رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «انگلیس نمیتوانست از خزعل دست شوید، زیرا در برابر او پایبند بود و بسیاری از کنسولهای آنان در جنوب و سر پرسی کاکس کمیسر عالی بین النهرین سخت هوادار شیخ بودند.» لرد کرزن
«من برای حفظ خود و دارایی که دارم، چون مأیوس از دولتم چاره ندارم جز این که مناسبات خود را با انگلیسیها محکم نمایم.» شیخ خزعل
شیخ خزعل یکی از مشاهیر بنام ایران و خوزستان ملقب به معزالسلطنه و سردار اقدس و از قبیله بنی کعب بود که نشان شوالیه امپراتوری بریتانیا را دریافت کرد. او سالها فرماندار خرمشهر و نواحی جنوب کشور بود. دوره قدرت شیخ خزعل در زمان قاجاریه بود که با وجود حضور اسمی و سمبلیک نماینده حکومت مرکزی حشمت الدوله و سرهنگ رضا خان ارغون نماینده سپاه قاجاری خوزستان، شیخ خزعل بود که به خرمشهر و اکثر نواحی جنوب تسلط داشت و حکم میراند.
شیخ خزعل در سال ۱۲۸۰از طرف مظفرالدینشاه با درجهٔ امیر تومانی و لقب معزالسلطنه به حکمرانی (خرمشهر) و سرحد داری آنجا تعیین شد. او بعد از حمله رضا خان از سمت خود عزل و به تهران آورده شد و توسط حکومت به حصر خانگی افتاد و سرانجام در سال ۱۳۱۵ در گذشت.
شیخ خزعل از اعراب قبیله بنی کعب بود. ریشه طایفه بنی کعب به طوایف شیعهای برمیگشت که در ناحیه حفرالباطن بین حجاز و عراق ساکن بودند. نسب کعبیان خوزستان به عقیل بن کعب بن ربیعه برمیگشت و برخی آنان را منتسب به بنی خفاجه از فرزندان کعب بن خفاجه بن عمرو بن عقیل برادر حضرت علی (ع) میدانستند.
به گفته احمد کسروی قبیله بنی کعب در دوره شاه عباس صفوی وارد خاک ایران شدند. دعوت و پذیرش این قبیله به دلیل مقابله آنان با عثمانیها ذکر شده است. شاه عباس اول در مقابل این مقاومت دست آنان را بازگذاشت و آنان توانستند بر دهانه بهمنشیر و خرمشهر مسلط شوند.
قدرتگیری طایفه بنی کعب به دوران پس از نادر شاه افشار برمیگشت که سلیمان بن بنی کعب از هندیجان در فارس تا آن سوی رود اروند را تحت سلطه خود داشت.
به نقل از کسروی، شیخ سلمان توانست بعد از فروپاشی صفویه و افشاریه خوزستان را با گماردن طوایف مختلف قبیله بنی کعب در پاسداری از مرزهای خوزستان برای ایران حفظ کند.
تحکیم روابط قبیله بنی کعب با دولت مرکزی به نقل از لرد کرزن انگلیسی به سال ۱۸۳۷ میلادی برمیگشت که عثمانیان محمره [خرمشهر] را غارت کردند. به سبب همین موضوع بود که شیخ جابر (پدر شیخ خزعل) رئیس طایفه از دولت مرکزی استمداد کمک کرد و همین مسئله باعث شد که روابط مثبت بین حکومت مرکزی و طایفه بنی کعب برقرار شود و شیخ جابر به عنوان حاکم رسمی آن نواحی را از سوی دولت مرکزی کسب کند.
شیخ جابر با دولت مرکزی روابط بسیار خوبی برقرار و لقب امیر تومانی هم دریافت کرد. احمد کسروی در کتاب تاریخ پانصد ساله خوزستان مینویسد: «با مرگ شیخ جابر میان دو پسر بزرگتر او شیخ محمد و شیخ مزعل بر سر جانشینی جابر درگیری در گرفت که به دلیل حمایت اعضای طایفه بنی کعب از شیخ مزعل، این مزعل بود که به قدرت رسید.»
