شرايط دولت از آغاز به كار دولت دوم چندان مناسب نبود اما با خروج آمريكا از برجام و نوسانات شديد بازار ارز و سكه كار دولت سختتر شدهاست. همچنين اعتراضاتي كه در سه ماهه پاياني سال ۹۶ و سه ماهه نخست سال ۹۷ صورت گرفت
رايط را پيچيدهتر كرد. تحليل شما از شرايط امروز دولت روحاني كه اتفاقا با راي بيشتري نسبت به دولت اول روي كار آمد چيست؟
براي درك بهتر وضعيت كنوني بايد به چند واقعيت تاثيرگذار توجه كرد. اين واقعيتها را ميتوان به اين شكل خلاصه كرد:
اول- ايران با مجموعهاي از مشكلات مواجه است كه يكديگر را تقويت و تشديد ميكنند و چون مدت طولاني از حل آنها اجتناب شده است، به صورت عميق و ريشهدار درآمدهاند و به همين دليل ديگر مساله و مشكل نيستند، بلكه «معضل» و «بحران» هستند. اگر باز هم از حل آنها خودداري شود به فاجعه تبديل ميشوند.
دوم- بخش فعال و تاثيرگذار و تعادلبخش در جامعه به شدت ضعيف شدهاند و انگيزه خود را از دست دادهاند. گويي به تعبير آقاي عبدي همگي نگران، نااميد و خستهاند. پيامد اين وضعيت ذهني و رواني نوعي فلج شدن جمعي و صبر و انتظار منفعلانه است.
سوم- اقتصاد زيرزميني و غيررسمي ايران با تمام قوا به صحنه آمده است و دارد عدمالنفع سالهاي گذشته خود را جبران ميكند. ركود بخش ساختمان براي مدتي سرمايههاي آنها را راكد كرده بود، حال دارند در بازار ارز و سكه جبران ميكنند. اين بخش در ضمن قدرتمندي خود را نيز به رخ ميكشد.
چهارم- نوعي همسويي و هماهنگي ميان تندروان و خشونتگرايان خارجي (اعم از دولتهايي چون امريكا و اسراييل و عربستان و مخالفان برانداز) با بخشهاي تندرو در ايران ديده ميشود. به طوري كه تندروان داخلي به طور مداوم سند و مدرك به نفع ادعاهاي خارجيها فراهم ميكنند. راستش را بخواهيد اخيرا احساس ميكنم بايد از توطئه و نفوذ بيگانه براي فهم برخي از رفتارهاي داخلي كمك گرفت.
تركيب دولت و چينش كابينه و البته عملكرد و خروجي آن چقدر در اين نارضايتيها تاثيرگذار بودهاست؟
نكته ديگر همين است كه تركيب دولت به گونهاي است كه برآيند آن محافظهكاري، ناكارآمدي و تداوم اقتصاد خوشوبش است. ظاهرا دولت ديگر توجه چنداني به نظر كارشناسان اقتصادي ندارد و در سياست خارجي و بهويژه سياست منطقهاي نيز كاملا منفعل شده است.
همچني اقتصاد رانتي ايران، برخی را به گونهاي آلوده كرده است، به طوري كه ترجيح ميدهند وضع تغيير نكند تا آنها از فرصتهاي اقتصادي، جايگاه تصميمگيري و شأن و منزلتي كه از آن برخوردارند، برخوردار بمانند. ترس از دست دادن آنچه دارند مانع اقدام جدي برخی براي مقابله با فساد و رانت ميشود.
از سويي فعالیت مافياي قدرت و ثروت در کشور و همچنين فشار و تهديد خارجي و دخالت و جنگ رواني آنها نيز به اوج رسيده. ظاهرا قدرتهاي سلطهگر هزينه ميكنند تا مساله بيافرينند و از اعلام آن هم ابايي ندارند. به گمانم با در نظر گرفتن همه اين مشكلات ميتوان علت وضعيت نابسامان كنوني را بهتر درك كرد.
به نظر شما بحرانهايي كه مردم و دولت در حال حاضر با آن درگير هستند درمان يا نسخه درماني فوري و فوتي دارد؟ فارغ از درمان مقطعي راهكار برون رفت از شرايطي كه شما نيز به توصيف و تحليل آن پرداختيد را چه ميدانيد؟
ايران نيازمند اصلاحات ساختاري است. ميتوان با راهحلهايي مشكلات را قابل تحمل كرد و يا بر آنها سرپوش گذاشت، اما تنها با اصلاحات ساختاري ميتوان با مشكلات مقابله كرد. اصلاحات ساختاري نيز توسط قوه مجريه (دولت) به تنهايي قابل اجرا نيست. لازم است همه به ضرورت اصلاحات ساختاري پي ببرند. يك جنبش آگاهانه و سامان يافته اجتماعي نيز ميتواند ضعفها و كمبودهاي حكومت را در زمينه اقدام براي اصلاح جبران كند. بايد تهديد موجود را به فرصت تبديل كرد.
