رویداد۲۴،مازیار وکیلی: سیطره عناصر و المانهای فیلم فارسی بر روی فیلمهای عامهپسند ایرانی باعث شده این فیلمها مدام تحقیر شوند.
این وابستگی تام و تمام فیلمهای عامهپسند به عناصر و کلیشههای فیلم فارسی باعث شده تا بسیاری از منتقدان و صاحبنظران سینمایی کلیت سینمای عامهپسند را زیر سؤال ببرند و هر محصولی را که برای سرگرمی مخاطب ساخته میشود تحقیر کنند.
غافل از اینکه سینما در ذات خود هنری عامهپسند و وابسته به تودههای مردم است. به نسبت سایر هنرها ارزانتر است و میتواند بدل به انتخاب اصلی طبقه متوسط و ضعیف جامعه برای سرگرم شدن شود.
اما سینمای عامهپسند ایران در سالهای اخیر آنقدر خودش را به عناصر و المانهای فیلم فارسی وابسته کرده که سلیقه مردم به نازلترین سطح ممکن رسیده و همین امر باعث شده صاحبنظران سینمایی بهطور کل قید سینمای عامهپسند را بزنند و کل این پدیده را زیر سؤال ببرند.
ثبت با سند برابر است دقیقاً از همینجا ضربه میخورد. داستان فیلم داستان بدی نیست و باکمی دقت میتوانست به نتیجه خوبی ختم شود. شاهین،کیا،کوروش و پیمان چهار رفیق صمیمی هستند که بعد از تماشای وضعیت رفیق تازه ازدواجکردهشان تصمیم میگیرند شرطی عجیب با یکدیگر ببند.
شرط آنها این است که تا آخر عمر ازدواج نکنند و اگر ازدواج کردند باغی که در آن شریک هستند بهطور کامل به آخرین فرد مجرد آن جمع برسد. بعد از هشت سال شاهین از خارج برمیگردد تا با زن دادن رفقای مجردش باغ را تصاحب کند و با فروش باغ قرض طلبکارانش را بپردازد.
همانطور که میبینید خط قصه جان میدهد برای ساخت یک فیلم مفرح و خوشساخت. فیلمی شبیه آثاری که جرج روی هیل در زمانهای دور میساخت. پر از رو دست زدن و پیچهای جذاب داستانی. اما ثبت با سند برابر است بهجای استفاده درست از این خط قصه جذاب اسیر کلیشههای سینمای فارسی شده و به مسیری رفته که انتهای آن شکست مطلق است.
نویسندگان فیلمنامه بهجای اینکه روی داستان فیلم کار کنند و باکمی خلاقیت داستان فیلم را با روایتی جذاب ادغام کنند به همان کلیشههایی تن دادند که سینمای عامهپسند ایران را نابود کرده است. کلیشههایی که نهتنها کمکی به خط قصه جذاب فیلم نکرده بلکه باعث شده داستان به علت وفور استفاده از این کلیشهها دیگر جذابیتی نداشته باشد که بشود آن را برای کسی تعریف کرد. تعدد شخصیتهای فرعی و کلیشهای بودن این شخصیتها اولین اشتباه نویسندگان فیلمنامه این فیلم است.
تا کی باید مهران رجبی را در نقش پیرمردهای حراف و بامزه تحملکنیم؟ تا کی قرار است امین حیایی نقش جوان اول زبل فیلمهای عامهپسند را بازی کند؟ علت حضور سحر قریشی بهعنوان یک شخصیت فرعی که هیچ کارکردی در قصه ندارد چیست؟ اگر شاهین خواهر و دامادی نداشت چه اتفاقی میافتاد؟
اصلاً حضور فرزاد بهعنوان رفیقی که با ازدواج زودهنگامش از دایره رفقا حذف میشود چه ضرورتی دارد؟ تعداد این سؤالات را میشود تا بینهایت ادامه داد و به پاسخ درخوری نرسید.
اینهمه شخصیت برای فیلمی با این مختصات آفت بسیار بزرگی است. تعدد کاراکترها باعث آشفتگی فیلم شده و خرده داستانهای زائدی را به وجود آورده که فیلم را از مسیر اصلیاش منحرف میکند.
نکته دومی که بزرگترین ضربه را به ثبت با سند برابر است زده تلقی ساده و دمدستی نویسندگان از خنداندن تماشاگر است. اینکه تلاش کنیم از تماشاگر بابت زنذلیلی یک مرد یا تعریف مداوم خاطره افتادن شلوار از پای یکی از شخصیتها خنده بگیریم نهتنها کهنه و قدیمی است بلکه مبتذل هم هست.