مزعل با خزعل برادر کوچک خود که نزد او زندگی میکرد بسیار بدرفتاری میکرد و همین موضوع سبب خشم خزعل شد. به نقل از افضل الملک و احمد کسروی، خزعل با به قتل رساندن برادر خود قدرت را در طایفه خود محیسن قبضه کرد و با ازدواج با دختران چهرههای سیاسی با نفوذ سعی در گسترش قدرت خود داشت.
خزعل با از میان برداشتن شیوخ قبایل بنی طُرُف، آلخمیس و هویزه قبایل آنان را زیر نفوذ خود درآورد و با ارتباط خوبی که با دولت مرکزی آن زمان ایران برقرار کرد توانست لقب معزالسلطنه و امیرتومانی دریافت کند و حاکم محمره [خرمشهر] و فلاحیه شود.
او کمکم و به تدریج نفوذ قدرت خود را به سراسر جنوب ایران گسترش داد و توانست حاکم مطلق این نواحی شود. این موضوع همچنان ادامه داشت تا ماجرای گمرکات خرمشهر پیش آمد که در حقیقت ریشه اولین اختلافات شیخ خزعل با حکومت مرکزی بود.
سابقه گمرک به شکل مدرن آن در ایران به زمان فتحعلی شاه قاجار برمیگردد. در زمان این پادشاه قاجاری و به علت دو دوره جنگ میان ایران و روس، قراردادهای ترکمنچای و گلستان بین دول ایران و روس امضا شد که سخن از گمرکات برای اولین بار در این قراردادها به میان آمد و بحث عوارض گمرکی مطرح شد.
با روی کارآمدن ناصرالدین شاه، او تصمیم گرفت دولتی مثل دولتهای اروپایی در ایران تشکیل دهد. وزارت گمرکات یکی از وزارتخانههای تازه تاسیسی بود که توسط ناصرالدین شاه تاسیس شد. نحوه اداره گمرک در ایران تا زمان ورود بلژیکیها در ایران به این صورت بود که گمرکات مختلف ایران به افراد مختلف از جمله شیخ خزعل اجاره داده میشد و آنها با پرداختن مبلغی به دولت مرکزی تمام اختیارات گمرک اجاره شده را در اختیار میگرفتند.
لرد کرزن در کتاب «ایران و مسئله ایران» درباره این شکل اداره گمرک مینویسد: «حدود یکپنجم ارزش جنس حقوق گمرکی بر اجناس وارداتی و صادراتی تعلق میگیرد. در هر ولایت یا ناحیه، گمرک را به کسی که مبلغ بیشتری پرداخت کند، اجاره میدهند. وجهی را که او میپردازد، همه اطلاع دارند و اضافه بر آن در حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد به جیب خود او میرود، چنانکه دولت در سال ۱۲۷۰ شمسی گمرک بوشهر را به مبلغ ۹۱ هزار تومان به اضافه پنج هزار تومان پیشکش و حق مستاجر به اجاره واگذار کرد.»
در دوره قاجاریه، «مسیو نوز»، «پریم» و «تینس» از اروپا برای اداره کردن گمرکات استخدام شدند که اولین اقدام آنها برانداختن قانون اجاره دادن گمرکها به افراد دیگر بود. چنین قانونی شیخ خزعل را که از طریق اجاره گمرکات درآمد بسیاری داشت را دچار مشکل کرد و باعث شد او از انگلیسیها برای حل این مشکل کمک بخواهد.
