رویداد24- نایب رئیس دوم مجلس شورای اسلامی و نماینده فعلی تهران البته با تهلهجه کرمانی، از سیاستمداران اصولگراست که در سالی که گذشت، تصمیم گرفت فعلا به خود استراحت دهد و کمی از بهارستان دور باشد.
هرچند بسیاری از گفتوگوهای رسانهای با باهنر اختصاص به مسائل سیاسی دارد، اما او در گفتوگویی متفاوت با جامجم ، از دغدغههای غیرسیاسی خود سخن گفته است؛ مثلا این که پدر شش فرزند و پدربزرگی برای چهار نوه است یا این که در میان خوانندگان، صدای شجریانها و شهرام ناظری را به دیگران ترجیح میدهد.باهنر در آستانه 64 سالگی و با داشتن 28 سال سابقه نمایندگی، از علاقهمندی به موسیقی سنتی و مشغله کاری میگوید. او تاکید دارد که از خانه و خانواده دور نیست و در شبکههای اجتماعی هم سرکشی میکند و زمانی که تلفن همراهش را به ما نشان میدهد تا بدانیم در چند گروه تلگرامی عضو است، 45 هزار و 407 پیام نخوانده دارد که به گفته خودش فقط میتواند به بخشهای مورد علاقهاش مثل گروههای تخصصی گرافیک یا موسیقی سرکشی کند.
در مجالس هفتم، هشتم و نهم، شما با دو رئیس مجلس یعنی آقایان حداد و لاریجانی کار کردید و نایبرئیس مجلس بودید؛ در مدیریت جلسات مجلس چه کاری سختتر از همه بود و چرا برخی موارد، نمایندگان مجلس به مدیریت شما در اداره جلسات انتقاد شدید وارد میکنند؟
من با پنج رئیس مجلس کار کردم. بگذارید برای این که به سوال شما پاسخ دهم، خاطرهای طنزآمیز تعریف کنم. در مجلس هفتم، نایبرئیس اول بودم و در یکی از جلسات، اداره جلسه را برعهده داشتم؛ یکی از نمایندگان محترم تهران، آقا سیدمهدی طباطبایی که چهرهای مشهور و رسانهای هستند، نطق قبل از دستور داشتند. ایشان وقتی میخواست از مدیریت مجلس هفتم یعنی آقای حداد عادل انتقاد کند، گفت ما با مجلسی درگیر هستیم که یکی از روسا، جلسه را فیلسوفانه، یکی متواضعانه و دیگری مستبدانه اداره میکند. اشاره اول ایشان به آقای حداد عادل، دومی به آقای ابوترابیفرد و سومی به بنده بود.
یعنی نمایندگان فکر میکنند شما مستبدانه جلسات را اداره میکنید؟
هرچند ایشان اسمی نبرد ولی خوب، ضمیر مرجعش را پیدا میکند.
خودتان بر این باور هستید که استبدادی عمل میکنید؟
تجربه به من میگوید که نمایندگان از مدیریت قاطعانه و سخت در کوتاهمدت ناراضی هستند، اما در بلندمدت این مدیریت را دوست دارند. بارها بوده نمایندگان به رفتار من نقد داشتند، اما در سالهای بعد مشخص شد این رفتار بد هم نبوده؛ برای اثبات این تغییر نگرش دلیل دارم. در مجلس نهم وقتی برای نایبرئیسی نامزد شدم، رای من از دوره قبل هم بیشتر شد. میتوانم بگویم این نتیجه علاقه نمایندگان است.
