رویداد24- سعید حجاریان میگوید افراطیها در ناکامی های اصولگرایان تاثیر بسزا داشتند. ...خیلی از چهرههای اصولگرا الان میگویند باید برویم دنبال بازنگری در اندیشههای خود. اینها دیدند که همه رسانههای آنها و از جمله صداوسیما با آن عظمتش در انتخابات ۷ اسفند در برابر یک پیام کوتاه ویدئویی رئیس دولت اصلاحات آب شد. متن کامل گفتوگوی سعید حجاریان با ویژهنامه نوروزی ایران را در ادامه میخوانید:
به نظر میرسد صفبندیهای سیاسی در ایران دچار دگرگونهایی است؟
بله، قدیمتر تقسیمبندی چپ و راست را داشتیم بعد شد اصلاحطلب و اصولگرا. با این حال از دوره دولت احمدینژاد صفوف جناح راست به هم ریخت.
احمدینژاد را میتوان در اردوگاه اصولگرا تعریف کرد؟ خودش اصرار داشت که اصولگرا نیست.
به هر حال، اصولگراها میگفتند احمدینژاد از جناح ماست و از او حمایت کردند هم در مجلس هم از طریق صداوسیما و سایر رسانههایشان. اما او ترکیب اصولگرایان را شقه کرد. سنتیها کم کم دیدند از او مواضع عجیب و غریب سر میزند و از هاله نور و مدیریت جهانی سخن میگوید. آنها دیدند ادعاهای احمدینژاد تناسبی با دیدگاههای روحانیت و راست سنتی ندارد.
نیروهایی اطراف احمدینژاد را گرفتند که سراغ «ایران گرایی» رفتند. ماجرای چفیه انداختن گردن «کوروش» و دعوت از خوانندههای لسآنجلسی هم از دیگر کارهایی بود که به مذاق روحانیت و اصولگرایان سنتی خوش نیامد.
برخی معتقدند فاصله گرفتن احمدینژاد از روحانیت، هدفی برنامهریزی شده بود. چنین برداشتی درست است؟
بله مثلا در ماجرای تحقیق و تفحص از دستگاه قضایی دیدید که آقای پالیزدار را آورد و روند تخریبی و افشاگریها را راه انداخت که مورد پسند روحانیون نبود. نیروهایی اطراف احمدینژاد را گرفتند که سراغ «ایران گرایی» رفتند. ماجرای چفیه انداختن گردن «کوروش » و دعوت از خوانندههای لسآنجلسی هم از دیگر کارهایی بود که به مذاق روحانیت و اصولگرایان سنتی خوش نیامد. بازخورد این کارها این شد که دیدیم حتی برخی مراجع و علمای بزرگ در قم اجازه دیدار به احمدینژاد را ندادند.
سوای اختلاف نگاهها،اقدامهای عملی احمدینژاد چه تاثیری در انشقاق درون اردوگاهی اصولگرایان داشت؟
در میدان عمل هم این شکاف ایجاد شد. در حوزه اقتصاد احمدینژاد شروع کرد به گذاشتن نیروهای خود در موقعیتها و مسئولیتهای مهم و سهم طیفهای دیگر را کم کرد. در «تخصیص منابع» به گونهای رفتار کرد که برخی نهادها را ناراضی کرد. بعد با ماجرایی که روز معروف به «یکشنبه سیاه» علیه لاریجانیها در مجلس درست کرد، واکنش انسان را برانگیخت و در نهایت دیدیم که حتی با مصابح یزدی که زمره مهمترین روحانیون حامیانش هم بود در افتاد.
اغلب اقدامهای احمدینژاد پوپولیستی و با هدف جمعآوری هوادار بود. بر همین اساس، موضوعاتی مانند سهام عدالت، یارانه نقدی و توجه به حاشیهنشینها و اقشار فرودست در دستور کار قرار گرفته بود.
انگیزهاش از در افتادنهای درون جناحی چه بود؟
من به نقل از یکی از نزدیکان احمدینژاد جایی دیدم که گفته بود برای تکمیل وضعیت باید مردم را جذب کرد. اغلب اقدامهای احمدینژاد پوپولیستی و با هدف جمعآوری هوادار بود. بر همین اساس، موضوعاتی مانند سهام عدالت، یارانه نقدی و توجه به حاشیهنشینها و اقشار فرودست در دستور کار قرار گرفته بود. در واقع، آنها میخواستند با جذب مردم به نبرد رقبا بروند. این شکافهایی که توسط احمدینژاد در جناحها اصولگرا ایجاد شده بود، در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ خودش را نشان داد و همگی دیدیم که اوضاع این جناح غیر منسجم بود. مثلا آن ائتلاف سه نفرهای که بین آقایان ولایتی، قالیباف و حدادعادل شکل گرفت در نهایت بینتیجه ماند.