شیخ خرعل که همواره در فکر تثبیت قدرت خود در نواحی جنوبی ایران بود، تلاش کرد تا با نزدیک شدن به دولت انگلیس آنان را مجبور کند که دولت مرکزی ایران را تحت فشار بگذارند تا از خیر اصلاح گمرکات بگذرد و درآمد هنگفتی که از این راه به دست میآورد دچار مشکل نشود. اما دولت انگلستان به علت هراسی که از شورشهای قبیلهای داشت از انجام این کار سر باز زد و شیخ خزعل را وادار کرد با دولت مرکزی ایران کنار بیاید. کنار آمدن شیخ خزعل با دولت مرکزی ایران بر سر مسئله گمرک اولین جرقه سست شدن پایههای قدرت او در نواحی جنوب ایران بود.
بیشتر بخوانید: سردار اسعد بختیاری؛ در خدمت و خیانت مشروطه
به گزارش رویداد۲۴ نزدیکی شیخ خزعل به انگلستان دلایل زیاد و مختلفی داشت. اولین و مهمترین دلیل نزدیکی شیخ خزعل به انگلیسیها، کشمکش و پیچیدگی روابط او با سران قبایل لر، بختیاری و قشقایی برای کسب قدرت در جنوب ایران بود.
بعد از ورود سران اصلی قبایل بختیاری و در راس آنان سردار اسعد بختیاری به حکومت مرکزی باعث شد اختلافات بختیاریها و قشقاییها تشدید شود و به همین دلیل ایل قشقایی از شیخ خزعل برای حل مشکلات خود کمک گرفت. شیخ خزعل هم سیاست دو گانهای پیش گرفت و ضمن برخی کمکها به سران قشقایی روابط خود را با سران بختیاری به خصوص سردار اسعد بختیاری که حالا به دایره مرکزی قدرت هم وارد شده بود، حفظ کرد.
از طرفی قبایل لر در واقع بی آنکه شورشی کرده باشند یا به جنگ پرداخته باشند، ناحیه لرستان را به منطقه کنترل شده درآورده بودند. مردان لر مسلح بودند، بدون آن که سوء نیتی داشته باشند. گفته شده موقعیت سران لر به وصلت فامیلی شیخ خزعل با قوم بیرانوند منتهی شده است و او دخترش را به عقد یکی از سران این قوم در آورد. ازدواجهای سیاسی پدیده عجیبی نیست و از قرنها پیش تا هماکنون ادامه دارد.
جدای از اختلافاتی که بین شیخ خزعل و سران قبایل لُر، بختیاری و قشقایی وجود داشت یکی از عمده دلایل نزدیکی شیخ خزعل به انگلستان نااُمیدی او از دولت مرکزی ایران برای تامین منافعش بود: «من برای حفظ خود و دارایی که دارم، چون مأیوس از دولتم چاره ندارم جز این که مناسبات خود را با انگلیسیها محکم نمایم.»
در آن زمان مرکز استان خوزستان شوشتر بود و اکثر ادارات در این شهر قرار داشت، برخی ادارات نیز در اهواز بود، البته به جز تلگرافخانه که در اغلب شهرها وجود داشت. گمرک که تنها کارگزاری دولتی در خرمشهر بود. این دوایر و ادارات، اگر چه ظاهراً تحت نظر دولت مرکزی بودند، ولی شیخ خزعل هر از گاهی مسئولان آنها را به قصر خود در «کاخ فیلیه» فرامیخواند و با پذیرایی و دادن هدایایی آنان را مدیون خویش میکرد.
تصویر قدیمی و کنونی کاخ فیلیه شیخ خزعل
اتفاقی که رابطه شیخ خزعل با دولت انگلستان را بسیار مستحکم کرد، کشف نفت در مسجد سلیمان بود. شیخ خزعل در آن زمان در خرمشهر و مناطق جنوبی ایران قدرت فراوانی داشت به شکلی که عملاً خوزستان را نه دولت مرکزی ایران که شیخ خزعل اداره میکرد.
