رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «به طور کلی او دهقانان، ایلات و عشایر و کارگران را از پای در آورد و از زمینداران مالیاتهای سنگین گرفت. در حالی که فعالیتهایش طبقه جدیدی از سرمایهداران، تجار، صاحبان انحصار، پیمانکاران و آقازادهها را به ثروت رسانده بود، تورم، مالیات و مسائلی از این دست، سطح زندگی تودهها را پایین آورد.» (آرتور میلسپو_آمریکاییها در پرشیا)
رضاخان پهلوی در ۲۴ اسفند سال ۱۲۵۶ در سوادکوه مازندران به دنیا آمد. پدرش عباسعلی داداش بیگ از بزرگان و متنفذان سوادکوه بود و مادرش، نوش آفرین آیرملو، از مهاجران قفقازی گرجستان بود که در دوره قاجار به همراه خانوادهاش به ایران آمده بودند.
در بدو تولد پدرش را از دست داد و همراه با مادرش به تهران آمدند. کودکی او در محله سنگلج تهران در فقر و تنگدستی گذشت. در چهارده سالگی به تشویق داییاش وارد قوای قزاق شد و در سالهای انقلاب مشروطه مدتی نگهبان سفارت آلمان بود.
رضا خان مراتب نظامی را به سرعت طی کرد و به درجه میرپنجی -درجهای معادل سرلشکری امروز- رسید. در این دوره به او لقب رضا ماکسیم داده بودند؛ چرا که از معدود افرادی بود که میتوانست از مسلسلهای ماکسیم استفاده کند. با کودتای انگلیسیها علیه فرمانده قوای قزاق، کلرژه و پس ازاو استاروسلسکی و سپس فرمان چرچیل مبنی بر خروج نیروهای بریتانیا از ایران، سردار همایون به فرماندهی قوای قزاق رسید. در این دوران رضا خان بیشترین نفوذ را در ارتش داشت و دیگر فرماندهان نظامی از او حساب میبردند.
به گزارش رویداد۲۴ رضا خان در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ با تایید انگلیسیها بر نیروهای ژاندارمری غلبه کرد و سید ضیاءالدین طباطبایی روزنامهنگار دوستدار بریتانیا را به سمت نخست وزیری گمارد. همچنین به آیرون ساید، ژنرال انگلیسی که به فرماندهی نیروهای قزاق منصوب شده بود، وعده داد که احمد شاه قاجار را سرنگون نکند.
احمد شاه به رضاخان میرپنج لقب سردار سپه داد و وزارت جنگ را به او واگذار کرد. رضا خان در دوران وزارت جنگ، زیر نظر آیرون ساید، به متمرکز کردن و نوسازی ارتش پرداخت و موافقتنامهای با جوزف استالین منعقد کرد که بر اساس آن روسها از گیلان عقبنشینی میکردند، بدین ترتیب موفق به سرکوب میرزا کوچک خان جنگلی و جنبش جنگل شد.
کودتای ۳ اسفند را میتوان انهدام ساختار پارلمانی تازه تاسیس ایران و ایجاد یک دولت مستبد مطلقه دانست. احمد شاه قاجار در سوم آبان ماه سال ۱۳۰۲ سردار سپه را به سمت نخست وزیری منصوب کرد و خود به سفر اروپا رفت. در این دوران رضا خان فرصت را برای تثبیت قدرت خویش مناسب دید. در سال ۱۳۰۴ مجلس احمد شاه را از سلطنت برکنار کرد و رضا شاه بر تخت سلطنت نشست.
پیشنهاد «حزب تجدد» مبنی بر خلع قاجاریه از سلطنت و واگذاری آن به رضا خان پهلوی را پیشنهاد کرد. مهمترین مخالف این طرح دکتر محمد مصدق بود. مصدق که در آن زمان در سمتهایی چون وزیر عدلیه و مالیه خدمت کرده بود، در نطقی آتشین و طولانی به مخالفت با دادن هرگونه مقام اضافی به رضا پهلوی مخالفت کرد و این کار را خطر بزرگی برای قانون اساسی به زحمت به دست آمدهی انقلاب مشروطه دانست.
