رضا کرم رضایی مکمل قدر نادیده بهروز وثوقی +تصاویر
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: رضا کرم رضایی را میتوان یکی از قدر نادیدهترین بازیگران سینمای ایران ادانست. بازیگری که در اغلب اوقات نقش مکمل بازی کرد و در کنار ستارگان سینمای ایران قرار گرفت تا آنها دیده شوند. ظاهراً همیشه در حاشیه بود و نقشهای فرعی را بر عهده داشت، اما از تمام ستارگانی که در کنار آنها بازی کرده بود، بیشتر در سینما و تلویزیون دوام آورد.
رضا کرم رضایی در سال ۱۳۱۶ در روستای سنقرآباد از توابع هرسین کرمانشاه به دنیا آمد. مادرش بعد از به دنیا آمدن رضا بلافاصله از دنیا میرود و پدرش که عیار بوده او را در روستایی نزد دایهای اهل همان ولایت میسپارد تا رضا را بزرگ کند. پدر رضا هم چند سال بعد برای دفاع از یک روستا در مقابل راهزنان استخدام میشود و در جدالی نابرابر مقابل راهزنان گلوله میخورد و کشته میشود. رضا را دایی او که راننده کامیون بوده به تهران میآورد و بزرگ میکند. در دوران دبستان به کارهای مختلفی مشغول میشود.
دوران تحصیل رضا کرم رضایی
کرم رضایی علت انجام کارهای مختلف را نه نیاز مالی که علاقه به یادگیری حرفههای مختلف میداند. از میان این حرفهها تابلونویسی را جدیتر دنبال میکند؛ حرفهای که در سالهای جوانی و دانشجویی و غربت به دردش میخورد و اجازه نمیدهد رضا بیکار بماند. کرم رضایی در ایام دبیرستان با قطبزاده هم کلاس میشود. او در خاطراتش مینویسد قطبزاده و خانواده او وضع مالی نسبتاً خوبی داشتند و هرچه او در سالهای بعد از انقلاب از حمایت پابرهنگان و دفاع از مظلومان میگفته دروغ بوده است.
کرم رضایی در خاطراتش مینویسد که قطب زاده چندباری به طعنه به او گفته «برای چی این همه درس میخوانی. تو آخرش یا دکتر میشوی یا مهندس که باز هم باید بیایی زیردست من کار کنی» قطب زاده سالهای بعد از انقلاب برای مدتی رئیس سازمان صدا و سیما فعلی شد. کرم رضایی در خاطراتش مینویسد خدا را شکر میکند در سالهای بعد از انقلاب سراغ قطب زاده نرفته و به او آشنایی نداده چرا که قطب زاده بعد از مدت کوتاهی به جرم کودتا دستگیر و اعدام میشود. کرم رضایی در کتاب خاطراتش نقل میکند چه خوب شد که سراغ قطب زاده نرفت و به او ابراز لطف و محبت نکرد، چون ممکن بود برای او هم به عنوان آشنای قطب زاده پاپوشی بدوزند و او را هم اعدام کنند.
عشق کرم رضایی به بازی تئاتر دختر همسایه
اولین جرقههای بازیگری زمانی در ذهن کرم رضایی به وجود میآید که صاحبخانه بلیط تئاتری به او میدهد. تئاتری که دختر صاحبخانه هم در آن بازی میکند. کرم رضایی در آن تئاتر صحنهای میبیند که او را منقلب میکند و باعث میشود به بازیگری علاقهمند شود. در همان سالها است که کودتای بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲ هم اتفاق میاُفتد. کرم رضایی در خاطراتش از وقایع عجیب آن روز مینویسد. از مردمی که تا دیروز شعار زنده باد مصدق میدانند و روز بعد همه در برابر حمله لاتهای زیر نظر شعبان جعفری سکوت پیشه کردند و مغازهها را بستند تا شاه پیروز شود و مصدق سرنگون شود. از برخورد بد نظامیان با مردم کوچه و بازار هم مینویسد. از سرهنگی که بیمحابا در ماشین را باز میکند تا دوچرخهسوار جوان بخت برگشتهای به آن بخورد و نقش زمین شود. بعد از این اتفاق سرهنگ جوان را به باد فحش و ناسزا میگیرد و وقتی که با اعتراض مودبانه رضا جوان مواجه میشود او را هم به باد ناسزا میگیرد.
