رویداد۲۴ مازیار وکیلی: حسین علاء یکی از رجال دوره پهلوی بود. او که ابتدا به عنوان نماینده مجلس در مخالفت با تاسیس حکومت پهلوی نطق کرده بود، بعدها و به سبب اعتماد رضا شاه پهلوی و تجربه بالایی که در امور سیاسی و دیپلماتیک داشت در قدرت باقی بماند. محمدرضا شاه پهلوی حسین علاء را بسیار دوست میداشت و گفته میشد نسبت به او حس پدر و فرزندی داشت. علاء در دوران سیاستورزی خود همه جور پستی را تجربه کرد و به بالاترین مقامهایی که یک چهره سیاسی میتواند دست پیدا کند، رسید. حسین علاء در سال ۱۲۶۲ متولد شد و در سال ۱۳۴۳ در ۸۲ سالگی در گذشت.
«همین قدر میگویم آنچه ممکن بود و عقل ما میرسید، بدون اینکه از جاده حزم و احتیاط خارج شده باشیم، انجام دادیم. رفقا هم بینی و بینالله همه خوب بودند، یعنی مسلماً کسی خیانت و رفتار مخالف مصلحت مملکت نکرد. مشاورالممالک قدری بیحال و کمخیال بود. مریضی در مزاجش غالب است. ناچار او را به تدبیر به کار میگرفتیم. میرزا حسین خان علاء بیتجربه و سادهلوح و کمفکر است، اما کارکن و دلسوز است. ابوالقاسمخان انتظامالملک روی هم رفته از هر حیث خوب است.»
این توصیف محمد علی فروغی پدرخوانده و الگوی اصلی حسین علاء در سیاستورزی از علاء جوان است. اما کیست که نداند ایران در دهه ۲۰ بدون کسانی همچون حسین علاء نمیتوانست دوام چندانی بیاورد؛ چه آنکه در دهه ۲۰ محمد رضا شاه پهلوی نه میتوانست و نه میگذاشتند ایران را اداراه کند.
چهرههایی مثل حسین علاء، احمد قوام السلطنه، مشیرالدوله و مستوفی الممالک بودند که راه و رسم سیاست ورزی را به شاه جوان آموختند. شاه، اما چندان با انصاف نبود و بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ترجیح داد دست رجال استخواندار پهلوی اول را از حکومت خود کوتاه کند.
حسین علاء در سال ۱۲۶۲ شمسی در یک خانواده سیاستمدار و مرفه به دنیا آمد. پدرش محمدعلی خان علاء السلطنه یکی از رجال نامدار عهد قاجار بود. محمدعلی خان دو دوره نخست وزیر و مدتها سفیرکبیر ایران در بریتانیا بود و چندین بار هم به مقام رئیس الوزرایی و وزارت خارجه رسید.
حسین علاء چهار ساله بود که همراه پدر به مسکو رفت چرا که پدر به ریاست کنسول ایران در مسکو رسیده بود. مدتی بعد او به همراه پدرش به انگلستان رفت و در وست مینستر تحصیل کرد. بعد از دبیرستان وارد دانشگاه لندن شد و در رشته حقوق تحصیل کرد و بلافاصله بعد از اتمام تحصیل منشی سفارتخانهای شد که پدرش سفیر آن بود.
علا در سال ۱۲۸۳ شمسی همراه پدرش به ماموریتی ویژه در لندن رفت تا همراه پدرش در مراسم تاجگذاری شاه ادوارد هفتم شرکت کند. آنجا بود که حسین جوان لقب «جی.ام.جی» گرفت که یکی از القاب اشرافی دربار بریتانیا بود. بعد از انتصاب محمد علی خان به سمت وزیر امور خارجه، حسین جوان در وزارتخانه پدر به سمت رئیس کابینه وزیر که سرپرست کارمندان هم محسوب میشد دست یافت.
علاء تا زمان استعفای پدرش در سال ۱۲۹۳ در این سمت باقی ماند. سه سال بعد یعنی در سال ۱۲۹۶ حسین علاء به عنوان وزیر تجارت، فلاحت و فوائد عامه منصوب شد تا دوران تازهای در سیاست ورزی حسین علاء آغاز شود.
