صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

چهارشنبه ۲۸ تير ۱۴۰۲ - 2023 July 19
کد خبر: ۱۹۶۰۴۴
تاریخ انتشار: ۱۹:۵۴ - ۱۹ آذر ۱۳۹۸
تعداد نظرات: ۱ نظر

ستار خان؛ پیشروی انقلابیون شرقی

در حالیکه با حمله محمدعلی شاه قاجار به مشروطه خواهان، جنبش مشروطه تا مرز شکست کامل پیش رفته بود، ستارخان خون تازه‌ای به جنبش تزریق کرد. انقلاب مشروطه ایران مادر انقلاب‌های مشابه خودش در آسیا و شمال آفریقا بود .سقوط فئودالیسم در چین ۶ سال بعد یعنی در سال ۱۹۱۲ محقق شد و انقلاب کمونیستی روسیه علیه استبداد تزاری ۱۱سال بعد یعنی در ۱۹۱۷ به نتیجه رسید.
 

رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «در میان مردانی که انقلاب ایران به جبهه فرستاد، هیچ چهره‌ای ممتاز و والامقام‌تر از ستارخان دیده نمی‌شود. چنان نیرومند است که حتی امروز دلاوری‌های او مافوق تصور است، او یک گاریبالدی دیگر است. یک گاریبالدی جذاب، خوش منظر، اسرارآمیز، با جذبه و یک دلیر شرقی، علاوه بر این در میان صفات طبیعی او باید خشونت و زیبایی مردانه ا را هم به حساب آورد» والمونت دبیر سوم سفارت فرانسه

ستارخان یکی از مشهورترین چهره‌های مبارز مشروطه در ایران است. او رهبری مردم آذربایجان را در زمان مشروطه بر عهده داشت و با مقاومت  یک ساله خود در برابر نیرو‌های دولتی محمد علی شاه اجازه نداد تبریز به دست قوای دولتی بیفتد و جنبش مشروطه شکست بخورد.
 
مقاومت دلاورانه ستارخان و یارانش در کوی امیرخیز باعث شد او به چهره اول و افسانه‌ای مشروطه بدل شود. نقش ستار خان خان و باقر خان به قدری در مبارزات مشروطه‌‎خواهی ملت ایران پُررنگ است که می‌توان این دو نفر را چهره‌های اصلی مبارزات ملت ایران در راه رسیدن به آزادی‌های سیاسی دانست.

ایام کودکی و جوانی ستار خان

ستار خان در ۲۸ مهر ماه سال ۱۲۴۵ در روستای بیشک آذربایجان به دنیا آمد. ستار سومین پسر حاج حسن قره‌داغی از همسر دومش بود. حاج حسن پدر ستار خان پارچه‌فروش دوره گردی بود که از بازار تبریز پارچه می‌خرید و در میان ایل محمد خانلو و دهقان‌های حـسن آبـاد و میشه‌پاره و خدا آفرین و منجوان می‌فروخت.
 
حاج حسن از همسر اول خود یک پسر بنام اسماعیل و دو دختر داشت. مرگ اسماعیل برادر ناتنی ستار در درگیری با نیرو‌های مظفرالدین میرزا تاثیر عمیقی برای روحیه ستار خان گذاشت و او را در مبارزه با استبداد قاجار مصمم کرد.
 
ستار در دوره گردی به پدر خود کمک می‌کرد. شرایط معیشتی هیچ‌گاه به او فرصت نداد که به مکتب‌خانه برود و سوادآموزی پیشه کند، اما همراهی با پدر و زندگی در شرایط خاص جغرافیایی آذربایجان او را بدل به مردی مقاوم و مبارز کرد. او از طبیعت آذربایجان صبر، سرسختی و مبارزه‌جویی را فرا گرفت. ستار خان از همان ایام نوجوانی و جوانی با افراد ولیعهد یعنی مظفرالدین میرزا درگیری داشت.
 
او در قتل یکی از قاطرچیان مظفرالدین میرزا نقش داشت و به همین خاطر دو سال به زندان افتاد. ستار خان بعد از فوت برادر خود همراه خانواده خود به تبریز مهاجرت کرد و در زمره لوطیان و عیاران قرار گرفت. لوطیان تبریز دو مرام داشتند؛ شیخیه و شرعیه که ستار خان جز دسته لوطیان بود.
 
ستار خان مدتی هم جزء تفنگچیان خراسان بود و در همین ایام به سفر عتبات عالیات رفت و در بازگشت به تبریز مباشر املاک محمدتقی صراف شد.
 
مدتی بعد به توصیه رضا قلی خان سرتیپ وارد ژاندارمری شد و حفاظت از راه مرند به خوی را بر عهده گرفت. در این سمت تازه و در انجام وظایف آنقدر از خود رشادت و تبحر نشان داد که مظفرالدین میرزا با فراموش کردن اقدامات قبلی او را از تفنگداران خود در تبریز قرار داد.
 