کرم رضایی سرانجام در آزمون تئاتر ملی ایران در جامعه باربد پذیرفته میشود و زیرنظر رفیع حالتی و تعدادی دیگر از اُستادان آن مرکز آموزش میبیند. «رفیع حالتی» را هنرمند ملیگرایی میدانند که سبک و شیوه کاری و هنریاش درست در مقابل عبدالحسین نوشین دیگر کارگردان سرآمد آن زمان تئاتر قرار داشته است. نوشین چپگرا بود و به هنر تئاتر مدرنتر نگاه میکرد. در حالی که حالتی نگاهی کلاسیک به تئاتر داشت.
کرم رضایی در خاطراتش مینویسد حالتی تئاتر را چنان برای آنها مقدس جلوه داده بود و از تئاتر برای آنها بتی ساخته بود که آنها از همان سالهای جوانی حاضر نمیشدند در هر نقشی بازی کنند. کرم رضایی بعد از آموزشهای اولیهای که میبیند سراغ هنرستان هنرپیشگی میرود و در آزمونهای آن شرکت میکند و به عنوان هنرجو پذیرفته میشود.
در آن سالها بعد از کودتای بیست و هشت مرداد تئاتر ایران به ابتکار مهندس والا صاحب تئاتر تهران به یک نمایش کمدی سبک همراه با رقص و آواز تنزل پیدا کرده بود. چهآنکه مهندس والا اولین کسی بود که پای رقصندگان قفقازی را به ایران باز کرد و تئاتر را طبق گفته کرم رضایی بدل کرد به آتراکسیون. به همین خاطر بود که در هنرستان هنرپیشگی همه سعی میکردند ابتدا به ساکن برای هنرجویان از تئاتر معبدی مقدس بسازند.
کرم رضایی در هنرستان هنرپیشگی پذیرفته شد و زیرنظر اساتیدی مثل مهدی نامدار، علی اصغر گرمسیری، مهدی مصیری، مطیع الدوله حجازی، دکتر نصر، ناظر زاده کرمانی، ابوالقاسم جنتی عطایی، معزالدیوان فکری و اساتید دیگر بازیگری را فرا گرفت و هم زمان به عنوان کارمند به استخدام اداره موتوری ارتش درآمد.
فضای تئاتر ایران بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه پهلوی داشت مسیری متفاوت را طی میکرد. رضا شاه از طرفی شیفته تجددگرایی آتاتورک بود و از طرف دیگر خوی استبدادی داشت. تجددگرایی رضا شاه وجود تئاترهای مدرن را ضروری میکرد، اما تئاترهای مدرن و ریشههای آزادی خواهانه این تئاترها در تضاد با استبداد رضاشاهی قرار میگرفت و همین باعث شد از نیمه دوم حکومت رضا شاه تئاترهای متجدد جای خودشان را به تئاترهای سنتی غیرسیاسی بدهند که برای جکومت بیخطر قلمداد میشد.
کمکم با فشار حکومت به هنرمندان و اعمال سانسور بر روی آنها و دخالت در امور تئاتر و به هم ریختگی مدیریتی در آن زمان گروههای شاخص تئاتر تعطیل و سالنهای تئاتر بدل به سالن سینما شدند. همین مسئله باعث شد گروههای تخت حوضی رونق بگیرد و علاوه بر حضور در مجالس و عروسیها در سالنهای باقی مانده تئاتر هم حضوری ثابت داشته باشند. تنها در زمان دکتر مصدق است که گروههای مختلف در سالنهای مختلف تئاتر مثل تهران، هنر، فردوسی، گیتی، نوبهار، گوهر، فرهنگ، جامعه باربد، آناهیتا و سعدی توانستند به اجرای مستقیم برنامه بپردازند.