این قاطعیت در اداره جلسات که میگویید، به چه معناست؟
اگر نمایندهای پنج دقیقه وقت صحبت دارد و بخواهد هفت دقیقه صحبت کند، بقیه روسای جلسه معمولا خواهش میکنند که تو را به خدا بس است، اما من با قاطعیت اجازه نمیدهم. شاید در آن لحظه، نماینده از این رفتار ناراحت شود، اما 150 نفر دیگر احسنت میگویند. ممکن است از این 150 نفر، 140 نفر دیگر از نمایندگان وقتی نوبتشان شود، از این رفتار ناراحت شوند. به نظر من، وجدان عمومی مجلس قاطعیت را بهتر میپذیرد، مخصوصا در جلساتی مثل جلسات بودجه و بخصوص در ساعات آخر که ردیفها در حال بررسی و زمان رو به اتمام است و باید برخی پیشنهادها دور بخورد تا از گردنه خارج شود. بارها دیدهام، وقتی اداره جلسات کمی سخت میشود، دوستان به من میگویند، باهنر تو بیا و جلسه را تحویل میدهند. حتی یک دفعه یکی از همکاران قدیمی وقتی اداره جلسه کمی مشکل شده بود و من در جایگاه ریاست قرار گرفتم، آمد و پشت سرم شعار داد بلدوزری باهنر (با خنده). واقع قضیه این است که اگر صبر برادران بزرگوارم چون آقای حداد یا لاریجانی و ابوترابی نباشد، ممکن است مجلس از دست در برود.
چرا نخواستید تجربههای شما در بهارستان به دوره بعدی منتقل شود؟ درباره نامزد نشدن شما در انتخابات مجلس دهم، حرف و حدیث زیاد زده شده. واقعا چرا به غایب این دوره از انتخابات تبدیل شدید؟
دلایل متنوعی وجود داشت که این بار تصمیم گرفتم نامزد نشوم. من به شوخی به برخی دوستان میگویم، شما بیایید 28 سال یک راه را بروید؛ ببینید حوصله دارید که سال بیست و نهم هم همین راه را بروید!
یعنی بعد از این دوره دیگر هیچوقت نمیخواهید نامزد مجلس شوید؟
نه، این طور نگفتم چون تضمینی برای آینده نداریم.
یعنی فقط این دوره نیامدید؟
من تصمیم گرفتم فقط این دوره نباشم و دوره بعد را بعد تصمیم میگیرم، اما در این دوره در شرایطی که میتوانستم مسئولیت بگیرم، داوطلبانه جاخالی دادم.
درباره شایعات چه میگویید؟
شایعات زیاد است. از نامزد شدن من برای انتخابات ریاست جمهوری گرفته تا این که میگفتند دولت وعده یک پست به من داده است. جالب است که برخی هم میگفتند، فلانی ترسید رای نیاورد! ازجمله حرفهای دیگر هم این بود که ترسید صلاحیتش به دلیل داشتن پرونده تائید نشود! خلاصه حرف زیاد بود. به قول معروف، در دروازه را میشود بست، اما در دهان مردم را نه، چه برسد به رسانهها که این یکی را اصلا نمیشود بست. (با خنده)
حالا کدامیک از این شایعات به واقعیت نزدیکتر بود؟
همه اینها، چه مثبت و چه منفی، واقعیت ندارد. من اصلا قصد نامزد شدن برای ریاست جمهوری ندارم، چه برسد که با دولت قرار و مداری داشته باشم، چون پستی بالاتر از نایبرئیسی مجلس وجود ندارد که دولت بخواهد به من بدهد. آنها هم که گفتند که فلانی میترسد رای نیاورد، انگار یادشان رفته ما در مجلس ششم در حالی نامزد شدیم که احتمال زیادی میدادیم فهرست ما رای نیاورد، اما عقبنشینی نکردیم و حضور پیدا کردیم و البته رای نیاوردیم. پس باید بگویم از رای نیاوردن نمیترسیم، چون هم بلدیم رای بیاوریم و هم بلدیم شکست را تحمل کنیم.
این ماجراهای پرونده داشتن چه بود؟داستان پروندهها هم طولانی بود...