اصلاحات ساختاري كه از آن صحبت مي كنيد بايد ابتدا در چه حوزههايي مورد توجه قرار گرفته و اجرايي شود؟
اصلاحات را بايد از دو عرصه اقتصادي و سياست خارجي شروع كرد و بعد آن را به عرصه سياست داخلي و فرهنگ و جامعه تعميم داد.
براي عملياتي شدن اين اصلاحات ساختاري بايد از كجا شروع كرد؟ در واقع اين اصلاحات ساختاري بايد چگونه محقق شود؟
براي رفتن به سوي اصلاحات ساختاري چند گام مهم بايد برداشته شود. نخست بايد بخشهاي انتخابي حكومت با بخشهاي انتصابي آن در مورد يك نقشه راه به توافق برسند و تعهد كنند كه از اجراي آن حمايت كنند. دوم بايد خطمشيگذاري در همه زمينهها (داخلي و خارجي) در مجاري رسمي باشند. سوم، دولت بايد خود را نوسازي و بازسازي كند. با تركيب كنوني نميتوان از گردنههاي دشوار گذشت. به ويژه تغيير در تيم اقتصادي دولت ضروري است. چهارم، تنها دولت نيست كه بايد بازسازي و نوسازي شود. براي بازگرداندن اعتماد عمومي بايد تحولي چشمگير در قوه قضاييه و شوراي نگهبان اتفاق افتد. صدا و سيما نيز بايد با تحولات همسو و دگرگون شود. پنجم، در كوتاهمدت براي مقابله با التهاب موجود در عرصه اقتصاد شروع مجموعهاي از مذاكرات ديپلماتيك ميتواند اثربخش باشد. لازم نيست بلافاصله با دولت امريكا وارد گفتوگو شد. گفتوگو با اروپا به علاوه چين و روسيه براي دريافت بستهاي حمايتي براي حفظ برجام ميتواند شروع خوبي باشد، اما اين گفتوگوها را نبايد فقط به برجام خلاصه كرد.
هدفم از فهرست كردن اقدامات فوق تاكيد بر اين نكته است كه حل ريشهاي مشكلات تنها با اصلاح ساختارها ممكن است. دولت ميتواند با تكيه بر نظرات كارشناسان اقتصادي و دور شدن از اقتصاد خوش و بش به دنبال راهحل باشد. اما اين راهحلها بدون نوعي توافق با سایر مراکز قدرت ممكن نيست. بخش هایی در كشور ما وجود دارند كه بخش قابل ملاحظهاي از اقتصاد را دراختيار دارند. در بلندمدت راهي جز گذار كامل به اقتصاد غيررانتي و تصميمگيري دموكراتيك نيست.
بحث آشتي ملي در راستاي تحقق وحدت ملي از سوي اصلاحطلبان مطرح شد و شايد در شرايط كنوني كه كشور در داخل و خارج با بحرانهايي رو به رو است راهكار موثري باشد. شما بر چه اساس دعوت به وحدت را ناكارآمد ميدانيد؟ آيا كنشهاي برخي چهرههاي جريان رقيب روحاني كه در راستاي همراهي با دولت بود را نمي توان قدم گذاشتن در راه تحقق اين وحدت دانست؟
اولا مردم ديگر چندان به جناحهاي مختلف اعتماد ندارند و سخنان زيباي آنها را چندان جدي تلقي نميكنند. به ويژه تصور عمومي اين است كه همه جناح ها فاسدند و نميخواهند چيزي تغيير كند. نميگويم اين تصورات درست است، اما متاسفانه تاثير خود را بر مردم ميگذارد. از پيوند اقتصاد زيرزميني با قدرت سياسي غافل نشويد. اين دولت دارد گاهی هزينه ناهماهنگي با اقتصاد زيرزميني را ميپردازد. ثانيا نابرابري چندان جامعه را فرا گرفته كه بخشی از مردم دعوت به وحدت را نوعي سرپوشگذاري بر توزيع بسيار نابرابر امكانات تلقي ميكنند. بايد با اقدام و عمل ذهنيت شكل گرفته را شكست. نياز به شجاعت براي تغيير داريم. والا با گفتار نميتوان مردم را دوباره قانع كرد. سياستورزي عادي در شرايط غيرعادي پاسخ نميدهد.