بعد از سقوط دولت ملیگرای دکتر مصدق و تثبیت حکومت پهلوی همه چیز به روال سابق بازگشت و تئاتر ملی ایران نابود شد. بعد از مدتی با ایجاد اداره هنرهای دراماتیک به سرپرستی مهدی فروغ تلاش شد باقیمانده هنرمندان تئاتر در این اداره جمع شوند و گروههای مختلفی را جمع کنند تا این گروهها تئاتر ملی ایران را سامان دهند. کرم رضایی در چنین فضایی به بازیگری ادامه داد و اولین واقعه سیاسی برای کرم رضایی در عالم هنر زمان اجرای بنگاه تئاترال رخ داد. او که در این نمایش کرم رضایی نقش یک بچه را ایفا میکرده است. در صحنهای او روی زمین دراز کشیده بوده و به تماشاچیان نگاه میکرده است.
فرح پهلوی هم در میان تماشاچیان حضور داشته است. بعد از لحظاتی محمد مطیع که در این نمایش نقش مادر او را بازی میکرده به سراغش میآمده و از او میخواسته که همراهش بیرون برود. در این لحظه کرم رضایی به ذهنش میرسد مزهای بپراند و بداههپردازی کند. در حالی که خودش را لوس میکرده به فرح اشاره میکند و میگوید: «نمیام ننه، میخوام بشینم این خانم خوشگلهرو تماشا کنم» خود کرم رضایی مینویسد بعد از ادای این جمله سالن در بهت عجیبی فرو رفت و سکوت شد.
وقتی هم که به پشت صحنه رفتیم همه به من اعتراض کردند که این چه حرف نابجایی بود که زدی. همراهان فرح پهلوی این صحبت کرم رضایی را متلک به فرح تلقی میکنند و ماجرا به پهلبد وزیر فرهنگ و هنر وقت گزارش میدهند. کرم رضایی شانس میآورد که فرح از موضوع به سادگی میگذرد. اما گذشت فرح هم باعث نمیشود که بعدها پهلبد به آنها تذکر ندهد و نگوید: «مواظب فیالبدهههایتان باشید که مانند فیالبداهه کرم رضایی سوءتفاهم ایجاد نکند.»
فعالیتهای سیاسی کرم رضایی
کرم رضایی بعد از مدتی در انجمن ایران و آمریکا استخدام میشود. کرم رضایی ضمن حضور در هنرستان هنرپیشگی برای تهیه پوستر به استخدام انجمن ایران/آمریکا در میآید.
انجمن ایران/آمریکا در آن سالها در اکثر رشتههای هنری فعالیت داشت و ریاست افتخاری آن بر عهده شریف امامی بود که در آن زمان سناتور بود. کرم رضایی برای اینکه خیلی از کار اصلیاش هم عقب نماند تصمیم میگیرد نمایشنامهای را ترجمه و با گروه دانشجویان تئاتر حاضر در انجمن اجرا کند. کرم رضایی نمایشنامههای تک پردهای «خرس و خواستگاری» را از آنتوان چخوف را انتخاب میکند.
وقتی همراه گروه شروع به تمرین میکند متوجه میشود افراد غریبهای سر تمرینها حاضر میشوند و گروه را زیر نظر میگیرند. چند روز بعد مشخص میشود این افراد ساواکی هستند. بلافاصلهای نامهای برای کرم رضایی میآید که او را احضار کردهاند. بار اول او را مرخص میکنند و بار دوم هم از چرایی انتخاب یک نمایش روسی برای اجرا از او سوال میکنند و کرم رضایی هم به آنها میگوید دلیل انتخاب این نمایشها سیاسی نبودن و آسان بودن اجرا است. بعد از این ملاقاتها اطرافیان کرم رضایی به او میگویند بهتر است از خیر نمایش روسی بگذرد و چند وقتی هم نمایشی دست نگیرد.
