صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

جمعه ۲۶ آبان ۱۴۰۲ - 2023 November 17
کد خبر: ۱۶۵۰۴۷
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۶ - ۲۳ بهمن ۱۳۹۷
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

در غیبت بزرگان/ نزول جشنواره فیلم فجر چگونه آغاز شد؟

چندین سال است که جشنواره فیلم فجر بدون حضور شاخص‌ترین کارگردان‌های سینمای ایران برگزار می‌شود. بزرگانی مثل ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و بهمن فرمان‌آرا یا به انزوایی خودخواسته فرو رفته‌اند، یا مهاجرت کرده‌اند، یا فیلم نمی‌سازند یا فیلم بد می‌سازند.

رویداد۲۴مازیار وکیلی: سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر هم تمام شد؛ جشنواره‌ای که فیلم‌های آن به لحاظ موضوعی متنوع‌تر بود و موضوعات جدید و گسترده‌ای را در برمی‌گرفت اما جشنواره فارغ از این مسائل نکات قابل توجه و درخور تامل دیگری هم داشت که جا دارد بعد از پایان جشنواره فیلم فجر آن‌ها را بررسی کنیم:

در غیبت بزرگان

چندین سال است که جشنواره فیلم فجر بدون حضور شاخص‌ترین کارگردان‌های سینمای ایران برگزار می‌شود. بزرگانی مثل ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و بهمن فرمان‌آرا یا به انزوایی خودخواسته فرو رفته‌اند، یا مهاجرت کرده‌اند، یا فیلم نمی‌سازند یا فیلم بد می‌سازند.

علت غیبت و ساخت فیلم ضعیف توسط این کارگردان‌ها را از چند زاویه می‌توان بررسی کرد. یک مدیران فرهنگی هستند که شرایط کار را برای این بزرگان سخت و سخت‌تر می‌کنند. سانسور و عدم توانایی ساخت فیلم دلخواه مسئله مهی است که باعث شده سینمای ایران از حضور این بزرگان محروم باشد. مسئله بعد فضای کلی سینمای ایران و جشنواره فیلم فجر است که باعث دلزدگی و دلخوری بزرگان سینمای ایران شده است.

نادر فتوره‌چی یکی از کاربران توئیتر درباره این جشنواره نوشته بود: برای افتخار به سینمای ایران فقط نام سهراب شهیدثالث و ناصر تقوایی و بهرام بیضایی را می‌آوردند. اولی ۲۰ سال پیش مرد. دومی ۲۰ سال است فیلم نمی‌سازد و سومی سال‌هاست مجبور به مهاجرت از ایران شده است! بعید است چهره‌ای همچون ناصر تقوایی بپذیرد در فضایی پشت دوربین قرار بگیرد که آلوده به پول‌های کثیف شده است.

ورود پول‌های مشکوک و کثیف به سینمای ایران واقعیتی انکار ناپذیر است. نیکی کریمی درباره ورود پول‌های عجیب و غریب به سینمای ایران گفته بود فیلمسازی مانند برج‌سازی شده است. افرادی پولی را به سینما می‌آورند و چندین برابر سود می‌کنند و می‌روند.

در دادگاه بانک سرمایه درباره پول‌های کثیف گفته شده بود سریال شهرزاد با لاشه {مقصود ته مانده} پول‌های کثیف و اختلاس‌ها ساخته شده است. سینمای ایران مدت‌هاست به سوی کیفیت حداقلی و سود حداکثری حرکت می‌کند.همانطور که موسیقی ایران به این سمت می‌رود و ناگهان ستاره‌های هنر موسیقی یکشبه ساخته می‌شوند. یکی از تهیه‌کنندگان در نشستی خبری می‌گفت «من پیش از آنکه تهیه کننده باشم، بیزنس‌من هستم!» همین دیدگاه است که باعث شده فیلمساری ایران به سمتی برود که به جای فیلم خوب شاهد تماشای لباس‌های خوب باشیم. بعید است بازیگران پولساز ایرانی هم بتوانند برای کارگردانان درجه یک سینما خط و نشان بکشند که اگر فلان لباس لاکچری را نپوشند، در فیلم بازی نمی‌کنند! این اتفاق اما در بسیاری از فیلم‌های امسال و چند سال گذشته افتاده است.