مصدق در نطق خود گفته بود چرا کسی که منشا اثر بوده و توانسته اقدامات مثبتی بکند، باید به مقامی تشریفاتی برسد که اثر اجرایی نداشته باشد. او از نمایندگان خواسته بود با سلطنت رضا خان مخالفت کنند. جمله مصدق در مجلس اینگونه بود: «به توپچی و سرباز ده سال مواجب میدهند که یک روز شلیک کند، اگر نکرد انجام وظیفه نکرده است، به وکیل هم مواجب میدهند که یک روز به کار مملکت بخورد و از قانون دفاع کند، اگر روزی بخواهند قانون را نقض کنند؛ وکیلی که از دفاع خودداری کند در حکم همان توپچی است که انجام وظیفه نکرده است.»
رضاخان، اما با تاسیس مجلس موسسان به خواسته خود رسید و تبدیل به رضا شاه شد. مراسم تاجگذاری او با مراسم دعا توسط امام جمعه آغاز شد و با خواندن اشعاری از شاهنامه خاتمه یافت و بدین ترتیت رضا خان تبدیل به رضا شاه شد و پسرش را به ولیعهدی گمارد.
رضا شاه همه مخالفان خود اعم از چپ و راست را از پای در آورد و البته دولت تکه پاره و ضعیف قاجار را تبدیل به حاکمیت متمرکز و دولت-ملت پهلوی کرد. یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب مینویسد: «شعار سیاسی او (خدا، شاه، میهن) بود که برخی به کنایه میگفتند با افزایش قدرتش واژه میانی دوتای دیگر را تحتالشعاع قرار داده است. اما به باور او این واژههای سه گانه آن قدر در هم تنیده بودند که مخالفت با وی در حکم مخالفت با خدا و ملت محسوب میشد. به عبارت دیگر مخالفت سیاسی برابر با براندازی و خیانت به شمار میرفت.»
بوروکراسی و ارتش در دولت جدید وی گسترش چند برابری داشت. با افزایش درآمدهای حاصل از مالیات، امتیاز استخراج نفت و افزایش عوارض گمرکی و تخصیص قریب به ۴۰ درصد در آمدهای کشور به امور نظامی، شمار نفرات ارتش به بیش از چهل هزار نیرو رسید وهمراه با اجباری شدن خدمت نظام وظیفه برای مردان بالای ۲۱ سال و صدور شناسنامه و نام خانوادگی ارتش قدرتمند رضا شاه تثبیت شد. او ژاندارمری و پلیس شهری را تقویت کرد و دو سازمان دیگر یعنی شهربانی و رکن دوم را بوجود آورد.
ارتش جدید جنبشهای محلی و ولایات را سرکوب کرد؛ مهمترین این جنبشها عبارت بودند از جنبش جنگل در گیلان، جنبش شیخ محمد خیابانی در تبریز، جنبش اسماعیل سیمیتقو در آذربایجان و کردستان، جنبش ابوالقاسم لاهوتی از اعضای حزب کمونیست ایران و جنبش کلنل محمدتقی خان پسیان در مشهد.
وزیرمختار بریتانیا مینویسد «رضاشاه در بدو رسیدن به قدرت یک دولت پلیسی تشکیل داد که در آن مظنونین سیاسی بدون محاکمه اعدام و تبعید میشدند.»
آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن گزارش داده که «رضاشاه برای تثبیت قدرت نظامی خود بهترین رابطه را با افسران و فرماندهان ارتش داشت. به آنان پاداش میداد و زمین به قیمت ارزان در اختیارشان میگذاشت و از تخلفات مالی شان چشمپوشی میکرد.»