این توصیه جواب میدهد و دیگر از نامههای اداراه امنیت خبری نمیشود. اولین حضور کرم رضایی در سینما هم بسیار اتفاقی بود. در یک ملاقات در خیابان حسین امیرفضلی به کرم رضایی میگوید نقش کوچکی در «برهنه خوشحال» فیلمی که در استودیو دکتر منصور کوشان در حال فیلمبرداری است دارد که دوست دارد کرم رضایی بازی کند.
کرم رضایی هم که تحت تاثیر آموزههای رفیع حالتی قرار داشته از اجرا سرباز میزند، اما قول میدهد دوستی را برای بازی در این نقش پیدا کند و خودش هم سر لوکیشن بیاید تا فیلمبرداری را که تا آن روز ندیده بود چگونه انجام میگیرد از نزدیک ببیند. دوست کرم رضایی سر قرار حاضر نمیشود و کرم رضایی همراه گروه میرود.
امیرفضلی از او میخواهد برای اینکه خلف وعده نکرده باشد خودش بازی کند. کرم رضایی یکی از اعضای گروه را پیشنهاد میکند. بعد متوجه میشود زمانی که داشته برای آن عضو بازی میکرده مخفیانه از او فیلم گرفتهاند و همان را استفاده کردند. بعد از اکران هم عکس خودش را در سر در سینماها میبیند و دیگر کار از کار گذشته و کرم رضایی اولین فیلمش را بازی میکند.
کرم رضایی برای ادامه تحصیل تصمیم میگیرد به خارج برود. به همین منظور آلمان را انتخاب را میکند. حضور در آلمان و فعالیت به عنوان دانشجو او را بیشتر از قبل با آثار برشت آشنا میکند و کرم رضایی شیفته برتولت برشت و تئاتر او میشود. کرم رضایی در آلمان با مشقت فراوان آلمانی فرا میگیرد و مدتی هم در استودیو باواریا فیلم در کنار ایرج زهری و اسماعیل شنگله کار میکند و به ایران بازمیگردد.
اولین اقدام او بعد از بازگشت به ایران حضور در تلویزیون برای استخدام است. کرم رضایی آنطور که در خاطراتش مینویسد هنگام حضور در آلمان زیاد اهل سیاست نبوده و فقط یک بار در جلسات کنفدراسیون دانشجویان شرکت میکند که جلسه به هم میریزد و برخی از دانشجویان دستگیر و اخراج میشوند. کرم رضایی مینویسد که شانس آورده جزء دانشجویان دستگیر شده نبوده و به همین خاطر توانسته از اخراج بگریزد. کرم رضایی در تهران به تلویزیون ملی ایران خودش را معرفی میکند و به کارگزینی ارجاع میشود که رئیس آن جعفریان از اعضای بریده حزب توده بود که بعدها توانست پستهای مهمی در دربار پهلوی بگیرد و حتی دبیر حزب رستاخیز بشود. جعفریان بعد از انقلاب توسط آیت الله خلخالی محاکمه و اعدام شد.
چند باری کرم رضایی را سر میدوانند و به او اجازه ملاقات به رئیس تلویزیون را نمیدهند. سرانجام با رئیس تلویزیون ملاقات میکند و بعد از مشاجرهای تند با رئیس، استخدامش در تلویزیون هم منتفی میشود. به ناچار به کارهای متفرقه میپردازد؛ که یکی از آنها ترجمه نمایشنامه از تشنگی و گشنگی است که همزمان هم توسط جلال آل احمد هم ترجمه شده بود و طبق ادعای کرم رضایی جلال از انتشار ترجمه او جلوگیری میکند.
بعد از مدتی برای رفع بیکاری کرم رضایی به کاخ جوانان غرب میرود و سمت مشاور هنری را میپذیرد. کاخ جوانان چیزی بود مشابه فرهنگسراهای امروزی که بسیار مورد غضب مخالفان شاه قرار گرفته بود. مخالفان عقیده داشتند شاه این کاخها را تاسیس کرده تا جوانان را سرگرم کند.
