رویداد۲۴ مایار وکیلی: «مستوفی مثل شمشیر مرصع جواهرنشانی است که فقط برای روزهای بزم و سلام باید آن را به کار بست. مملکت ما امروز احتیاج به شمشیر برنده و فولادی دارد.» سید حسن مدرس
حسن مستوفی ملق به میرزا حسن مستوفی الممالک از رجال سنتی و مشهور دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی بود. او از خاندان مشهور مستوفیها بود و در دوره حکومت قاجار چندین بار به سمت نخست وزیری رسید و حتی با تغییر حکومت از قاجار به پهلوی توانست خودش را در صحنه سیاسی ایران حفظ کند و یک بار هم در زمان رضا شاه پهلوی به نخست وزیری برسد.
حسن مستوفی به واسطه مشی میانهرو و معتدلی که داشت همیشه مورد توجه سردمداران قاجار و پهلوی بود و به خاطر ارتباط با خاندان مشهور و ثروتمند مستوفی همیشه در صحنه سیاسی ایران فعال بود. حسن مستوفی پس از سالها سیاست ورزی در سپهر سیاسی ایران سرانجام در سال ۱۳۱۱ در سن ۵۹ سالگی و بر اثر سکته قلبی درگذشت.
خاندان مستوفی
جد بزرگ خاندان مستوفی، آقا محسن آشتیانی از ثروتمندان بزرگ ناحیه عراق عجم بود. او به دلیل کمک به کریم خان زند همیشه مورد توجه دودمان زندیه بود و از این طریق توانست سه فرزند خود با نامهای کاظم، هاشم و آقاسی را وارد دستگاه دیوانی خود کند.
میرزا کاظم لقب مستوفی الممالک گرفت و در دوران فتحعلی شاه قاجار توانست فرزندان و اقوام خودش را وارد دستگاه حکومتی و مالی قاجار کند. به شکلی که بعضی از سمتهای دیوانی و اداری را به طور اختصاصی به انحصار خاندان خود درآورد.
جانشین میرزا کاظم پسر او یعنی میرزا حسن در جایگاه مستوفی الممالکی خدمات بسیاری به محمد شاه و حکومت قاجار انجام داد و در سفر محمدشاه به خراسان پذیرایی مفصلی از شاه به عمل آورد تا به این وسیله از شاه در مقابل میرزا ابوالقاسم قائم مقام حمایت کند. این حمایت باعث شد تا پس از درگذشت میرزا حسن پسر او یعنی میرزا یوسف جای پدر را بگیرد.
در دوران وزارت میرزا یوسف بود که عنوان «مستوفی المـمالک مـحروسه ایران» جایگاه واقعی خود را پیدا کرد و میرزا یوسف را چنان قدرتمند کرد که به نوشته اعتماد السلطنه «مـیرزا یوسف مستوفی الممالک چـنان اعـتباری داشت که هر چه در روی کاغذ مینگاشت و به حضور میفرستاد، فورا اعلیحضرت سـلطانی آن را امـضاء کرده میفرمودند هر چه آقـا گفته و داده و کرده است، صـحیح اسـت.»
به گزارش رویداد۲۴ درباره عنوان «آقا» که در خاندان مستوفی جاافتاده بود نصرالله انتظام در خاطرات خود مینویسد: «حـسن مـستوفی و پدرش میرزا یوسف صدراعظم و جدش محمدحسین به آقا معروف بودند و سلاطین هم آنان را به همین عنوان میخواندند.
