رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «تنها راه حفظ وحدت ملّی و حقوق فردی، ترک استبداد، احترام به قانون اساسی، رعایتِ اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، لغو نظام تک حزبی، دادنِ آزادی مطبوعات و اجتماع، آزادی زندانیان سیاسی، دادن اجازۀ بازگشت به تبعیدیها و برقرای حکومتی برخوردار از اعتماد عمومی و مراعات کنندۀ قانون اساسی است.» نامه سرگشاده کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار به محمدرضا شاه پهلوی
کریم سنجابی یکی از چهرههای شاخص و رجال تاثیرگذار در سیاست ایران است. سنجابی که در کرمانشاه و در یک خانواده ایلیاتی از ایل سنجابی به دنیا آمد و بعد از تحصیل در فرانسه و بازگشت به ایران با بنیانگذاری حزب میهن وارد عرصه سیاست شد. بعدها به حزب ایران پیوست و همراه با دکتر محمد مصدق در تحصن در اعتراض به انتخابات مجلس شانزدهم در دربار اعتراض کرد و بعد از اینکه مدرس قدرت را در دست گرفت وزیر فرهنگ کابینه او شد.
سنجابی یکی از قضات پرونده نفت ایران در دادگاه بینالمللی بود و بعد از سقوط مصدق ۱۹ ماه مخفیانه زندگی کرد تا اینکه دوباره و از سال ۱۳۴۰ با تشکیل جبهه ملی دوم به عرصه سیاست بازگشت.
در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی یکی از چهرههای اثرگذار در سیاست ایران بود. او که برای مذاکره با آیتالله خمینی به نوفل لوشاتو رفته بود، بیانیه سه مادهای را امضاء کرد که بعدها توسط برخی از دوستانش مثل شاپور بختیار مورد انتقاد قرارگرفت. این بیانیه رسماً اعلام میکرد که جبهه ملی به صف حامیان آیتالله خمینی پیوسته است.
سنجابی پس از پیروزی انقلاب در کابینه بازرگان وزیر خارجه شد که پس از ۵۵ روز استعفا کرد. بعد از خروج از وزارت خارجه، جبهه ملی چهارم را پایهگذاری کرد که بعد از مدتی به خاطر مواضع سکولار مقابل نظام سیاسی موجود قرار گرفت. این مسئله موجب شد که سنجابی از ایران خارج شود و به سانفرانسیسکو آمریکا برود.
سنجابی سرانجام در سال ۱۳۷۴ در سن ۹۰ سالگی در آمریکا درگذشت. او سه پسر و یک دختر دارد که حاصل ازدواجش با فخرالملوک اردلان خواهر علی اردلان است.
کریم سنجابی در سال ۱۲۸۳ دو سال مانده به امضای فرمان مشروطه در کرمانشاه و در اوج بحرانهای جنگ جهانی اول به دنیا آمد. این بحرانها دامن ایلی که او در آن متولد شده بود را هم گرفته بود.
ایل سنجابی یکی از ایلات مهم ایران است که در نواحی غربی ایران که در نوار مرزی ایران و عثمانی حضور داشتند. در سالهای جنگ جهانی اول و در حوادث غرب ایران و با نقض بیطرفی دولت ایران از سوی عثمانی و عبور آن کشور از مرزهای غربی و شمالغربی و هجوم متقابل نیروهای روس انگلیس به بهانه برخورد با نیروهای عثمانی در نواحی غربی ایران و به خصوص محل زندگی ایل سنجابی بدل به محلی برای منازعه و زد و خورد این نیروهای سیاسی شد.
سنجابی در این ایام سیزده ساله بود و دوره متوسطه را به پایان رسانده بود. تا پیش از آن توانسته بود حساب و هندسه را نزد سلیمان میرزا اسکندری و سایر علوم را نزد آقا میرزا طاهر تنکابنی فرا بگیرد. سنجابی در سال ۱۳۰۰ و در سن هفده سالگی به تهران آمد و در مدرسه عالی علوم سیاسی ثبتنام کرد. پس از موفقیت در کسب دیپلم عالی در سال ۱۳۰۷ با اولین گروه محصلان اعزامی به اروپا عازم پاریس شد. در پاریس با ارائه پایاننامه خود با عنوان «اصلاحات کشاورزی و کشاورزان در ایران» موفق به دریافت دکترای دولتی خود در رشته حقوق عمومی از دانشگاه پاریس شد.
