رویداد۲۴ مازیار وکیلی: سید مرتضی آوینی در سال ۱۳۲۶ به دنیا آمد. اطلاع زیادی از دوران کودکی او وجود ندارد جز یک خاطره. آوینی در شهر ری به دنیا آمد و دوران تحصیل را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و به شعر، نقاشی و داستان علاقه داشت.
خود آوینی هم در زندگینامه مختصرش از دوران کودکیاش چنین مینویسد: «من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانهای به دنیا آمده و بزرگ شدهام که درهر سوراخش که سر میکردی به یک خانواده دیگر نیز برمی خوردی»
و خاطرهای از ایام کودکی نقل میکند: «اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال ۱۳۳۶ شمسی مطابق با ۱۹۵۶ میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و بنده هم به عنوان یک پسر بچه ۱۳-۱۲ ساله تحت تاثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچهها سر جایمان نشستیم اتفاقا آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید: این را که نوشته؟ صدا از کسی درنیامد من هم ساکت، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم. ناگهان یکی از بچهها بلند شد و گفت: «آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه اینکه «چرا وارد این معقولات شدی؟» و در آخر گفت بیا دم در دفتر تا پروندهات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه. البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات[سیاسی] شد»
به گزارش رویداد۲۴ داستان زندگی آوینی، اما از ایام جوانی و قبولی در دانشگاه معماری هنرهای زیبا آغاز میشود. دورانی که بسیار متفاوت از دیگر دوران زندگی او بود. آوینی در سال ۱۳۴۴ وارد دانشگاه معماری شد. او در سالهای جوانی خودش را کامران آوینی معرفی میکرد. دوستان دوره دانشگاه آوینی غزاله علیزاده، شهرزاد بهشتی و امیر اردلان بودند. درباره کامران آوینی گفتهاند آن سالها به اشعار فروغ فرخزاد، احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث علاقه داشت. به ظاهر خود میرسید، کراوات میزد، و به فلسفهٔ غرب علاقهمند بود.
مسعود بهنود خبرنگار ساکن لندن درباره او میگوید: «مرتضی آوینی را من از زمانی که دانشکده بود میشناسم. مرتضی بچهٔ تندرویی بود که در هر دوره یک حالی داشت. هرکار میکرد تا تهش میرفت. بعد یک دوره هیپی شد. موهایش را گذاشته بود بلند شود. مدرن شده بود. جین میپوشید. دستبند میبست و از این جور کارها. اما شانس یا بدشانسی که آورد این بود که سال ۵۶ زد به عرفان و ادبیات عرفانی و بقیهٔ کارها را کنار گذاشت.»
جنجالیترین روایت از ایام جوانی مرتضی آوینی را مسعود بهنود از مرتضی آوینی دارد. بهنود در ویدیویی دو سه دقیقهای به علاقه آوینی و غزاله علیزاده بهم اشاره کرده و گفته «زمانی که آوینی مذهبی شد، این بخت را پیدا کرد که انقلاب اسلامی شد و مقارن شدن این دو با هم باعث شد که «کامران» تبدیل شد به «مرتضی آوینی» و وقتی که در جوانی در موقع تهیه فیلم مستند روی مین رفت، به او لقب سید شهیدان اهل قلم داده شد و این باعث شد دهها هزار نفر به استقبال تشییع پیکرش بروند. تمام گذشته او، تمام کنجکاویهایی که کرده بود، تمام هنرهایی که داشت، زندگی شخصی که کرده بود، زندگی که با غزاله علیزاده گذراندند و زندگی که در دوره دانشجویی کرده بود، همه انگار در یک قرار عمومی قرار بود فراموش شود.»
اما این روایت، رسانههای اصولگرایی مثل تسنیم و جوان را برآشفت و باعث شد آنها در برابر این روایت بهنود دست به قلم شوند. اصولگرایان حامی آوینی این روایت مسعود بهنود از آوینی را ناشی از حسادت و تصفیه حساب شخصی او با آوینی میدانند. اشاره آنها به پاسخ مفصل و به شدت تند آوینی به مقاله «حکومت آسان» مسعود بهنود است که آوینی با نام «تحلیل آسان» نوشته بود.