وجـه تسمیه این عنوان غیر معمول را معمرین و مطلعین چـنین حـکایت کـردهانـد: هنگامی کـه محمد شاه ولیعهد بود، قائم مقام فراهانی به سمت پیشکاری عملا ولایت مینمود و ضمنا مربی ولیعهد هم بود. روزی شاهزاده جمعی از جوانان یا کودکان همسال خود را به ناهار دعـوت نمود. چون بی اجازه و تصویب قائم مقام به عمل آمده بود، برای این که شاهزاده را گوشمالی دهد، از پذیرایی مهمانان و فراهم آوردن وسائل ضیافت امتناع ورزید. ولیعهد که در مقابل مربی توانا، یارای، چون و چرا نداشت و پس خواندن مهمانان را مایه سرشکستگی میدید، بیچاره ماند. میرزا حسین (مستوفی الممالک اول) پدر میرزا یوسف که از متمولین و سران دستگاه بود، مدعوین ولیعهد را با خود او به خانه خویش برد و بساط ضیافت شاهانه گسترد. ولیعهد بـه پاس آن خدمت همه جا و به همه کس گفته بود این مرد به ما نان داد و آقای ماست. از این تاریخ عنوان و لقب آقا در آن خانواده باقی ماند. محمد شـاه و نـاصرالدین شاه، میرزا یوسف را هم آقـا خـطاب میکردند. بعد از فوت میرزا یوسف با وجودی که پسرش میرزا حسن دوازده یا سیزده سال بیش نداشت، باز، ناصرالدین شاه آن طفل خردسال را آقا خواند. مرحوم مـیرزا حسن مستوفی الممالک بـه این عنوان معنی داد و در تمام عمر به آقایی زندگی کرد»
میرزا یوسف ثروت فراوانی داشت و در زمانی که افسران و قشون حکومتی اسبی نداشتند او ۳۰۰ راس اسب از نژاد اصیل در اصطبل خود داشت. معیرالممالک درباره باغات میرزا یوسف نوشته است: «درختان میوه باغ یوسف آباد را مستوفی الممالک به دست خود کاشته بود. میوههای آنجا در نوع خود بی نظیر بود و بهترین نوع انجیر در باغ پرورانده میشد.»
این ثروت و مکنت در کنار مشی میانهرو و اتخاذ سیاست «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» میرزا یوسف باعث شده بود شخص شاه به شدت به او علاقهمند شود و زمانی که میرزا یوسف در سن ۷۶ سالگی درگذشت، شاه برخلاف رایج که بخشی از اموال متوفی را برمیداشت، تمام اموال میرزا یوسف را به فرزندش ببخشد.
میرزا حسن مستوفی مشهورتر که سابقه چندین دوره نخست وزیری دارد، فرزند میرزا یوسف و شکرخانم کردستانی است. تحصیلات مقدماتی را تحت نظر معلم سرخانه آغاز کرد و علاوه بر دروس روزانه صرف و نحو عربی، ادبیات و بخشی از شرعیات را نزد محمودخان ملکالشعراء فرا گرفت.
میرزا حسن بعدها به سفر اروپا رفت و زبان فرانسه را به خوبی فرا گرفت. میرزا حسن به شعائر ملی و مذهبی بسیار احترام میگذاشت و گفته شده به شکار و شطرنج و تعدد زوجات علاقه بسیار داشت!
در هفت سالگی میرزا حسن مستوفی مورد عنایت ویژه ناصرالدینشاه قرار گرفت و رسماً جانشین پدر شد. شاه در این باره گفت: «جناب آقا مـیرزا حسن مستوفی الممالک... که تشریف شریف وزارت را بالوراثه ... پدر بر پدر از وزرای جلیل الشأن و خدام صداقت نشان دولت جاوید ارکان هـستند... چـون آثار لیاقت و کیاست از ناصیة ایشان مشهود و در پیشگاه همایون شهریاری مکشوف افتاد... منصب مـستوفی المـمالکی و مـرسومات این شغل نبیل را که موروثی این خانواده است، در حق جناب معزی الیه اعطا و مرحمت فرمودند...»
به این ترتیب میرزا حسن کلیه مشاغل پدر را با پیشکاری میرزا هدایتالله وزیر دفتر به عهده گرفت. قدرت او به حدی بود که برخی از کارکنان قدیمیتر مجبور بودند در مقابل او تعظیم کنند و میرزا حسن را تکریم کنند.
با ورود مظفرالدین شاه و کم ارزش شدن جایگاه رجال قدیمی که بیشتر به خاطر نفوذ اطرافیان آذری زبان مظفرالدین شاه بود، میرزا حسن از امور دفتری کنارهگیری و به مدت هفت سال در اروپا به سیاحت و تجارت مشغول شد و بخشی از ثروت موروثی خود را در راه خوشگذرانی از دست داد.
مستوفی با اتمام ثروت موروثی تصمیم گرفت به کشور برگردد و به توصیه یکی از درباریان در سال ۱۲۸۶ به ایران بازگشت و در کابینه امینالسلطان عهدهدار وزارت جنگ شد. او در کابینه هـای نـاصرالملک قراگزلو و احمدخان مشیرالسلطنه نیز وزارت جنگ را به عهده داشت. اما با سقوط محمدشاه و فتح تهران دوباره به وزارت مالیه برگشت.
به گزارش رویداد۲۴ در ایام مشروطه گروهی از کارگزاران مالی و مستوفیان با محوریت دکتر محمد مصدق انجمنی بنام «انجمن استیفاء» راه اندازی کردند تا به فعالیت فرهنگی و حزبی مشغول شوند. اما از آنجا که جماعت مستوفی میان عوام به دزدی و مغلق نویسی [پیچیدهنویسی] شهره بودند نتوانستند فعالیت چندانی در عرصه سیاست داشته باشند. چه آنکه بمباران مجلس توسط قوای قزاق تشکیلات این انجمن را از بین برد.
تجربه وزارت مستوفی، نامزد شدنش برای نیابت سلطنت احمدشاه از طرف اعتدالیون باعث شد او با حمایت دموکراتها در سال ۱۲۸۹ به صدارت برسد.
کابینه اول مستوفی کابینهای جوان و مشتاق بود؛ در کابینه اول مستوفی افرادی همچون احمد قوام السلطنه و شهاب الدوله عضویت داشتند. مستوفی خیلی زود دست به کار شد و تلاش کرد ساختارهای موجود را اصلاح کند. برای نوسازی ساختار اقتصادی و اداری کشور مستشار خارجی استخدام کرد و تلاش کرد ساختار سنتی دیوانی عصر قاجار را نوسازی کند. اما در آن برهه تاریخی فضای سیاسی ایران ملتهب بود و نیروهای داخلی همه تلاش خود را میکردند تا فعالیتهای دولت را خنثی کنند. از طرف دیگر دخالتهای فراوان دُوَل خارجی باعث شد دولت مستوفی خیلی زود و ظرف مدت یک سال سقوط کند.
اوضاع ایران در آن سالها به شدت بحرانی بود. در آن دوران برخی رجال سیاسی ترور شدند و حتی وزیر مالیه مستوفی را ترور کردند که این مسائل کار را برای دولت سخت و مستوفی را مجبور کرد عطای نخست وزیری را به لقایش ببخشد. با این وجود مستوفی یک بار دیگر در سال ۱۲۹۳ به نخست وزیری رسید.
دوره جدید نخست وزیری مستوفی مصادف شد با پادشاهی احمدشاه و بازگشایی مجلس سوم شورای ملی. اما معضلی که مستوفی در دومین دوره نخست وزیری خود با آن دست به گریبان بود، آغاز جنگ جهانی اول بود.
مستوفی با هوشمندی تمام از طرف ایران اعلام بیطرفی کرد. اما مشکل اینجا بود که اعلام بیطرفی مستوفی ضمانت اجرایی نداشت و خیلی زود ایران جولانگاهی شد برای دخالت نیروهای روس، انگلیسی و آلمانی.
مستوفی در این دوران کوشید با برکناری برخی از رجال سیاسی که به نیروهای خارجی وابسته بودند شرایط کشور را بهبود ببخشد. اما کشور چنان درگیر مسائل و مشکلات داخلی بود که با برکناری چند رجال سیاسی نمیشد کشور را به شرایط عادی برگرداند.
با نقض بی طرفی ایران، خستگی مستوفی از مبارزه با رجال وابسته به بیگانگان و دخالت مستقیم کشورهای درگیر درجنگ جهانی کابینه مستوفی یک بار دیگر سقوط کرد. مستوفی دو بار دیگر هم در سالهای ۱۲۹۳ و ۱۲۹۶ عهده دار سمت نخست وزیری شد، اما این دوبار هم دولت او دولت مستعجل بود. وضع و اوضاع ایران در آن برهه زمانی چنان به هم ریخته بود که مستوفی از محل درآمد شخصی خودش حقوق وزرای کابینه را پرداخت میکرد.
در تمام ادوار نخست وزیری مستوفی اتفاقات زیادی افتاد ترور آیت الله بهبهانی و علی محمدخان تربیت و صنیع الدوله، وقوع جنگ جهانی اول، تهدید پایتخت توسط نیروهای روسی و تعطیلی مجلس سوم، ترور نافرجام مدرس، رد پیشنهاد انگلیس برای تشکیل قوای متحدالشکل، تاسیس کتابخانه ملی و اصلاح حقوق مستخدمان دولت و کسر حقوق کارمندان دولت از جمله مهمترین اتفاقات چهار دوره نخست وزیری مستوفی بود، اما دورههای بعدی نخست وزیری به مراتب پُراهمیتتر از این چهار دوره بودند. چون در آستانه قدرت گرفتن رضاخان و حتی پس از رضاخان مستوفی کابینه تشکیل داد. کابینههایی که بر سرنوشت ایران بسیار تاثیرگذاشت.
مستوفی یک بار دیگر در بهمن ماه سال ۱۳۰۱ و بعد از سقوط دولت قوام به قدرت رسید. او کابینه خود را به مجلس شورای ملی معرفی کرد. مجلسیان میخواستند با استفاده از وجاهت ملی مستوفی که حتی در ماجرای انجمن استیفاء هم خدشهدار نشده بود برای جلوگیری از قدرت گرفتن رضاخان استفاده کند. چه آنکه مستوفی حتی در میان هواداران رضاخان وجهه خوبی داشت. همان وجاهتی که احمد قوام السلطنه از آن برخوردار نبود و به این ترتیب حامیان رضاخان زمینه سرنگونی او را فراهم کردند.
مستوفی در گزینش کابینه خود بسیار محتاطانه عمل کرد و همین مسئله فشارها را بر او افزایش داد تا جایی که کابینه مستوفی به کابینه نیمبند شهرت یافت. حتی ترمیم کابینه در اسفند همان سال شرایط را برای مستوفی بهتر نکرد. از طرف دیگر هواداران رضاخان میخواستند با ایجاد جنجال، ملتهب کردن فضا و زدن تهمت به مستوفی باعث سقوط دولت او شوند تا راه برای به قدرت رسیدن رضاخان هموار شود. منتها وجهه ملی مستوفی آنقدر زیاد بود که تهمتزنی نیروهای حامی رضاخان به او نچسبد و او بتواند به کار خود ادامه دهد.
مهمترین وظیفه مستوفی در آن زمان برگزاری انتخابات مجلس پنجم شورای ملی بود، اما او به دلایل نامعلومی در انجام این کار تعلل میکرد. همین مسئله فشارها را بر روی دولت متزلزل مستوفی افزایش داد و مطبوعات دولت او را دولت خیمهشب بازی خواندند.
ملکالشعرای بهار درباره دولت آن زمان مستوفی گفته است: «در ظرف سه ماه دولت مستوفی با وجـود مـساعدتهایی که از طرف حزب اجتماعیون و سیاست شمالی با وی به عمل آمد و اقلیت هم نظر به عـادت کـردن به سیاست مثبت مزاحم دولت نبود، کار زیادی انجام نداد»
مجموع این اتفاقات باعث شد. مجموع این اتفاقات باعث شد سید حسن مدرس در خرداد سال ۱۳۰۲ دولت را استیضاح کند و تعبیر معروف خود را درباره قیاس مستوفی و قوام به کار ببرد. مدرس مستوفی را مقصر وضع موجود میدانست و او را به شمشیر مرصعی تشبیه کرد که به درد مجالس بزم میخورد در حالی که مملکت شمشیر برندهای برای رزم میخواهد که آن شمشیر برنده احمد قوام است.
به گزارش رویداد۲۴ در جلسه استیضاح، محمد علی فروغی وزیر امور خارجه دولت مستوفی توضیحات مفصل و مستدلی به اشکالات سید حسن مدرس داد. ولی این مستوفی بود که دیگر حاضر نبود در چنین شرایطی کار کند.
مستوفی در مجالس عمومی چهرهای کم حرف و متین بود. اما در آن مجلس خاص برخلاف رویه اخلاقی خود سخنرانی کوتاه و کوبندهای کرد که در تاریخ ایران بسیار مشهور شد. او در آن نطق گفت تمایلی به ادامه خدمت ندارد و فقط به خاطر اعلام نظر شاه و مجلس به امور وارد شده است.
مستوفی اعتقاد داشت دولت او هیچ قصوری مرتکب نشده و سخنان استیضاح کنندگان هم نشان میدهد که حقیقتاً ایرادی به او ندارند. او در بخشی از سخنرانی خود گفت: «میدانم وضعیات امروزه طوری است که اشخاصی امثال من، اصـلا دخـالتشان در امور چندان پیشرفتی ندارد و متأسفانه و بـدبختانه در این مـملکت هم اشـخاصی مـی خـواهند که داخل کار بـشوند و آجیلهایی هم بگیرند و آجیلهایی هم بدهند. من نه میگیرم، نه میدهـم و اصـراری هم ندارم، و این ایام غنیمت مجلس را هم کـه شـاید بـه عـقیده بـعضی ایام بره کشی فـرض شـود، به اشخاصی که اشتها دارند واگذار میکنم.»
مستوفی نطق خود را این چنین به پایان برد: «هر چند هنور بـر مـن مـسلم نیست که دولتم در مجلس اکثریت نداشته بـاشد، ولی بـه جـهاتی کـه گـفتم، عـتبه را میبوسم و از اینجا به حضور اعلیحضرت همایونی میروم و استعفای خود را تقدیم میکنم.»
او سپس از وزرا خواست تا مجلس را ترک کنند. نطق مستوفی انعکاس وسیعی در سطح جوامع داشت و حتی باعث شد مردم علیه قوام تظاهرات کنند و میرزاده عشقی بخشی از شعر معروف خود را به همین نطق مستوفی اختصاص دهد:
«مستوفی از آن نطق که، چون توپ صدا کرد
مشت همه واکرد
فهماند که در مجلس چهارم چه خبر بـود
دیدی چـه خبر بود؟»
بهار، اما بعدها گفت نمایندگان به این دلیل مستوفی را استیضاح کردند، چون او اقدامی علیه تظاهرات مردم علیه نمایندگان مجلس انجام نداد.
بهار همچنین نطق مستوفی را در مجلس دور از متانت و انصاف دانست و او را متهم کرد که خودش وقتی در دوران پهلوی اول شاهد آجیل خوری و برهکشی از سوی رضاخان بود سکوت کرد. رضا شاه بعدها تلاش کرد از مستوفی در میان مشاوران خود استفاده کند و با فرستادن پیامهایی به مستوفی او را به حلقه مشاوران خود اضافه کرد.
اما مستوفی که در آن زمان به عنوان رجال سیاسی و روشنفکران سنتی شناخته میشد هیچگاه حاضر به چنین همکاریهایی با رضا شاه پهلوی نشد. تلاش رضاخان برای خلع ید از قاجار و به دست گرفتن قدرت مورد تایید چهرههایی مثل مستوفی قرار نگرفت و او از صحنه سیاست برای مدت زمانی کنار رفت. تمام ماجراهای مجلس موسسان و خلع سلطنت قاجار در زمانی اتفاق اُفتاد که مستوفی خانهنشین بود.
به قدرت رسیدن رضاشاه و واپسین کابینه
با به قدرت رسیدن رضا شاه پهلوی در سال ۱۳۰۴ فصل کاملاً جدیدی در تاریخ سیاسی ایران آغاز شد. حکومت جدید به کل متفاوت از حکومت قبلی یعنی حکومت قاجار بود. حکومت قاجار مبتنی برساختاری عشیرهای بود در حالی که حکومت تازه یک نظامی خشن را در راس خود میدید. از طرف دیگر دودمان قاجار تداوم پادشاهان سنتی در ایران بودند؛ پادشاهانی که خود را سایه خدا روی زمین میدانستند و اعتقاد داشتند قدرت و نیروی خود را نه از رای و نظارت مردم که از جایی در آسمان یعنی خداوند کسب میکنند در حالی که رضاخان پادشاه عصر پس از مشروطه است. عصری که مردم ایران (هرچند به صورت نیمبند) با مفاهیم مدرن سیاسی مثل پارلمان، دموکراسی، قدرت مشروط و... آشنا شده بودند.
رضا خان برای تثبیت قدرت خود در سالهای اولیه حکمرانی به تمام بازیگران سیاسی در سپهر سیاست ایران احتیاج داشت. چه به قدرت رسیدن رضاخان را حاصل زیرکی و فراست او بدانیم چه عوامل بیرونی مثل هرج و مرج ناشی از مشروطه و نیاز به وجود حاکم قدرتمند برای حفظ امنیت و تمامیت ارضی ایران را عامل به قدرت رسیدن او بدانیم نمیتوانیم این نکته را کتمان کنیم که رضاشاه در سالهای اولیه حکومت خود به سبب نیازی که برای تحکیم پایههای قدرت نوپای خود داشت توانست میان دو طیف سنتگرا میانهرو و تجددطلب تندرو همسان سازی برقرار کند.
رضاخان توانست با ورود چهرههایی مثل تیمورتاش، داور و نصرتالدوله فیروز نظام بوروکراتیک دولت مدرن را سازماندهی کنند و برای به حرکت درآمدن چرخهای اقتصادی ایران طرحی نو دراندازند و جامعه را نوسازی و موقعیت حکومت مرکزی را مستحکم کنند. از طرف دیگر نظامیان بیرحمی مانند امیر احمدی، یزدان پناه، آیرم، امیر خسروی توانستند با قساوت و البته هوش نظامی شورشهای ضد دولتی را سرکوب و پایههای سلطنت رضاخان را با تامین امنیت محکم کنند. البته این رجال تازه که میتوان آنان را حلقه اول یاران رضاخانی نامید متوجه نبودند دارند با دستان خود حکومتی را پایهگذاری میکنند که بعدها یک به یک آنان را نابود خواهد کرد.
رضاخان بعدها تکتک این افراد را به دست خود نابود کرد تا قدرت مطلقه خودش را تحکیم ببخشد. سرنوشت تلخ این افراد موید این نکته است که تلاش آنها برای برپایی حکومت جدید عملاً باعث شد راه برای مطلقه شدن قدرت و نابودی آرمانهای مشروطه هموار شود. با این تحلیل میتوان دلیل استفاده رضاخان از چهرههایی مانند مستوفی را به طور کامل درک کرد.
به گزارش رویداد۲۴ رضا شاه تا قبل از سال ۱۳۱۰ که بدل به قدرت مطلقه شود نیاز داشت از نیروهای میانهرو و سنتگرایی که وجاهت ملی داشتند استفاده کند. به بیان سادهتر او در سالهای آغازین حکومت خود به ویترین متنوعی نیاز داشت که شامل تجددطلبان اقتدارگرا و سنتگرایان میانهرو باشد. دلیل نیاز به این تنوع هم این بود که رضاشاه نمیخواست تا قبل از تحکیم پایههای قدرت خود پادشاهی مخالف مشروطه شناخته شود. از طرفی او چهرههایی مثل مستوفی الممالک را اشراف زادگان مبادی آدابی میدانست که به دلیل ذات سنتگرا و محافظهکارشان خطری برای حکومت نوپای او نداشتند و میشد آنان را در حکومت بازی داد تا آن ویترین سیاسی برای قبضه کامل قدرت در سالهای آینده حفظ شود. به همین خاطر رضاخان همیشه احترام مستوفی را حفظ میکرد و به مانند پیشینیان او را آقا خطاب میکرد.
کمتر پیش میآمد که رضاخان درخواست یا وساطت آقا را برای حل بعضی از امور رد کند. مستوفی هم هیچگاه رفتار تحریک کنندهای از خود نشان داد و همیشه تلاش کرد میان حکومت تازه و مخالفانش نقش میانجی و ریش سفید را بازی کند. از طرف دیگر اقلیت مجلس آن زمان با محوریت مدرس در غیاب چهرههای قدرتمندی مانند قوام السلطنه میخواست با بازگرداندن چهرههای میانه رو و ملی مثل مستوفی که به هیچ دولت خارجی نزدیک نبود جلوی زیادهخواهیهای شاه جدید مقاومت کند. اینگونه بود که مدرس و رضاشاه برسر سپردن مجدد مقام نخست وزیری به مستوفی به توافق رسیدند و با مذاکرات متعدد مدرس از طرف مجلس و تیمورتاش به نمایندگی شاه جدید مستوفی را راضی کنندکه سمت نخست وزیری را بپذیرد.
رضاخان هم به مستوفی قول داد در انتخاب وزرا دخالت نکند. به این ترتیب مستوفی مجدداً سمت نخست وزیری را در اختیار گرفت. رضا شاه برای نشان دادن حسن نیت خود در نشان دادن عدم دخالت در امور کابینه به خارج از شهر رفت و همین اقدام رضا شاه بود که باعث شد دربار نتوانست در انتخابات مجلس ششم تاثیر بگذارد.
رضاخان به استثنای وزارت جنگ که پیش از آن این سمت را به فروغی سپرده بود دست مستوفی را برای انتخاب وزرا باز گذاشت و این چنین بود که در تاریخ ٢٢ خرداد ١٣٠٥ مستوفی بار دیگر به سمت نخست وزیری رسید. کـابینه شـشم او در شـرایطی تشکیل میشد که مجلس دوره پنجم خاتمه یافته و انتخابات مجلس ششم در جریان بود؛ لذا، چون کـابینه در دوره فترت مجلس پنجم و ششم تشکیل شده بود، هنگام تأسیس دوره ششم در تیر ماه ١٣٠٥ طـبق سنت پارلمانی، استعفاء کرد تـا بـا شروع مجلس جدید، مجددا رأی اعتماد بگیرد.
مجلس ششم پس از برگزاری انتخابات با حضور افرادی همچون مشیرالدوله، مؤتمن الملک، دکتر مصدق، مدرس، ملک الشعرای بهار و همچنین خود مستوفی الممالک آغاز به کار کرد. مستوفی در افتتاح مجلس اعلام کرد که تمایلی به قبول پست نخست وزیری ندارد بنابراین مجلس به موتمن الملک رای داد، اما زمانی که موتمن الملک از پذیرش این سمت امتناع ورزید، مدرس مجدداً بر انتصاب مستوفی تاکید کرد و شاه هم با فرستادن تیمورتاش نزد مستوفی او را ناچار کرد که سمت نخست وزیری را قبول کند؛ بنابراین مستوفی مجبور شد هیات دولت را تشکیل دهد.
هیئت دولت جدید شامل: فروغی وزیر جنگ، وثوق الدوله وزیر عدلیه، محتشم السلطنة اسفندیاری وزیر مالیه، علیقلی انصاری وزیر خارجه، مخبر السلطنة هدایت وزیر فواید عامه محمود علامیر وزیر داخله، احـمد بـدر وزیر معارف، و احمد اتابکی وزیر پست و تلگراف میشد؛ به این ترتیب آخرین دوره نخست وزیری مستوفی آغاز شد و یک سال به طول انجامید. دورهای که طی آن، برخی از مـهم تـرین اقـدامات دوران سلطنت رضا شاه، نـظیر ایجـاد تـشکیلات جدید دادگستری، لغو کاپیتولاسیون و مقدمات احداث راه آهن سرتاسری، شکل گرفت.