به گزارش رویداد۲۴ سنجابی پس از بازگشت از پاریس در سال ۱۳۱۳ به سمت دانشیار دانشکده حقوق دانشگاه حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران انتخاب شد و در این دانشگاه حقوق اداری درس میداد پس از پنج سال به درجه استاد تمامی رسید و به استخدام اداره فرهنگ درآمد. او بعدها به ریاست دانشگاه تهران هم رسید.
با سقوط رضا شاه در سال ۱۳۲۰ و روی کارآمدن محمدرضا شاه پهلوی به علت عدم آشنایی شاه جوان با لوازم تشکیل یک حکومت پادشاهی مقتدر دورهای از آزادیهای سیاسی در ایران به وجود آمد که در تاریخ ایران کمنظیر است. این دوره که تا سال ۱۳۳۲ و کودتای ۲۸ مرداد ادامه داشت را میتوان دوره طلایی احزاب در ایران هم دانست. به دلیل به وجود آمدن فضای باز سیاسی گروههای مختلف اعم از چپگرایان و ملیگراها توانستند احزاب خودشان را تاسیس کنند.
سنجابی در همین دوره وارد فضای سیاسی ایران شد؛ در دوره گشایشی که به علت سقوط رضا شاه پهلوی فضای لازم برای گرایشهای سیاسی مختلف ایجاد شده بود. سنجابی که از همان ایام گرایشهای ملیگرایانه داشت همراه مهدی آذر حزب کوچک میهن را تاسیس کرد. حزبی که بعدها دو با ائتلاف با حزب میهنپرستان و حزب آزاد حزب ایران را تشکیل دادند.
حزب ایران را میتوان هسته اولیه جبهه ملی دانست. از دل این حزب بود که جبهه ملی اول، دوم و چهارم شکل گرفت. تشکیل جبهه ملی ایران، اما به سال ۱۳۲۸ باز میگردد. با پایان مجلس پانزدهم و تعیین تکلیف نفت جنوب به مجلس شانزدهم کشیده شد. به همین خاطر این دوره مجلس از اهمیت خاصی برخوردار شد.
در حین برگزاری انتخابات برخی از چهرههای ملی متوجه شدند در انتخابات دارد تقلب گستردهای صورت میگیرد. به همین خاطر تصمیم گرفتند در دربار تحصن کرده و به روند برگزاری انتخابات اعتراض کنند. کریم سنجابی یکی از متحصنین بود. دیگر چهرههای سرشناسی که در دربار تحصن کردند، عباس خلیلی مدیر روزنامه اقدام، ابوالحسن عمیدی نوری مدیر روزنامه داد، حسین فاطمی مدیر روزنامه باختر امروز، احمد ملکی مدیر روزنامه ستاره، جلالی نایینی مدیر روزنامه کشور، حسین مکی، سید علی شایگان، آیتالله غروی و ارسلان خلعتبری بودند. این اولین نقطه عطف زندگی کریم سنجابی بود.
درخواست متحصنین دو چیز بود: اول الغای انتخابات فاسد کشور و دوم تعیین دولتی بیطرف که انتخابات را در کمال آزادی برگزار کند. دربار و دولت البته در گام اول به این اعتراض توجهی نشان ندادند و به اقدامات خود ادامه دادند؛ بنابراین متحصنین دست به اعتصاب غذا دادند. این اقدام ملیگرایان متحصن در رویه دولت و دربار تغییر ایجاد کرد و شاه و دولت نامهای با دستخط وزیر دربار به آنان داد که در آن به برگزاری انتخابات آزاد تاکید شده بود.
متحصنین بعد از این نامه دست خطی به امضای دکتر مصدق به وزیر دربار عبدالحسین هژیر دادند: «اکنون که درخواست ما مورد توجه و عطوفت قرار گرفت، به تحصن خاتمه میدهیم. سعادت مملکت را همیشه خواهانیم.»
متحصنین بعد از پایان بستنشینی بیانیهای منتشر کردند: «موضوعی که بیش از همه، ملیون ایران را نگران ساخته، نتیجهای است که میخواهند از فساد و دستگاه ما بگیرند.»
