خداحافظی با آیت الله حسنی؛ کشاورز، ژنرال و امام جمعه!
رویداد۲۴ «در سینه این کوه برای خودم محل دفن و قبر انتخاب کردم و راضی نیستم بعد از مردن، جنازهام حتی یک متر از زمین کشاورزی و مستعد را اشغال کند.»
هشت سال گفتم آزادی نمیخواهیم
آیت الله حسنی امام جمعه ارومیه درگذشت. این خبر شاید برای نسلهای جدید خبر مهمی نباشد اما برای نسل میانسال ایران که خرداد 76 به روزنامههای کاغذی عادت داشت، امام جمعه ارومیه چهرهای آشناست. برای آنان، حسنی یادآور نماز جمعههای دهه هفتاد بود. وقتی در نماز جمعه ارومیه سیدمحمد خاتمی و وزیران او با عامیانهترین ادبیات، مورد نقد قرار می گرفت. «من هشت سال عليه دولت خاتمی حرف میزدم. من هشت سال گفتم که ما بنده خدا هستيم و آزادی نمیخواهيم، اما الان ديگر نمیگويم چون احمدی نژاد از آزادی حرف نمیزند و بيشتر دنبال عدالت است. البته من خودم به هاشمی رای دادم.»
همین نقدهای گزنده و تیتر
روزنامههای اصلاحطلب و به خصوص روزنامه «صبح امروز» بود که به مرور حسنی را بدل به
چهرهای مشهور میان روزنامهخوانهای اصلاحطلب کرد. همانطور که امروز حجتالاسلام علمالهدی این جایگاه را برای اصلاحطلبان دارد و به طعنهها و سخنان تندش علیه اصلاحطلبان، جای ویژهای در رسانهها اصلاحطلب پیدا کرده است.
حسنی درباره روزنامههای اصلاحطلب میگفت: «برخی از دوستان روزنامههايی
که عليه من مینوشتند را برايم میآوردند، مخصوصا روزنامهای که فک مدير مسئولش
(صبح امروز) را قراضه کردند را بيشتر برايم میآوردند.»
حسنی سال 92 و در سن 86 سالگی به خاطر کهولت سن از مسئولیت کنار رفت و در نود و یک سالگی، با کولهباری از خاطرات تلخ و شیرین جان به جان آفرین تسلیم کرد.
آیتالله حسنی که بود
او تحصیلاتش را تا ششم دبستان در روستا ادامه میدهد، سپس نزد ملا مجید اخباری برای خواندن درس عربی و طلبگی به مکتب میرود. آموزشهای ملا مجید وی را راضی نمیکند و تصمیم میگیرد به حوزه برود. حسنی در 20 سالگی به حوزه علمیه ارومیه و چندی بعد برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم میرود. بعد از دو سال توسط آیتالله شریعمتداری به کسوت روحانیت در میآید.
جمشید حقگو نخستین
استاندار آذربایجان غربی نقل میکند که «حسنی یک روز در بالای منبر به طور غافلگیرانه
یک کلاشینکف از زیر عبای خود درمیآورد و میگوید مردم این یک تفنگ است نوک مگسک
قلب شاه!»
کریم حنیف از مسئولان صدا و سیمای آذربایجان غربی هم می گوید: «قبل از انقلاب با تعدادی حزباللهی در ارومیه گروهی تشکیل دادیم و از سال 57 رسما گروه مسلح مبارزان ژنرال حسنی در ارومیه و در استان شکل گرفت. ماموریت این گروهها حمایت از مردم شرکتکننده در تظاهرات در مقابل تعرض عوامل مسلح حکومتی بود. بیشتر این عملیاتها توسط آقای حسنی به عنوان فرمانده ارشد طراحی میشد و مردم به ایشان لقب ژنرال حسنی را داده بودند.
البته تصاویر خود گویای
علاقه قلبی و بیش از اندازه حسنی به اسلحه است. کمتر تصویری از حسنی پیدا می کنید
که یک اسلحه به دست نگرفته باشد. حتی وقتی به دیدار امام خمینی یا به استقبال
مهندس بازرگان رفته بود هم تنها فرد مسلح حاضر در تصاویر بود.
جوانتر که بود کلاشینکف و مسن تر که شد کلت. «(در مجلس اول) با پیشنهاد آقای هاشمی، وارد کمیسیون دفاع شدم؛ در اواخر شهریور ماه 1359، در آغاز جنگ تحمیلی که هواپیماهای صدام برای اولین بار به فضای شهر تهران تجاوز کردند و در آسمان این شهر و نزدیکی های مجلس، ویراژ می دادند، من بدون اینکه با مسئولان ساختمان مجلس هماهنگی کرده باشم، خودم را به پشت بام مجلس رساندم و با مسلسلی که در پشت بام مجلس به کار گذاشته بودند، با هواپیماهای جنگی به ستیز برخاستم و آنها را به رگبار بستم.»
درباره فرزندان او هم حواشی زیادی وجود دارد. ظاهرا یکی از فرزندان او به خاطر عضویت در یک گروه چریکی در اوایل انقلاب اعدام شده است. «گفتم اگر مقاومت یا فرار کرد بزنید نگذارید فرار کند و اگر هم تسلیم شد، دستگیر کنید و به کمیته تحویل بدهید. وقتی خبر اعدامش را شنیدم، اصلا ناراحت نشدم چون به وظیفه خود عمل کردم» با این حال سی سال بعد در سال 91 به خبرگزاری رسا گفت اعدام فرزندش برای او «فوقالعاده سخت» بوده و اعتقاد دارد اگر برای تربیت رشید بیشتر وقت میگذاشت، وی به چنین سرنوشتی دچار نمیشد. «الان هم رنج میبرم. پسر من دیروز با شاه میجنگید و امروز در فهرست اعدامیها باشد. برایم فوقالعاده سخت است»
* قسمت های داخل گیومه از مصاحبهها و کتاب خاطرات مرحوم حسنی انتحاب شده است.