رویداد۲۴ مازیار وکیلی: ماجرای قتل طلبه همدانی به چند دلیل ابعادی بیش از یک قتل پیدا کرده و بار دیگر گروههای مختلف سیاسی را روبهروی هم نشانده، بازار تحلیلها را داغ کرده و باعث شده افراد و چهرههای مختلف درباره چرایی بروز این عمل خشونتبار بنویسند.
دلیل اولی که این قتل ابعادی وسیع پیدا کرد روحانی بودن مقتول است. مقتول یک روحانی چهل و شش ساله همدانی بود. روحانیت در یکی دو سال اخیر به خاطر مشکلاتی که مردم با آن دست به گریبان بودند گاه مورد اعتراض مردم قرار گرفته و مردم، چون این قشر را نماد حاکمیت میدانند به آنها اعتراض دارند و اعتراضهای خود را علنی میکنند بدون آنکه متوجه باشند آن فرد روحانی دارای منصب سیاسی هست یا نه.
گروهی علت وقوع این حادثه را به توئیت مهناز افشار بازیگر مشهور سینمای ایران منتسب میکنند، اعتقاد دارند افشار با ریتوئیت کردن توئیت یک صفحه جعلی که در آن زنان ایرانی به صیغه شدن افراد گروه حشد الشعبی دعوت شدند، باعث تحریک قاتل شده بنابراین افشار را مسئول قتل طلبه همدانی میدانند.
گروهی هم نظر دیگری دارند و معتقدند یک فرد با مشخصات قاتل نمیتواند تحتتاثیر یک توئیت ساده دست به انجام چنین عمل خشونتباری بزند. فارغ از اظهار نظر دو طیف، ماجرا با خبر صدور حکم بازداشت مهناز افشار ابعاد جدیدی پیدا کرده که به شدت قابل بررسی است؛ اینکه چرا برخی سعی دارند قتل این طلبه جوان را به یک سلبریتی پُرطرفدار منتسب کنند. اینکه چرا خشونت در جامعه به این حد گسترش پیدا کرده و نارضایتیها بالارفته که منجر به قتل میشود و اینکه چرا سلبریتیها در چند سال اخیر اینچنین مورد اقبال عمومی بخشی از مردم ایران قرار گرفتند همگی از نکاتی است که میتواند ما را نسبت به ابعاد این جریان آگاه کند.
تا سال ۱۳۸۸ سلبریتیها و اصولگرایان هر کدام راه خود را میرفتند. اصولگرایان چندان سینما و فوتبال (به عنوان مهمترین و ارزانترین سرگرمیهای حوزه عمومی) را جدی نمیگرفتند و سلبریتیها هم که میدانستند این جناح سیاسی نه تنها نسبت به آنها خوشبین نیست بلکه به آنها به چشم افراد بیگانه نگاه میکند راه خود را میرفتند.
نگاه اصولگرایان به سلبریتیها در تمام این سالها نگاهی بدبینانه بوده است. آنها سینمای ایران را (به جز چند چهره معدود و منتسب به این جریان) سینمایی منحط میدانستند که به جای سرلوحه قرار دادن ارزشهای اسلامی از فرهنگ غرب تاثیر میگیرد و فوتبال را هم ابزاری در دست سرمایهداران غربی میدانستند که قرار است با تکیه بر آن جلوی آگاهی جوان ایرانی گرفته شود. این رابطه دو طرفه همیشه سرد بوده، اما هیچگاه ابعاد سیاسی پیدا نکرد تا سال ۱۳۸۸ که بخش وسیعی از سلبریتیها از میرحسین موسوی کاندیدای رقیب احمدینژاد حمایت کردند.
با اتفاقات بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸ اختلاف اصولگرایان ابعاد سیاسی هم پیدا کرد به شکلی که دو طرف ماجرا هربار سعی میکردند با اعمال خود مخالفت خود را به دیگری نشان دهند. از دستبند سبزی که فوتبالیستهای ایرانی در بازیهای مقدماتی جام جهانی به دست بستند تا حمایت هنرمندان از آثاری که به جریان رقیب منتسب بود باعث شد شکاف میان اصولگرایان و سلبریتیها بیشتر شود.
از طرف دیگر اصولگرایان هم متوجه اهمیت این دو حوزه شدند و تلاش کردند با ورود به سینما و فوتبال بخشی از هنرمندان و ورزشکاران را جذب کنند. پیروزی حسن روحانی در سال ۱۳۹۲ زمین بازی را عوض کرد. حالا کاندیدایی به پیروزی رسیده بود که حامیان اصلی او سلبریتیها بودند؛ سلبریتیهایی که تا پیش از پیروزی حسن روحانی زمینه چندان فراخی برای اظهارنظر پیش روی خود نمیدیدند بعد از پیروزی چهره محبوبشان در انتخابات ریاست جمهوری بیش از گذشته به اظهارنظر درباره حوزههایی پرداختند که ربط چندانی به تخصصشان نداشت. دفاع تمام قد از برجام و سیاستهای تنشزدایی حسن روحانی، اعلام همدلی با سیاستمداران محصور و ملاقات با چهرههای اصلاحطلب بخشی از اقدامات سلبریتیها در دولت اول حسن روحانی بود که خشم اصولگرایان را برانگیخت. اوج این رویارویی را در سال ۱۳۹۶ شاهد بودیم. انتخابات دو قطبی ریاست جمهوری و رقابت حسن روحانی و سیدابراهیم رئیسی دوباره سلبریتیها را به صحنه کشاند تا از کاندیدای مورد وثوق خود دفاع کنند. رای بیست و چهار میلیونی حسن روحانی در انتخابات سال ۱۳۹۶ دلایل مختلفی داشت.