بله، درباره دادگاه و پرونده قضایی و اینها، ضمن تکذیب ادعاها باید بگویم، کل داستان دروغ است. چندی قبل در سایتی خواندم که گفتند باهنر سلطان چای ایران است. رفتم در پایین این خبر کامنت گذاشتم، حداقل از این سلطان چای، ماهانه یک بسته چای به ما بدهید که ما نرویم مغازه سر کوچه خرید کنیم. البته به این شایعات عادت دارم. حدود 20 سال قبل هم گفتند، پسر باهنر یک کت میپوشد که 1000 دلار قیمت دارد. این در حالی بود که آن موقع پسر من چهارساله بود! این حرف و حدیثها متاسفانه هست و البته باید اخلاق و ادب رعایت شود.
شاید چون نامزد نشدن شما کمی غیرمنتظره بود، به شایعات دامن زد؟
بله، شاید دلیل این شایعات دیر تصمیم گرفتن بنده برای نامزد نشدن بود، اما این اولین باری نبود که تصمیم گرفتم نامزد نشوم. در مجلس هفتم هم قاطعانه تصمیم گرفته بودم، نامزد مجلس هشتم نشوم و این نظرم را رسانهای کردم، اما ظرف سه ماهی که از اعلام این تصمیم گذشت، خیلیها با صحبت یا حتی دعوا، خواهش و استدلال با من صحبت کردند که باید بیایی. حتی جناب دکتر حداد که رئیس مجلس هفتم بودند و من نایبرئیس ایشان بودم، آنقدر تواضع به خرج دادند که گفتند «اگر امر دایر شود که بین من و تو یکنفر باید به مجلس بیاید، من میگویم تو باید بیایی نه من.» خلاصه هر چند در آن دوره تصمیم قاطع گرفتم که نیایم ولی در ساعتهای آخر، اتفاقی که نمیخواهم مشروح آن را رسانهای کنم، رخ داد و مجبور شدم ثبتنام کنم، اما در این دوره ثبتنام نکردنم را مدیریت کردم و تا روز جمعه که ثبتنام ساعت به ساعت تمدید میشد، هر کس سوال میکرد ثبتنام کردی یا نه، میگفتم دارم بند کفشم را میبندم که بروم یا دارم خودروام را استارت میزنم. نزدیک ساعت 10:30 شب بود که دوستان مطمئن شدند من ثبتنام نکردم. تازه به در منزل آمدند و با اعتراض گفتند چرا این کار را کردی؟ من هم در سرما و هوای باز ایستادم و استدلال کردم که چرا نرفتم ثبتنام کنم. این حرفها آنقدر طولانی شد که زمان ثبتنام تمام شد و خلاصه تصمیم خود را عملی کردم.
واکنشهای روز بعد پایان مهلت ثبتنام چه بود؟
صبح شنبه که تلفنها را جواب دادم، گلایههای زیادی شنیدم. حتی دکتر لاریجانی هم گفت، آقا چرا مشورت نکردی، چرا نگفتی نمیخواهی ثبتنام کنی. این جمله را گفتم چون دیدم برخی رسانهها نوشتند که چرا آقای لاریجانی به تو نگفت ثبتنام کنی که در پاسخ گفتم اصلا بنده خدا آقای لاریجانی تصور نمیکرد که من ثبتنام نکنم. صبح شنبه آقای لاریجانی به شوخی و به جدی گفت «آقا یک مشورتی! اجازهای!»... به هر حال انگیزه من در ثبتنام نکردن، گردش نخبگان بود، چون از مجلس هفتم تصمیم گرفته بودم که نیایم و گفتم پنج دوره نمایندگی دیگر بس است؛ کارهای دیگری هم هست که باید انجام دهم و عمدتا تشکیلات سیاسی برایم مهم است.
