای اینها کار می کنم. به آنها هم گفتم که به چشم استاد و شاگرد به من نگاه نکنند تنها تجربه من ممکن است از آنها بیشتر باشد و گاهی شرمنده شدم که چیزهایی را بیشتر از من می دانند. بعضی از این بچه ها پتانسیل بالایی دارند و بعضی از شاگردهای من همسن مادر و پدرم هستند از 14 سال تا 60 سال حضور دارند. در میان این افراد کارمند بانک و وکیل و همه نوع شغلی پیدا می شود.
خود من هم کلاس های بیان افشین هاشمی را رفتم تا ببینم متد فن بیان فعلی چیست؟ باید رئال باشد؟ یا به شکل قدیم است؟ همیشه عاشق آموختن بوده ام و در مصاحبه ها و توصیه هایم هم همیشه گفته ام که مهارت ها را باید بالا برد. مهارت ها تنها چیزی هستند که می تواند به داد آدم برسند. دانش را بالا ببرید، زبان بیاموزید و هیچ گاه این عبارت "توانا بود هرکه دانا بود" را دست کم نگیرید.
از نگاه شما برنامه سه ستاره چه جذابیتی داشت که اینچنین استقبال بی نظیری از آن شد؟
فکر می کنم برنامه سه ستاره نه تنها هنرمندان بلکه بسیاری از کسانی که در تلویزیون فعالیت می کنند را به رقابت دعوت میکند و از آنجا که همیشه همه ی افراد در رقابت ها انگیزه ی بیشتری برای فعالیت پیدا می کنند می توان گفت این برنامه باعث بیشتر شدن انگیزه می شود.
بنظرشما چرا این جایزه برای هنرمندان از اهمیت بالایی برخوردار است؟
بدون شک خود جایزه برای هیچکدام از هنرمندان و سایرین مهم نیست؛ اما موضوع مهم این است که فرد بداند فعالیت های او حداقل در تلویزیون چه مقدار مورد تایید مردم بوده است، چه مقدار مردم برای این کار ارزش قائل شده اند، فکر میکنم این تنها دلیلی است که باعث شده است تا این تندیس از اهمیت بالایی برای همه ی ما برخوردار باشد.
اگر تندیس بهترین بازیگر زن را بگیرید چه ارزشی برای آن قائل هستید؟
وقتی متوجه شوی مردم زحمت تورا دیده اند و حداقل خاطره ای برای آنان ساخته ای باید ارزش خیلی خیلی بالایی برای آن جایزه که از سوی آنان به تو داده شده است قائل شوی، و اگر این جایزه به من برسد بدون شک من ارزش بسیار بالایی برای این جایزه قائل خواهم بود.
بزرگترین اتفاقی که در سال 94، در زندگی بهنوش بختیاری رخ داد چه بود؟
بزرگترین اتفاق سال 94 کاندید شدنم برای سیمرغ جشنواره فجر بود.
آرزو شما برای مردم ایران سر سفره هفت سین ؟
آرزوی سلامت ، برکت، امنیت، هوای پاک و حفظ کرامات انسانی برای همه ی مردم ایران که شایسته بهترین ها هستند.