افراطیها در ناکامی اصولگرایان در انتخابات ۷ اسفند چه نقشی داشتند؟
افراطیها هم تاثیر بسزا داشتند. آنها چندماه قبل از انتخابات به سفارت عربستان سعودی حمله کردند و آنجا را آتش زدند. این در حالیاست که برنامه دولت و آقای روحانی برقراری آرامش در کشور است چون سرمایهگذاری و رشد اقتصادی شرایط عادی را میطلبد نه آشوب را. ما دیدیم که حتی از جناح اصولگرا هم کسی از حمله به سفارت عربستان دفاع نکرد شاید به این خاطر که دوران ۸ ساله احمدینژاد و بخصوص پیامدهای منفی حمله به سفارت انگلیس را تجربه کرده بودند. خیلی از چهرههای اصولگرا الان میگویند باید برویم دنبال بازنگری در اندیشههای خود. اینها دیدند که همه رسانههای آنها و از جمله صداوسیما با آن عظمتش در انتخابات ۷ اسفند در برابر یک پیام کوتاه ویدئویی رئیس دولت اصلاحات آب شد.
شکاف کنونی افراطیها و دیگر طیفهای اصولگرا عمیقتر میشود یا قابل ترمیم است؟
عقلای اصولگرا میفهمند که این افراط گریها و بازی «لیست انگلیسی» و افشاگریهای نامستند نزدیک انتخابات و رد صلاحیتهای گسترده تاثیر مثبتی برای آنها نداشت و بالعکس کمک کرد فضا به نفع اصلاحطلبان دو قطبی شود. بنابراین شکاف بین افراطیها و دیگر طیفهای اصولگرا عمیقتر میشود.
در یک جمعبندی کلی، اردوگاه کنونی اصولگرایان را شامل چه طیفهایی میدانید؟
یک عده نیروهایی هستند که خود را «دولت بهار» تعریف میکنند. نمیدانم اینها چقدر هستند یا چه وزنی دارند اما به هر حال هستند مثل آقایی که میگوید پوپولیستهای اصولگرا میتوانند موفق باشند. یک گروه هم اصولگرایان سنتی هستند مثل بازاریها و موتلفه و جامعه روحانیت و جامعه مدرسین. یک عده هم به نظر میرسد در حال بازنگری مواضع هستند و به میانه جناح آمدهاند. اینها «سانتریست» هستند مثل همین آقای لاریجانی و کاظم جلالی. یک طیف هم افراطی هستند که روحیه نظامی دارند مثل کریمی قدوسی.
پیشنهاد میکنم انتخابات مجلس «یک حوزه» ای شود و گسترده این تک حوزه «همه ایران» باشد. یعنی هر رای دهنده همه ۲۹۰ نماینده مجلس را انتخاب کند.
کدامیک از این طیفها که بر شمردید به تفکر غالب میان اصولگرایان مبدل خواهند شد؟
اگر شرایط جامعه به مسیری برود که اقتصاد سامان یابد، اشتغال ایجاد شود و وضعیت موجود به هم نریزد، سمت و سوی جناح اصولگرا به سمت سانتریستها است. اما اگر روحانی موفق نشود در مسائل داخلی مسیر را به خوبی پیش نبرد، ممکن است «برجام ۲» زمین بخورد و در این صورت افراطیها دوباره تبدیل به تهدید میشوند. بنابراین، علاوه بر ضرورتهای ملی، نقش کارنامه دولت حتی در صفبندی درونی اصولگرایان هم محوری است و روحانی باید ضمن بازخوانی کارنامه دولتمردان، در مواردی که ضروری است، کابینه را ترمیم کند.
کدامیک از طیفهای اصولگرا، هم اکنون پایگاه اجتماعی بیشتری دارند؟
من میگویم جور دیگری نگاه کنیم. میانگین رای فهرست امید و میانگین رای فهرست اصولگرایان را اگر محاسبه کنیم شاید بتوان گفت، تقسیم کرسیهای بهارستان تقریبا معادل نسبت ۳ به ۱ بوده است. یعنی اگر قرار بود کرسیهای نمایندگی متناسب با درصد آرا تقسیم شود، باید در تهران و از همین میزان رایی که گرفته شده، ۲۰ نفر از فهرست امید و ۱۰ نفر از فهرست اصولگرایان به مجلس راه مییافتند. در واقع؛ اگر انتخابات ما حزبی بود اصولگرایان با همین میزان رای، ۱۰ کرسی پایتخت را در «بهارستان» به دست میآوردند. اما، سیستم انتخاباتی ما به گونهای است که در تهران، هر ۳۰ نامزد یک لیست، تمام کرسیهای تهران را کسب کردند و اصولگرایان با وجود اینکه حدود یک سوم رقیب رای داشتند حتی از داشتن یک نماینده در مجلس محروم شدند. این نقص سیستم انتخاباتی کشور ماست زیرا کرسیهای مجلس متناسب با وزن گروههای سیاسی تقسیم نمیشود.
ریشه این کاستی کجاست؟
در نبود نظام حزبی.
وفاق و اجماعی میان چهرههای مقبولی همچون هاشمی رفسنجانی، رئیس دولت اصلاحات، حسن روحانی، سیدحسن خمینی و حتی ناطقنوری ایجاد شد که انگیزه وحدت اصلاحطلبان را تقویت کرد.