رژیم رضاشاه حکومتی بود که آن را میتوان به معنای واقعی کلمه نوعی پادشاهی نظامی توصف کرد. رضاشاه در دوران حکومتش با ایجاد یک شبکه مالی به یکی از ثروتمندترین افراد خاورمیانه تبدیل شد.
دونالد ویلبر در کتاب رضاشاه پهلوی مینویسد «او به هنگام مرگ دارای بیش از یک و نیم میلیون هکتار زمین بوده است.» بخش عظیمی از این ثروت از طریق مصادره مستقیم و مابقی با مجبور کردن زمینداران به فروش زیرقیمت آنها به دست آمده بود.
به گزارش رویداد۲۴ وزیرمختار بریتانیا در سال ۱۹۲۷ وضعیت مال اندوزی شاه را اینطور گزارش میکند: «او همچنان در کار انباشت ثروت از راههای مشکوک است و فرماندهان ارشد نظامی خود را نیز در این کار آزاد گذاشته است. در عین حال، از هیچ فرصتی برای بی اعتبار کردن فرماندهان در صورت سوءظن نسبت به قدرت گرفتن آنها از طریق اندوختن ثروت پرشمار برای بهره گیری شخص فروگذار نمیکند. البته اگر آنها سهم عمدهای از ثروت به دست آمده را به شاه بدهند، او نیز از دزدیهای آنها چشمپوشی خواهد کرد.»
به این ترتیب رضاشاه پهلوی بنیانگذار ورود نظامیان در اقتصاد ایران بود. رضاشاه توجه ویژهای به سرزمین اجدادی خود داشت و در آن منطقه کارخانههای دولتی قند و شکر و نساجی تاسیس کرد و به گزارش مورخان برای تامین نیروی کار ارزان برای این کارخانهها به بیگاری کشیدن از کارگران و سربازان وظیفه روی آورد و حتی به آدمربایی از کارگران نساجی مازندران متوسل شد. شاید همین امر توضیح محبوبیت او در مازندران بود.
بسیاری از اصلاحات رضاخان که نتایج فرعی ایجاد دولت مطلقه بود پیش از به قدرت رسیدن او توسط احزاب دموکرات و سوسیال دموکرات مجلس دوم پیشنهاد داده شده و پیگیری میشدند.
در برنامه حزب دموکرات بر مبارزه با فئودالسم داخلی و سرمایهداری جهانی تاکید شده بود. در برنامه حزب دموکرات تشکیل مجلس شورای ملی برحق رای دادن به همه شهروندان بدون توجه به مذهب و نژاد، جدایی دین از سیاست، آموزش همگانی رایگان، آموزش و پرورش زنان، خدمت سربازی دوساله برای مردان، الغای امتیازات بیگانگان، ایجاد نظام مالیاتی پیشرفته، صنعتی کردن کشور، محدود کردن کار روزانه به کمتر از ده ساعت، الغای کار کودکان، توزیع زمین میان کشاورزان تاکید شده بود.
نیروهای مترقی در مجلس اصلاحات ضروری کشور را به شیوه دموکراتیک پیگیری میکردند. اما رضا شاه با تشریفاتی کردن مجلس و تبدیل آن به نهادی مطیع با الغای مصونیت پارلمانی وتعطیل کردن تمام نشریات مستقل عملا تمام دستاوردهای دموکراتیک مجلس و انقلاب مشروطه را به نابودی کشاند و نهایتا موفق به اجرای بیشتر خواستههای احزاب ترقیخواه نشد.
از آن پس، مجلس ششم تا هفت مجلس بعد چنان فرمایشی شد که انگار اصلا نبود. مسعود بهنود در کتاب از سیدضیاء تا بختیار مینویسد در یکی از مجالس دوره رضا شاه، نمایندهای بود که در هیچکدام از جلسات مجلس صحبت نکرده بود و فقط یکبار وقتی پیشخدمت مجلس به بغل دستی او آب داده بود گفته بود «عافیت باشی»! این تنها حرف او در کل سالهای وکالت بود.
