رویداد۲۴ مازیار وکیلی: جشنواره فیلم فجر باید زودتر از اینها سراغ منوچهر اسماعیلی میرفت. مردی که سینمای ایران مدیون اوست. مردی با حنجره طلایی و صدایی منحصر به فرد که میتواند به کالبد هر کاراکتری روح بدمد. مهم نیست آن کاراکتر رضا بیک ایمانوردی در یکی از فیلمهای فراموش شدهاش باشد یا پل اسکافیلد در مردی برای تمام فصول. ما همه این کاراکترها را قبل از هر چیز با صدای جاودانه منوچهر اسماعیلی به یاد میآوریم. مردی که بزرگترین دوبلور سینمای ایران است.
سینمای ایران دوبلورهای بزرگ زیادی داشته است. دوبلورهایی که هر کدام رد و نقش خود را در این صنعت به جای گذاشتهاند و توانستهاند این هنر را در سینمای ایران ارتقا دهند. اما حکایت اسماعیلی فرق میکند. اسماعیلی در صنعت دوبلاژ ایران یک استثنا است. حنجرهاش قابلیت عجیبی دارد که دست او را برای گفتن نقشهای متفاوت باز میگذارد. عجیب نیست که نقش گویی ستوان کلمبو و حمزه سید الشهدا کار یک نفر باشد؟ یا نقشهای محمدعلی کشاورز، جمشید هاشمپور و اکبر عبدی در فیلم مادر را فقط یک نفر بگوید؟ شاید این موضوع برای کسانی که اولین بار است نام منوچهر اسماعیلی را میشنوند شگفتانگیز باشد. اما برای کسانی که کمی دقیقتر سینمای ایران و جهان را پیگیری میکنند این موضوع، موضوع عجیبی نیست.
گفتن دو یا سه نقش که سهل است، اسماعیلی در سریال هزار دستان جای هفت، هشت کاراکتر بهطور همزمان حرف زده است. نکته شگفتانگیز ماجرا درباره منوچهر اسماعیلی این است که او این نقشها را طوری گفته که نه تنها صدایش به راحتی قابل تشخیص است، بلکه تمایز و تفاوت مشخصی هم برای هر شخصیتی که گویندگی کرده دارد. اسماعیلی هیچوقت لازم ندیده برای از کاردرآوردن یک کاراکتر بیدلیل تغییرات عمدهای در بافت صدایش ایجاد کند. او اغراق را هم در جای درستش استفاده میکند.
اسماعیلی بیش از آنکه از حنجرهاش برای گفتن نقشهای دشوار استفاده کند از مغزش استفاده میکند. در هر فیلمی که منوچهر اسماعیلی در آن گویندگی کرده با تحلیلی دقیق نقشها را گفته است و شگفتا که هر کدام از این نقشگوییها بدل به شاهکاری در تاریخ دوبلاژ ایران شده است.
بیشتر بخوانید: بهرام زند؛ خداحافظی دوبلور با صلابت
به گزارش رویداد۲۴ تاریخ دوبلاژ ایران پر است از تیپسازیهای بیظرافتی که همگی خیلی زود فراموش شدهاند. نمونههای فراوان و بیظرافت این تیپسازیها را در دوبلههای زیرزمینی و بیکیفیت سالهای اخیر میبینیم. تیپسازیهایی که وجه مشخص آنها اغراق فراوان است. اما اسماعیلی به عنوان یک استاد عرصه دوبلاژ احتیاجی به این اغراقهای بیدلیل و نالازم ندارد. او با چند تغییر کوچک میتواند هم دانتون باشد و هم محمد ابراهیم.
او به جای اینکه با حنجرهاش کارهای عجیب و غریب بکند شخصیت را آنالیز میکند. جایگاه، منش و طبقهاش را میشناسد و بر اساس این تحلیل و آنالیز نقش را میگوید. این قدرت پردازش بالا به منوچهر اسماعیلی اجازه میدهد تا جزئیات را هم به طور شگفت آوری از کار در بیاورد. جزئیاتی مثل هِن هِن کردنهای محمد ابراهیم در فیلم مادر هنگام نشستن و برخواستن. یا طراوت و خشم کلام قیصر که نشانگر جوانی و عصیانگری این کاراکتر است. اسماعیلی حتی وقتی قرار است در کمدیهایی مثل کارهای بیک ایمانوردی صحبت کند. اول کاراکتر را میشناسد و بعد تغییرات را ایجاد میکند و بر مبنای این شناخت اغراق را به صدای کاراکتر اضافه میکند. به خاطر همین درک صحیح است که بعد از شنیدن هر کدام از این نقشگوییهای متنوع و متضاد به را حتی صدای منوچهر اسماعیلی را باز میشناسیم. این شناختن بلافاصله صدای اسماعیلی به خاطر هویتی است که پشت صدای او وجود دارد.