بعد از پایان بست نشینی متحصنین در خانه مصدق جمع شدند و تصمیمی گرفتند که بر سرنوشت سیاسی ایران تاثیر گذاشت و آن تشکیل جبهه ملی ایران بود. کریم سنجابی یکی از موسسین اولیه و اصلی جبهه ملی بود. بعد از تکرار انتخابات مجلس هشت نفر از اعضای جبهه ملی وارد مجلس شانزدهم شدند و توانستند فراکسیون نهضت ملی را تاسیس کنند. همین گروه توانستند بعد از ترور سپهبد حاجعلی رزمآرا شرایط برای ملی کردن صنعت نفت مهیا کنند و لایحه ملی کردن نفت را در اسفند ۱۳۲۹ به تصویب مجلس برسانند.
در ۹ اردیبهشت ۱۳۳۰ مصدق زمام امور اجرایی کشور را هم به دست گرفت و مجری قانون ملی کردن صنعت نفت شد. انتخاب مصدق به عنوان نخست وزیری دومین فراز زندگی کریم سنجابی را رقم زد.
یکی از اولین اتفاقاتی که بعد از روی کار آمدن مصدق به وقوع پیوست، ماجرای شکایت دولت انگلستان مبنی بر اقدامات تأمینی علیه دولت ایران بود. دولت انگلستان این شکایت را علیه ایران در دادگاه لاهه مطرح کرد. به همین منظور دولت ایران ضمن اعلام عدم صلاحیت دیوان بینالمللی دادگستری لاهه پاسخی به دادخواست دولت بریتانیا تهیه و به دادگاه تسلیم کرد.
هیأت اعزامی ایران که حامل این پاسخ بود، مأموریت داشت بدون شرکت در جلسه عمومی دادگاه پاسخ ایران را به استحضار قضات دادگاه برساند. سرانجام دیوان لاهه در ۱۵تیر قرار موقت تأمینی را که به سود بریتانیا بود صادر کرد. به موجب این قرار، طرفین ملزم بودند تا اعلام تصمیم نهایی دادگاه از هرگونه اقدامی که به حقوق طرف مقابل لطمه وارد آورد خودداری کنند.
سرانجام جلسه رسیدگی به شکایت انگلستان علیه ایران در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۳۱ برابر ۹ ژوئن ۱۹۵۲ برگزار شد. کریم سنجابی به همراه مهندس کاظم حسیبی، اللهیارصالح، مظفر بقایی، دکتر محمد حسین علی آبادی، حسن صدر، عبدالحسین دانشپور و عیسی سپهبدی که بعدها علی شایگان هم به آنها اضافه شد اعضای همراه کننده دکتر مصدق بودند که یک وکیل بینالمللی بلژیکی بنام هانری رولن آنها را همراهی میکرد.
کریم سنجابی که قاضی اختصاصی ایران در این جلسات بود توانست در یک رقابت حقوقی با راهنمایی رولن بلژیکی دولت انگلستان را شکست دهد. سنجابی در دوران زمامداری دکتر مصدق مدت کوتاهی به عنوان وزیر فرهنگ انتخاب شد و به فعالیت مشغول شد. اما بعد از مدت کوتاهی برای اینکه مجلس از یاران مصدق خالی نباشد از وزارت فرهنگ استعفا کرد و به عنوان نماینده مردم کرمانشاه به مجلس رفت.
کریم سنجابی نماینده مجلس بود که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ داد و مصدق طی این کودتا از قدرت برکنار شد. کنار رفتن مصدق از قدرت باعث شد سنجابی که همیشه یکی از یاران نزدیک او بود و به نوعی در حلقه اول یاران مصدق جای میگرفت مجبور به ۱۹ ماه زندگی مخفی شود. در نهایت و بعد از ۱۹ ماه زندگی مخفی به خاطر موفقیتهای بینالمللی حقوقی و با حمایت حشمتالدوله والاتبار زندگی مخفی را ترک گفت و به دانشگاه بازگشت و تا سال ۱۳۳۸ فعالیت سیاسی نداشت. از سال ۱۳۴۰ و آغاز به کار جبهه ملی دوم بود که کریم سنجابی به فعالیت سیاسی بازگشت.