شما سابقه زیادی در نمایندگی و نیز فعالیت حزبی دارید. در یک نگاه کلی، از نظر شما در دوره نهم مجلس و یازدهمین دوره ریاست جمهوری، بهترین و بدترین وزیر یا نماینده مجلس چه تیپ افرادی بودند؟
بهطور کلی بگویم، اگر کسی در نظام جمهوری اسلامی پستها را طعمه بداند، مذمومترین کار را کرده است. متاسفانه گاهی افراد حضور خود را در پستی ضروری میدانند و در این چندین دوره نمایندگی بیش از هزار نفر را دیدیم که با این خصلت آمدند و رفتند. باید تاکید کنم که در کشور ما متوسط دوره نمایندگی خیلی کوتاه است، یعنی حدود 1/5 دوره و این زمان کمی به شمار میرود، مخصوصا برای نمایندگانی که حزبی بالا نمیآیند و نردبان ترقی را پلهپله طی نمیکنند. عزیزانی که به مجلس میآیند آدمهای خوبی هستند، اما بر فرض یکی معلم خدوم، محبوب و خوشاخلاقی هم باشد. با این صفات به مجلس میآید ولی این خصلتها برای نمایندگی مجلس کافی نیست، چون کسی که به مجلس وارد میشود بعد از سه چهار سال تازه میفهمد که چه باید بکند، و به قول مرحوم آقای پرورش، بعضیها بعد از نمایندگی تا بیایند اسم خیابانهای تهران را یاد بگیرند دوره نمایندگیشان تمام شده و دوره بعد هم رای نمیآورند. ما الان حوزههای انتخابیهای درکشور داریم که در 9 دوره مجلس، 9 نماینده به مجلس فرستادند. یعنی حاضر نشدند حتی یک بار به نماینده قبلی خود رای دهند؛ چرا؟ چون بعد از رای دادن دیدند که خواستههایشان عملی نشده و ترجیح دادند دور بعد به فرد دیگری رای دهند. اینجاست که جای خالی حزب مشخص میشود. لذا بدترین نماینده و مسئول از نظر من کسی است که مقام و پست را طعمه بداند و از کار تیمی با سایر نمایندگان پرهیز کند.
وزرا چطور؟
آن هم همین است. اگر کسی بین خود و خدایش تشخیص دهد که نمیتواند کاری انجام دهد خیانت است که مسئولیت بپذیرد. اگر در ذهنم بخواهم مرور کنم، باید بگویم که متاسفانه چنین افرادی در میان مقامات دولتی در دورههای مختلف داشتهایم.
الان هم داریم؟
الان هم داریم، ما در دورههای مختلف افرادی داشتیم که میدانستند کاری از آنها برنمیآید، اما به خاطر این که دوست داشتند وزیر شوند، پست مهمی را پذیرفتند.
بنا این نبود که این گفتوگو خیلی سیاسی باشد، اما گویا شخصیت سیاسی شما، ما را هم به همان سوالات معمول کشاند. حالا میخواهم چند سوال خصوصی مطرح کنم. ممکن است کمی از خانواده خودتان بگویید و بفرمایید چند فرزند دارید؟
انشاءالله برای هیچ خانوادهای پیش نیاید. خانم اول بنده، حدود 10 سال پیش مرحوم شد و از ایشان پنج فرزند دارم که چهار فرزندم ازدواج کردهاند و چهار نوه دارم که الحمدلله بچهها درس و مشقشان را هم خوب خواندهاند. البته بعضیها از بیرون فکر میکنند که نکند این نمایندگان سهمیه دانشگاه دارند ولی ما بدون این که سهمیه دانشگاه داشته باشیم، بچههایمان از دانشگاه تهران، امیرکبیر و علم و صنعت فارغالتحصیل شدند.
واقعا برای فرزندانتان هیچوقت توصیهنامه ننوشتید؟
نه، اصلا، چون خودشان تنها این سه دانشگاه را قبول داشتند. البته یکی از دخترهایم یک سال دانشگاه سراسری قبول نشد و دانشگاه آزاد کرمان رشته مهندسی عمران قبول شد. بعد اعلام نتیجه آمد و گفت بابا اگر ثبتنام کنم، به تهران منتقلم میکنی؟ گفتم اگر ثبتنام کنی، باید عین چهار سال را کرمان باشی و مطمئن باش قدمی برای انتقال تو برنمیدارم.