نفت در مسجد سلیمان توسط شرکت سندیکای امتیازات کشف شد. در ماه آوریل ۱۹۰۹ (فروردین ۱۲۸۸ شمسی) شرکت نفت ایران و انگلیس با سرمایهٔ ۲ میلیون لیره تأسیس شد و پس از ثبت در لندن، جانشین شرکت «سندیکای امتیازات» شد. این شرکت طی قراردادی که با شیخ خزعل بست، یک مایل مربع از اراضی آبادان را برای ایجاد پالایشگاه از او خرید.
سال بعد ساختن پالایشگاه شروع و سه سال بعد خاتمه یافت. قرارداد دیگری نیز در نوامبر ۱۹۱۴ بین دولت بریتانیا و شیخ خزعل منعقد شد و شیخ تعهدات دیگری داد که این قرارداد به اطلاع دولت مرکزی نرسید. در این قرارداد واگذاری اراضی شبه جزیره آبادان و حق کشتیرانی در رودخانه کارون، به دولت بریتانیا واگذار شده و در مقابل حفاظت از پالایشگاه آبادان، خطوط لوله نفت، تلمبه خانهها و سایر تاسیسات، به شیخ خزعل واگذار و موافقت شده بود.
بر این اساس دولت بریتانیا باید سالیانه مبلغ ۳۰ هزار لیره استرلینگ، توسط شرکت نفت انگلیس و ایران، به شیخ میپرداخت. در همین ارتباط دولت بریتانیا با یک کشتی، به نام آیووی (IUV)، اسلحه و مهمات جنگی در اختیار شیخ خزعل قرار داد بنابراین در دوران جنگ جهانی اول کوچکترین خللی به پالایشگاه آبادان وارد نشد بلکه به علت نیاز بیشتر بریتانیا به نفت برای سوخت ناوگان دریایی خویش، تولید نفت افزایش یافت و پالایشگاه آبادان نیز توسعه پیدا کرد.
در دوران جنگ جهانی اول، انگلیسیها با تشکیل پلیس جنوب (SPR) از تاسیسات و خطوط لوله شرکت نفت حفاظت میکردند، اما این تشکیلات غرب و جنوب استان خوزستان را شامل نمیشد، چرا که در این مناطق نیروهای وفادار به شیخ خزعل، وظیفه حراست را بر عهده داشتند. برای مثال حفاظت از چاهها و تاسیسات نفتی در مسجد سلیمان که در شمال استان قرار داشت، بر عهده پلیس جنوب بود، اما تلمبه خانههای اهواز، پالایشگاه آبادان و اسکلهها را نیروهای شیخ خزعل حراست میکردند.
سازماندهی پلیس جنوب نیز با بکارگیری خوانین منطقه و اجیر کردن خانوادههای تحت نظر آنان، انجام میشد و نیازی به اعزام نیروی نظامی انگلیسی نبود، زیرا به عقیده ویلسن، ورود نیروهای غیر بومی ممکن بود موجب تحریک احساسات عمومی شود.
روابط مستقیم شیخ با انگلیسیها و بستن قراردادهایی که به او برای محافظت در برابر دولت مرکزی تضمین میداد مثل قرارداد سال ۱۹۱۰ که به موجب آن مقرر شده بود: «دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان آماده است تا حمایت لازم را از شما بعمل آورده به نحوی که راه حل رضایت بخشی در صورت هرگونه تجاوز حکومت ایران به قلمرو شما به عمل آورده و حقوق شما را نسبت به دارائی تان در ایران به رسمیت بشناسد. به موجب این قرارداد شیخ و اولادش تعهدات خود را در برابر دولت مرکزی ایران حفظ کرده و از راهنماییهای دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان برخوردار باشند.» خیال شیخ خزعل را از قدرت گرفتن خودش هم راحت کرده بود و او مطمئن شد که حمایت دولت انگلیس را در برابر دولت مرکزی ایران پشت سر خود دارد. همین موضوع شیخ خزعل را بسیار به دولت انگلستان نزدیک کرد تا جایی که دولت انگلیس به شیخ لقب شوالیه داد و شیخ هم در زمان وقوع جنگ جهانی اول تا جایی که در توانش بود به دولت انگلیس کمک کرد.