کاخهای جوانان زیر نظر شهرداری اداره میشد و نیکپی شهردار وقت ریاست این کاخها را به عهده داشت. کرم رضایی در سال ۱۳۴۷ به استخدام اداره تئاتر در آمد. بعد از مدتی و با حضور در جشن هنر شیراز عباس جوانمرد که رفاقت دیرینهای با کرم رضایی دارد تصمیم میگیرد خانه نمایش را تاسیس کند. کرم رضایی در تاسیس خانه نمایش همراه اصلی جوانمرد میشود و با گروه خود اولین نمایش را هم در آن مکان به روی صحنه میبرند.
در دوره پهلوی جشن هنر شیراز ویترین هنری حکومت به حساب میآمد. به همین خاطر همه مسئولان فرهنگی تلاش میکردند مطرحترین چهرههای هنری جهان را به این مراسم دعوت کنند. یکی از چهرههایی که با همین هدف دعوت شد و قرار شد کار مشترکی با حضور هنرمندان ایرانی و خارجی بسازد پیتر بروک بود. کارگردانی که اعتقاد داشت باید تئاتر را با جهانی شدن پیوند زد و به همین خاطر زبان جدیدی اختراع کرده بود که مخصوص خودش بود و در تئاترهایش از همان زبان استفاده میکرد.
بروک تصمیم گرفت تئاتری دو قسمتی بنام ارگاست بسازد. ارگاست یک برگرفته از ایرانیان آشیل بود و ارگاست دو برگرفته از پرومته در زنجیر و آشیل درباره حمله ایرانیان به یونان است. حملهای که طوفان مانع ادامه حرکت ایرانیان میشود و خشایار شاه به دریا شلاق میزند تا آرام بگیرد.
بروک میخواست این نمایش را در غروب آفتاب اجرا کند و قسمت دوم را در طلوع آفتاب. کرم رضایی که عضو گروه بروک شده بود در تحلیلی به این نتیجه میرسد که هدف بروک از این شکل اجرای نمایش این است که نشان دهد آفتاب تفکر شرق در حال غروب است و طلوع تمدنی بعدی از غرب خواهد بود. به همین خاطر بر سر همین موضوع با بروک دچار اختلاف نظر شدید میشود و از گروه بیرون میآید.
حادثه سیاسی بعدی که گریبان کرم رضایی را گرفت مربوط میشود به اجرای بنگاه تئاترال در جشنواره چپ گرای تئاتر نانسی فرانسه. از طرف این جشنواره از گروه اجرا کننده بنگاه تئاترال دعوت میشود که برای اجرای این نمایش به شهر نانسی بروند. این نمایش به لحاظ ماهیت در تضاد با سیاستهای کلی این جشنواره بوده به همین خاطر دعوت از آن برای اجرا تعجب برانگیز به نظر میرسد. اما گروه به نانسی میرود. هنگام اجرای نمایش یک گروه چپگرا آلمانی که موضوع نمایششان کودتاهایی بوده که آمریکا در نقاط مختلف جهان اجرا کرده، گروه گریزی هم میزند به کودتای ۲۸ مرداد در ایران که با اعتراض برخی از عوامل نمایش بنگاه تئاترال همراه میشود. اعتراضی که دستاویزی میشود برای چپهای جوان حاضر در نانسی تا نمایش بنگاه تئاترال را به هم بریزند.
کرم رضایی این برنامه را دسیسهای از سوی مسئولان جشنواره میداند و اعتقاد دارد دانشجویان (که اعضای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی هم بینشان بودند) میخواستند با این رفتار درگیری ایجاد کنند که با سکوت اعضای گروه برنامهشان به هم میخورد و به همان اعتراض اکتفا میکنند. بعد از این ماجرا تصمیم گرفته میشود که بنگاه تئاترال را فیلم کنند.
کرم رضایی با این استدلال که این نمایش در سینما موفق نمیشود پیشنهاد را رد میکند و خودش مینویسد به بالا دستیها گزارش میدهند که او به گروه آلمانی لبخند زده است. این قضیه زمینهای میشود برای اینکه کرم رضایی را از اداره تئاتر اخراج کنند.