فارغ از درس، واقعا هیچ توصیهای برایشان نکردید؟
دختر اولم فوقلیسانس مدیریت آیتی از دانشکده مدیریت دانشگاه تهران است. دختر دومم فوقلیسانس مهندسی عمران از دانشکده فنی دانشگاه تهران، دختر سومم لیسانس نساجی از دانشگاه امیرکبیر و فوقلیسانس آیتی از دانشگاه تهران دارد و پسرم که چهارمین فرزندم است، فوقلیسانس مکانیک از دانشگاه تهران دارد و پنجمی هم در حال گرفتن لیسانس عمران از دانشگاه تهران است. ما حضرت عباسی سهمیهای نداریم و توصیهای هم نمیکنیم. برای همین هم هست که از چهار فرزندم که فارغالتحصیل شدند، عملا سه نفر آنها بیکار هستند و یکی هم در یک شرکت خصوصی کار میکند.
پس شما هم با بحران بیکاری در خانواده مواجه هستید؟
نه، چون خیلی هم نیاز به کار ندارند. مثلا دخترهای من که فوقلیسانس دارند، هر کدام دو بچه دارند و من چهار نوه دارم. دخترها میگویند، فعلا بچهها را از آب و گل دربیاوریم، بعد میرویم دنبال کار؛ لذا الان خیلی دنبال کار نیستند.
قصد نداشتند با این درجه علمی از کشور خارج شوند و به ادامه تحصیل بپردازند؟
نه، دنبال این چیزها نبودند.
خودشان نبودند یا شما مانع شدید؟
نه، نیازی به ممانعت نبود. خودشان نمیخواهند، چون خانواده با هم خیلی جمع هستیم.
پس مجموعا پنج فرزند دارید؟
نه، بعد از فوت مرحوم همسرم، با خانم دیگری ازدواج کردم و یک فرزند دارم که کلاس سوم دبستان است. نوه من سه سال از فرزندم بزرگتر است.
چقدر نوههایتان را دوست دارید؟ این که میگویند نوه شیرین تر از بچه است در مورد شما هم صادق است؟
نوه خیلی شیرین است. جنس ما هم جور است و دو پسر و دو دختر داریم. بیشتر عکس نوههایم را داخل موبایلم دارم.
اگر بخواهید به تعطیلات بروید، ترجیح میدهید با خانواده باشید یا اوقاتتان را بهتنهایی میگذرانید؟
از این جهت روحیه جمعگرایی دارم. حتی زمانی که سه بچه من مهد کودکی بودند و پشتسرهم به دنیا آمده بودند، خیلی وقتها پیش میآمد که صبح جمعه ساعت 9 یا 10 غذا را میگذاشتیم عقب ماشین و میرفتیم بیرون. البته جایی هم نداشتیم ولی میرفتیم زیر درختی یا کنار جوی آبی مینشستیم.
برای سفر، کدام شهر را بیش از همه دوست دارید؟
همه ساله سفر به کرمان، سر جایش است و اگر توفیق شود برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد هم میرویم.
سفر خارجی چطور؟ شما از آن دست نمایندههایی نیستید که خیلی به سفر خارجی علاقهمندند؟
توفیق نداشتیم خانوادگی به سفر خارج برویم. البته نمیگویم سفر خارج نرفتیم. طی 30 سال گذشته یکی دوبار رفتیم.
اگر بخواهید همین حالا چمدان سفر ببندید، ترجیح شما کرمان است؟
من همه جا میروم. از یک جهت وضعم خوب است چون در هیچ یک از شهرستانهای کشور نیست که آشنا نداشته باشم. بالاخره میروم، میگردم و یکی را پیدا میکنم.
موسیقی گوش میکنید؟
بله، گوش میدهم.