سینمای ایران به طور عام و جشنواره فیلم فجر به طور خاص سال‌هاست از حضور بزرگانش محروم است. این عدم حضور بیش از آن‌که به این بزرگان ضربه بزند، سینمای ایران و جشنواره فیلم فجر را از رونق انداخته است. فریدون جیرانی مجبور است به جای رقابت با مهرجویی، با آزیتا موگویی رقابت کند. کیومرث پوراحمد به جای رقابت با بهمن فرمان آرا باید با سیدجواد رضویان رقابت کند! نتیجه این خواهد شد که سطح فیلم پوراحمد به «تیغ و ترمه» برسد و فریدون جیرانی هم در «فضای مشرقی‌اش» در جا بزند. در این فضاست که نرگس آبیار جایزه‌های جشنواره را جوری درو می‌کند که احتمالا خودش ناباورانه دلیل آن را نمی‌داند!

کارگردانان نسل اول پس از انقلاب در اغما

سینماگران نسل اول انقلاب که دیگر با تجربه به حساب می‌آیند حضور پُررنگی در سی و هفتمین جشنواره فیلم داشتند و نکته شگفت‌انگیز اینجاست که آثار تمامی این افراد آثاری شکست خورده و فاجعه‌بار بود که نشان می‌داد این کارگردانان رشد یافته در فضای گلخانه‌ای و انحصاری دهه شصت نتوانسته‌اند خودشان را با محیط و شرایط جدید سینمای ایران هماهنگ کنند.

وضع پوراحمد و رئیسیان در این میان از همه بدتر است. «تیغ و ترمه» پوراحمد فیلمی فاجعه‌بار بود؛ درست مثل مردی بدون سایه رئیسیان که به قول فراستی، ماقبل نقد بود.

«سمفونی نهم» محمدرضا هنرمند هم فانتزی کم رمقی بود که بیشتر از هرچیز تلاش داشت که چهره تازه و طنزآمیزی از عشق و مرگ به مخاطب نشان دهد. ولی فیلمی که ساخته بود بیشتر از آن‌که جذاب از کار دربیاید مسخره بود. صدرعاملی هم مشکلی مشابه دیگر هم نسلانش دارد. ملودرام به شدت سطح پایین «سال دوم دانشکده من» فیلم مرتجعانه بود درباره دختران دانشجو.

نگاه سنتی و ارتجاعی فیلم به دانشجویان باعث می‌شد فکر کنیم این فیلم را نه صدرعاملی که کارگردانی با گرایش‌های تند اصول‌گرایانه ساخته است. وضع جیرانی از باقی هم‌نسل‌هایش بهتر بود. آشفتگی جیرانی کوششی ناکام بود در پیوند ژانر مورد علاقه این کارگردان یعنی ملودرام جنایی با فضایی تجربی.

آشفتگی با تمام ضعف‌های انکارناپذیرش نشانه‌هایی از کوشش برای ساخت فیلمی خوب را درون خود داشت. کارگردان نسل اول بعد از انقلاب که همگی به مدد پشتیبانی دولت جنگ و در فضای هدایتی/حمایتی آن سال‌ها رشد کرده‌اند بدجوری در بن بست قرار گرفته‌اند به شکلی که بعید است تا مدت‌ها فیلم خوبی از این نسل روی پرده سینما مشاهده کنیم. تا زمانی که این کارگردان‌ها نتوانند با جامعه تغییر یافته ایران به درستی مواجه شوند بعید است بتوانند فیلم‌های خوب بسازند.

متولیان جشنواره باید متوجه صدای پای ابتذالی که از جشنواره فیلم فجر به گوش می‌رسد باشند و تلاش کنند این جشنواره را بسیار بهتر و جهانی‌تر برگزار کنند.

نظرات شما