دکتر محمد مصدق، دکتر کریم سنجابی و سایر اعضای جبهه ملی در تحصن مقابل کاخ مرمر
به گزارش رویداد۲۴ دولت شاه تا سال ۱۳۳۹ برپایه استبداد کشور را اداره کرد. اما از اواخر دهه سی ضعفهای رژیم پهلوی بیشتر از قبل خود را نشان داد. از یک طرف نظام ارباب و رعیتی کشش این را نداشت که سیستم را به لحاظ اقتصادی همراهی کند و از طرف دیگر میلیونها دلار کمک آمریکا پس از ایام کودتا به جای اینکه صرف توسعه و آبادانی کشور شود، صرف رشد و گسترش نهادهای امنیتی شد. مجموع این عوامل در کنار روی کار آمدن کندی دموکرات که از وضعیت حقوق بشر و آزادیهای مدنی در ایران ناراضی بود باعث شد شاه اندکی مجبور به عقب نشینی شود و فضا را برای برخی گروههای اپوزوی سیون مثل جبهه ملی تا حدودی مهیا کند. جبهه ملی دوم در چنین فضایی آغاز به کار کرد و سنجابی در چنین محیطی به فضای سیاسی ایران برگشت. در این دوره با فشار کندی شاه مجبور شد از چهرهای همچون علی امینی که نزدیکی زیادی با جبهه ملی داشت به عنوان نخست وزیر استفاده کند.
جبهه ملی البته نتوانست از فرصت به وجود آمده استفاده لازم را ببرد و از این فرصت تاریخی برای به دست آوردن قدرت استفاده کند. بسیاری از مورخان عقیده دارند هیچکدام از نیروهای اپوزویسیون در آن زمان آمادگی لازم برای استفاده از فضای نسبتاً باز به وجود آمده را نداشتند. از حزب توده که چیز چندانی باقی نمانده بود و این حزب عملاً قلع و قمع شده بود و در جبهه ملی اعضای آن بدل به دو جناح مختلف شدند که تضاد نظراتشان در حمایت یا مخالفت با علی امینی باعث شد که این جریان نتواند راهبرد درستی اتخاذ کند و جبهه ملی با جدایی نهضت آزادی و چهرههای تاثیرگذاری مثل مهندس مهدی بازرگان و آیتالله طالقانی از هم پاشید.
جبهه ملی را در این دوران میتوان به دو بخش راست و چپ تقسیم کرد. جناح راست که سنجابی در راس آنان حضور داشت شامل حزب ایران، حزب مردم ایران و طرفداران محمدعلی خنجی میشد که راهبرد اصلی آنها تبدیل کردن جبهه ملی به حزب، انتقاد از دولت امینی و تاکید بر برگزاری انتخابات آزاد بود. در حالی که جناح چپ این جبهه که شامل نهضت آزادی، حزب ملت ایران و سازمان دانشجویان جبهه ملی میشد از دولت امینی دفاع میکردند، ترجیح میدانند جبهه ملی نه به عنوان یک حزب که به عنوان یک جبهه فراگیر عمل کند و اجازه ندهند شاه در برابر دولت اصلاحطلب امینی قدرت بگیرد. داریوش فروهر و مهدی بازرگان در راس این گروه قرار داشتند.
بسیاری عقیده دارند بزرگترین اشتباه طیف سنجابی در این زمان تاکید بسیار زیاد و تمرکز صرف بر آزادی انتخابات و برگزاری انتخابی واقعاً آزاد توسط امینی بود که باعث ایجاد فاصله بین جبهه ملی و امینی، تضعیف دولت او مقابل دربار شد و در نهایت سقوطش در برابر دربار انجامید. اما بزرگترین دستاورد این سالهای جبهه ملی در این سالها برگزاری میتینگ جلالیه بود.
در روز ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ جبهه ملی از آزادی نسبی به وجود آمده استفاده کرد و میتینگ بزرگی را در میدان جلالیه تهران برپا ساخت. سخنرانان این میتینگ دکتر کریم سنجابی، دکتر غلامحسین صدیقی و شاپور بختیار بودند. بنابر تصمیم شورای مرکزی جبهه ملی قرار بود سخنرانان پیشتر متن گفتههای خود را در زمینه اجرای قانون اساسی، آزادیهای فردی و اجتماعی و تشکیل هر چه زودتر مجلس شورای ملی بنویسند و سپس آن را در تظاهرات میدان جلالیه قرائت کنند.
سنجابی و دکتر صدیقی بنابر دستور سخنرانی کردند. اما شاپور بختیار که بر اثر ازدیاد جمعیت به هیجان آمده بود متن از پیش آماده شده را کنار گذاشت و موضوع سخنرانی را به سمت سیاسی خارجی کشاند: «سیاست ما پیروی از اصل بیطرفی مثبت است یعنی همان سیاست مصدق … ملت ایران قراردادهای تحمیلی را قبول ندارد.»
استقبال شدید مردم از این میتینگ باعث شد سنجابی و سایر اعضای جبهه ملی به صرافت برگزاری مراسم ۳۰ تیر افتادند. دولت امینی با برگزاری این مراسم مخالف بود. اما اعضای جبهه ملی برخلاف مخالفت دولت یک روز پس از ۳۰ تیر به سمت ابن بابویه حرکت کردند که آیتالله طالقانی پیشاپیش جمعیت و با عکس مصدق حرکت میکرد. حامیان در جریان برگزاری مراسم با نیروهای امنیتی درگیر شدند که نزدیک به صد نفر در جریان این درگیریها بازداشت شدند. اما این اعتراضات در بهمن سال ۱۳۴۱ به انقلاب شاه و میهن یا همان انقلاب سفید هم گسترش پیدا کرد و باعث دستگیری تعداد زیادی از سران جبهه ملی شد. این دستگیریها تا سال ۱۳۴۳ ادامه پیدا کرد. جبهه ملی دوم با توجه به جناح بندیهای مختلف درون آن که در نهایت به خروج نهضت آزادی و خلیل ملکی انجامید و باعث شد جبهه ملی از هم فرو بپاشد.
سنجابی پس از آزادی از زندان خودش را بازنشسته کرد و چند سالی به آمریکا رفت. در سال ۱۳۵۰ به ایران برگشت و فعالیت محدود سیاسی خود را با برخی از یاران قدیم ادامه داد. اما در سال ۱۳۵۶ بود که به همراه داریوش فروهر و شاپور بختیار نامهای خطاب به شاه نوشت. نامهای که تاثیر بسیار زیادی در فضای سیاسی آن سالها داشت و توانست فضای سیاسی آن سالها را تکانی بدهد؛ نامهای صریح و تند که با دقت زیاد مشکلات کشور را به شاه یادآوری کرده بود: «پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی؛ فزایندگی تنگناها و نابسامانیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور چنان دورنمای خطرناکی را در برابر دیدگان هر ایرانی قرار داده که امضاکنندگان زیر بنا بر وظیفهٔ ملی و دینی در برابر خدا و خلق خدا با توجه به اینکه در مقامات پارلمانی و قضایی و دولتی کشور کسی را که صاحب تشخیص و تصمیم بوده، مسئولیت و مأموریتی غیر از پیروی از «منویات ملوکانه» داشته باشد نمیشناسیم و در حالی که تمام امور مملکت از طریق صدور فرمانها انجام میشود و انتخاب نمایندگان ملت و انشای قوانین و تأسیس حزب و حتی انقلاب در کف اقتدار شخص اعلیحضرت قرار دارد که همهٔ اختیارات و افتخارات و بنابراین مسئولیتها را منحصر و متوجه به خود فرمودهاند این مشروحه را علیرغم خطرات سنگین تقدیم حضور مینماییم. در زمانی مبادرت به چنین اقدامی میشود که مملکت از هر طرف در لبههای پرتگاه قرار گرفته، همهٔ جریانها به بنبست کشیده، نیازمندیهای عمومی به خصوص خواروبار و مسکن با قیمتهای تصاعدی بینظیر دچار نایابی گشته، کشاورزی و دامداری رو به نیستی گذارده، صنایع نوپای ملی و نیروهای انسانی در بحران و تزلزل افتاده، تراز بازرگانی کشور و نابرابری صادرات و واردات وحشتآور گردیده، نفت این میراث گرانبهای خدادادی به شدت تبذیر شده، برنامههای عنوان شده اصلاح و انقلاب ناکام مانده و از همه بدتر نادیده گرفتن حقوق انسانی و آزادیهای فردی و اجتماعی و نقض اصول قانون اساسی همراه با خشونتهای پلیسی به حداکثر رسیده و رواج فساد و فحشا و تملق، فضیلت بشری و اخلاق ملی را به تباهی کشاندهاست.»
با نزدیک شدن به ایام انقلاب سه چهره شاخص جبهه ملی سرنوشتهای جالبی پیدا کردند. شاه در سال ۱۳۵۷ بعد از اینکه سررشته امور به طور کامل از دستش خارج شد و دیگر کنترلی روی اوضاع نداشت، تصمیم گرفت دست کمک به سمت اپوزویسیون قدیمی و اصلاحطلب خود یعنی جبهه ملی دراز کند تا بتواند ضمن حفظ سلطنت، کشور را هم آرام کند.