به صدای کدام هنرمند علاقه مند هستید؟
حالا بماند.
چه سبکی گوش میدهید، سنتی یا پاپ؟
شجریان گوش میدهم، صدای همایون شجریان را هم دوست دارم. ناظری را هم از آن بکوب بکوبهایش خوشم میآید. البته از این خوانندههای جدید هم گوش میدهم، اما اسمشان را نمیدانم. صدایشان را دوست دارم. بچهها اسمشان را میدانند.
پس شما هم جزو پدرهایی هستید که سلیقه بچهها رویشان تاثیر میگذارد؟
من البته جزو پدربزرگها هستم (با خنده). بگذارید خاطرهای بگویم؛ یکی از آقایان وزرا تعریف میکرد، یکی از مدیران ژاپنی چند سال قبل یک نوتبوک به او هدیه داده و به او گفته بود: این وسیله را خودت بلد نیستی کار کنی، اما پسرت میتواند با آن کاری انجام دهد و نوهات به آن مسلط است.
تلویزیون نگاه میکنید؟
بله، نگاه میکنم.
ماهواره میبینید؟
نه اصلا، خانه ماهواره نداریم.
یعنی اخبار شبکههای خارجی را نگاه نمیکنید؟
بچهها گاهی میگویند حالا بابا چه اشکال دارد، ببینیم و این حرفها؛ ولی به آنها گفتهام هر چه را میخواهید از اینترنت نگاه کنید؛ ولی ماهواره نه!
فیلمهای روز را میبینید؟ مثلا فیلمهای هالیوودی یا اسکاری نگاه میکنید؟
میبینم، اما بیشتر از تلویزیون، فیلمهای خارجی را دنبال میکنم. البته سینما هم میروم.
سریال تلویزیونی نگاه میکنید؟
بله، نگاه میکنم.
چه شخصیتی در ذهن شما از قهرمانان سریالها باقی مانده است؟
سریالهای همین حالای تلویزیون را میبینم. کیمیا، در حاشیه، پشتبام تهران، اینها را میبینم.
همیشه در صحبتهایتان میگویید من دکتر نیستم، مهندس هستم. چقدر از مدرک مهندسی که دارید استفاده کردید؟
مهندس هم نیستم.
شما معماری خواندهاید. اگر مهندسی نخواندهاید، پس دقیقا چه مدرکی دارید؟
الان عرض میکنم. چندی قبل سازمان نظام مهندسی تهران جلسه بزرگی داشت و در آنجا وقتی خواستند مرا پشت تریبون دعوت کنند، اعلام کردند «جناب دکتر باهنر»؛ من هم وقتی پشت تریبون رفتم، گفتم بنده اصلا دکتر نیستم و کسی هم به من مدرک دکترا ی نداده است. بعد گفتم علاوه بر این مهندس هم نیستم. من سال 50 وارد دانشگاه علم و صنعت شدم و سال 54 مدرک مهندسی معماری گرفتم و بعد از دو سه سال کار کردن در این زمینه، این تخصص را رها کردم. الان تاریخ انقضای مدارک دانشگاهی از یک سال هم کمتر شده و اگر یک سال از تخصص تحصیلی جدا بشوید، دیگر کارایی ندارد. برای همین تردید ندارم اگر امروز بخواهم خانه یا ویلایی برای خودم بسازم، قطعا از بیرون یک مهندس را دعوت به کار میکنم و خودم طرحش را نخواهم داد.
اقتصاد خانواده دست شماست یا همسرتان؟
اقتصاد خانواده دست من است.
یعنی حتی خرید منزل را خودتان انجام میدهید؟
نه، ولی سعی میکنم عدد ثابتی را در خانه خرج و آن را با نرخ تورم تنظیم کنم. اصولا سعی دارم در اوج و فرود درآمد مالی، تعادل حفظ شود. نه این که خساست در بیاورم ولی این که بگویم مثلا ماشین را بفروشیم و به تور اروپا برویم، از این کارها نمیکنیم.