ستار خان به دلیل روحیه سرکشی نتوانست در چنین سمت‌هایی دوام آورد. او یکبار به خاطر دفاع از مظلومان با نیرو‌های محمد علی میرزا، ولیعهد وقت درگیر شد و موجب شد ستار خان از شهر بگریزد و راهزنی و عیاری پیشه کند. البته او در راهزنی و عیاری هم هیچ‌گاه اصول خود را زیرپا نگذاشت. او از فقرا می‌گرفت و به ضعفا می‌بخشید. بعد از مدتی او با وساطت برخی بزرگان به شهر بازگشت و به دلالی اسب مشغول شد. ستار خان در تبریز به درستکاری و امانتداری مشهور بود و همین مسئله باعث می‌شد مردم تبریز به وقت سفر یا بروز اتفاقات دیگر اموال خود را به او بسپارند تا ستار خان از آن اموال محافظت کند.
 
به گزارش رویداد۲۴ دوران نوجوانی و جوانی ستارخان نشان می‌دهد که او از ابتدا روحیه آزادگی و جوانمردی داشت. بعد از به قتل رسیدن برادرش اسماعیل که به خاطر پناه دادن به یکی از مخالفان حکومت قاجار کشته شده بود این انگیزه را پیدا کرد تا علیه استبداد قاجار مبارزه کند.
 
در قحطی سال ۱۳۱۶ تبریز هم رشادت زیادی از خود نشان داد و انبار غله را با همراهی دوستان خود از دست محتکران نجات داد و ارزاق و قماش درون آن را بین مردم نیازمند تقسیم کرد. همین روحیه هم بود که به هنگام وقوع انقلاب مشروطه و در دوران استبداد صغیر، ستارخان را در صف مبارزان اصیل و درجه اول این قیام مردمی قرار داد.
 
به گزارش رویداد۲۴ احمد کسروی درباره نقش چهره‌هایی مثل ستار خان در پیروزی و حفظ مشروطیت می‌نویسد: «در جنبش مشروطه، دو دسته، پا در میان داشته‌اند: یکی وزیران، درباریان و مردان برجسته و به نام و دیگری، بازاریان و کسان گم نام و بـی‌شکوه. آن دسـته، کمتر، یکی درستی نمودند، و این دسته، کمتر، یکی، نادرستی نشان دادند. هر چه هست، کار‌ها را، این دسته گم نام و بی‌شکوه، پیش بردند و تاریخ باید به نام ایشان نوشته شـود.»

آغاز مشروطیت

فرمان مشروطیت بعد از تلاش‌ها و مجاهدت‌های بسیار سرانجام در تاریخ ۱۴ مرداد سال ۱۲۸۵ توسط مظفرالدین شاه به امضاء رسید و پادشاه چند روز بعد از آن درگذشت. پس از مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه به مخالفت با مشروطیت و تشکیل مجلس پرداخت.
 
از همان ابتدای آغاز جنبش مشروطیت تبریز مرکز ثقل و کانون اصلی مبارزات مشروطه بود. بعد از این‌که مردم تبریز خبر مخالفت برخی درباریان با صدور فرمان مشروطیت را شنیدند، دست به اعتصابی گسترده زدند و در کنسولگری انگلستان تحصن کردند.
 
در عرض یک ماه پس از صدور فرمان مشروطیت، مرکز غیبی و انجمن ایالتی در آذربایجان تشکیل شد و دسته مجاهدین به وجود آمد. خیلی زود هم روزنامه انجمن تاسیس شد تا به مردم اطلاع رسانی کند. 
 
محمد علی شاه در تلاش بود با کمک دولت روسیه بساط مشروطه خواهی را در ایران برچیند و مجدداً دیکتاتوری قاجاری را جایگزین مشروطه کند.
 
محمدعلی شاه به دنبال بهانه‌ای بود تا بساط مشروطه‌خواهی را از ایران برچیند. این بهانه زمانی به دست او افتاد که در مسیر حرکت کالسکه او از تهران به دوشان تپه نارنجکی به سوی کالسکه‌اش پرتاب شد.
 
محمد علی شاه بلافاصله بعد از این اتفاق تصمیم گرفت علیه مشروطه خواهان اقدام کند. او در تیرماه سال ۱۲۸۷ هجری گروهانی از قزاق‌ها را به فرماندهی ژنرال لیاخوف روس با چهار عراده توپ جنگی آماده کرد و مجلس را به توپ بست. به این ترتیب استبداد صغیر آغاز شد.
 
سوم تیرماه در تهران فرماندهی نظامی اعلام شده بود و همه نشانه‌های مشروطیت از بین رفت. در این ایام علاوه بر مجلس، خانه جلال‌الدوله پسر ظل السلطان، ظهیر الدوله شوهر خواهر ظل السلطان، خانه ظهیرالدوله به توپ بسته و تاراج شد.
 
بسیاری از سران مشروطه یا به قتل رسیدند یا دستگیر شدند. به روایت برخی از اسناد بیست و دو تن از مشروطه خواهان به زنجیر کشیده شدند و به زندان رفتند که از میان آن‌ها تنها میرزا محمدعلی پسر ملک المتکلمین، حاجی محمد تقی بنکدار و میرزا علی اکبر خان برادر قاضی زنده ماندند.
 
اقدامات محمد علی شاه باعث شد مشروطه در تهران از نفس بیفتد. اعتراضات در تبریز اما همچنان ادامه داشت. تبریز شهر بسیار مهمی در جنبش مشروطه بود. روزنامه تفلیسکی لیستوک در ۲۵ فوریه ۱۹۰۷ درباره این شهر نوشت: «تبریزکه گهواره اولیه شاه بود، پیشگام جنبش است. چشم دیگر شهر‌ها به آن دوخته شده و همه انتظار حوادث بزرگی را در اینجا دارند.»
 