آوینی در بخشی از مقاله تحلیل آسان نوشته بود: «آقایان میراثخوران خوشنشین دیار غرب و وابستگان داخلی استکبار و خود باختگان مرعوب مدینه فاوستی، رجّالگان و زُنّاربستگان دِیر «مایکل جکسون» و شیفتگان جزایر ناتورالیستها و مدّاحان پروسترویکای مفلوک شوروی مفلوکتر و نوچههای کمربسته «بوش» قدارهبند و بُزمجههای از ترس رعد و برق به سوراخ خزیده... این پهلوان پنبههای جُبّان فضای خالی میان سطور نشریاتِ نشخوارگر جویدههای فرنگیان..»
بهنود بعدها درباره این مقاله توضیح داد: «مرتضی برداشت ۱۳-۱۴ صفحه مقاله نوشت که «ما میگوییم ولایی، اینها میگویند دموکراسی. ما چطور به اینها بفهمانیم که ما ولایی هستیم؟» بعد گفته آقای[آیت الله] خامنهای را آورد که اینها حالا سفته آوردند و آن موقع دنبال سوراخ موش میگشتند. بعد هم ستاره زد بالای این جمله و در پانوشت صفحه آدرس داد که مقاله مسعود بهنود در شماره فلان مجله آدینه. خیلی هم قضیه را تند کرده بود. فکر کردم ممکن است یک عده هم احیانا احساس تکلیف کنند و بلایی سر من بیاورند. یک نامه نوشتم به وزارت ارشاد میرسلیم. نوشتم که من از حق خودم گذشتم، ولی شما از حق بیت رهبری نگذرید. اینجور نمیشود هرکس از ملاقات با ایشان بیرون میآید، حرفهای ایشان را نقل کند یا حرفهای ایشان را واضح کند. بعد میرسلیم دستور داد سوره را جمع کردند تا از دفتر آقای خامنهای بپرسد. سوره هم روی جلدش عکس چهار رنگ آقای[آیت الله] خامنهای بود. بعد از دفتر پرسیدند و دفتر گفته بود که طبق قانون کسی حق ندارد از این کارها بکند.»
برهمین اساس رسانه های اصولگرایان اعتقاد دارند علت اظهارنظرهای بهنود بعد از مرگ آوینی و تلاش برای نشان دادن چهره دیگری از او به همین کینه قدیمی برمیگردد و بهنود سعی دارد با ارائه چنین تصویری از آوینی قداست او را بشکند و تصویر شکل گرفته از او نزد مردم ایران را ملوث کند.
باری، از جوانی آوینی همین قدر باقی مانده نه بیشتر. آوینی ایام جوانی چیزی بیش از این نیست. در ایام جوانی نه خبری از تحلیلهای شبهفلسفی هست، نه حرفی از سینما و نه حتی فعالیت سیاسی و مبارزه دوره انقلاب.
آوینی درباره آن دوران مینویسد: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تک ساختی» هربرت مارکوزه را - بی آنکه آن زمان خوانده باشمش- طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند عجب، فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد. اما خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده که ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جستوجوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.»
آوینی در سالهای بعد از انقلاب فیلمسازی را با ساختن چند مجموعه درباره غائله گنبد (مجموعه شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه مستند خان گزیدهها) آغاز کرد و بعد به جهادسازندگی پیوست.
آوینی درباره کار در جهاد سازندگی مینویسد: «با شروع کار جهاد سازندگی در سال ۵۸ به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم بعدها ضرورتهای موجود رفتهرفته ما را به فیلمسازی کشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همه وقایعی که برای انقلاب اسلامی و نظام پیش میآید، عکسالعمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که بعدها مجموعه حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و ما به فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم. وقتی فیروزآباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنههای جنگ را ما در آنجا، در جنگ با خوانین گرفتیم.»
با آغاز جنگ آوینی به خرمشهر میرود و مستند فتح خون را میسازد. خودش درباره ساخته شدن فتح خون مینویسد: «وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونینشهر نشده بود شهر هنوز سر پا بود، اگرچه احساس نمیشد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد ما به تهران بازگشتیم و شبانهروز پای میز موویلا (میز تدوین فیلمهای نگاتیو) کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی درباره خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون.»
مجموعه یازده قسمتی حقیقت کار بعدی این گروه بود. آوینی درباره مستند حقیقت میگوید: «یک هفتهای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جستوجوی حقیقت ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعه حقیقت اینگونه آغاز شد.»
