داود فیرحی
داود فیرحی پژوهشگر علوم سیاسی و اندیشه سیاسی اسلام بود که از دانشگاه تهران دکترای علوم سیاسی خود را گرفته بود. او همچنین تحصیلات حوزوی خود را تا سطح عالی ادامه داد و استاد گروه علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است و دانشگاه مفید قم بود.
داود فیرحی همچون یوسفی اشکوری و محسن کدیور از روحانیونی محسوب میشود که در ایران به روشنفکران دینی مشهور هستند. عمده این افراد از شاگردان مرحوم آیت الله منتظری بودهاند که مسیر او را در حوزه دین ادامه دادهاند.
اگرچه شاگردان آیت الله منتظری همچون خود او به اسلام سیاسی معتقد بودند و به همین دلیل عمدا به زندان رفتند اما داود فیرحی مسیر علمی را برگزید و کمتر مانند دیگران به مسائل سیاسی ورود کرد و نقدهایش به تندی کدیور و یوسفی اشکوری و چهرههای همچون عماد الدین باقی نبود.
نگاهی که مرحوم فیرحی در دین دنبال میکرد، این بود که اسلام دینی برای همه دورههای تاریخ است، بر همین اساس مشروعیت اسلام را قابل تعمیم به همه دوران میدانستند؛ البته به شرطی که مردم پذیرای آن باشند. به همین دلیل این جریان تفاوتی با جریان مقابل داشت که معتقد بودند حاکم اسلامی به هر شکلی که شده باید در قدرت بماند زیرا جریان روشنفکری در عین اعتقاد بر حقانیت اسلام بر این باورند که پذیرش امت شرط لازم برای حضور حاکم اسلامی است.
قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، دولت اسلامی و تولیدات فکر دینی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، تاریخ تحول دولت در اسلام، روششناسی و اندیشهٔ سیاسی در اسلام، دین و دولت در عصر مدرن، فقه و سیاست در ایران معاصر؛ فقه سیاسی و فقه مشروطه، فقه و سیاست در ایران معاصر؛ تحول حکومت داری و فقه حکومت اسلامی، آستانهٔ تجدّد؛ در شرح تنبیه الامة و تنزیه المله، فقه و حکمرانی حزبی و مفهوم قانون در ایران معاصر از جمله کتابهای مرحوم داود فیرحی است.
تمرکز وی بر بزرگان تفکر فقهی تاریخ معاصر همزمان بود با نوعی تبارشناسی تاریخ تفکر در ایران آن هم با خوانشی خاص از اندیشه میشل فوکو! این جنبهها البته مورد نقد برخی نیز بود، اما هستی اجتماعی و تجربه فکری از سرگذرانده شده برای فیرحی، وجود این برخوردها میان جهان جدید و سنت قدما را ناگریز میساخت.
آثار و کتابهای داود فیرحی
آثار فیرحی را میتوان به دو بخش عمده تقسیم کرد. یک مجموعه از آثار باقیمانده از وی جنبه تبارشناسی و پدیدارشناسی تاریخی دارد که در آثاری، چون «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» و «تاریخ تحول دولت در اسلام» -که در آنها رویکردی فوکویی به تاریخ اندیشه در جهان اسلام دارد- اشاره کرد.
همچنین تحلیل تاریخی اندیشه کسانی مثل خواجهنظام الملک و قدمای تفکر سیاسی دوره اسلامی، بخشی از این جنبه تفکر او بهحساب میآید.
جنبه دیگر تفکر و آثار فیرحی، آثار وی درباره تحلیل تاریخی تکامل فقه و حقوق در دوره اسلامی و دوره مشروطه است. این جنبه که بهنوعی «تاریخنویسی حقوق» و «تاریخنویسی سیاسی فقه» در ایران محسوب میشود که جای آن در حوزه اندیشه سیاسی و حقوقی و فلسفی در ایران بسیار خالی است.