مدرس هم در نقد تقلب مجلس ششم که حتی یک رای هم نیاورده بود، میگفت: «من خودم به خودم رای دادهام که! پس همان یک رای من چه شد و چرا خوانده نشد؟» پس از تاجگذاری فضای هراس از استبداد شاه جدید تمام کشور را فراگرفته بود. منتقدان شاه یک به یک با خشونت تمام حذف میشدند.
ساموئل حیم نماینده یهودی مجلس به جرم خیانت اعدام شد، میرزاده عشقی شاعر پرآوازه سوسیالیست و خسرو شاهرخ نماینده زرتشتی در روز روشن هدف گلوله قرار گرفتند. فرخی یزدی در بیمارستان ترور شد و سید حسن مدرس به روستایی دورافتاده تبعید شد و فیروز فرمانفرما در تبعید بر اثر خفگی درگذشت.
وزرا در مقابل شاه خود را «چاکر» میخواندند و مطیع بیچون و چرای فرامین او بودند. شاه جدید برای القای تسلط خود بر کشور به اقداماتی نظیر جایگزین کردن تقویم خورشیدی بجای تقویم قمری، ایجاد یک ساعت رسمی برای کل کشور و اجبار پوشش کت و شلوار و کلاه پهلوی برای مردان دست زد.
اجبار دولتی در نحوه پوشش شهروندان در سال ۱۳۱۴ شامل زنان نیز شد و قانون کشف حجاب تصویب شد. عدهای این قانون را اقدامی در جهت بهبود وضعیت زنان میدانند که رضاشاه پس از سفر ترکیه و دیدار با آتاتورک به آن همت گمارده بود. ولی نتیجه نهایی چندان هم به نفع زنان نبود. قانون هنوز هم در امور مهم و مساله ارث مردان را برتر میدانست. مردان امتیاز داشتن چهار همسر را دارا بودند. زنان دارای حق طلاق نبودند و از حق رای و نامزدی در انتخابات محروم بودند اما به آنها گفته میشد باید مدرن باشید!
عدهای از مورخان راه آهن سراسری رضاشاه که به دلایل نظامی ایجاد شده بود را بزرگترین دستاورد حکومت او میدانند. این راه آهن که توسط مهندسان آلمانی، فرانسوی، آمریکایی و چند کشور دیگر ساخته شده بود و البته کارگران ایرانی در آن نقش داشتند، از شمال کشور تا سمنان و مشهد در شرق و زنجان و تبریز در غرب گذر میکرد و تا آبادان و اهواز در جنوب کشور میرسید.
رضاشاه با الگوبرداری از نظام آموزشی فرانسه دست به تاسیس مدارس و موسسات آموزشی جدیدی زد که مهمترین آنها دانشگاه تهران بود که از ادغام شش دانشسرای تا آن زمان موجود تشکیل میشد.
واحد زبان آموزشی در سراسر کشور را زبان فارسی اعلام کرد و دست به فارسیسازی اقلیتهای زبانی زد. این عمل همراه با ترویج نوعی ایدئولوژی جدید که مبتنی بر نوستالژی بازگشت به دوران ایران باستان بود انجام گرفت. سازمانهایی مانند فرهنگستان، سازمان پرورش افکار و نشریه ایران باستان به صورت سیستماتیک شروع به تجلیل از شکوه ایران باستان و پاکسازی زبان فارسی را از واژههای عربی و فرنگی کردند.
ناسیونالیسم تازه ظهور با جنبش نازیستی آلمان پیوندهای نزدیکی داشت. چهرههایی همچون «سر آرتور کریستین سن» در همان دوره کتاب «ایران در زمان ساسانیان» را نوشتند تا با بیانی علمی عظمت ایران باستان پیش از اسلام را نیز نشان دهند. عظمت دوره هخامنشی و عظمت کورش کبیر در دوره رضا شاه مطرح شد و البته در دوره محمدرضا شاه پهلوی به اوج خود رسید و نیای شاهنشاهی در ایران به صورت رسمی در تحقیقات تاریخی طرح شد.