ساخت مجموعه حقیقت درست زمانی بود که کامران آوینی کاملا به مرتضی آوینی تبدیل شده بود. تحول آوینی حتی به عادات شخصی او را هم در بر میگرفت.
همسر آوینی درباره این تحول میگوید: «چند سال از انقلاب گذشته بود که مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار ذکر کرد این بود که آقا امام زمان در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند؛ در این صورت من چطور میتوانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟ اینگونه بود که دیگر هرگز لب به سیگار نزد.»
مستندهای آوینی با شروع عملیات والفجر ۸ شکل منسجمی به خود گرفت و همین سرآغاز تولید پنج مجموعه مستند شد بنام روایت فتح. آوینی درباره چرایی شکلگیری این مجموعه میگوید: «انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آنها را به جبهههای دفاع مقدس میکشاند نه وظایف و تعهدات اداری.»
به گزارش رویداد۲۴ مجموعه روایت فتح در آن زمان بسیار مورد توجه قرار گرفت. مردم دوست داشتند از وقایع جنگ بدانند و آوینی تنها کسی بود که توانست دوربین خود را به جبههها ببرد و از وقایع آنجا فیلمبرداری کند. در ایامی که رسانه برای مردم منحصر میشد به رادیو و تلویزیون و مردم مشتاق شنیدن اخبار جنگ و دیدن تصاویری از رزمندگان بودند، روایت فتح مورد توجه قرار گرفت و توانست مخاطبان زیادی پیدا کند. روایت فتح تنها برنامه رسمی آن دوران بود و رقیب دیگری نداشت که بخواهد با آن رقابت کند. روایت مردم از جنگ صرفا به روایت فتح خلاصه میشد. مرتضی آوینی نیز از فضای غیر رقابتی به خوبی سود جست و نام او پس از مستندهای روایت فتح بسیار مشهور شد. منتقدان آوینی میگویند ارزش فیلمها تنها به خاطر ثبت تصاویر است اگرنه به لحاظ هنری، قابل اتکا نیست.
از سال ۱۳۶۲ و به موازات کار مستندسازی، آوینی فعالیت در مطبوعات را هم شروع کرد. آوینی در آن زمان در مجله اعتصام ارگان رسمی انجمن اسلامی مینوشت و مقالاتش موضوعات متنوعی را در برمیگرفت. او طی یک مجموعه مقاله درباره «مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام» آرا و اندیشههای رایج در مود دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهجالبلاغه و آرای سیاسی حضرت امام (ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد.
مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول (ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان (ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا و جایگاه آن با جنگهای صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگهایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شدهاند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزمآوران و بسیجیان، در زمره مطالبی بود که در اعتصام منتشر شد.
در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر میکرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی، چون «اشک، چشمه تکامل». «تحقیقی در معنی صلوات» و «حج، تمثیل سلوک جمعی بشر» به چاپ میسپرد.
در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی «تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب» برای ماهنامه جهاد، ارگان جهاد سازندگی، نوشت. «بهشت زمینی»، «میمون برهنه»، «تمدن اسراف و تبذیر»، «دیکتاتوری اقتصاد»، «از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی»، «نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی»، «ترقی یا تکامل؟» و... از جمله مقالات آن مجموعه است.
این مقالات بعد از شهادت او با عنوان «توسه و مبانی تمدن غرب» به چاپ رسید. این دوره از کار نویسندگی آوینی تا سال ۱۳۶۵ ادامه یافت. آوینی بعدها گفتارهای مجموعه روایت فتح را هم در قالب کتابی بنام گنجینههای آسمانی منتشر کرد و سال ۱۳۶۶ نگارش کتاب دیگری بنام فتح خون درباره عاشورا را آغاز کرد که بعد از نگارش نه فصل از ده فصل به دلایلی آن را نیمه تمام گذاشت.
آوینی در سال ۱۳۶۷ هم یک ترم در دانشگاه هنر تدریس کرد، اما بعد از یک ترم به دلیل آنکه مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه همخوانی نداشت، از ادامه تدریس صرفنظر کرد.