اگر بخواهید برای خرید به فروشگاه بروید، چطور خرید میکنید؟
خریدهای عمده را ماهی یکبار به اتفاق همسرم از فروشگاههای زنجیرهای انجام میدهیم و بهطور متوسط خرید ماهانه از گوشت و روغن و... حدود 600 هزار تومان میشود.
فرزند کوچک شما هم در فروشگاه هر چیزی بخواهد برایش میخرید؟
نه، از قبل میگوییم که مثلا میتواند یک قلم جنس بخرد، حالا یا خوردنی یا وسیله بازی.
آیا رابطه شخصی بین شما و رقبای سیاسیتان مثلا اصلاحطلبان وجود دارد؟
واقعا با کسانی که سختترین تفاوتهای سیاسی را دارم، هیچ وقت قهر نیستم و رفت و آمد داریم، صحبت میکنیم و حتی در بخشهایی که میتوانیم، همکاری داریم. مثلا الان پنج سال است انجمنی برای توسعه استان کرمان راهاندازی کردهایم و کارهایی چون سرمایهگذاری افراد در استان را پیگیری میکنیم. جالب است بدانید، در این انجمن افرادی چون آقایان مجید انصاری، حسین مرعشی و جهانگیری حضور دارند و با هم کار میکنیم، اما موقع انتخابات با هم رقیب هستیم. از این همکاریها خاطره زیاد دارم.
در دولت اصلاحات، روزی در مجمع تشخیص مصلحت نظام پیشنهادی مطرح شد که من و رئیسجمهور وقت هر دو از آن دفاع کردیم و مجمع آن را تصویب کرد. وقتی داشتیم بیرون میرفتیم، رئیس دولت اصلاحات گفت فلانی، ما خیلی خوب میتوانیم با هم کار کنیم. من هم جواب دادم بله، میتوانیم کار کنیم ولی بعد از هفت سال خیلی دیر است و بماند برای بعد.
رابطه شما با شبکههای اجتماعی چطور است؟
شبکههای اجتماعی را میبینم ولی واقعا نمیرسم که پیگیری کنم. همین الان شما ببینید چند پیام روی تلگرام برای من آمده!
45 هزار و 407 پیام... .
بله، واقعیت این است که همه را آدم نمیتواند نگاه کند. البته بعضی پیامها را دوست دارم و نگاه میکنم. مثلا یکی از گروهها به اسم کافه گرافیک هست که طرحهای زیبایی دارد، یا موسیقی اصیل ایرانی را که بعضیها میدانند دوست دارم و برایم میفرستند، گوش میدهم.
به فیسبوک وتوییتر هم سر میزنید؟
نه اصلا؛ چون واقعا نمیرسم، اما دوست دارم و در برابر آنها گاردی ندارم.
با این همه مشغله، ورزش هم میکنید؟
بله، اما الان کم شده. معمولا با بچهها کوه میروم. گاهی هم شنا در حد آب درمانی انجام میدهم.
قصد ندارید از دوران طولانی 28 سال نمایندگی، کتاب خاطرهای بنویسید؟
اتفاقا خیلی دوست دارم و در مرکز اسناد انقلاب اسلامی تا حالا 20 ساعت نوار پُر کردهام و تازه رسیدهام به مجلس دوم. البته مجموعهای هم در دفتر مقام معظم رهبری در حال تدوین است که بیشتر مسائلی را که حول محور زندگی سیاسی رهبر انقلاب است، دنبال میکند.
در باره آن 14 تا 15 ساعت بحثها و خاطرات را مطرح کردهام. خاطرات در این رابطه زیاد است و به هر حال یک زمانی حضرت آقا دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و من دبیر حزب بودم. با وجود این چون دست به قلمم قوی نیست، باید به من کمک کنند تا خاطرات را گردآوری کنم.
منبع: جام جم