از آنجا که پس از حمله مغولان، ایران فاقد تجربه چیزی بهنام «فلسفه سیاسی» و «فلسفه حقوق» است، لذا در فقدان این دو، «فقه» عنصری اساسی در شکلگیری و مشروعیت بخشی به قانون و قدرت بهحساب میآمد و از این جنبه بررسی تاریخ تکامل فقه اهمیتی بهسزا در تبیین ذهنی شکلگیری قدرت دینی در ایران دارد. چهبسا میتوان با آن (از جنبه ذهنی و نظری) بخشی از تحولات منتهی به مشروطه و انقلاب سال ۱۳۵۷ و نقش گروهها و طبقات اجتماعی سنتی و سخنگویان آن (روحانیت) را در این تحولات، توضیح داد.
بخش عمدهای از آثار داوود فیرحی (مانند مجموعه سهجلدی «فقه و سیاست در ایران معاصر» شامل: فقه سیاسی و فقه مشروطه، تحول حکومتداری و فقه حکومت اسلامی و فقه و حکمرانی حزبی) به این حوزه اختصاص دارد.
نکته حائز اهمیتی که در آثار و اندیشههای فیرحی اهمیت دارد این است که او نقاط پیوست تفکر سنتی موجود در حوزههای علمیه در برخورد با ارزشها و اهداف تمدن مدرن غربی را در برخی از آثار خویش نشان داده است. از جمله شرحی که بر اثر مهم علامه نائینی از علمای مدافع مشروطه نوشته، بیش از پیش وجوهی از دفاع روحانیت شیعه برای گذار به تجدد و مدرنیته را عیان ساخته است.
فیرحی در کتاب «آستانه تجدد» نشان میدهد که چطور روحانیونی مانند محمدحسین نائینی ارزشهای حقوقی لیبرال و مدرن مانند حکومت قانون و حکومت مردم و پذیرش عرف عموم در قانونگذاری را به فقه شیعه پیوند داده و راه را برای پذیرش ذات قدرت سیاسی مدرن بورژوایی در سپهر فقه شیعه فراهم ساخته است.
جدال سید جواد طباطبایی و داود فیرحی
یک حاشیهی پررنگتر از متن نیز در زندگی فکری دکتر فیرحی نیز وجود دارد که مربوط به واپسین سالهای زندگی وی میشود. فیرحی در اواخر دهه شصت، شاگرد سیدجواد طباطبایی استاد علوم سیاسی در ایران در دانشگاه تهران بوده است. لیکن نسبت شاگردی با استاد و همچنین ادبیات پرطرفدار و مغرورانه و تند طباطبایی، مانع از این جسارت نشد که در اواخر عمر خویش، نظرات خود را بهشکل شفاف و علنی در نقد خوانش طباطبایی از تاریخ ارائه نکند. بهاین سبب فیرحی که -در زمان حیات خویش مدام در محافل مطبوعاتی و مجامع علمیای که طباطبایی و حامیان وی حضور داشت- بهمرور به حاشیه رانده شد و هزینه انتقادات خود را با ادبیات تند استاد خویش پرداخت کرد.
طباطبایی در واپسین آثار خود از جمله کتاب «جستار در بیان نصّ و سنت»، کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه» و مقاله «سنت و نص» در مجله سیاستنامه، بهطور مفصل و با لحنی تند به نقدهای ضمنی داوود فیرحی پاسخ میدهد. ماجرا از این قرار بود که فیرحی قصد داشت در دو زمینه تاریخنویسی فقه و تاریخنویسی اندیشه سیاسی در دوره مشروطه و همچنین خوانش بزرگان اندیشه در دوره اسلامی (مشخصا اندیشه سیاسی کسی، چون خواجه نظامالملک طوسی که طباطبایی وی را بهشدت ایرانشهری میداند) پا بر شانههای استاد خود قرار داده و از آن فراتر رفته و برخی از وجوهی که بهنظرش «سوگیریهای ایدئولوژیک ملیگرایانه از تاریخنویسی سیدجواد طباطبایی» است را نشان دهد. برای نمونه او تاکید داشت که فردی چون خواجه نظامالملک و اثر سیاستنامه او، بیشتر متاثر از اندیشه دینی و فقهی اهل سنت است و فاقد آن میزان ادعایی از اندیشه ایرانشهری بوده که طباطبایی مدعی است. این اظهارنظرها در طی دو سال اخیر، خشم طباطبایی و حامیان او را برانگیخت و موجبات ایجاد یک جدال تند را فراهم ساخت.