آدولف هیتلر در یکی از سخنرانیهایش مدعی شد ایران با نژاد برتر آریایی در ارتباط است که این امر باعث خوشحالی ناسیونالیستهای داخلی شد. همین امور باعث شد رضا شاه نام کشور را که تا آن زمان «پرشیا» بود به «ایران» تغییر دهد. چرا که یادآور قوم آریایی بود و شکوه باستانی کشور.
این نژادپرستی و شوونیسم جدید با افکار کسانی چون کنت گوبینو که نژاد ایرانیان را نزدیک به مردم نوردیک شمال اروپا میدانست و تاثیر آن بر ایرانیانی که در اروپا تحصیل میکردند، تقویت شد. نژادپرستی جدید به قدری مهارگسیخته بود که نشریه ایران باستان علنا سیاستها و عقاید رایش سوم را ترویج میکرد.
اقدام دیگر رضاشاه شهرسازی مدرن بود که عمدتا متاثر از میدانها و بلوارهای اروپایی مانند بلوار هوسمان پاریس بودند. او نام خود را بر خیابانهایی که میساخت میگذاشت و در میدانهای اصلی شهر مجسمه خود را قرار میداد.
رضا شاه حدود ۴۰ سینما در مراکز استانهای کشور تاسیس کرد و معماری و نقوش ادارات دولتی را به طرحهای ایران باستان تغییر داد و ساختمانهایی با همان سبک در دوره او ساخته شد؛ ساختمانهایی همچون کاخ دادگستری، کاخ مرمر، کاخ شهربانی، ساختمان بانک ملی در همان دوره ساخته شدند.
در این دوره معماری ایران از سبک درونگرا (ساخت بناها و خانههایی با معماری تو در تو که پر اتاقهای هشتی و پنجدری بود که فقط با رفتن به دورن آن، نوع معماری قابل مشاهده بود) به معماری برونگرا با هویت اجتماعی تغییر کرد و ساختمانهایی ساخته شد که فضای بیرونی آن بیننده را تحت تاثیر قرار میداد.
هرچند در آن دوره به همیت چهرههای بزرگی همچون علی اکبر خان داور، نهاد دادگستری شکل گرفته بود و افراد میتوانستند عریضههای خود برای پیگیری حق پایمالشدهشان را به صورت رسمی در حکومت ثبت کنند، اما همچنان نارضایتیها وجود داشت. در سالهای پادشاهی او طبقه کارگری بسیار ناراضی شکل گرفت. مزدهای پایین و ساعات کار بالا و شرایط نامساعد کاری علل اصلی این نارضایتی بودند.
به گفته مورخان رژیم رضاشاه در حوزه بهداشت و درمان با شکست مطلق مواجه شد. از احداث فاضلاب و آب لولهکشی و تامین تجهیزات پزشکی در دوره او غفلت شد. تعداد پزشکان ثبت شده در تهران ۴۰ نفر بیشتر نبود و پزشکی سنتی در تودههای مردم کاربرد بیشتری داشت.
روشنفکران مخالف رضاشاه او را یک مستبد شرقی میدانستند که با کمک بریتانیا به قدرت رسیده است. ادعای این گروه از روشنفکران منتقد در سال ۱۹۱۳ با امضای موافقتنامه جدیدی با شرکت نفت انگلستان قوت گرفت.
در این قرارداد ایران با افزایش ۴ درصدی حق الامتیاز نفت، امتیاز این قرارداد را تا سال ۱۹۹۳ تمدید کرد. این عمل رضاشاه تمام اعمال میهندوستانه او را زیر سوال میبرد و باعث تشدید مخالفتهای جبهه روشنفکران چپگرا با او شد. در سال ۱۳۱۶ گروه دکتر تقی ارانی به جرم توزیع بیانیه روز کارگر در دانشگاه دستگیر و محاکمه شدند.