برخی اقدامات کابینه از جمله هـمدردی بـا مسلمانان جهان در اعتراض به اقدامات وهابیان در عربستان، ایجـاد کـتابخانه وزارت معارف که بعدها به کتابخانه ملی مبدل شد، الغای کاپیتولاسیون، ارائه طرح راه آهن سراسری اقداماتی مثبت بود. اما دولت مستوفی ایراداتی هم داشت که در نهایت باعث سقوط دولت مستوفی ظرف مدت یک سال شد. ایراداتی مثل افزایش اختیارات رضا شاه در امور وزارت جـنگ، ابلاغ نامه دولت به کمپانی نفت جنوب که منجر به پرسش فراکسیونهای اتحاد و آزاد شد و در نهایت سرانجام اعـتصاب کـارکنان دولت در اردیبـهشت ماه سال ۱۳۰۶ به علت کسری و تغییر میزان حقوق کارمندان که به تـظاهرات در جـلو مجلس شورا انجامید.
همه این موارد دست به دست هم داد تا ظرف مدت یک سال دولت مستوفی سقوط کند. البته در پشت پرده استیضاح دولت مستوفی دلایل دیگری هم وجود داشت که باید به آنها اشاره کرد. مهمترین عامل پشت پرده استعفای مستوفی را باید تیمورتاش دانست که از زود رنجی مستوفی آگاه بود و او را که با استخدام مشاوران خارجی مثل میلیسپو جلوی ولخرجی دربار و ریخت و پاشهای اطراف رضاخان را گرفته بود بزرگترین مانع خود میدید. به همین دلیل همراه با نصرت الدوله فیروز علیه او دسیسه و تلاش کردند او را از صحنه سیاست کنار بگذارند.
رضاشاه هم با استفاده از مستشار خارجی مخالف بود. مخبرالسلطنه درباره مخالفت رضاشاه با میلیسپو گفته است: «شاه مایل بـه [تـجدید کنترات] میلسپو نیست. مستوفی علی الظاهر موافق نیست، مداخلة تیمور تاش هم نـامطبوع اسـت.»
سرانجام مجلس در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۰۵ تشکیل جلسه داد، اما مطبوعات که مستوفی را رجل سیاسی با تقوا و ملی میدانستند از او دفاع کردند. او سرانجام در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۰۶ از سمت نخست وزیری استعفا داد و به خانه رفت و دیگر در صحنه سیاسی ایران حاضر نشد. هر چند همیشه جایگاه خودش را نزد رضاخان به عنوان یک ریش سفید و رجل سیاسی ملی حفظ کرد و توانست تا پایان عمر از این وجهه سیاسی خود برای پیش برد برخی امور استفاده کند.
مستوفی سرانجام در تاریخ ششم شهریور سال ۱۳۱۱ میرزا حسن مستوفی الممالک بر اثر سکته قلبی در گذشت. شاید بهترین توصیف را از عمر سیاست ورزی میرزاحسن مستوفی الممالک مخبرالسلطنه هدایت کرده باشد: «مختصر بگویم میرزا حسن مستوفی الممالک رحمت الله علیه مردی بود رئوف، مهربان، در دوستی ثابت و از دشمنی رو گردان. بدی میدید، خوبی مـی کـرد. مناعت داشت، اما تکبر نداشت. گفتند کم اراده است، اراده و ثبات رأیی که او در جنگ بین الملل در مقابل سفارتین [روسیه و انگلیس] به ظهور رساند، در قوه هیچ یک از رجال قوم نبود.»
منابع:
مسکویه زمستان ۱۳۸۷ و بهار ۱۳۸۸ - شماره ۱۰
خـاطرات نصرالله انتظام/ نوشته نصرالله انتظام به کوشش محمدرضا عباسی و بهروز طیرانی/ سازمان اسناد ملی
تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران/ محمدتقی ملک الشعرا بهار/ انتشارات امیر کبیر
خاطرات و خطرات/ مهدیقلی هدایت/ نشر زوار