رویداد۲۴ او «مردی بود که که در خارج از فصل متولد شده بود و همه چیزش با همه فرق داشت و به اجدادش یعنی تاتارهایی که از استپهای روسیه به آسیای صغیر آمده بودند، شبیهتر از ترکهای امروزی بود.» این جمله را یکی از نویسندگان سرنوشت آتاتورک در رابطه با او نوشته است. مردی که تمام ویژگیهای یک دیکتاتور سنتی را با همه جسارت هایش یدک میکشید.
میتوانست اسکندر یا چنگیز باشد، اما سرنوشت به او مجال چنین خودنمایی را نداده بود، به جای آن از میان خاکسترهای یک امپراتوری شکست خورده و فروپاشیده سربرآورد و توانست کشوری جدید از مردهریگ آن پدید آورد که نشانههای شکست را از پیشانی خود پاک کرد و در منطقهای که تماما جنگ و شکست و زوال بود، به سوی دورانی از ثبات و پیشرفت حرکت کند.
در آرزوی سربازی
جسارت مصطفی یک اتفاق نبود. او فرزند چهارم علیرضا و زبیده خانم بود که در سال ۱۸۸۱ در یکی از محلههای ترک نشین «بندر سالونیک» به دنیا آمد. مصطفی در زمان تولد تنها فرزند این خانواده بود چرا که سه فرزند دیگر آنها همگی پیش از تولد مصطفی از دنیا رفته بودند.
البته در سالهای بعد او صاحب دو خواهر به نامهای مقبوله و ناجیه شد. پدرش در آغاز یک کارمند ساده گمرک بود، اما مدتی بعد به تجارت روی آورد، اما به زودی ورشکست شد و در سال ۱۸۸۸ زمانی که مصطفی تنها ۷ سال داشت، از دنیا رفت. این کودک که اکنون تحت سرپرستی مادرش زندگی میکرد، تنها یک آرزو در دل داشت، او میخواست سرباز شود. موضوعی که زبیده خانم هیچ برای تنها پسرش نمیپسندید.
عزیمت به سیاست
این زمان در داخل ترکیه یکی از تأثیرگذارترین چهرههای روشنفکری «نامق کمال» بود که نوشتههای میهن دوستانه او به صورت مخفیانه در دانشگاهها دست به دست میشد و مصطفی کمال نیز شیفته عقاید او شد. در اندک زمانی پس از فارغ التحصیلی به دلیل فعالیتهای سیاسی ضد سلطنت بازداشت شد و پس از چند ماه حبس با حمایت مدیر مدرسه سابقش توانست آزاد شود. در این هنگام در ارتش نیز جای چندانی برای یک افسر منتقد وجود نداشت و نمیتوانست مراتب ترقی را در این سیستم به خوبی طی کند.
به زودی او را به دمشق فرستادند که در مقایسه با دیگر افسران هم رتبه او نوعی تنزل محسوب میشد. در این زمان او دست به کار فعالیت سیاسی شد و گروه مخفی «وطن و حریت» را تأسیس کرد.
گروهی که با قدرت گیری روزافزون جمعیت اتحاد و ترقی که به وسیله «ترکان جوان» پایه گذاری شده بود، در حاشیه قرار گرفت و مصطفی کمال ترجیح داد با توجه به شباهتهای میان اهداف و خط مشی این گروه ها، «وظن و حریت» را منحل و به اتحاد و ترقی بپیوندد.
در این مقطع مصطفی کمال علیه سلطنت عبدالحمید با «ترکان جوان» همدست شد و در ساقط شدن سلطان در قدرت همکاری کرد، اما به دلیل سیاستهای این جمعیت در نزدیکی به آلمان و انتقادات وی به این سیاست از یک سو و مخالفت «انور پاشا» رهبر اتحاد و ترقی از سوی دیگر، نتوانست راهی به محافل خصوصی ترکان جوان پیدا کند. اخلاق منتقدانه او سبب شد ترکان جوان نیز در رابطه با مصطفی کمال همان سیاست پیشین را در پی گرفته و وی را با مأموریتهای مختلف از مرکز قدرت دور نگاه دارند.