به گزارش رویداد۲۴ یکی از مهمترین دلایلی که باعث رایآوری حسن روحانی شد حمایت سلبریتیها از او بود که جوانان و زنان را به صحنه آورد تا روحانی برای دومین بار رئیس جمهور شود. از سال ۱۳۹۶ تا به امروز شاهد تقابل سخت اصولگرایان و سلبریتیها هستیم. اصولگرایانی که عرصه عمومی را به سلبریتیها واگذار کردهاند، میکوشند چهره دیگری از این قشر را افشا کنند و آنها را گروهی شکم سیر و غربزده معرفی کنند که نه تنها درد مردم را ندارند بلکه میکوشند با تاکید بر مطالباتی که نیاز کل جامعه نیست نظام را به چالش بکشند. در بسیاری موارد این دیدگاه حقیقت دارد.
از طرف دیگر اصلاحطلبان با سلبریتیها پیوندی استراتژیک برقرار کردهاند و میکوشند با استفاده از آنها همچنان حوزه عمومی را در ید قدرت خود نگه دارند. تا جایی که سعید حجاریان یکی از تئوریسینهای اصلی جریان اصلاحطلب میگوید: «باید برخی از حرفهایمان را از دهان سلبریتیها بزنیم.»
سابقه تقابل مهناز افشار با گروهها و لایههای سنتی جامعه ایران به ریتوئیت کردن یک توئیت خاص برنمیگردد. مهناز افشار همیشه تلاش کرده در برابر حوادث مختلف موضعگیری کند. فرقی هم ندارد آن حادثه ماجرای دختران خیابان انقلاب باشد یا اظهارنظر درباره گروه حشدالشعبی. این اظهارنظرها که اغلب در تضاد و تقابل با نظر رسمی قرار دارد، باعث شده حضور پُررنگ یک سلبریتی در عرصه عمومی بسیار پرحاشیه باشد.
درباره حادثه قتل طلبه همدانی، کیهان تلاش کرد ماجرا را به اصلاحطلبان مرتبط کند: «اولاً سیاست مقاومت و دیپلماسی نرمش قهرمانانه و آمریکاستیزی ربطی به خشونت و خشونتطلبی ندارد و هیچ عقل سلیمی این را نمیپذیرد، چنانکه پروژه گروه فشار و مقابله با روحانیت و حزباللهیها به بنبست رسید که در همین وقایع سیل اخیر، عزیرتر شدن سپاه و روحانی گواهی بر این ادعاست.»
کیهان در کنار اشاره به مهناز افشار و افرادی که در شبکههای اجتماعی خواستار محاکمه او شدهاند موادی از قانون مجازات اسلامی در مورد تسبیب جنایت و زمینهسازی برای قتل را بازگو میکند. این نوشتهها و حضور پُررنگ اقشار مذهبی در فضای مجازی که با قدرت خواستار محاکمه مهناز افشار هستند نشان میدهد آنها این بار عزم خود را جزم کردهاند تا کار افشار به محاکمه بکشد.
اصولگرایان اظهارات مهناز افشار را ادامه مسیر یک شبکه خزنده و تکرار خط رسانهای تابستان سال ۱۳۹۷ میدانند. به بیان سادهتر اظهارات مهناز افشار را صرفاً اظهارات شخصی یک بازیگر سینما نمیدانند بلکه گمان میکنند اصل این اظهارنظرها ریشه در غرب دارد و به وسیله رسانههای غربی به جامعه ایرانی دیکته میشود و مهناز افشار و سایر سلبریتیها را سخنگویان این اظهارنظرها میدانند. به خاطر همین وظیفه خود میدانند که با سلبریتیها برخورد کنند و حوزه نفوذ آنها بکاهند به شکلی که دیگر شاهد این نباشیم که یک سلبریتی موضعی بگیرد و در حوزههای غیرمربوط ورود پیدا کند. این تقابل اینبار ابعاد وسیعتری به خودش گرفته و حتی کار را به محاکم قضایی کشانده است.
به گزارش رویداد۲۴ منتقدان مهناز افشار چند دیدگاه را درباره مرگ طلبه همدانی دنبال میکنند. اول اینکه مقصر این وقایع فضای مجازی است. آنها خواستار نظارت و محدودیت بیشتر فضای مجازی شدند. این در حالی است که منشاء تمام این اتفاقات توئیتری است که فیلتر است. مسئله دیگری که مخالفان مهناز افشار سعی در جا انداختن این موضوع است که قاتل تحت تاثیر توئیت مهناز افشار دست به اقدام علیه طلبه همدانی است. اگر بپذیریم که حرف آنها درست است باید پرسید چرا شرایط عمومی جامعه به نقطهای از انفجار رسیده که یک توئیت ساده و به زعم آنها جعلی میتواند جنجالی تا این حد وسیع ایجاد کند؟
حاکمیت باید متوجه باشد که سلبریتیها کارکردهای مختلفی در جوامع دارند. یکی از خصلتهای آنها پیوند دادن طبقاتی با حاکمیت است که لزوماً نظرات و ارزشهای حاکمیت را نپذیرفتهاند.
مرگ طلبه همدانی بیش از آنکه متوجه مهناز افشار به طور خاص و سلبریتیها به طور عام باشد متوجه شکافهایی است که به خاطر مسائل دیگر در جامعه ایجاد شده است. مسائلی که حاصل انباشت سیاستهایی است که دو قطبیهای کاذب در جامعه ایجاد و عدهای را خودی و باقی را غیرخودی کرده است.