مهم نیست که او چه نقشی را بگوید مهم هویتی است که اسماعیلی با صدای خود به آن نقش اضافه میکند. ما بسیاری از بازیگران سینمای ایران و جهان را با دوبلورهایشان به یاد میآوریم. آلن دلون را با خسرو خسروشاهی، پل نیومن و مارلون براندو را با چنگیز جلیلوند، رابرت ردفورد و رابین ویلیامز را با جلال مقامی و جک نیکلسون و گر کوپر را با ناصر طهماسب. اسماعیلی هم گوینده ثابت آنتونی کوئین است. اما تفاوتی که با سایرین دارد این است که ردپای آنتونی کوئین انقدر در کارنامهاش پررنگ نشده که سایر نقش گوییهای درخشانش را به حاشیه ببرد. بشکه مینهسوتا اسماعیلی همانقدر درخشانش است که الکسیس زوربا در فیلم زوربای یونانی.
اسماعیلی میداند برای هر کدام از این کاراکترها چه صدایی با چه میزان تغییر لازم است. به خاطر همین قدرت پردازش استثنایی است که تمام نقشهایی که اسماعیلی گفته است از سطح مشخصی پایینتر نمیآید و همگی نمره خوبی میگیرند.انگار که اسماعیلی در ذهنش فایلهایی برای هر نقش تنظیم کرده و هر موقع که لازم است آن فایلها را از ذهنش خارج میکند و با تحلیلی دقیق از آن فایل(که معادل یک نقش سینمایی است) کارش را انجام میدهد. تاثیر حنجره طلایی اسماعیلی به جای خود، اما این قدرت پردازش و تحلیل اسماعیلی است که باعث میشود اسماعیلی بتواند از تمام ظرفیتهای حنجرهاش استفاده کند. در واقع این منوچهر اسماعیلی است که میزان حجم، تغییر صدا و نوع گویش را تعیین میکند. در واقع حنجره و صدا در خدمت اسماعیلی هستند نه اسماعیلی در خدمت حنجره و صدا. به خاطر همین تسلط و قدرت تحلیل هم هست که اسماعیلی میتواند نقشهای متفاوتی را بگوید. نقشهایی متفاوت و متضاد که هر کدام در دنیایی جداگانه و خاص زندگی میکنند.
اما اسماعیلی میتواند با تکیه بر قدرت تحلیل خود آن نقشها را به راحتی بگوید. اسماعیلی از همین قدرت تحلیل استفاده میکند و میان بدویت آنتونی کوئین و ژرار دوپاردیو تمایز قائل میشود. بدویت آنتونی کوئین با صدای منوچهر اسماعیلی بدویتی است همراه با خشونت. در حالی که دپاردیو کودکی است ابله و معصوم که بدویتش ناشی از همین بلاهت و معصومیت است. اسماعیلی برای نقشگویی به جای این دو کاراکتر کمترین تغییر را در صدایش ایجاد میکند. اما برای نقشگویی به جای اکبر عبدی اغراق را چاشنی نقش میکند. چون نقش و بازی عبدی وجوه اغراق آمیز و کاریکاتوری دارد که میطلبد دوبلور با اغراق صدای این شخصیت را اجرا کند. یا همین تمایز را در نقشگوییهای اسماعیلی برای شخصیتهای مقتدر میبینیم.سر تامس مور یک انگلیسی سیاس است که با استدلالهای عقلی حرف میزند.
در حالی که حمزه سید الشهدا عربی بادیه نشین است که با عشق و ایمان از پیامبر اسلام حرف میزند. اقتدار کلید واژه این دو شخصیت است. اما جنس این اقتدار فرق میکند و اسماعیلی با درک درست این تفاوت برای یکی فصاحت را برمیگزیند و برای دیگری صلابت را. اسماعیلی جواهری بیبدیل در صنعت دوبله ایران است. اگر او نبود معلوم نبود چه بلایی سر نقشهای درخشانی که گفته است میآمد. انتخاب منوچهر اسماعیلی برای تقدیر بهترین انتخاب مدیران جشنواره سی و ششم فیلم فجر است. تقدیر از مردی است که آرزو طلب نمیکند، آرزو میسازد. تقدیر از منوچهر اسماعیلی است. مردی برای تمام فصول.