کرم رضایی چند سال بعد در فیلم کندو بازی میکند و موفق میشود برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر را از جشنواره سپاس دریافت کند. بدون شک کندو متفاوتترین نقش و بهترین بازی کرم رضایی در کارنامه هنری اوست. خود فیلم یکی از سیاسیترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است.
به گزارش رویداد۲۴ کرم رضایی بعد از بردن جایزه ملاقات پرتنش دیگری را با فرح پهلوی از سر میگذراند. وقتی فرح از او میپرسد: «شنیدم فیلمتون لات و لوتیه» کرم رضایی جواب میدهد: «آخه فقط میتونیم از این افراد فیلم بگیریم» جوابی دندانشکن و جسورانه که باز هم فرح را دلخور میکند. در نزدیکی انقلاب کرم رضایی فعالیت سیاسی خود را بیشتر میکند. برخی جلسات کانون نویسندگان را در خانه خودش برگزار میکند و به عنوان تنها عضو اداره تئاتر در اعتصابات شرکت میکند.
انقلاب که پیروز میشود اولین نمایش بعد از انقلاب را با اقتباس آزادی از «شاه میمیرد» اوژن یونسکو روی صحنه میبرد. کرم رضایی مینویسد فردی بنام اسکویی که در جلسات اداره تئاتر کار میکرد خیلی در تلاش بود که این اداره را تعطیل کند که نهایت موفق میشود. در نهایت گذر کرم رضایی هم به دادگاه انقلاب میاُفتد.
در آن سالها رسم بر این بوده که اسامی هنرمندانی را که قرار بوده به دادگاه بروند در صفحه اول روزنامهها منتشر میشده است. کرم رضایی در همین ایام تصمیم میگیرد تئاتری با مضمون درگیری فلسطین و رژیم صهیونیستی روی صحنه ببرد که نتیجه آن میشود نمایش «نطفه شوم» که توسط رئیس وقت مجلس هاشمی رفسنجانی از آن تعریف و تمجید میشود.
ممنوع التصویری رضا کرم رضایی
کرم رضایی در آن سالها طعم ممنوع التصویری در سینما را میچشد و از برخورد تحقیرآمیز مسئولان سینمایی آن زمان گلایه میکند. کرم رضایی بعد از بیماری طولانی در سال ۱۳۸۹ از دنیا رفت. بازیگری بود به شدت با استعداد که به اندازه استعداد و تواناییهایش قدر ندید. اما با بازی در فیلمهایی مثل کندو موفق شد مهر خودش را بر سینمای ایران بزند. کلی تالیف و ترجمه داشت. همیشه کار کرد و گلایهای نداشت. از نسلی بود که به قول خودش در یادگیری و دانستن حریص بود. نسلی که توانست سینما و تئاتر ایران را از پیچهای خطرناک عبور دهد تا تثبیت شود.
کرم رضایی هم سن و سال بهروز وثوقی بود، اما بسیار پیرتر نشان میداد. سخت زندگی کرد و تلاش بسیاری تا به جایگاهی درخور در سینمای ایران برسد. به همین دلیل و البته قناعتی که نسل او داشت همه کار برای سینما و تلویزیون و تئاتر ایران کرد بدون اینکه احساس کند از جایگاهش کاسته میشود. کرم رضایی با مجموعه فعالیتش سینما و تلویزیون و تئاتر ایران را از خاطرات خودش سرشار کرد. تا جایی که دیگر نمیشود این هنر را بدون او فرض کرد. این برای جوان سختی کشیدهای مثل کرم رضایی که تنها با کوشش به این افتخار رسیده بزرگترین دستاورد ممکن است.
لطفا راجع به اساتیدی مثل محمد ورشوچی و نعمت الله گرجی هم مطلب کار کنید
ممنون متشکر
همیشه یکی از نوستالژی زندگی من همین فرد بود
نمونه یه انسان کار بلد و ماهر در سینمای ایران
روحش شاد و یادش گرامی