پیامدهای منفی نبود احزاب چیست؟
طرحی مطرح شده بود برای استانی شدن انتخابات مجلس، من اما پیشنهاد میکنم انتخابات مجلس «یک حوزه» ای شود و گستره این تک حوزه «همه ایران» باشد. یعنی هر رای دهنده همه ۲۹۰ نماینده مجلس را انتخاب کند. منتها نه به این شکل که اسامی تمام ۲۹۰ نامزد را بنویسیم بلکه به «آرم حزب» رای بدهیم. در سیستم حزبی، احزاب رقابت آرا شمارش شد و حزب «الف» ۳۰ درصد رای آورد بعد بر اساس همین رای، ۳۰ درصد کرسیهای مجلس به حزب واگذار شود و حزب هم نامزدهای مورد تاییدش را روانه «بهارستان» میکند. این منجر میشود به اینکه برنامه ارائه میشود و احزاب هم در قبال عملکرد ۴ ساله خودشان در مجلس پاسخگو میشوند. برای اینکه هر کسی در آستانه انتخابات حزبی موقت برای کاسبی راه نیندازد میتوان در قانون نوشت که اگر حزبی در انتخابات شرکت کرد و کمتر از مثلا ۳ درصد کرسیها را به دست آورد باید فلان قدر جریمه مالی بدهد. پیشبینیهایی از این جنس، باعث میشود، تعداد نامزدها و احزابی که فقط مدعیاند و شعار میدهند اما بدون برنامه هستند، کم شود و پاکارها و جدیها جسارت ثبتنام در انتخابات را داشته باشند.
حامیان دولت در قالب «برجام ۲» در یک فراکسیون و منتقدان روحانی نیز در فراکسیون دیگری به نام «نابرجام» دور یکدیگر جمع میشوند.
اصلاحطلبان بخصوص بعد از سال ۸۸ دچار انشقاقهایی شدند. سال ۹۲ شکاف تا حدودی ترمیم شد و در نهایت، ۷ اسفند به فاز ائتلاف رسیدند. چه عواملی باعث شد انسجام دوباره اصلاحطلبان شد؟
اصلاحطلبان فهمیدند که اگر صندوقهای رای را ترک کنند، مثل «نهضت آزادی» و «جبهه ملی» از عرصه حذف میشوند. آنها همچنین احساس کردند که در دوره احمدینژاد به قدری آسیب به کشور وارد شده که نمیتوان بیتفاوت باشند و مسئولیت ملی دارند که برای نوسازی کشور پا به میدان بگذارند و در ساختن آینده کشور سهیم باشند. نکته مهم دیگر، تجربه اندوزی از وضعیت امنیتی خطرناک کشورهای منطقه است. به خاورمیانه هم نگاه میکردند و میدیدند در یمن، عراق، سوریه و… جنگ و درگیری است و گفتند نکند ایران هم این گونه شود بهار عربی عاقبت خوبی نیافت. امنیت ایران برای اصلاحطلبان مهم است. عامل کلیدی دیگر، وفاق و اجماعی بود که میان چهرههای مقبولی همچون هاشمی رفسنجانی، رئیس دولت اصلاحات، حسن روحانی، سیدحسن خمینی و حتی ناطقنوری ایجاد شد که انگیزه وحدت اصلاحطلبان را تقویت کرد. رخداد اساسی دیگر، احزاب اصلاحطلب اگرچه از بین رفته بودند اما در انتخابات ۷ اسفند توانستند در قالب ائتلاف انتخاباتی، «تشکیلات استانی» فعال و خوبی راهاندازی کنند که حرکت مردمی و از پایین به بالا بود. در این تشکیلات استانی تلاشهای موفقیتآمیزی شد تا نامزدها بر اساس مکانیسم تعریف شده به نفع یکدیگر کنار بروند و پراکندگی آرا مهار شود. فضای مجازی هم نقش غیرقابل انکاری در اطلاعرسانی و تبلیغات اصلاحطلبان داشت به نحوی که صداوسیما، نتوانست یکهتازی کند و زیر سایه فضای مجازی و به ویژه شبکههای اجتماعی قرار گرفت. مجموع این عوامل، مسیر وحدت اصلاحطلبان را هموار کرد.
ائتلاف بیرونی اردوگاهی اصلاحطلبان با اعتدالیها، پدیدهای نادر در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی است. طرفین ائتلاف با چه انگیزه و استدلالی، دور میز مذاکره ائتلاف نشستند؟
من قبلا از «نرمالیزاسیون» گفتهام. البته آقای روحانی میگوید «برجام» و حالا هم سخن از «برجام ۲» است. در مجلس دهم میرویم به سمت تشکیل دو فراکسیون در قالب «برجام» و فراکسیون «نابرجام». یعنی حامیان دولت در قالب «برجام ۲» در یک فراکسیون جمع میشوند و منتقدان روحانی هم در فراکسیون «نابرجام» و آنگونه که از نتایج انتخابات هفتم اسفند مشخص است، اکثریت «بهارستان» هم با فراکسیون برجامیهاست.