شاه برای رسیدن به این مر سه گزینه را در ذهن داشت. غلامحسین صدیقی، کریم سنجابی و شاپور بختیار. سه چهرهای که سرنوشت متفاوتی پیدا کردند. شاه بین این سه نفر دست روی صدیقی گذاشت. صدیقی در کنار سنجابی نماد جبهه ملی بود. یک دانشگاهی محترم که در تمام سالهای مبارزه سیاسی چهرهای معتدل و ملی از خود بروز داده بود. صدیقی نزد شاه رفت و برای شروطی گذاشت که شاه را از انتخابش پشیمان کرد. شرط اصلی که باعث پشیمانی شاه شد این بود که شاه باید از تهران به شهری مثل رامسر برود. صدیقی که تجربه ماجراهای مرداد ۳۲ را داشت خوب میدانست ارتش وابسته پهلوی را فقط با حضور شخص شاه میتوان کنترل کرد. از طرف دیگر صدیقی رسماً به شاه اعلام کرد که مایل است قانون اساسی مشروطه به طور کامل اجرا شود. این بدان معنا بود که شاه باید قدرت را هم به طور کامل واگذار میکرد. این موضوع به هیچ وجه برای شاه قابل پذیرش نبود. به همین خاطر صدیقی از بین گزینهها کنار رفت تا فقط دو نفر دیگر باقی بمانند. سنجابی و بختیار.
اما در آبان سال ۱۳۵۷ اتفاق جالبی افتاد که کلاً مسیر همه چیز (و شاید تاریخ ایران) را عوض کرد. سنجابی طبق گفته بختیار در آبان ۱۳۵۷ قرار بود در چهاردهمین دوره کنفرانس انجمن جهانی انترناسیونال سوسیالیست در ونکوور کانادا شرکت کند، اما به پاریس رفت.
بختیار درباره این موضوع میگوید: «در هیات اجرایی جبهه ملی، ایشان موضوع سفر را مطرح کرد و توافق کردیم. قسمتی از نطق ایشان را هم خودش نوشته بود و باقی را هم من نوشتم و تصحیح کردم و به ایشان دادیم تا این نطق را ببرد در کانادا و در انترناسیونال سوسیالیست بخواند و بگوید که ما از حقوق محرومیم و قانون ما اجرا نمیشود و پادشاه ما حرمتی به مشروطیت نمیگذارد. تمام اینها بدون تعارف بود. ولی صحبت از [آیت الله] خمینی و جمهوری و اسلام و این حرفها نبود.»
سنجابی، اما به جای قرائت این نطق به فرانسه رفت و با آیتالله خمینی دیدار کرد. دیداری که منتهی به صدور یک بیانیه کوتاه سه بندی شد: اول اینکه سلطنت کنونی نامشروع است. دوم اینکه آنچه «جنبش ملی اسلامی ایران» خوانده شده بود با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد و آخر اینکه نظام حکومت ایران باید بر اساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال و با مراجعه به آرای مردم تعیین شود. این بیانیه مسیر حرکت جبهه ملی را روشن کرد.
بختیار درباره این بیانیه میگوید: «ایشان بعد از سه-چهار روز که اینجا [در فرانسه] بود و میخواست به حضور امام شرفیاب بشود، مذاکراتی با [آیت الله] خمینی کرد. ولی خب [آیت الله] خمینی اینگونه میاندیشید که با جذب کردن سنجابی [که چون رئیس هیات اجرایی و نفر اول جبهه ملی بود] من میتوانم اینها را مهار کنم. مسالهای که خیلی خیلی انترهسانه [به فرانسه: جالب] و ملت ایران باید بداند این است که در این قرارداد آمده رژیم آینده باید با مراجعه با آرای مردم، در کادر انقلاب اسلامی و ملی انتخاب شود. اسلام برای نخستین بار زیر قلم یک جانشین مصدق پیدا شد. ما در مکتب مصدق هیچگاه صحبت از اسلام نمیکردیم. اسلام دین ماست. مسلمانی مربوط به خود من است. مربوط به سیاست و اداره کردن مملکت نیست.»
سنجابی به محض بازگشت به ایران همراه با داریوش فروهر دستگیر شد. شاه کماکان درگیر پیدا کردن یک جانشین برای نخست وزیری بود و آنطور که فرح پهلوی میگوید او شخصا با موافقت شاه، دیداری با شاپور بختیار انجام داد. به گفته ملکه سابق ایران، از جمله شروط بختیار برای ملاقات با شاه، آزادی کریم سنجابی بود. سنجابی با وساطت رئیس وقت ساواک سپهبد ناصر مقدم آزاد و به ملاقات شاه میرود.