در یکی از اسناد تاریخی آن زمان درباره اهمیت شهر تبریز در آن دوران آمده است: «تبریز مرکز انقلاب ایران است و حتی شرایط خود را به مجلس تهران دیکته می‎کند. این شهر حتی از پاییز گذشته در چند رویارویی بر ولیعهد غالب آمده و بدون در نظر گرفتن موقعیت شاه، می‎داند که چگونه باید با او رفتار کند. در پس تبریز رشت قرار دارد که با باکو ارتباط دارد. اصفهان اگرچه انقلابی است، ولی خطرناک نیست.»
 
به گزارش رویداد۲۴ محمدعلی شاه تلاش می‌کرد تبریز را به کنترل دولت مرکزی درآورد. او بعد از ساکت کردن تهران، بلافاصله به میرهاشم که نیروی اصلی محمد علی شاه بود در تبریز بود، نوشت: «جناب مستطاب شریعتمدار آقا میرهاشم آقا سلمه‌الله تعالی، با کمال قدرت فتح کردم مفسدین را تمام گرفتار کرده، سیدعبدالله را به کربلا فرستادم، سید محمد را به خراسان، ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر را سیاست کردم مفسدین تماما محبوس، شما هم با کمال قدرت مشغول رفع مفسدین باشید و از من هم هر نوع تقویت بخواهید حاضرم، منتظر جواب هستم جنابان ححج‌الاسلام سلمهم‌الله را احوال پرسم همین تلگراف را به ایشان نشان دهید.»
 

اولین درگیری‌ها در تبریز و ورود ستارخان به جرگه مشروطه‌خواهان

اولین درگیری نیرو‌های مجاهدین با نیرو‌های میرهاشم دو سال قبل در زمستان سال ۱۲۸۵ رخ داده بود و همین حادثه هم ستارخان را که در ابتدا توجه خاصی به نیرو‌های مجاهد مشروطه نداشت، در صف مشروطه خواهان قرار داد.

 

میرهاشم با تسلیح اوباش محله دوه چی، درصدد مقابله با مجاهدان تحت فرمان مرکز غیبی و انجمن ایالتی بود. در همین زمان بر سر ماجرای قربانی کردن یک شتر در روز عید قربان، فتنه‌ای در تبریز شکل گرفت و چاقوکشان دوه چی به مجاهدان و مشروطه طلبان حمله کردند. این تقریباً نخستین تقابل جدی و خشونت آمیز میان دو طرف بود. دراین ماجرا ستار خان و باقر خان حضور داشتند و در یاری رساندن به مجاهدان و مبارزه با اوباش دوه چی دلاوری‌ها کردند. از این زمان نام ستارخان به عنوان یکی از مجاهدان بر سر زبان‌ها افتاد و به این ترتیب او در مسیری افتاد که مرحله‌ای بزرگ از زندگی او و حیات مردم ایران و آذربایجان را تشکیل می‌داد.

 

بعد از وقوع این حادثه اجلال الملک رئیس نظمیه تبریز ستارخان و باقرخان را به خدمت فراخواند و به هرکدام ده نفر نیروی مسلح داد و آن‌ها به عنوان امنیه در تبریز مشغول به کار شدند. مسلح شدن ستارخان و باقرخان هم زمان شد با برقراری حالت فوق‌العاده در تبریز در زمستا سال ۱۲۸۵. زمانی که نیرو‌های مجاهد مشورطه‌خواه با یاری ستارخان و باقرخان توانستند کنترل ادارات دولتی را در دست بگیرند. بهار سال ۱۲۸۶ که فرا رسید وضعیت تبریز هم حساس‌تر شد، تبریز کم‌کم به عنوان کانون مبارزات شناخته می‌شد.

 

در این ایام فرمانفرما به عنوان والی آذربایجان منصوب و به این شهر اعزام شد. میرهاشم دَوَچی هم با تاسیس انجمن‌های اسلامیه و سعادت شروع به تبلیغ علیه مجاهدان مشروطه‌خواه و رهبران انقلاب مشروطه کرد. در این مرحله انجمن ایالتی آذربایجان با برپایی اعتصابات مختلف، رهبری جنبش را در دست داشته و اقدامات لازم را برای مقابله با تحرکات ضدانقلابیون انجام می‌داد. رهبری جنبش برعهده قشر روشنفکر و تاجر انجمن بوده و کسانی، چون ستارخان بالطبع نمی‌توانستند نقشی برجسته در این مرحله داشته باشند


البته نمی‌توان از توانایی‌های ستارخان و باقرخان در برقراری نظم در شهر تبریز به راحتی گذشت. آن‌ها توانستند با برقراری امنیت تبریز زمینه را برای اقدام روشنفکران حامی مشروطه فراهم کنند. همین اقدامات باعث شد تا در برخی از روزنامه‌های دُوَل خارجی مثل روسیه و انگلستان که از نزدیکی با شاهان قاجار نفع فراوانی می‌بردند، مطالبی علیه مجاهدان مشروطه‌خواه منتشر شود.

 

روزنامه‌های تایمز در لندن و نووی ورمیا و روسسکو و دوموستی در روسیه مقالاتی منتشر کرده و در آنها، انجمن را به داشتن تمایلات جدایی طلبانه متهم کردند.