سومین دلیلی که باعث نابودی کامل فیلم شده حفرههای روایی است که در داستان وجود دارد. حفرههایی که نویسندگان هیچ فکری برای آن نکردهاند. شاهین بعد از هشت سال از خارج برمیگردد تا ضمن فروش باغ، قرض طلبکارانش را پرداخت کند.
چه ضرورتی دارد شاهین که توانسته با فرار از خارج از دست طلبکاران خلاص شود دوباره برگردد و با آنها درگیر شود. دلیلش این است که اگر شاهین برنگردد اصلاً نمیشود قصه را پیش برد. نویسندگان به یک دلیل برای ادامه داستان با محوریت شرطبندی ابتدای فیلم احتیاج دارند. آنها بازگشت شاهین از خارج را انتخاب کردهاند.
منتها دلیلشان آنقدر سست و بیمنطق است که باور ادامه فیلم را مخدوش میکند. این بیمنطقی و پادرهوایی سایه سنگین خودش را روی فیلم انداخته و باعث شده فیلم بدل به یکی از فیلم فارسیهای معمول سالهای اخیر سینمای ایران شود.
روابط بیمنطق فیلم مثل رابطه مهشید و کیا یا قضیه زن دوم داشتن کوروش همگی برای این در فیلم گنجاندهشدهاند که بتوان بازیگران معروف بیشتری را دعوت به کارکرد تا فیلم بیشتر بفروشد. وگرنه دلیلی ندارد اتفاقات فیلم آنقدر پادرهوا و بیمنطق باشند.
منتها کارگردان برای انتخاب بازیگران هم سلیقه به خرج نداده و دم دستترین گزینههای ممکن را برگزیده است. امین حیایی با چهلوهفت سال سن هنوز قرار است جوان اول این فیلم باشد. مجید صالحی بهعنوان نمک کار در فیلم حضور دارد. علی مسعودی یکراست از خندوانه به این فیلم آمده تا مخاطب بیشتری جذب کند. سحر قریشی که آنقدر در فیلمهای مبتذل بازی کرده که برای نابودی کارنامه پنج بازیگر کافی است. مهران رجبی،محمدرضا شریفینیا و... دیگران هم بازیگران فرعی این فیلم هستند. کلیشه محض.
همه عناصر مشهور سینما فارسی سالهای اخیر در فیلم جمع شدهاند تا همان کارهایی را که در سایر فیلمها انجام میدهند اینجا هم انجام دهند تا فیلم یکی دومیلیاردی بفروشد و بعد با فروش فیلم به شبکه نمایش خانگی سودی حاصل شود تا تهیهکننده و سایر عوامل راضی باشند. این وسط چیزی که اصلاً مهم نیست نزول سلیقه تماشاگر است.
تماشاگری که میتواند با تماشای محصولات خوشساخت عامهپسند صاحبسلیقه شود با ساخت چنین فیلمهایی سلیقهاش نابود میشود. سینمای ما قرار است با ساخت آثار مناسب و جذاب تماشاگران را از ماهواره دور کند و اجازه ندهد آنها بیننده سریالهای بیارزش ترکیهای و کلمبیایی باشند. اما در اتفاقی جالب فیلمها خودشان شبیه یکی از همان سریالهای ترکیهای و کلمبیایی شدهاند.
با همان کلیشهها و روابط مخرب ساخته میشوند و به نمایش درمیآیند و سلیقه تماشاگران را به نابودی میکشانند. سازندگان ثبت با سند برابر است بهجای نوشتن قصهای درستودرمان سعی کردهاند چندتایی بازیگر خوشچهره و بانمک را دعوت به کار کنند و با نمایش آنها پولی به جیب بزنند. همان شیوه معمولی که فرحبخش و علیخانی و کمپانی معظم! پویا فیلم انجامش را خوب بلدند.
عناصر فیلم فارسی همچنان در حال بازتولید در سینمای ایران هستند و کار از ابتذال هم گذشته و به بحران رسیده. بحرانی که میتواند هر فیلمی را نابود کند. مثل همین فیلم ثبت با سند برابر است که خط داستانی جذابش را فدای عناصر و کلیشههای فیلم فارسی کرده است. چرا؟ احتمالاً به خاطر چند تومان بیشتر. این وسط چیزی که نابودشده سلیقه تماشاگران است که اصلاً برای سازندگان این فیلمها مهم نیست. مهم همان چند تومان بیشتری است که تماشاگر میپردازد تا بقای دوستان فیلم فارسیساز با تکیهبر همین فروش تضمین شود.
دیگر زمان این فیلمها گذشته که تهیه کننده گان یعی میکنند با نام چند بازیگر بازی کنند و تبلیغات راه بیاندازند تا فروش بیشتری کنند. میشود به انوازه نصف صفحات فیلمنامه از اشتباهاتی که در داستان فیلم رخ داده نوشت.