عباس میلانی درباره این ملاقات مینویسد: «به نظر میرسد که سنجابی از باقی گزینهها برای نخستوزیری بزدلتر بود و خیلی به صراحت به شاه میگوید که بدون موافقت [آیتالله] خمینی نمیتواند نخستوزیری را بپذیرد. او به شاه میگوید که یا با برپایی حکومت نظامی، اوضاع را آرام کند و بعد قدرت را به جبهه ملی بسپارد، یا اینکه این کار با موافقت [آیت الله] خمینی انجام شود.»
شاه این ملاقات را پس از نطق صدای انقلاب شما را شنیدم انجام داد و بلافاصله از سنجابی خواست نخست وزیری را بپذیرد. خود سنجابی درباره این موضوع میگوید: «در این موقع که بنده در مقابل این مطلب و این تکلیف قرار گرفته بودم که مسئولیت حکومت را در دست بگیرم، متوجه بودم که کار اداره ایران با وضع انقلاب، انقلاب عظیمی که درمملکت جریان دارد و با گروههای مختلفی که در حال مبارزه هستند و هر روز تظاهرات عظیم و اعتصابات عظیم صورت میگیرد و با نیرویی که روحانیت مخصوصا شخص آیت الله خمینی پیداکرده که هر روز در همه خیابانها شعار به نام ایشان میدهند و شبها به نام ایشان الله اکبر میکشند، بیآنکه با این نیرو یک راه ارتباط و همکاری و سازش پیداکنیم، غیرممکن و نامقدور است.»
سنجابی در ادامه صحبتهایش به موارد جالبی اشاره میکند: «علاوه بر این با سوابقی که از شاه داشتیم، با وجود حضور او هیچ اقدامی را ممکن نمیدانستم. این بود که من به ایشان گفتم به نظر بنده اولین اقدامی که در این باره باید بفرمایید این است که اعلیحضرت برای یک مدتی ... از مملکت خارج بشوید و در غیاب اعلیحضرت شورای عالی دولتی تشکیل بشود. من در این باره به تفصیل صحبت کردم و گفتم در غیاب اعلیحضرت شورایی با موافقت و همراهی و جلب نظر مقامات روحانی و از رجال ملی و مورد قبول عامه باید تشکیل بشود و بعد از آن دست به اقدامهای اساسی بزنیم که اصول و خلاصه آن در نامهای که چندی پیش خدمتتان فرستاده شده مندرج است. شاه در آن موقع به هرجهت که بود یا حالت مزاجیاش به او اجازه میداد یا از خارج تقویت کافی میشد یا اصلا دعوتی که از من کرده بود صوری بود که بگویند ایشان حاضر برای قبول مسئولیت نشده است، به من گفت نه، پیشنهادهای شما هیچ یک قابل قبول نیست. من از مملکت خارج نمیتوانم بشوم و نخواهم شد. اگر من از ایران بروم ارتش آرام نخواهد گرفت و تنها من میتوانم ارتش را آرام نگاه دارم و به هیج وجه ترک کشور از طرف من جایز نیست؛ و دیگر هم من به شورا احتیاج ندارم. من خودم هرکاری لازم باشد اقدام میکنم و در موارد مختلف با افرادی که شایسته باشند یا منفردا یا در هیئتی برای مسایل مملکتی مشورت میکنم. بنده گفتم اختیار با اعلیحضرت است و در این صورت بنده از قبول مسئولیت معذور خواهم بود. این مذاکرات نیم ساعت یا شاید کمتر طول کشید و بعد از آن، بنده سکوت کردم. دوباره شاه گفت خوب مطلب دیگری ندارید؟ به ایشان گفتم عرض بنده همین بود که گفتم و مجددا عرض میکنم که اساس سلطنت و مملکت در خطر است.»
شاه البته همان زمان با بختیار هم در حال مذاکره برای قبول نخست وزیری بود. برخلاف سنجابی شاه این شروط را در ملاقات با بختیار پذیرفت. اینکه چرا شاه شروط سنجابی را نپذیرفت و شروط بختیار را پذیرفت تنها به این دلیل است که در شروط بختیار نامی از آیت الله خمینی در میان نبود. بختیار هم، اما نتوانست جلوی انقلاب را بگیرد و سلطنت پهلوی با سرعت سقوط کرد.