وزارتخانه تجارت، فلاحت و فوائد عامه از وزارتخانههای فرعی دولت به حساب میآمد و نقش چندانی در تصمیمگیریهای سیاسی کشور نداشت اما وظایف بسیاری در امور اقتصادی و رفاهی جامعه بر عهده این وزارتخانه بود که از منظری دیگر آن را به وزارتخانهای کلیدی تبدیل میکرد.
علاء تنها هشت ماه در این وزارتخانه حضور داشت اما در همین مدت کوتاه هم توانست اقدامات زیادی انجام دهد. او در بدو ورودش تقاضا کرد چون امور مربوط به معادن، طرق و شوارع، جنگلها، تجارت و فلاحت به وزارت تجارت، فلاحت و فوائد عامه مربوط است و برای حفظ مرکزیت دولت مرکزی این وزارتخانه باید مسائل مربوط به اتباع خارجی که درخواست امتیاز دارند را به آن وزارتخانه ارجاع دهد؛ بنابراین از وزارت خارجه خواست لیستی از تجار ایرانی و خارجی که با ایران داد و ستد دارند را به این وزارتخانه اطلاع دهد.
در همان ایام حسین علاء اعلام کرد که برای امور فلاحتی و زراعتی در این وزارتخانه ادارهای تاسیس شده است. به همین منظور از وزارت خارجه درخواست کرد کنسولها و نمایندگان دولت ایران مثل گذشته اطلاعات مربوط به امور فلاحت و زراعت را جمعآوری و در اختیار این وزارتخانه قرار دهند.
حسین علاء همچنین به این فکر افتاد که چند متخصص فلاحت و تجارت از کشورهای هلند، دانمارک و سوئیس استخدام کند. او همچنین قصد داشت مدرسهای در خصوص امور فلاحت و زراعت تاسیس کند و معلمیانی از این کشورها را در آن استخدام کند.
از دیگر اقدامات حسین علاء در این وقت، تقاضایی بود که از وزارت خارجه کرد تا از نمایندگان ایران در پاریس، برلین، کلکته، مسکو، تفلیس و استانبول بخواهد کتاب استاتیستیک، اطلس تاریخی و جغرافیایی، مجلات مربوط به فلاحت، تجارت و فوائد عامه را برای او بفرستند. همچنین نوشتههای گوناگون که حاوی اطلاعات مربوط به ایران باشد را درخواست کرد. از فرانسه نیز دو نسخه از اوراق و فهرست راجع به اداره استاتیستیک جمهوری فرانسه و شهرداری شهر پاریس تقاضا کرد، از کلکته نقشه و مجلاتی که در هند درباره اوضاع اقتصاد و تجارت ایران و هندوستان تهیه شده باشد و از انگلستان به خصوص علاوه بر اطلاعات فوق، گزارش عملیات سالیانه بانک شاهنشاهی و ادارات کمپانی، سیم تلگراف هند و اروپا و گزارشهای شرکتهای انگلیس و ایران را خواست.
حسین علاء همچنین در دوران وزارت خود سفری به نیویورک کرد تا با مورگان شوستر مذاکره کند. شوستر تمایل داشت دوباره به ایران بازگردد، اما علاء او را از تصمیمی که داشت منصرف کرد و به شوستر گفت ممکن است در دولت دچار مشکلاتی شود.
علاء ترجیح میداد وزارت خارجه کس دیگری را به او معرفی کند. در نهایت علاء شخص دیگری را به عنوان کارشناس استخدام کرد. شخصی که علاء استخدام کرد آرتور میلسپو بود. میلسپو در اول آذر ۱۳۰۱ در ایران آغاز به کار کرد. وظیفه او ریاست تشکیلات مالی مملکت ایران، تنظیم و نظارت بر امتیاز، اجازه عملیات تجارتی و صنعتی بود، ضمنا قرار بود تصمیمات مالی بیمشورت او اتخاذ نشود.
علاء جز هیات اعزامی ایران به کنفرانس صلح پاریس بود. او در سال ۱۲۹۷ وزیر مختار ایران در مادرید و سال بعد آن وزیرمختار ایران در واشنگتن شد. در واشنگتن مذاکراتی برای کمک مالی آمریکا به ایران کرد و بعد از اینکه نتوانست امتیاز نفت شمال را برای کمپانی استات اویل یا شرکت سینکلر بگیرد به ایران برگشت و نماینده مجلس پنجم شد.
نمایندگی علاء در مجلس پنجم یکی از فرازهای مهم زندگی سیاسی اوست. علاء به همراه حسن تقیزاده، دکتر محمد مصدق و یحیی دولتآبادی از جمله نمایندگانی بودند که در مخالفت با انقراض حکومت قاجار و تاسیس حکومت پهلوی سخنرانی کرد.
نطق علاء در مخالفت با انحلال قاجار کوتاه و حقوقی بود: «آقایان همه میدانند که بنده شهوت کلام ندارم و ماجراجو هم نیستم، حتیالمقدور میل دارم که قضایا به خونسردی گذشته باشد، ولی در عین حال وجدان یک نفر وکیل هیچ اجازه نمیدهد که در مقابل یک جریانات خلاف قانون سکوت اختیار کرده و تسلیم قضایا و حوادث شود. بنده به طور واقع و مختصر عرض میکنم که ماها هیچ اختیار نداریم که وارد این مذاکره و طرح این مساله بشویم زیرا رای دادن به همچو طرحی را بنده به کلی مخالف قانون اساسی که ما حافظ آن هستیم میدانم، [بابی] مفتوح خواهد شد که برای مملکت مضر خواهد بود.)) البته تلاش نمایندگان مخالف در نهایت بینتیجه ماند و ماده واحده مزبور با ۸۰ رای موافق در برابر ۵ رای مخالف تصویب شد.
حسین علاء یکی از معدود سیاستمدارانی بود که به خاطر تجربه و توانایی بالای مدیریتی و دیپلماتیک مورد غضب رضا شاه پهلوی قرار نگرفت، با این حال او نتوانست به مجلس ششم شورای ملی راه پیدا کند و مدتی بیکار ماند تا اینکه در سال ۱۳۰۶ به عنوان وزیر فوائد عامه در دوره مستوفی الممالک منصوب شد.
در مهرماه همین سال وزیر مختار ایران در پاریس شد. زمانی که ایران میخواست علیه شرکت نفت بریتانیا به سازمان ملل شکایت کند، حسین علاء را برای این کار برگزیدند. او مدتی پس از این مذاکرات نفتی به ایران بازگشت و بدون اینکه شناخت چندانی از امور بانکی داشته باشد به عنوان رئیس بانک ملی ایران برگزیده شد. این سمت سرآغاز پستهای مختلفی بود که او در دوران سلطنت دودمان پهلوی به عهده گرفت. او در تاسیس شعبهای از صلیب سرخ جهانی که در ایران شیر و خورشید سرخ بود فعال بود. جزء اعضای کمیتهٔ برگزاریِ جشنهای هزارهٔ فردوسی بود و حتی نخستین رئیس ورزش ایران هم لقب گرفت.
یکی دیگر از فرازهای مهم زندگی علاء به نقش او در ماجرای حکومت آذربایجان برمیگردد. «مهمترین خاطره دوران سیاسی من شکایت به شورای امنیت و واگذاری دفاع از حقوق ایران به من بود. در آن موقع مسوولیت بس خطیر، در یک موقعیت حیاتی به عهده من گذاشته شده بود و من با اطلاع کامل از محظورات دولت مرکزی، مجبور شدم به خاطر حفظ استقلال و تمامیت ارضی میهن عزیز از دستورات دولت مرکزی خارج... مشکل را به نفع میهن خود حل کنم و در نتیجه فشار روحی شدید ناشی از این ماموریت تا مدتی مریض و بستری بودم و این خاطره هیچ وقت برای من فراموش نخواهد شد و آن را بزرگترین افتخار برای خود و خانوادهام میدانم.»
علاء در آن زمان که موضوع سید جعفر پیشه وری خودمختاری آذربایجان مطرح شده بود، علاء به عنوان سفیر کبیر به واشنگتن رفت و به نمایندگی از ایران به شورای امنیت ایران رفت تا از حقوق ایران دفاع کند.
طبق خاطرات تقیزاده هیچگاه از حسین علاء به عنوان نماینده ایران حمایت کامل به عمل نیامد. علاء برخلاف قوام در آن زمان اعتقاد داشت بحث استقلال آذبایجان باید در سازمان ملل طرح شود. اینجا بود علاء که همیشه به قانونمداری شهره بود از دستور دولت مرکزی سر باز زد و به بحث درباره آذربایجان در شورای امنیت ادامه داد.
تقیزاده در خاطراتش درباره این اختلافات مینویسد: «مصلحتبینی من این شد که آقای علاء آن تلگراف طهران را ندید بگیرد و فردای آن روز به بحث خود مداومت بکند. او نیز چنین کرد و چنانچه معلوم است عاقبت به تقویت آمریکا و شورای ملل متحد و بیش از همه به وسیله مجاهدت مرحوم علاء، روسها ایران را تخلیه کردند.»
این یکی از معدود دفعاتی در تاریخ ایران است که سرپیچی از دستورهای دولت مرکزی باعث موفقیت یک سیاستمدار شده است. این اقدام علاء البته خشم قوام را برانگیخت و او در نامهای به حسین قوام نوشت: «متن نامه جنابعالی به دبیرکل سازمان ملل در دیلینیوز مطبعه طهران منتشر و در روابط ایران و شوروی تاثیر بسیار بد نموده است و جای تعجب است که با تجربهای که باید در امور سیاسی داشته باشید، چرا بر خلاف دستور و نظریات وزارت متبوع خود اظهاراتی نموده، دولت و شخص اینجانب را در عسر و حرج میگذارید. من به جنابعالی تلگراف کرده بودم که هنوز قضیه آذربایجان خاتمه نیافته و ارتباط مستقیم با مامورین نداریم، هیاتی برای تحقیقات میفرستم پس از تحقیق، تخلیه آذربایجان را به جنابعالی اطلاع میدهم. جنابعالی هم لازم بود که فقط در زمینه همین دستور به شورای امنیت توضیح دهید. آنچه را علاوه بر دستور گفته یا نوشته باشید، در حکم این است که از طرف اینجانب گفته و مرا در محظور بزرگ گذاردهاید، زیرا اگر بگویم نماینده دولت برخلاف امر دولت اقدام نموده قبول نمیکنند و اگر اظهارات جنابعالی را تصدیق کنم، با نظراتی که در حل مشکلات و رفع غائله آذربایجان دارم وفق نمیدهد و خود را به خدعه و تزویر معرفی نموده ودوبل ژو بازی نمودهام و از هدف خود که رفع مشکلات را با صدق گفتار در نظر دارم دور افتادهام. این است که لازم میدانم فوری نامهای را که به دبیر سازمان ملل نوشتهاید پس بگیرید.»
پس از گذشت سالها از اتفاقات آن دوران هنوز معلوم نیست که آیا این اقدامات علاء و قوام پشت پردهای هم داشته یا نه. بعضی از نویسندگان مانند حمید شوکت اعتقاد دارند این اقدامات هم از جمله تدبیرها و تزویرهای سیاستمدارانه احمد قوام بوده است: «گاه بر این نکته تاکید مینهاد که ضروری است شکایت ایران همچنان در دستور کار شورای امنیت باقی بماند و گاه ادعا میکرد چنین دستوری را به علاء نداده است. گاه بر مظفر فیروز خرده میگرفت که مطالبی را به غلط از جانب او عنوان کرده و گاه روزنامهها را متهم میساخت که اظهاراتش را درست بازگو نکردهاند.» هرچه بود سیاستهای قوام با کمک چهرههایی مثل حسین علاء باعث شد ارتش سرخ از آذربایجان خارج شود و تهران برای ختم غائله به آذربایجان لشکر بکشد.
علاء بعد از ترور حاج علی رزمآرا به نخست وزیری رسید. او پیش از آن به عنوان وزیر دربار مشغول بود. دولت اول علاء البته دولت مستعجل بود و ۴۶ روز بیشتر دوام نیاورد. بعد از مرگ رزم آرا انگلیسیها به دنبال نخست وزیری سید ضیاء الدین طباطبایی بودند. اما شاه به دو دلیل حسین علاء را انتخاب کرد: او وزیر دربار و اشرافی اسم و رسم داری بود که مالکان محافظه کار به او اعتماد داشتند و از طرف دیگر به عنوان دیپلمات سابق مشهور به ضدیت با انگلیس و مورد حمایت جبهه ملی بود.
اوضاع کشور در آغاز نخست وزیری اعلاء چندان مساعد نبود. کشور در فقر به سر میبرد. حقوق کارمندان پرداخت نشده بود و برخی اعتصابات کشور را تا آستانه بحران پیش برده بود. از طرف دیگر موضوع ملی شدن صنعت نفت هم به عنوان یکی از مهمترین مباحث سیاسی - دیپلماتیک سالهای منتهی به نخستوزیری علاء، در مجلس شورای ملی مطرح و پیش روی دولت بود.
علاء پس از انتصاب به سمت نخست وزیری از اعلام فوری اعضای کابینه خودداری کرد و تلاش کرد با جبهه ملی روابط دوستانهای برقرار کند. او وزرایش را با مشورت دکتر محمد مصدق انتخاب کرد و امیر علایی به عنوان اعضای ارشد جبهه ملی را به دولت آورد و به آیتالله کاشانی اجازه داد به کشور برگردد.
از سوی دیگر زمانی که پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت از سوی مصدق نخست در یک کمیته ویژه پارلمانی و سپس در مجلس و در نهایت در ۲۹ اسفند در سنا تصویب شد علاء اقدام خاصی علیه این پیشنهاد انجام نداد و اجازه داد این پیشنهاد تصویب شود.
حسین علاء در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ مامور تشکیل کابینه شد. او کابینه را به شکلی چید که از حمایت جبهه ملی برخوردار شد. برنامههای علاء در شش بند کلی تقدیم مجلس شد: از بین بردن روح تمرد و عصیان نسبت به اجرای قوانین، توجه به نهاد قضایی به منظور استقلال قضاوت و استقرار امنیت، توازن و تعادل حقیقی بودجه، به کار انداختن و تقویت قوه تولید، اصلاح و توسعه تعلیمات عمومی، در سیاست خارجی نیز رویه مسالمت و دوستی با تمام همسایگان و سایر دول بر اساس احترام متقابل. علاء با اینکه نهاد سلطنت را به عنوان محور سیاست در ایران قبول داشت، اما از نقطه ضعفهای آن نیز آگاه بود.
در ۱۵ فروردین ۱۳۳۰ و با خشم روزافزون ملت از دربار، علاء ترتیبی داد تا علیرضا برادر شاه به آلمان و اشرف خواهر شاه برای مرخصی طولانی مدت به خارج برود. در پی تعطیلات نوروز علاء با مسئلهای جدی روبهرو شد و آن اعتصاب کارگران نفت جنوب به خاطر کمی دستمزد و قطع شدن اضافه معوقهشان بود. انگلیسیها حزب توده را در تحریک کارگران دخیل میدانستند.
اعتصاب در ۵ فروردین در بندر معشور آغاز شد. شرکت نفت به اعتراض کارگران توجهی نکرد و همین موضوع اوضاع را پیچیدهتر کرد. علاء برای کنترل اوضاع در تمام مناطق اعتصابی به مدت دو ماه حکومت نظامی اعلام کرد. این اقدام علاء مورد قبول مجلس نیز واقع شد. با اینکه اعتصابات به اصفهان هم سرایت کرد، اما در نهایت علاء توانست اعتصابات را کنترل کند.
شرکت نفت هم در نهایت به کارگران حقوق آنها را پرداخت کرد تا بحران به طور کامل کنترل شود. علاء در شرایطی توانست بحران را کنترل کند که اگر در کنترل آن موفق نمیشد ممکن بود انگلیسیها از شرایط به وجود آمده سوءاستفاده کرده و دست به اقدام نظامی بزنند.
در ۴ اردیبهشت ۱۳۳۰ بلافاصله پس از آنکه اعتصابات جنوب پایان یافت، کمیسیون نفت مجلس به اتفاق آرا پیشنویس یک طرح ۹ مادهای را که از جانب یک کمیسیون فرعی هفت نفری تهیه شده بود، تصویب کرد، این پیشنویس چهارچوب اجرای اصل ملی شدن را فراهم میساخت. علاء پس از تصویب این طرح استعفا کرد چرا که خودش را در برابر خواست ملت و مجلس برای ملی کردن صنعت نفت ناتوان میدید. علاء از همان ابتدا میدانست که دولتش مستعجل است و او موقتاً به این سمت گمارده شده؛ بنابراین با استعفایش راه را برای موافقان ملی کردن صنعت نفت باز کرد.
علاء پس از دور اول دوران نخست وزیری به وزارت دربار که دیگر شغل موروثی و دائمی او شده بود برگشت. در ایام نخست وزیری دکتر مصدق عملاً به رابط محمد رضا شاه پهلوی و دکتر محمد مصدق تبدیل شد. هر چند ملاقاتهای بین شاه و مصدق بیشتر از پنج یا شش بار انجام نگرفت.
علاء در ابتدای دوران نخست وزیری مصدق با او و جبهه ملی احساس همدلی میکرد، اما هرچه اوضاع جلوتر رفت و علاء طرف مخالفان مصدق را گرفت و به آیتالله کاشانی و دربار نزدیک شد. پس از سقوط مصدق علاء همچنان وزیر دربار بود. تا اینکه شاه با زاهدی به مشکل برخورد. انتخاب شاه برای جانشینی زاهدی حسین علاء بود. البته برخی مورخان کنار رفتن زاهدی را نتیجه دسیسه اطرافیان شاه از جمله اسدالله علم، نعمتالله نصیری، علی امینی و علاء میدانند.
دور دوم نخست وزیری علاء آغازگر رویکرد جدید شاه در سیاست بود. دورانی که شاه میخواست همه کاره مملکت از جمله نخستوزیر باشد. اما دوره دوم نخست وزیری علاء از چند جهت حائز اهمیت است. حسین علاء پیش از رسیدن به دور دوم نخست وزیری توسط فدائیان اسلام ترور شد. زخم کوچکی برداشت و آسیب چندانی ندید. اما با پیگیری دولت او بود که نواب صفوی دستگیر و به جوخه آتش سپرده شد.
دولت ایران احساس میکرد دولت عربستان به فدائیان اسلام کمک مالی میکند؛ بنابراین از طریق آمریکا به عربستان فشار آورد که این کمکها را قطع کند و عربستان هم از اساس این ماجرا را تکذیب کرد این نیز اتفاق مهم دیگری که در دوره دوم نخستوزیر حسین علاء افتاد.
اقدام مهم دیگر علاء در دومین دوره نخست وزیری پیوستن او به پیمان بغداد بود. ایران با پیوستن به این پیمان عملاً سیصد سال بیطرفی را نقض کرد و به اردوگاه غرب پیوست. علاء یکی از بازیگران اصلی پیوستن ایران به این پیمان بود.
علاء در نامهای خصوصی به آمریکاییها خواستههای ایران را بعد از پیوستن به این پیمان اعلام کرد: الف) کمک مالی بیشتر آمریکا به ایران ب) به رسمیت شناختن حق حاکمیت ایران بر بحرین پ) تضمین این که آمریکا و انگلیس در صورت حمله به ایران از این کشور دفاع خواهند کرد. وزارت خارجه آمریکا البته توجه چندانی به پیشنهادهای علاء نکرد و رسماً اعلام کرد که عضویت در پیمان بغداد نباید لطف به آمریکا تلقی شود. در سال ۱۳۳۶ آمریکا فرستادگانی را به کشورهای منطقه فرستاد تا خط مشی آیزنهاور را برای آنان تشریح کند.
فرستاده آمریکا بعد از بازگشتش به آمریکا در گزارشی نوشت: «اقتصادِ ایران به گل نشسته وضعیتی ملوکالطوایفی دارد، شاه جاهطلبانه میخواهد در هر دو طرف بازی کند، و بهشدت بیتفاوت و بیکفایت است.» همین گزارش مقدمات برکناری حسین علاء را فراهم کرد. اما برکناری علاء به معنای حذف او از سیاست نبود.
علاء مجدداً به شغل سنتی خود یعنی وزارت دربار برگشت و ماموریتهای مهمی هم مثل مذاکره با هیات روس درباره پیمان عدم تجاوز بر عهده گرفت. اما زمانه حسین علاء گذشته بود. شاه که بعد از کودتای ۲۸ مرداد بسیار بیپرواتر شده بود و به شدت در امور جاری کشور دخالت میکرد تکنوکراتهای جدیدی را گرد خود جمعآوری کرده بود که جا را برای کهنهکارهایی مثل علاء که دوران ضعف شاه را دیده و نظراتشان را بیپروا بیان میکردند تنگ کرد. از طرف دیگر علاء یکی از مخالفین جدی انقلاب سفید شاه بود. او در ملاقاتی که با سر دنیس رایت به هنگام تقدیم استوارنامه رایت به دربار رسماً اعلام کرد امیدوار بود انگلستان جلوی اقدامات شاه را بگیرد.
طبق ادعای رایت بخشی از تنشهای علاء و شاه به دلیل این بود که علاء یکی از اشراف قدیمی قاجار بودند که تازه به دوران رسیدههای پهلوی بساط آنان را برچیده بودند. علاء خیلی زود از وزارت دربار کنار رفت. علاء بعد از اینکه شاه در سال ۱۳۴۲ قیام ۱۵ خرداد را به وسیله نیروی نظامی سرکوب کرد. علاء چهار نفر از رجال سیاسی قدیمی را گرد خود جمع کرد تا تصمیم بگیرند چه بکنند.
یکی از این چهار نفر خبر این جلسه را به شاه داد. علاء پس از این جلسه به سراغ شاه رفت و از او خواست علم را برکنار و دولت آشتی ملی برپا کند. این کار با مخالفت شاه همراه شد. برخی مورخان نوشتهاند علاء و همراهش حتی سر شاه داد زدند. این برخورد شاه را به شدت عصبانی کرد. او علاء و همراهش را از دفترش بیرون انداخت و به علم دستور داد تا آنها را بازداشت کنند. علم، اما زیرکانه از انجام این کار سر باز زد.
شاه بعدها به مقامات آمریکایی گفت که میخواهد از دست امثال علاء راحت شود. چرا که آنها توانایی درک سرعت تحولات را ندارند و نمیتوانند خود را با آن هماهنگ کنند. سر دنیس رایت بعدها در خاطراتش نوشت: «بعد از بیش از بیست سال خدمت مداوم همچون دست راست شاهنشاه حالا دیگر وقتش است این پیرمردِ هشتاد ساله شغلی سبکتر اختیار کند و فراغت بیشتری داشته باشد. در این روزهای انقلابی، قوانین مادها و پارسیان هم دیگر نمیتوانند پابرجا و بیتغییر بمانند. الان واقعش این است که مردم دارند تغییراتی ریشهای و بنیادی از سر میگذرانند.»
علاء مدتی بعد به عنوان یکی از سناتورهای انتصابی شاه در مجلس سنا منصوب شد. اما این انتصاب دیری نپایید و او در ۸۲ سالگی درگذشت.
حسین علاء مردی کم حرف و شوخ طبع بود. قد کوتاه و سبک وزن بود و دفترچه مخصوصی داشت که همه چیز را در آن مینوشت. از دستور جلسات تا جملات قصار و حتی دستور طبخ غذا. استاد نوشتن پیمان نامه و متون دیپلماتیک بود و جزئیترین امور دیپلماتیک را میدانست و رعایت میکرد.
میگویند همیشه این سخن سعدی را تکرار میکرد: «دو چیز طیرهٔ عقل است: دم فرو بستن بهوقت گفتن، و گفتن بهوقت خاموشی.» او وقت شناس و مبادی آداب بود. مرتب لباس میپوشید و عادت داشت همیشه کروات ببندد.
نقل است که رضا شاه از دستمال جیبی متنفر بود، اما حسین علاء همیشه در حضور شاه از آن استفاده میکرد. علاء در سال ۱۳۰۵ با رقیه قراگوزلو ازدواج کرد که زنی ثروتمند بود و شخصیتی محکم داشت. او از اولین زنانی بود که حجاب از سر برداشت. پدر زن علاء اتللو و تاجر ونیزی اثر شکسپیر را ترجمه کرده بود. حاصل این ازدواج، فرزندی به نام فریدون علاء بود که در سال ۱۳۱۰ به دنیا آمد. او پزشک خون شناس ایرانی است که او را بنیانگذار اولیه سازمان ملی انتقال خون ایران میدانند.
همسر علاء در سراسر ایران داراییهایی داشت که با فروش آنها خانواده را خصوصاً در اواخر عمر علاء از تنگناهای مالی نجات داد. حاصل این ازدواج یک فرزند دختر و یک فرزند پسر بود. استقلال رقیه قراگوزلو حتی باعث نگرانی علاء میشد. طبق خاطرات دنیس رایت شایعه شده بود که، چون برخلاف قرارهای قبلی شاه از ازدواج با دختر آنها امتناع کرده بود رقیه در مهمانیهایی که شاه حضور داشت شرکت نمیکرد.
علاء را پدر معنوی آخرین شاه ایران نامیدهاند. او بود که در دهه پرجوش و خروش ۲۰ کنار شاه جوان و بیتجربه ایران ایستاد و به او الفبای سیاست را آموخت. او بود که قدرت این را داشت که در خصوصیترین قضایای شاه دخالت کند و برای او همسر انتخاب کند هرچند شاه در این مورد هم راه خودش را رفت و به علاء اعتنای چندانی نکرد.
گفته میشود برای اولین بار کتابهایی از توکودیدس و جورج برنارد شاو را برای خواندن به شاه جوان داد. علاء تا مدتها _حداقل تا کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲_ دست راست شاه شناخته میشد. چهرهای منعطف، میانهرو و اهل گفتگو که محمدرضا به او اعتماد کامل داشت.
علاء نه به اندازه مصدق تهور و شجاعت داشت که شاه از او بترسد و نه به اندازه قوام قدرتمند و زیرک بود که شاه از او حساب ببرد. سیاستمداری بود منعطف که ضمن قابل اعتماد بودن استقلال نسبی هم داشت. یک رَجُل سیاسی کامل و همه کاره که هرگاه حکومت در بزنگاهی حساس قرار میگرفت او را برای حل بحران استفاده میکرد. اما همین پدر معنوی هم پس از سال ۱۳۳۲ چندان تحمل نشد و توسط پسر معنویاش به کنج عزلت رانده شد.
مصدق درباره علاء گفته بود: «علاء آدمی ساعی، خیرخواه، فروتن، و دموکرات است که درگیر هر کاری میشود آن را جدی میگیرد و هیچ کاری را صرفاً برای پول درآوردن و ترفیعِ مقامِ نپذیرفته. او آدمی صادق و شریف است.»
منابع:
ایران بین دو انقلاب/ یرواند آبراهامیان/ نشر مرکز
محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین مدنی/ مقدمه غلامحسین میرزا صالح/ نشر کویر
در دهلیزهای قدرت، منصوره اتحادیه، تاریخ ایران
نام آوران ایران/ مقاله عباس میلانی درباره حسین علاء/ ترجمه بهرنگ رجبی
سایت تاریخ ایرانی
وبسایت بیبیسی فارسی
چقدر در تاریخ کشور دست میبرند،والا صفرتاصد آزاد سازی آذربایجان رو روسها و انگلیسی ها میدانند و بارها مستندات ارائه کردن،کلی فیلم و عکس و سند از مرحوم نخست وزیر فقید تاریخ معاصر ایران احمدقوام السلطنه موجوده که نجات آذربایجان توسط خودش انجام گرفته نه هیچ کس دیگری....
درخاطرات سیاسیش در همان زمان که دونامه تاریخی هشدار به شاه نوشته بود اعلام کرده بود که جز خودم و سیاستهایم منجر به نجات آذربایجان نشده،ولی از آن زمان از خود محمدرضا و رزم ارا و حسین علا و روحانیت و الا ماشالله ادعای نجات ایران رو بنام خود میزندد !هر جفنگیاتی رو درج ندید تاریخ هیچ وقت نه فراموش میشه نه کسی میتونه درش دست ببره برای گنده کردن خودش.
آخرین اسناد در شبکه ایران اینترپشمام پخش شد،مستند چکمه های سرخ کامل توضیح دادن که قوام السلطنه این مهم رو به سرانجام رسوند.
اعلا یک سفیر بوده و بدون اجازه نخست وزیر هیچ اقدامی نمیتوتنست بکند!