زمانی که جنگ جهانی اول آغاز شد با درخواست بازگشت مصطفی کمال به کشور موافقت نشد. به نظر میرسید انور پاشا خوی جاه طلب مصطفی کمال را دریافته بود و بیهوده نبود که حتی از ارتقای او در سیستم نظامی نیز جلوگیری میکرد با این همه مصطفی کمال توانست در محل مأموریتش درخشان ظاهر شود و در حالی که انگلیس و فرانسه به تنگه داردانل حمله کرده بودند، وی با تمام قوا در جنگی یکساله که به تلفات شمار زیادی از نیروهایش انجامید، به آنها اجازه عبور از تنگه را نداد.
موضوع دیگری که به زودی نام مصطفی کمال را بیش از گذشته در صحنه داخلی کشور مطرح کرد، تلاش او در نواحی آناتولی برای مقابله با روسها و آزادسازی شماری از مناطق از چنگ آنها بود. به علاوه مشکل دیگری که در این زمان عثمانی به شدت به آن دست به گریبان بود، حملات یونانیها بود که حتی در یک مورد به تصرف ازمیر نیز منجر شد، اما افسر جوانی که سالهای زندگی خود را در دانشکدههای نظامی سپری کرده بود، اصول رزم را برای مقابله و بیرون راندن آنها به خوبی میدانست و موفقیتهای پی درپی او در دفاع از کشور نام او را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت.
رضا خان در کنار آتاتورک
هر چه مصطفی کمال پیروزتر میشد، انور پاشا بیشتر میکوشید او را به حاشیه بفرستد. در این زمان اعراب ساکن در امپراتوری عثمانی سر به شورش گذاشته بودند و مأموریت پیاپی مصطفی کمال مقابله با این شورشها بود. سیاستهای انور پاشا در حمایت از آلمانها در طول جنگ مورد تأیید او نبود و تلاش میکرد تا رهبران عثمانی با صلحی جداگانه از این جنگ خارج شوند. امری که در نهایت میسر نشد و با شکست آلمان در جنگ، طومار امپراتوری عثمانی در هم پیچیده شد. این شکست البته راه مصطفی کمال را برای تبدیل شدن به شخص اول در کشور جدید هموار کرد.
پیروز معاهده سور
در شرایط پس از جنگ، مصطفی کمال با توجه به آموزههای ملی گرایانهای که برای سالها انباشت کرده بود، اکنون تمام تلاش خود را به یکپارچه کردن نیروهای ملی معطوف کرده بود. این اقدام ابتدا در آناتولی - جایی که محل خدمت او بود - آغاز شد و کوشید از طریق ارتباط با مرکز قدرت این وضعیت را تثبیت کند.
به زوردی افسر ناراضی سابق به عنوان رهبر جنبش ملی مقاومت شناخته شد و با بیانیهها و تلگرامهای مختلف کوشید این جنبش را به خواستی همگانی مبدل کند. این تلاش به زودی قرین توفیق شد و بسیاری از کادرهای جمعیت اتحاد و ترقی و افسران عثمانی که هنوز در استانبول حضور داشتند به این رهبر جدید و تازه نفس پیوستند.
با برگزاری انتخابات شخصیتهای اصلی جنبش ملی و مصطفی کمال به نمایندگی مجلس انتخاب شد، اما حضور آنها در سیاست به پیشرویهای ارتش متفقین پایان نداده بود. در سال ۱۹۲۰ نیروهای متفقین بخشهای بسیاری از استانبول را اشغال کردند و در پی این اتفاق مجلس منحل شد. این آخرین مجلسی بود که تحت حکومت امپراتوری عثمانی شکل گرفت.
انحلال آن اگرچه به بدنه جنبش ملی که به تازگی در حال قدرتیابی بودند، ضربه وارد کرد، اما فرصتی استثنایی در اختیار مصطفی کمال قرارداد تا استانبول اشغال شده و در چنگ قدرتهای خارجی را رها کند و با اعلام بی ثمر بودن فعالیت در پایتخت جنگ زده، بار دیگر راه آناتولی را در پیش بگیرد و تنها یک روز بعد دستور تشکیل مجلس ملی را در آن منطقه صادر کند.
این مجلس در آنکارا افتتاح شد و کار حکومت داری ترکیه از این ناحیه پی گرفته شد. مجلس عمدتا شامل هواداران مصطفی کمال بود و درون خود دولتی تشکیل داد و به این ترتیب دیگر حکومتی را که در استانبول بر سریر قدرت بود به رسمیت نشناخت.
در استانبول محاکمهای برای کسانی که با مصطفی کمال در این جریان همدستی کرده بودند به صورت غیابی برگزار شد و دستور اعدام چندین تن از جمله خود مصطفی کمال صادر شد و حتی به این منظور فتوایی نیز گرفته شد. در این مقطع وضعیت بسیار پیچیده بود. از یک سو تشکیلات جدید که خود را «حکومت مجلس بزرگ ملی ترکیه» نامیده بود، قدرت اعمال نفوذ سراسری نداشت و از سوی دیگر مشروعیت حکومت استانبول به جهت آنکه زیر سلطه بیگانگان قرار داشت از میان رفته بود.
راهکار مصطفی کمال برای خروج از این شرایط، تلاش برای همراه کردن کادرهای باقی مانده از اتحاد و ترقی و جلب توجه و رضایت مردم بود. وی دریافته بود که مردم در این مقطع هنوز بیش از آن که پروای وطن داشته باشند، دغدغه دین اسلام را دارند. امری که با حضور نیروهای بیگانه مناسبتی نداشت.
به این ترتیب او جنبش رهایی بخش ملی را پیکاری در راه دین دانست که هدف آن نجات خلیفه از چنگال نیروهای بیگانه بود. همچنین تلاش کرد در اطراف دستگاه حکومت جدید مفتیانی را جمع کند تا توجیه کننده سیاستهای او باشند.
آتاتورک در کنار همسرش
در این میان آن چه دست بالا را در اختیار مصطفی کمال قرارداد، پذیرش معاهده سور بود. معاهدهای که طی آن سرزمینهای عرب امپراتوری عثمانی جدا شد و قیمومیت آن به انگلستان و فرانسه سپرده شد. همچنین در حالی که مصطفی کمال و نیروهایش سالها برای دفاع از مناطقی مانند ازمیر تلاش کرده بودند، این نواحی نیز به یونان سپرده شد و قرار شده بود در آناتولی شرقی، دولت ارمنی مستقل تأسیس شود. همچنین تنگههای بسفر و داردانل بین المللی شده و سرزمینهای اطراف آن غیرنظامی اعلام شد. همچنین نواحی کردنشین شمال موصل با شرط خودمختاری در محدوده امپراطوری عثمانی باقی ماند و حق آن برای تقاضای استقلال به جامعه ملل به رسمیت شناخته شد.
چنین وضعیتی یک خفت تمام عیار برای مردم و فعالیت سیاسی و نظامی در عثمانی محسوب میشد و نتیجه آن شد که حتی بسیاری از هواداران سابق سلطان نتوانستند چنین مماشاتی را از سوی وی تحمل کنند و در جستجوی شخصی قدرتمند که کشور را در این وضعیت نجات دهد به مصطفی کمال پیوستند.
این همه در شرایطی روی میداد که در صحنه بین المللی دولتهای خارجی چندانی نبودند که حاضر به حمایت از حکومت تازه تأسیس آتاتورک بشوند. تنها شوروی بود که به جهت اختلافات دیرینه با یونان و ترس از توسعه طلبیهای آتی آن کشور در سایه حمایت انگلستان، از آتاتورک حمایت کرد. به این ترتیب مصطفی کمال کوشید از این دریچه کوچک بهره برداری کند و مذاکرات برای دریافت کمکها از شوروی را آغاز کرد که به ثمر نشست.
پدر ترکیه
چرخش استراتژیک کمال به سوی چپ موثر واقع شد و کشورهای غربی را در رابطه با توسعه نفوذ کمونیسم به وحشت انداخت. این بازی دوگانه سرانجام سبب شد مصطفى کمال دست بالا را به دست آورد و به ویژه پیروزی در جنگ با یونان و بازپس گیری ازمیر او را به اوج محبوبیت در صحنه داخلی رسانید و کار او را در الغای سلطنت تسریع کرد. البته این امر به آسانی میسر نبود.
سلطان شکست خورده بود، معاهدهای خفت بار را پذیرفت و بخشهای عمدهای از خاک کشور را از دست داده بود، اما همچنان نام خود را از دست نداده بود و به علاوه هنوز هم در داخل کسانی بودند که یا از حب وی و یا از بغض مصطفی کمال از او طرفداری کنند.
در این میان بار دیگر دخالت خارجی به سود مصطفی کمال عمل کرد و در حالی که حکومت آنکارا جایگاه خود را در کشور پیدا کرده بود، حکومت استانبول برای شرکت در کنفرانس صلح لوزان دعوت شد. امری که خشم بسیاری را برانگیخت و این فرصت را در اختیار مصطفی کمال قرار داد که با دوگانه کردن سلطنت و خلافت، اینگونه وانمود کند که اگرچه سلطنت به پایان میرسد، ولی همچنان کسی از خاندان عثمانی به عنوان خلیفه به این نهاد ادامه خواهد داد.
به این ترتیب مجلس قانع شد که سلطنت عثمانی ملغی شود. این امر هیچ واکنشی را در مقاومت نه در بین مردم و نه در بدنه قدرت به وجود نیاورد و سلطان محمد ششم که اوضاع را آشفته میدید از راه دریا و به کمک انگلیسیها فرار کرد. چندی بعد مجلس بزرگ ملی منحل شد و انتخابات جدید برگزار شد.
مصطفی کمال به منظور پیشبرد اهداف خود، «حزب جمهوریخواه خلق» را تأسیس و تلاش کرد تا در ترکیه حکومت جمهوری اعلام کند. این ایده سرانجام عملیاتی شد و در ۲۸ اکتبر ۱۹۲۳ در ترکیه اعلام جمهوری شد و مصطفی کمال به عنوان رئیس جمهور این کشور تا پایان عمرش یعنی سال ۱۹۳۸ در این سمت باقی ماند.
اویونیفورم نظامی را از تن درآورد و از یاران نظامی اش هم خواست که در هیأتی غیرنظامی بر کرسیهای جمهوری تکیه بزنند. هرچند این امر نتوانست دیرپا باشد و بعد از مرگ او نیروهای نظامی به بهانه حمایت از «عصمت اینونو» جانشین و همکار آتاتورک بر گستره مداخلات خود در سیاست افزودند. مصطفی کمال در ۱۹۳۴ نام خانوادگی خود را به «آتاتورک» یعنی پدر ترکها تغییر داد.
او ترکیه را از میانه زبانههای آتش جنگ جهانی اول بیرون کشیده بود و بعد از آن کشوری را تأسیس کرد که اگر چه توانست نسبت به دیگر کشورهای منطقه مسیر ترقی را طی کند، اما این ترقی و تجدد سراسر آمرانه و مبتنی بر اصلاحاتی بود که از بالا صورت گرفت.
منابع
۱) نادر انتخابی، دین، دولت و تجدد در ترکیه انتشارات هرمس، ۱۳۹۲.
۲) نادر انتخابی، تأسیونالیسم و تجدد در ایران و ترکیه، نشر نگاره آفتاب، ۱۳۹۰.
۳) تورج اتابکی، دولت و فرودستان، ترجمه آرش عزیزی، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۰.
۴) نوئل باریر، فرمانروایان شاخ زرین، ترجمه هوشنگ مهدوی، نشر قطره، ۱۳۸۲.
۵) استانفورد جی شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان زاده، انتشارات آستان قدس، ۱۳۷۰.
۶) تورج اتابکی، «کمالیسم مرد زنده باد کمالیسم»، فصلنامه گفتگو، شماره ۵۹،
۱۳۹۰.
منبع: روزنامه سازندگی