به گزارش رویداد۲۴ کریم سنجابی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، طبق گفته شاه حسینی با نظر آیتالله خمینی وزیر امور خارجه شد، اما فقط ۵۵ روز دوام آورد. خود سنجابی علت این استعفا را این گونه بیان میکند: «استعفای من به هیچوجه متوجه آقای بازرگان نیست، بلکه ناشی از بینظمیها و بیتربیتیهایی است که در مملکت مشاهده میشود، ناشی از حکومتهایی است که در حکومت بوجود آمده و نگرانی ایجاد کرده است. مسائلی که پیشرفت کارها را غیرممکن کرده و از جریان طبیعی خارج ساخته است.»
استعفای سنجابی را نمیتوان بی ارتباط به موضوع دستگیری فرزندان آیتالله طالقانی دانست خود سنجابی در پاسخ به این سوال که «آیا وضعی که برای حضرت آیتالله طالقانی پیش آمد، تاثیری روی تصمیم شما گذاشت؟» اینگونه پاسخ داده است: «موضوع حضرت آیتالله طالقانی شوکی بود که نه تنها بر دولت و افراد آن، بلکه تمام مملکت وارد و موثر واقع شد. این مسئله نشانه بینظمی و دو دستگی حتی در میان مبارزین و مجاهدین است.»
سنجابی دو روز بعد در سخنانی دلیل استعفای خود را آشفتگی امور و وجود مراکز متعدد تصمیمگیر عنوان کرد. البته پای اختلاف با داماد ابراهیم یزدی هم در میان بود که در کنسولگری واشنگتن برای خود اقداماتی میکرد و همین باعث عصبانیت سنجابی شده بود.
سنجابی بعد از کنار رفتن از قدرت تلاش کرد با کمک برخی از دوستان قدیمی خود جبهه ملی چهارم را راه اندازی کند و به همین خاطر حضور در شورای انقلاب را هم نپذیرفت.
جبهه ملی به رهبری سنجابی پس از اندک زمانی به دلیل مواضع سکولار رو در روی نظام قرار گرفت. جبهه ملی ایران حادثه بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا را محکوم کرد و انتخابات قانون اساسی را نیز تحریم کرد و با قانون اساسی نوشته شده توسط خبرگان مخالفت کرد.
اعضای جبهه ملی در اولین دوره انتخابات شورای ملی پس از انقلاب شرکت کردند و برخی از آنان که رای آورده بودند یا در مجلس اعتبارنامههایشان مورد تصویب قرار نگرفت یا انتخابات باطل شد. مانند انتخابات کرمانشاه و ابطال آن که به منظور جلوگیری از ورود سنجابی به مجلس روی داد.
بعد از اعلام ممنوعیت فعالیتهای این جبهه توسط آیتالله خمینی، سنجابی مجبور به ترک ایران میشود خودش در کتاب «اُمیدها و نااُمیدیها» ماجرا را اینگونه تعریف میکند: «چند روز بعد از ۲۵ خرداد ۶۰ ما خانههای خود را ترک کردیم و در حال اختفای مطلق افتادیم و در حال اختفا بود که آقای علی اردلان، ورجاوند، مسعود حجازی و عده زیادی از فعالین ما را گرفتند و توقیف کردند و،یکی از آنها، یکی از بازاریهای فداکار و رفیق ما بنام کریم دستمالچی را هم اعدام کردند. شنیدیم به خانه ما ریخته و و خانه را در تصرف گرفتهاند. من و همسرم پس از ۱۴ ماه اختفای همیشه آمیخته با وحشت و نگرانی تن به بار گران فرار و هجرت از وطن دادیم و روز چهارشنبه ششم مرداد ۱۳۶۱ مطابق با ۲۸ ژوئیه با اتوبوس کوچکی که دوستان ما فراهم کرده بودند، با چشمانی اشکبار عزیزان خود را پشت سر گذاشتیم.» سنجابی از ترکیه به پاریس رفت و سرانجام به سانفرانسیسکو مهاجرت کرد و در سال ۱۳۷۴ درگذشت.
دکتر محمد مصدق، دکتر کریم سنجابی و سایر اعضای جبهه ملی در تحصن مقابل کاخ مرمر
روز اعلام تاسیس جبهه ملی
سید علی شایگان، کریم سنجابی و مظفر بقایی
دکتر کریم سنجابی و حاج محمود مانیان سال ۱۳۵۷
میتینگ جبهه ملی در سال ۱۳۵۷
مهندس مهدی بازرگان، دکتر سنجابی و آیت الله پسندیده