دوره جنجالی زندگی آوینی از سال ۱۳۶۸ و با انتشار مجله سوره آغاز شد. دورانی که او هم با کیهان، هم با آدینه و هم با کیان درگیری پیدا کرد. خاطرات جواد شمقدری از آن دوران شنیدنی است: «همان روزها که عاشقان امام تلاش میکردند تلخی را که از خوراندن جام تلخ بر امام در کامشان نشسته بود با دیدار یکدیگر و گفتوگو کمی بکاهند، به سراغ آوینی رفتم. او نیز به شدت پکر و بلکه باید گفت هراسان و سرگردان بود. به او گفتم دنیا که به آخر نرسیده، راه سینمای مستند جنگ بسته شده، اما میتوانیم با سینمای داستانی جنگ، نقبی به این گذشته بزنیم. او اندکی فکر کرد و گویی با خودش حرف میزد و بدون آنکه مرا ببیند و خوب یادم است که نگاهش را نیز به سمت بالا گرفته بود، گفت شمقدری جان، دیگر از دستش دادیم، سینما و فیلمسازی در این میانه چکارهاند! من که شاید دیگر اینها همه را رها کنم. از اتاق خارج شد. راستش این کلمات برای مدتی مرا هم در یک خلاء رها کرد که گویی نمیتوانستم خودم را باز یابم.»
آوینی با چنین حال و هوایی (طبق گفته شمقدری) انتشار سوره را آغاز کرد و همین سوره او را با کیان و آدینه و حتی کیهان درانداخت و باعث شد از آوینی چهره چند تکهای باقی بماند که باعث سردرگمیهای امروز است.
سوره، از افخمی تا فراستی و از شمقدری تا کمال تبریزی را گرد آوینی جمع کرد. کسانی که در تمام این سالها کوشیدند آوینی را زنده نگه دارند و از او یک قدیس بسازند. چهرههایی که گرد آوینی جمع شدند، همگی از مدیران فرهنگی و چهرههای بانفوذ حوزه سینمای ایران شدند و همین موضوع کمک کرد که آوینی بدل به اسطوره شود. اما روایت این دو قشر از آوینی یک چیز نیست.
افخمی در مصاحبهای درباره آوینی میگوید: «سیدمرتضی خیلی خیلی باسواد بود. آن روزها من ۲۴ ساله بودم و مرتضی ۳۴ ساله. آدمی بود که خیلی خوب خوانده بود، هم در زمینه هنر و هم فلسفه و ادیب بود. ادیب هم به معنای وسیعش، به این معنا که با فلسفه آشنا بود مثلاً فلسفۀ اشراق، فلسفه اسلامی البته به فلسفه غربی هم تمایل به آن بخشی داشت که به آن فلسفه آلمانی میگوییم. هایدگر، هوسرل، پدیدارشناسی و.... آن فلسفهای که در ایران به نام هانری کوربن خیلی شناخته شد. البته من نمیدانم سیدمرتضی سرِ کلاسهای هانری کوربن میرفت؛ هیچ وقت این را از او نپرسیدم! ولی حرفهایی که میزد از جنس حرفهای کوربن بود یعنی فلسفۀ اشراق. من بیشتر سرِ کلاسهای دکتر سروش میرفتم و به فلسفۀ تحلیلی علاقه داشتم. فلسفهای هم ذیلِ علم تجربی قرار میگرفت و به این معنا اصلاً فلسفه نیست، متُـد ِ علم است.»
افخمی آوینی را تحت تاثیر فروغ فرخزاد میداند و درباره شباهتهای مستندهای شهید آوینی با مستند خانه سیاه است، میگوید: «این سبک (سبک شهید آوینی) سابقه دارد و سابقه آن بر میگردد به مستند «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد. ترکیب بین تصویر مستند و گفتار شاعرانه و به ویزه لحن گوینده یعنی صدای فروغ فرخزاد.»