بیشتر بخوانید: ریشه‌های تاریخی انقلاب مشروطه در ایران

 

 
به گزارش رویداد۲۴ در زمستان سال ۱۲۸۶ درگیری دیگری میان تفنگ‌داران میرهاشم دَوَچی و مجاهدین شکل گرفت. تفنگ‌داران میرهاشم به صورت مسلحانه به بازار حمله کرده و با تیراندازی و به زور اسلحه بازار را بستند. تمام روز درگیری ادامه داشت. در بهار سال ۱۲۸۷ تنش‌ها میان مجلس و محمدعلی‌شاه به اوج خود رسید که این تنش‌ها سرانجام منجربه توپ بستن مجلس شد. با رسیدن این خبر به تبریز مجاهدان از انجمن خواستند برای کمک به مشروطه‌خواهان عازم تهران شوند. انجمن این پیشنهاد را پسندید و قرار شد از افراد داوطلب در سربازخانه ثبت نام شود. بیش از هزار نفر ثبت نام کردند و به دسته‌های سیصد نفره تقسیم شدند و با فرماندهی ستار خان، باقرخان و محمدقلی آغبولاغی به سمت تهران حرکت کردند. آنان در آن‌جا منتظر ماندند تا دسته‌های دیگر هم به آن‌ها بپیوندند.
 
انجمن در نظر داشت سه تا چهار هزار نفر را عازم تهران کند. همه چیز برای حرکت به سوی تهران آماده بود که بار دیگر میرهاشم در تبریز دست به آتش افروزی زد. به دستور شاه نیرو‌های مرتجعین تبریز گرد انجمن اسلامیه جمع شده و ضد انقلابیون مخالفت علنی کرد و با نامیدن آن‌ها به عنوان بی‎دین، مردم را به محو آنان فراخواندند.
 
ضد انقلابیون انجمن اسلامیه با هجوم به خانه‎ی مشروطه‎چیان به غارت پرداخته و خود آن‌ها را نیز کشتند. فئودال‌های مرتجعی مثل شجاع نظام زمیندار مرند، سام خان، برادرش ضرغام، حاجی فرامرزخان و دیگران با نیروهایشان به ضد انقلابیون پیوستند. بدین ترتیب انجمن به مجاهدان دستور داد به تبریز بازگردند. این‌گونه بود که مشروطه‌خواهان تبریزی از کمک به هم رزمان تهرانی خود بازماندند و شاه توانست با خیال راحت تهران را کنترل کند.

جنگ داخلی در تبریز و حماسه امیرخیز

روز به توپ بستن مجلس در تهران روز آغاز جنگ در تبریز بود. دولتیان و هواداران سلطنت در مِناره‌های سیدحمزه و صاحب‌الامر و دیگر بلندی‌ها در کناره مهران‌رود که از میان شهر تبریز می‌گذشت، سنگر گرفتند و مشروطه‌خواهان را گلوله باران کردند.

 

شجاع نظام، تفنگداران مرند و قراملک و دَوَچی تیراندازان زبردستی بودند و اکثراً تیرهایشان به هدف می‌خورد. مجاهدان هم در مغازه مجیدالملک و سایر جا‌های استوار دیگر مثل خیابان نوبر سنگر گرفتند که رهبری این بخش به عهده باقر خان بود. ستار خان هم در امیرخیز به مبارزه مشغول بود.

 

نیرو‌های دولتی هرچه سلاح داشتند علیه مجاهدان به کار بردند، اما با مقاومت مجاهدان روبه‌رو شدند و نتوانستند پیشروی چندانی داشته باشند. مجاهدان تبریزی و در راس آن‌ها ستار خان بدون توجه به حوادث پیش آمده در تهران دلاورانه می‌جنگیدند و چهره‌هایی مثل علی مسیو، حاجی علی دوا فروش و حاجی مهدی آقا رشادت فراوانی از خود نشان دادند. شجاع نظام و سایر دشمنان مشروطه امید داشتند با کمک برخی روحانیون حامی سلطنت کار تبریز را هم مانند تهران یکسره کنند، اما سه روز ابتدایی جنگ نشان داد تبریز به سرنوشت تهران دچار نخواهد شد.

 

از طرف دیگر پاخیتانوف کنسول روس هم سعی در میانجی‌گری میان نیرو‌های متخاصم را داشت. در تاریخ ۶ تیر بار دیگر جنگ بالا گرفت و مجاهدان این بار توانستند برتری‌هایی به دست بیاورند و کوی خیابان و مارالان را از چنگ قوای دولتی درآوردند و خانه ملک التجار هم در این میان چپاول شد. روز ۹ تیرماه اینبار این دولتی‌ها بودند که خانه‌های اجلال‌الملک، معین‌الرعایا و امین‌التجار که هر سه از نمایندگان مجلس شورای ملی بودند را تاراج کردند. سپس به بازار تبریز رفتند و سرای آقا را که پُر از کالا‌های تجاری بود غارت کردند. شجاع نظام همه فرش‌های کرمانی که در سرای آقا بود را به مرند فرستاد. روحانیان موافق سلطنت هم مدام اعلام می‌کردند که مجاهدان بابی هستند و تاراج مال آن‌ها حلال است.

 

شجاع نظام میرزا ابوالحسن پزشک را که داروخانه داشت دستگیر و به بهانه بابی بودن اعدام کرد و برای محمد علی شاه نوشت: «طهران - توسط حضرت مستطاب اشرف سپهسالار اعظم وزیر جنگ - به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت قدرت شهریاری ارواح العالمین فداه - میرزا ابوالحسن حکیم نواده میرزا سلمان حکیم رییس و مدرس تمام بابی‌ها بوده، گرفته، دادم تیرباران نمودند - غلام خانه‌زاد شکرالله.»

 

محمدعلی شاه برای غلبه بر مجاهدان دستور داد رحیم خان به تبریز برود. رحیم خان که قبلاً خودش را موافق مشروطه جا زده بود، پسرش را که از مخالفان سرسخت مشروطه بود به تبریز فرستاد و او هم به کشتار و راهزنی در تبریز مشغول شد. فردای آن روز بیوک خان هم از راه کوی خیاوان به تبریز آمد که در هنگام ورودش با نیرو‌های باقرخان درگیر شد که این درگیری ۸۰ کشته به جا گذاشت.

 

بیوک خان به باغ صاحب دیوان در شرق تبریز رفت و به راهزنی و تاراج پرداخت. از هیاهوی ورود بیوک خان میرهاشم استفاده کرد و شروع به تاراج کرد. روز پنج‌شنبه هم بیوک خان باغ‌میشه که از نواحی حامی دولت مرکزی بود را تاراج کرد.

 
 

ورود عین‌الدوله و رحیم خان رهبر مخالفان مشروطه به آذربایجان

در همین ایام محمدعلی شاه محبرالسلطنه که همیشه با مشروطه‌خواهان رابطه خوبی داشت را برکنار کرد و عین الدوله که از مخالفین بنام مشروطه بود را به عنوان والی آذربایجان معرفی کرد و مقتدرالدوله هم نیابت والی آذربایجان را به عهده گرفت.
 
رحیم خان که کار تبریز را کوچک می‌شمرد تلگرامی به تبریز زد و در آن نوشت: «جناب نصرالممالک و ضرغام نظام، با وجود شما محمد قلی ستار و باقر گرفتار نشود، جای تعجب است. حتما گرفتار نمایید، بقیه سوار الان روانه می‌شود، درگاه بیک را روانه نمایید البته سیصد نفر مامور نمایید هر جا باشد حکما و حتما بگیرید منتها ده نفر کشته شود درباره آن‌ها به هیچ‌وجه توسط قبول نکرده، فردا اگر خبر مرده یا زنده آن‌ها به من نرسد تمام خدمات شما ناقص است، در این باب حرف قبول نخواهد کرد. باز هم تاکید می‌کنم به طور سخت اگر یک نفر از سوار به احدی از فقرا و ضعفا متعرض شود مواخذه سخت از شما خواهم نمود.»
 
جنگ تبریز به درازا کشید تا جایی که مقتدرالدوله از خود رحیم خان درخواست کرد به تبریز بیاید و کار را یکسره کند. رحیم خان هم با ابزار و ادوات جنگی که به بهانه مشروطه‌خواه بودن از انجمن گرفت به تبریز آمد و بلافاصله به پشتیبانی مخالفان مشروطه رفت.
 
در زمان رحیم خان هجده روز از جنگ تبریز می‌گذشت و مجاهدان با رهبری ستار خان و باقر خان هم چنان مقاومت می‌کردند. این درست زمانی بود که در تمام ایران مشروطه شکست خورده بود و فقط مجاهدان تبریز بودند که می‌جنگیدند. مردم هم یا به دولتی‌ها گرایش پیدا کرده بودند یا بی‌طرفی پیشه کرده بودند. مردم آذربایجان اقوام روس قفقازی داشتند و این فرصتی به پاخیتانوف داد تا این افراد را به میان مردم بفرستد و به آن‌ها بگوید مبارزه علیه محمد علی شاه فایده ندارد و از مردم بخواهد که با میانجی‌گری دولت روسیه موافقت کنند.
 
با ورود رحیم خان چند از بازرگانان تبریز مانند حاجی حبیب لک، حاجی محمدرضا شکوهی، حاجی ابراهیم صراف و حسن آقا تاجر باشی علیه مجاهدین مشروطه‌خواه شروع به اقدام عملی کردند. حسن آقا تاجر باشی که بسیار دارا بود روضه‌خوانی برپا می‌کرد. وی با ملاحمزه روضه‌خوان یکی از سردستگان کوی خیابان و دیگران به گفتگو نشست که همه تفنگ و ابزار‌های جنگی خود را به رحیم خان بدهند. از طرف دیگر کنسول روسیه هم تلاش می‌کرد با حیله‌گری تفنگ‌ها را از دست مردم بیرون بیاورد. اما چون مردم ترسیده بودند، ستارخان و باقرخان کاری از پیش نبردند و به این وسیله در کار مجاهدان اختلال پیش آمد.
 
در این ایام عملاً رحیم خان همه کاره شهر بود و به همین خاطر روحانیون حامی سلطنت هم اختیار کار‌ها را به او سپرده بودند. انجمن اسلامیه هم با فرستادن پرچم از طریق روحانیون مردم به میان مردم آن‌ها را بالای سردر خانه‌ها نصب می‌کردند تا سرباز متوجه باشند که آن خانه‌ها خودی هستند و جان و اموالشان در امان است.


ورود کنسول روسیه به جنگ تبریز

 
به گزارش رویداد۲۴ جنگ در تبریز هم‌چنان ادامه داشت. نیرو‌های دولتی در تاریخ ۲۴ تیر ۱۲۸۷ زمانی که نتوانستند با گلوله‌باران مجاهدان آنان را از سر راه بردارند امیرخیز را به توپ بستند. ستارخان با تنها بیست نیروی مجاهد در برابر نیرو‌های دولتی مقاومت می‌کرد.
 
پاتخیانوف به ملاقات ستار خان رفت و به او پیشنهاد کرد با قبول پرچم کنسول‌گری روسیه خود را از گزند دولتی‌ها دور نگه دارد و حفظ کند. ستار خان به کنسول روس جواب داد: «جنرال کنسول من می‌خواهم هفت دولت به زیر بیرق ایران بیاید، من زیر بیرق بیگانه نروم.» این پاسخ به شدت برای کنسول روس تعجب‌آور بود چرا که در آن زمان مجاهدان به شدت تحت فشار حملات نیرو‌های انجمن اسلامیه و قوای دولتی بودند اکثر همراهان آن‌ها تسلیم شده بودند و یازده محله از دوازده محله تبریز تسلیم قوای دولتی شده بود و تنها ستار خان و محله امیرخیز در سراسر ایران بود که در برابر فشار دولتیان مقاومت می‌کرد.
 
ستارخان و یارانش در آن زمان تنها نیمی از محله امیرخیز را در اختیار داشتند. مردم هم بیش از گذشته در هراس بودند و پرچم‌های سفید بیشتر از قبل بر سردر خانه‌ها افراشته می‌شد، در چنین شرایطی بود که ستارخان دلاورانه از محله امیرخیز به سمت عالی‌قاپو حرکت کرد و با شلیک گلوله تمام بیرق‌های سفید را به زمین انداخت و همین اقدام او روحیه مردم را احیا کرد، مردم به خیابان‌ها ریخته و شعار زنده باد ستار خان سر دادند.
 
در مدتی که مردم سلاح‌های خود را به زمین گذاشته بودند قوای دولتی به چپاول مردم پرداختند که همین موضوع موجب محبوبیت بیشتر ستار خان شد. ستار خان ارتباط بین امیرخیز و خیاوان را دوباره برقرار کرد و به باقر خان پیشنهاد دو نفری رهبری مجاهدان را برعهده بگیرند.
 
به این ترتیب مردم دوباره و این بار در حمایت مجاهدان مسلط شدند و به قوای دولتی یورش بردند. این یورش باعث شد رحیم خان و حامیان دولتی او به شدت عقب‌نشینی کنند. رحیم خان دوباره نیرو‌های خود را سازماندهی کرد و این بار سواران قره داغ به فرماندهی رحیم خان، ضرغام و حاجی فرامرز خان، سواران مرند به فرماندهی شجاع نظام، سام خان، حاجی موسی خان، و تفنگچیان غارتگر سرخاب، دَوَچی و باغمیشه از چهار طرف به محله‌های امیرخیز و خیاوان حمله کردند.
 
جنگی خونین‌تر از جنگ قبلی شروع شد، هدف نابودی ستار خان و تصرف انجمن حقیقت بود. نیرو‌های مجاهد به شدت تحت فشار قرار گرفته بودند و هر لحظه بیم آن می‌رفت که با تحت فشار قرار گرفتن نیرو‌ها شکست بخورند. با ورود حسین باغبان، اما ورق برگشت و با رسیدن دسته‌های حسین باغبان مجاهدان توانستند نیرو‌های دولتی را عقب بزنند.
 
با مبارزه مجاهدان، نیرو‌های دولتی از خیاوان و امیرخیز به عقب رانده شدند و شکست خوردند. ولادیمیر لنین وقایع تبریز را بررسی می‌کرد درباره آن روز‌ها می‌نویسد: «مبارزه خونین تبریز و موفقیت انقلابیونی که به دفعات ضربه‎های سنگین متحمل شدند، نشان می‎دهد که برنامه‎های شاه که مورد یاری لیاخوف‌های روسی و دیپلمات‌های انگلیسی قرار داشت، با جدی‎ترین مقاومت از پایین روبرو شد.»
 
مجاهدان ضربات سختی به پیکر نیرو‌های روس وارد کردند و توانستند کنترل بخشی از شهر را بر عهده بگیرند. در قسمتی که مجاهدان حاکم بودند آرامش برقرار شد و جلوی چپاول نیرو‌ها گرفته شد. در حالی که در قسمت‌هایی از شهر که نیرو‌های دولتی حاکم بودند ناامنی و چپاول برقرار بود. ستار خان خیلی زود مراکز فرهنگی و انجمن‌ها را احیا کرد و روزنامه نامه ملت برای اطلاع رسانی مجدداً آغاز به کار کرد.

فرستادن نیرو توسط محمدعلی شاه و حمله مجدد به نیرو‌های ستارخان

مردم روستایی که به حرکت ستار خان دل‌گرم شده بودند، سلاح به دست گرفته و به ستار خان پیوستند محمد علی شاه که متوجه شده بود کمک خان‌ها و نیرو‌های فئودال نمی‌تواند مجاهدان را شکست دهد، قشونی مشتمل بر ۶ تا ۷ هزار نفر از سواران و پیادگان ایلات کلهر، بختیاری، کیکاوند و پشتکوه را با ۴ عدد توپ و فرماندهی سپهدار به تبریز اعزام کرد.
 
در همین زمان ۴ واحد سواره نظام با ۸ توپ به فرماندهی عین الدوله به تبریز رسیدند و این دو گروه در باغ ایوان اُردو زدند. عین الدوله به مجاهدان گفت تنها ۴۸ ساعت فرصت دارند تا تسلیم شوند و اسلحه‌های خود را تحویل قورخانه دولتی بدهند. در غیر این صورت هرکس به مبارزه برخیزد تیرباران خواهد شد و تبریز هم با خاک یکسان خواهد شد. اما ستار خان به پشتوانه مردم تبریز این پیشنهاد را رد کرد. جنگ مجدداً آغاز شد و این مجاهدان بودند که ضربه‌های سختی به نیرو‌های دولتی وارد کردند و مردم دَوَچی و سرخاب هم به مجاهدان پیوستند.
 
روزنامه‌های خارجی هم مدام درباره ستار خان مطلب می‌نوشتند و آوازه ایران را در همه عالم فراگیر کرد. روزنامه مرتجع نوومیا درباره انقلابیون تبریز نوشت: «خودسری در تبریز به درجه‎ای بی‎نظیر رسیده است. شهر توسط انقلابیون نیمه وحشی، بحال نیمه ویران درآمده و چپاول گردیده است.»
 
لنین در حمایت از حرکت انقلابی ستار خان و تاثیر آن بر روسیه گفت: «پیروزی انقلابیان در تبریز، موجب وحشت مطبوعات نیمه رسمی در روسیه گردید.»
 
مطبوعات بورژوآزی برای کاهش نفوذ ستار خان او را با گاریبالدی و پوگاچف قیاس می‌کردند. روزنامه وستینک باکو با هدف تخریب ستار خان به او اتهام زد که عضو داشناک بوده است. این در حالی است که ستار خان به عنوان یک ایرانی که تمایلات پُررنگ مذهبی داشت و سرپرست املاک یک فئودال بود هیچ وقت نمی‌توانست عضو حزب داشناک باشد. از طرف دیگر ق. ارژینیکیده که به عنوان یک بلشویک سال‌ها در رشت و اردبیل حضور داشت و حتی با یروم داویدیان جنگیده بود و اطلاعات به بلشویک‌ها می‌فرستاد اشاره‌ای به عضویت ستار خان در این حزب می‌کرد.
 
در حالی که روزنامه‌های دست راستی روسیه ستارخان را کولی و آواره خطاب می‌کردند لنین او را رهبر ارتش انقلابی ایران معرفی می‌کرد. س. آنژیو افسر فرانسوی که از طرف کمیته آسیا- فرانسه به ایران فرستاده شده و از ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۸ تا ۶ اکتبر در تبریز بوده، می‎نویسد: «ستار خان بر من چونان مردی تأثیر نهاد که مرگ را برای خود برگزیده بود. همواره نمی‎توان به چنین حرکتی با چنین نیرویی بزرگ برخورد کرد. او قلب دفاع تبریز بود. همه‎ی کار‌ها را ستارخان انجام می‎داد.»
 
در همین ایام ستارخان توانست کنترل تبریز را برعهده بگیرد و آرامش و نظم را در این شهر برقرار کند. پوخیتانوف در تلگرافی می‌نویسد: «ستار خان جلوی چپاول را گرفته است، حرکت، تاکتیک و فعالیت او، موجب افزایش رغبت و اعتماد مردم شده است.»
 
در این دوره انجمن ایالتی آذربایجان با شرکت ستار خان و باقر خان برگزار شد. ستار خان به عنوان سرفرمانده قشون انقلابی و باقرخان معاون او برگزیده شد. به علت قهرمانی‌های فوق العاده‎ی آن‌ها در نبرد با قشون شاه و نیرو‌های ارتجاع، به ستارخان لقب «سردار ملی» و باقرخان «سالار ملی» داده شد.
 
شورای نظامی (اتاق نظام) به ریاست ستارخان و باقرخان به وجود آمد و آمادگی جنگی و دفاع از شهر به این شورا سپرده شد. علاوه بر این کمیته‎ی رهبری برای اداره‎ی ایالت به وجود آمد که انجمن نیز باید تابع آن می‎بود. ستار خان بعد از آرام شدن تبریز طی تلگرافی به محمدعلی شاه خواستار برپایی مشروطه بر اساس مجلس اول، تعیین مخبر السلطنه به عنوان والی آذربایجان و اعلام عفو عمومی برای شرکت کنندگان در فعالیت‌های انقلابی مشروطه شد.

ستارخان بعد از سقوط محمد علی شاه تا زمان مرگ

بعد از سقوط محمد علی شاه و استقرار دولت مشروطه ستارخان به دعوت آیت الله محمدکاظم خراسانی به تهران آمد. برخی از مورخان اعتقاد دارند هدف از دعوت ستار خان به تهران خلع سلاح او و همراهان او بوده است. هنگام عزیمت به تهران و در بین راه در شهر‌های میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد آزادی‌خواه ضد استبداد، به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال شتافتند و در طول مسیر چادر‌های پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرت‌های زیبا و قالی‌های گران‌قیمت و چلچراغ‌های رنگارنگ گستردند.
 
در سرتاسر خیابان‌های ورودی شهر، تابلو‌های زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده می‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستار خان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانی‌های مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رهسپار شد. اما به دلیل کمبود جا و تعدد همراهان سرانجام تصمیم بر این شد که ستارخان و همراهانش را در محل باغ اتابک (سفارت فعلی روسیه) جا بدهند.
 
یاران باقر خان هم در محل عشرت آباد سکنی گزیدند. پس از چند روزی که نیرو‌های هر دو طرف در محل‌های تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستار خان و خود او می‌بایست سلاح‌های خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود. اما این قانون مورد مخالفت ستار خان و باقر خان و همراهان آن‌ها قرار گرفت و این مخالفت موجب هراس دولت مشروطه شد و سردار اسعد بختیاری به ستار خان پیام داد: «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.»
 
با پیروزی مشروطه‌خواهان، مهدی قلی خان هدایت به عنوان مشروطه خواه والی آذربایجان شد و در بدو ورود به تبریز با مشکلاتی درگیر بود. او درباره بحران‌های آذربایجان می‌نویسد: «ستار خان و باقر خان از زد و خورد با قوای دولت، یکی به عنوان کدخدای محله امیرخیز و دیگری به عنوان کدخدای محله خیابان نام و شهرتی برای خود تحصیل کرده و هرکدام دارای اصحاب و پیروانی شده‌اند که اکنون همان پیروان به جان مردم افتاده‌اند، به حواله شخصی مالیات وصول می‌کنند و اتباع خود را به خانه‌های متمولین می‌فرستند و از آن‌ها به زور پول می‌گیرند و اسباب زحمت می‌شوند. عده کثیری از اهالی شهر برای اینکه از مزاحمت مأموران این دو نفر در امان باشند در اطراف قنسولگری روسیه خانه اجاره کرده‌اند و متحصن‌اند. نخستین وظیفه من (بعنوان والی مشروطه‌خواه) استقرار امنیت در شهر است.»
 
بعد از این‌که ستار خان و باقر خان به مخالفت با دستور دولت مشروطه پرداختند یپرم خان ارمنی از طرف دولت مشروطه مامور شد به تبریز برود و مجاهدان تبریز را خلع سلاح کند. سرانجام درگیری بین قوای مشروطه و مجاهدان تبریز درگرفت و طی ۴ ساعت ۳۰۰ نفر کشته شدند. ستار خان در حالی که برای ادامه جنگ راه پشت بام را در پیش گرفته بود دو پایش تیر خورد. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صمصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند.
 
بعد از این وقایع ستار خان در تهران خانه نشین شد و به علت مخالفت با دولت مشروطه منزوی بود. در حالی که با معالجه پزشکان زخم پایش تا حدی بهبود یافته بود بعد از چهار سال در ۲۵ آبان ۱۲۹۳ درگذشت و در باغ طوطی کنار حرم حضرت شاه عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
 
 

چرا قیام و مقاومت ستار خان مهم بود؟

 
 
ستارخان و مقاومت او دو ویژگی مهم و حیاتی داشت: اول اینکه در حالی که مشروطه شکست خورده بود، او خون تازه‌ای به جنبش تزریق کرد و پایداری را دوباره آغاز کرد. دوم این‌که او فقط انقلاب مشروطیت ایران را نجات نداد، بلکه انقلابی که مادر انقلاب‌های مشابه خودش در آسیا و شمال آفریقا بود را نجات داد. در حقیقت پس از پیروزی انقلاب مشروطیت ایران بود که شیشه عمر فئودالیسم در آسیا شکست. ستار خان راهگشای بزرگترین انقلاب دموکراتیک شرق بود. این مهم وقتی بیشتر آشکار می‌شود که بدانیم سقوط فئودالیسم در چین ۶ سال بعد یعنی در سال ۱۹۱۲ محقق شد.
 
به گزارش رویداد۲۴ انقلاب دموکراتیک روسیه ۱۱سال بعد یعنی در ۱۹۱۷ پیروز و منجر به سقوط تزاریسم شد. انقلاب ترک‌ها و سقوط نظم کهن عثمانی حدود ۱۷سال بعد یعنی در سال ۱۹۲۳ به‌وقوع پیوست. همین موضوع نشان می‌دهد که ستارخان یک نیروی الهام‌بخش برای تمامی انقلابیون شرق بوده است. به همین خاطر هم بود که ستار خان در بین تمامی ملت‌های مشرق زمین هوادار داشت. از هند تا روسیه نام او عالمگیر شد و به عنوان اولین مبارز انقلاب ضد استبدادی شناخته شد. مبارزات ستار خان و حماسه امیرخیز اجازه نداد ایران در آن مقطع تاریخی به ورطه دیکتاتوری بیفتد. ستارخان به عنوان یک وطن‌پرست و ایران دوست واقعی حامی آزادی با مقاومت دلیرانه خود به مردم ایران آزادی و حکومت قانون را هدیه کرد. هر چند که با ظهور استبداد رضاخانی آرمان‌های این سردار بزرگ ایرانی هم به دست فراموشی سپرده شد.  

آلبوم تصاویر ستارخان


 
 
 
 
 
 
 
 
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
amir
۱۱:۳۹ - ۱۳۹۹/۱۱/۱۴
دلیل امتناع ستار خان سردار ملی از خلع سلاح تجربه نفوذی ها در مشرطه خواهان تبریز و دیگر ولایات بود که در عمل به چشم همگان آمد و شد
نظرات شما