ارانی در دادگاه، سخن حکیمانهای خطاب به حاکمیت گفت: «اگر شما میخواهید از لباسهای غربی، روش، نمادها، تکنولوژی و شیوه زندگی غرب تقلید کنید، باید فلسفه سیاسی غرب را نیز به کار بندید.»
احمد کسروی که رضا شاه را به خاطر نظمبخشی به ایلات، گسترش زبان فارسی و ساخت کارخانهها و شهرهای مدرن ستایش میکرد در عین حال او را به دلیل زیرپا گذاشتن اصول مشروطه، به سخره گرفتن قوانین اساسی، روحیه میلیتاریستی به جای گسترش جنبشهای مدنی، قتل رهبران مترقی و انباشت ثروت و ایجاد فرهنگ فساد نکوهش میکرد.
با تهاجم متفقین در شهریور ماه سال ۱۳۲۰ به ایران رضا شاه پهلوی مجبور به کناره گیری از سلطنت به نفع ولیهد خود شد. مدت اندکی پس از کناره گیری او را مجبور به تبعید کردند. رضا شاه پیش از رفتن از محمد علی فروغی ذکاءالملک که چندی پیش او را «زن ریشدار» خطاب کرده بود، خواست سوگند بخورد که سلطنت فرزندش حمایت کند.
در مجلس سیزدهم شورای ملی که ریاست آن با محتشم السلطنه بود، محمدعلی فروغی پس از آنکه سخنانش را برای حمایت از محمدرضا پهلوی تمام کرد، از وکلای مجلس خواست حرفهایشان را برای بعد بگذارند و فعلا از محمدرضا پهلوی حمایت کنند.
نکته عجب آنکه همان کسانی سخنان فروغی را نمیپذرفتند که تا روز قبلش از رضا شاه حمایت کرده بودند. مسعود بهنود میگوید «علی دشتی و آقا سید یعقوب انوار میخواستند اجازه خروج رضا شاه را از کشور لغو کنند تا به جنایاتش رسیدگی شود و تکلیف جواهرات سلطنتی را هم که رضا شاه با خود برده است، معلوم کنند. این دو مفتخر به چاکری رضا شاه بودند.»
زمانی که محمدعلی فروغی درباره رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی و موضوع اشغال ایران صحبت میکرد، در پاسخ به چرایی اشغال ایران گفته بود: «حوایجی دارند، میآیند و میروند، کاری به ما ندارند» محمدعلی روشن از تماشاچیان مجلس آن زمان سنگی به سوی فروغی انداخته بود و خشمگین از نخوردن سنگ، به سویش رفته بود تا خفهاش کند!
رضا شاه در این شرایط به همراه صادق خان انشاء راننده شخصیاش از سوار بر ماشین مخصوص خود شد تا ایران را ترک کند. او پیش از رفتن صدای مردم را از رادیو بی بی سی میشنید که این ترانه را برای او ساخته بودند ««مرده بادا پادشاه صیفیکارِ بادمجان فروش»! خود او تقاضای تبعید به هند را داشت. اما انگلیسیها او را به جزیره دوردست موریس و پس از آن به ژوهانسبورگ تبعید کردند. فروغی هم پس از تثبیت سلطنت پهلوی خانه نشین شد و به همراه حبیب یغمایی مشغول تصحیح شاهنامه شد.
رضاشاه پهلوی در ۴ مرداد سال ۱۳۲۳ در تبعید درگذشت. پیکر رضاشاه را پس از مرگ به صورت مومیایی از ژوهانسبورگ به قاهره در مصر بردند و در اردیبهشت ۱۳۲۹، در دورهٔ نخستوزیری رجبعلی منصور جنازه رضاشاه از مصر به ایران آورده شد و پس از طواف دادن جنازه با هواپیما در مکه، با تشریفات رسمی به شاه عبدالعظیم برده شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد.