رویداد۲۴ تاکنون این خبر از سوی هیچ نهاد رسمی تایید و یا تکذیب نشده است. مزدک هم نه در دسترس است و نه در فضای مجازی نسبت به این خبر موضعگیری کرده است. اما آنچه مشخص است، روندی است که طی آن نیروهای مستعد سازمان صداوسیما به دلایل مختلف به رسانههای دیگر و عمدتا رسانههای خارجی ملحق میشوند.
در این گیرودار، رسانههای تازهتأسیس با منابع مالی غیرشفاف، بیشترین استفاده را میبرند، چراکه ماحصل سالها سرمایهگذاری صداوسیما بر روی نیروهای خبره را یکشبه در قبال پرداخت حقوق و مزایا، صاحب میشوند. در مقابل، کمترین منافع این اتفاق را نیرویی میبرد که با قراردادهای کاری یک تا سه ساله به رسانههایی میپیوندند که از نظر سیاسی معاند سیاستهای داخلی خوانده میشوند و پس از اتمام این دوره زمانی، به دلیل اینکه عمدتا امکان بازگشت به کشور و فعالیت در رسانه اولیهاش را نخواهد داشت، مجبور است تا همکاریاش را با شرایط جدیدی که همان رسانه مشخص میکند، ادامه دهد و یا اصولا به دنبال شغل دیگری بگردد.
آسیبشناسی این اتفاق نیازمند بررسی همه ابعاد ماجراست، اما واقعیتی به نام «کاهش شدید ظرفیت مدیران برخی شبکههای صداوسیما در سالهای اخیر» یک آسیب و آفت عمده است.
رسانه ملی باید علاوه بر تلاش برای بهرهگیری از نیروهای باسابقه و مستعدش، آغوش خود را برای پذیرش نیروهای مستعد و خبره از همه اقشار و طیفهای جامعه باز کند و به جای عملکرد حزبی و طیفی، ملی عمل کند.
کنار گذاشتن عادل فردوسیپور از برنامه نود، پس از حدود بیست سال فعالیت موفق در حوزه ورزش، بدون ارائه کوچکترین دلیلی به مردم و رسانهها، نمونهای از طیفی عمل کردن تصمیمگیران شبکه سه سیما بود.
برای کنارگذاشتن این مجری محبوب تلویزیونی، در گام اول «افرادی» در نظرسنجیهای رسمی دستکاری کرده و تلاش کردند نامزد مورد نظرشان در جشنواره تلویزیونی «جام جم» رأی بیشتری کسب کند. بهرغم افتضاح دستکاری در آرای مردمی و انتشار ابعاد آن توسط وزیر ارتباطات و معاون سیما، «فردوسیپور» به عنوان محبوبترین مجری رسانه ملی انتخاب شد، اما در کمال ناباوری، به فاصله یکهفته، عذرش از شبکه سه خواسته شد! اخیرا هم در فضای مجازی و در برخی رسانههای مکتوب اخبار مرتبط با فساد مالی فردوسیپور با هدف تخریب بیشتر چهره او منتشر میشود. طبعا جامعه (افکار عمومی) آگاه ما، در این حد «حافظه تاریخی» دارد که سیر این اتفاقات را در راستای یکدیگر ببیند و خود در خصوص صحت و سقماش تصمیمگیری کند.
در نمونهای دیگر، اخیرا اعتراض مستندسازان مستقل به عملکرد حزبی مدیر فعلی شبکه مستند و عدم حمایت این شبکه تخصصی از تولیدات مستقل، در رسانهها مطرح شد. مستندسازان روشنفکرترین اقشار هر جامعهای هستند و برای ایجاد هر تغییر مثبتی در جامعه کمک و همراهی هنرمندان و مستندسازان بخش جداییناپذیر آن است. اگرچه در زمان مدیریت «امیر تاجیک» بر این شبکه، طیفهای مختلف مستندسازان زیر چتر حمایتی رسانه ملی قرار گرفتند، اما وقتی او رفت، این روند – به گواه عملکرد و آمار - ابتر ماند.
در ماجرای اخیر مزدک میرزایی، «هدیه خطیبی» از نزدیکان او اعلام کرد که «مشکلات جدی مزدک با مدیران تلویزیون بهخصوص با مدیر فعلی شبکه مستند» از دلایل جداییاش از رسانه ملی بوده است. شاید همین سه سال پیش بود که مزدک میرزایی در کنار مدیر وقت شبکه مستند از حمایتهای این شبکه برای تولید مجموعه مستندش قدردانی کرد و گفت: «تولید مستند من در این شبکه با وجود مشکلات مالی، به کندی پیش میرفت، اما خوشبختانه با آمدن تاجیک این روند تسریع شد.» یا: «من تا به حال در شبکههای سه، ورزش و مستند کار کردهام و خوشبختانه در شبکه مستند دید مثبتی به مستند ورزشی وجود دارد.»
این موضع فردی بود که امروز گفته میشود با گلایه از مدیران تلویزیون و خاصه مدیر فعلی شبکه مستند، به شبکهای در شهر لندن پیوسته است!
سوال اینجاست که سیاستهای شبکههای تلویزیونی تا چه میزان به رویکرد شخصی مدیر آن شبکه وابسته باید باشد؟ آیا واقعا سند بالادستی در شبکههای رسانه ملی برای نحوه تعامل با هنرمندان و تهیهکنندگان وجود دارد؟
چگونه میشود که فردی از رویکرد یک مدیر تلویزیونی اینچنین تمجید کند و به واسطه بدرفتاریهای مدیری دیگر، عطای کار با صداوسیما و ماندن و زندگی کردن در کشور مادریاش را به لقایش ببخشد و از ایران برود؟ چه کسانی باید پاسخگوی این رفتارها باشند؟ اینها سوالاتی است که بخش عمدهای از آنها را باید مدیران فعلی صداوسیما پاسخ دهند.