نظر شمقدری صد و هشتاد درجه با نظر افخمی فرق دارد. خاطرهای که او از آوینی و دفاعش از فیلم عروس تعریف میکند، شنیدنی است: «در این ایام پر رنج، هرماه منتظر سوره آقا مرتضی بودم و از مطالب متفاوت آن لذت میبردم. چندی بعد حرفهای متفاوتتر و به زعم من نه از جنس آقا مرتضی در مجله میدیدم، زمانی شوکه شدم که آن را در قلم آوینی نیز دیدم. همه رفاقتها و حریمها را نادیده گرفتم و به سراغش رفتم. البته نمیدانم شرایط چگونه بود که این بار، سخت توانستم وقت دیداری را از او بگیرم، این نیز بر عصبانیت من افزوده بود. آن روزها آوینی مسئول واحد تلویزیونی حوزه هنری شده بود. حتی به ذهنم رسید که اصلا چرا آنها از ساخت بربال فرشتگان حمایت نکنند! با این همه طلبکاری به سراغ آوینی رفتم. نمیدانم جلسه چگونه آغاز و پایان یافت؛ فقط این بخش بخوبی یادم مانده و روح بزرگ شهید را که باور دارم ناظر است در این ماه مبارک رمضان به شهادت میگیرم که اگر خلاف میگویم خداوند در این ماه مغفرت و آمرزش، مرا نبخشد؛ به آوینی گفتم که این چه حرفی است که شما زدهاید و آن را در مجله خوشنام بچههای انقلاب و جنگ تیتر درشت کردهاید که «عروس؛ سینمای مطلوب» است؟ و آوینی که شاید انتظار چنین عصبانیتی را از من نداشت، دوباره با همان لبخندهای صادقانهاش که البته این بار تلخی آن را میدیدم دستان مرا در میان دو دست خودش گرفت؛ صدایش را آرامتر و لحظهای سکوت کرد و بعد شمرده گفت: «اشتباه کردم»! من که هنوز این همه نشانه را نمیفهمیدم، آرام نگرفتم و گفتم: «اینجا توی این اتاق این را به من میگویید؟ این را باید با تیتر درشتر بزنید» و او دستان مرا در دست داشت یا رها کرد بیادم نمیآید؛ اما کلامش هنوز برایم همچنان آشکار است: «جبران این اشتباه راه دیگری دارد، دعا کن شهدا مرا با خودشان ببرند.»
شمقدری ادعا میکند اهدای سیمرغ بلورین به بربال فرشتگان در زمان آوینی جبران اشتباه نوشتن نقد مثبت بر فیلم عروس بوده است: «آخرین دیدار کاملا تصادفی من با آقا مرتضی در زیر بارش برف و در راهپیمایی ۲۲ بهمن ۷۱ بود. روز قبل، فیلم سینمایی «بربال فرشتگان» سیمرغ بهترین فیلم اول را در اختتامیه جشنواره فیلم فجر به همراه دو سیمرغ دیگر دریافت کرده بود. آقا مرتضی آن سال داور فجر بود. این عزیز خودش را به من رساند و در حالی که انبوه جمعیت ما را با خود میبرد رو به من گفت مرا ببخشید بیشتر از این نتوانستم کاری کنم، خیلی اصرار کردم، تا این جایزهها را به این فیلم بدهند.»
این دو قرائت درباره سید مرتضی آوینی آنقدر متناقض هست که خواننده را درباره او به شک بیاندازد و از خود بپرسد آوینی که بود؟ پاسخ این پرسش چندان مهم نیست. مهم جواب این سوال است که آوینی چگونه آوینی شد؟ آوینی در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی ظهور کرد.
انقلاب تازهای به راه اُفتاده بود و انقلاب احتیاج داشت در تمام زمینهها چهرههای تازهای را معرفی کند که بتوانند در مقابل مظاهر فرهنگی حکومت پیشین بایستند. انقلاب به چهرههایی نیاز داشت که در برابر روشنفکرانی که پایگاه اصلیشان کانون نویسندگان بود، قد علم کند و ماهیت انقلاب اسلامی را به لحاظ فرهنگی تئوریزه کند. چه کسی بهتر از آوینی با آن گذشته پُرماجرا و تحولی دراماتیک. آوینی سکولار ایام جوانی در سالهای بعد از انقلاب شد تئوریسین فرهنگی حکومت نوپای اسلامی. بدین ترتیب انقلاب اسلامی، کامران را مرتضی کرد.
آوینی روز بیستم فروردین ۱۳۷۲ در منطقه فکه در حال بررسی لوکیشن فیلم مستند شهری در آسمان با مین برخورد کرد و بر اثر اصابت ترکش مین باقیمانده از جنگ ایران و عراق به شهادت رسید.
یا گردش و حال سفر
خطر !