چرا به روحانیون حمله میشود؟
رویداد۲۴ این اولین بار نیست که یک روحانی در معابر عمومی مورد حمله قرار میگیرد. چند ماه قبل در نیشابور به دو طلبه حمله کردند و با فحاشی نسبت به روحانیت، آنها را با چاقو مجروح کردند. در قم نیز مردی به دو روحانی حمله و مجروح شان کرد. در مشهد نیز به یک طلبه چاقو زدند و جانش را گرفتند، در کرمانشاه به یک روحانی و در تهران هم به دو روحانی... و سرانجام از همدان خبر رسید که به یک روحانی شلیک کرده و او را کشته اند.
خشونت به هر شکل آن محکوم و مطرود است، خاصه آن که بین اعضای یک جامعه شکل بگیرد و به نفرت پراکنی داخلی بینجامد. این که شهروندانی از یک جامعه صرفاً به خاطر پوشیدن لباس روحانیت مورد آزار و اذیت قرار گیرند، مصداق بارز خشونت کور است چه آن که در این قبیل ماجراها، کسانی آسیب میبینند که شخصاً هیچ گناه و حتی اتهامی ندارند، ولی قربانی میشوند. چنین اقدامی یعنی "ترکیب جهالت و خشونت" در جایی در قالب داعش سر بر میآورد و در جایی دیگر به صورت حملات کور به دارندگان یک طرز تفکر یا صنف و لباس و ... بازتولید میشود.
واقعیت این است که روحانیون و طلابی که در خیابان و مترو مورد حملات خشونت بار قرار میگیرند، مردمانی عادی اند با این تفاوت که درس روحانیت خوانده و ملبس به آن لباس شده اند. اگر آنها در حکومت و قدرت سهمی داشتند که لابد باید با خودرو و راننده و محافظ جابجا میشدند نه این که در مترو منتظر قطار باشند یا در خیابان، پیاده و در میان مردم دیگر راه بروند.
یک بار مهدی کروبی - رئیس اسبق مجلس - گفته بود که بنزش را ما روحانیون صاحب منصب سوار میشویم و ناسزایش را روحانیون عادی که در جامعه بین مردم زندگی میکنند، میشنوند. این سخن درستی است و نباید هر آنچه زمامداران میکنند را به پای شهروندانی نوشت که تنها وجه مشترک شان نحوه لباس پوشیدن است.
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری
اگر عمیقتر و واقع بینانهتر به ماجرا بنگریم، باید بگوییم که عملکرد جریان سیاسی که به روحانیون نزدیکتر است، یکی از ریشههای این اقدامات خشونت بار و کور است.
روحانیت در تمام تاریخ همراه و پشتیبان مردم بوده است و صرف این که در محلهای یا روستایی یک نفر در کسوت روحانیت باشد کافی بود تا مردم به او اعتماد کنند و خصوصیترین رازهایشان را با او در میان بگذارند و کمک بگیرند. حتی در برابر حکومتها نیز این روحانیون بودند که پناهگاه مردم میشدند و از آنها حمایت میکردند.
با این حال، از زمانی که بخش مهمی از روحانیت از مقام رفیع هدایتگری و پشتیبانی مردم پایین آمد و به کارهای اجرایی بسنده کرد، آن نگاه تاریخی به روحانیت نیز رفته رفته دستخوش تغییر شد و رفته رفته کار بدانجا رسید که بسیاری از مردم هر مشکلی را از چشم روحانیت دیدند حال آن که در وضعیت فعلی جامعه - خوب یا بد - مدیران روحانی و غیر روحانی، هر دو سهیم اند و مسؤولان باید پاسخگوی کارها و تصمیمات شان باشند نه این که شهروندان غیر مسؤول اعم از روحانی و غیر روحانی تاوان بدهند.
به صراحت باید گفت: اگر یک روحانی بدون داشتن تواناییهای علمی و مدیریتی، پستی گرفته، در این نارضایتی و به تبع آن جنایتهایی که علیه روحانیون عادی میشود سهیم است. روحانیونی که از تریبونهای عمومی سخنانی میگویند که ناراحتی و سرخوردگی مردم را باعث میشوند در بازتولید این خشونتهای کور و بی منطق علیه روحانیون عادی سهیم اند هر چند که این سهامداری از جرم و گناه جنایتکارانی که دست به خشونت میزنند نمیکاهد.
حتی کسانی که به کل از روحانیت خوش شان نمیآید نیز باید از خشونتهای خیابانی علیه روحانیون احساس نگرانی و ابراز برائت کنند چه آن که وقتی از خشونت در جامعه استقبال شود، تکثیر میشود و جنایتکاران و قربانیان جدیدی از طیفهای مخالف هم پدید میآیند. هیچ فرقی هم نمیکند که به روحانیون حمله شود یا به صورت زنانی که حجاب شان کامل نیست اسید پاشیده شود، در چنان جامعهای هیچ کس نمیتواند طعم زندگی در امنیت را بچشد.
باید ریشههای نارضایتیها منجر به خشونت را جست و جو کرد و بی هیچ تعارفی دست به اصلاح زد.