به گزارش رویداد۲۴ در پنجم نوامبر سال ۱۹۱۴ دامنه جنگ جهانی اول به کرانههای اروندرود کشیده شد. جنگ میان انگلستان و نیروهای عثمانی محتمل بود و هر دو این نیروها به کمکهای شیخ خزعل چشم دوخته بودند. شیخ خزعل، اما به چند دلیل در این جدال طرف انگلستان را گرفت. او به دلیل حفظ ثروت و پایگاه سیاسی و اجتماعی خود در برابر دولت مرکزی با انگلستان مراودات تجاری بسیار گستردهای (خصوصاً در حوزه نفت) داشت که خودبهخود شیخ خزعل را در جبهه انگلستان قرار میداد.
دلیل دیگر حمایت شیخ از انگلستان در جنگ جهانی اول قدرت نظامی گسترده قوای این کشور در برابر قدرت نظامی دولت عثمانی بود که قدرت نظامی بسیار کمتری از انگلستان داشت. از طرف دیگر مردم منطقه که همگی به شکلی رعایای شیخ خزعل به حساب میآمدند اعتبار و اهمیت انگلستان را بسیار بیشتر از عثمانی میدانستند و همین موضوع سبب میشد شیخ در حمایت از انگلستان درنگ نکند.
این حمایت در حدی بود که با پایان یافتن جنگ جهانی اول، شیخ خزعل عشایری را که به فرمان علمای نجف با انگلستان جنگ کرده بودند را سخت گوشمالی داد.
شیخ خزعل مجبور به حمایت از انگلیسیها بود چه آنکه شیخ در برابر حکومت مرکزی به یک حامی قدرتمند نیاز داشت. سر والتر تاونلی وزیرمختار انگلستان در تهران از شیخ در برابر حکومت مرکزی حمایتی نمیکرد و شیخ به کمک نیروهای انگلیسی حاضر در خلیج فارس چشم دوخته بود. از طرف دیگر خلیج فارس برای دولت انگلستان اهمیت بسیار زیادی داشت. این اهمیت را میتوان در نامه سر آرتور هرتسل دبیر سیاسی اداره هندوستان درباره اهمیت خلیج فارس دید که مینویسد: «تاثیرات سیاسی رها کردن راس خلیج فارس، در هندوستان و خلیج فارس، برای ما فاجعهآمیز خواهد بود و ما از نظر سیاسی نمیتوانیم تا مدت زمانی نامعلوم در خصوص چنین موضوع حساسی خاموش بمانیم و موضوعهای اصلی در جای دیگری حل و فصل شوند.»
ترس از دست دادن مستعمرات، خصوصاً هندوستان باعث شد تا توجه انگلستان به شکل کامل به شیخ خزعل و کمکهای او جلب شود. این موضوع را میتوان در نامه هرتسل مشاهده کرد: «ما نمیتوانیم کارمان را با قربانی کردن شیخ کویت و احیاناً شیخ محمره آغاز کنیم.»
ژنرال ای.جی بارو همکار نظامی هرتسل در این باره مینویسد: «دوستان متحد، شیخ محمره و شیخ کویت، مورد تهدید، مورد حمله یا وسوسه قرار خواهند گرفت، و در هر یک از این دو صورت زحمت چند ساله ما بر باد خواهد رفت و موقعیتمان در خلیج فارس متزلزل خواهد شد.»
مسئله مهم دیگری که انگلستان را در حمایت از شیخ خزعل ترغیب میکرد وجود تاسیسات نفتی انگلستان در زمینهای شیخ بود. حدود دو سوم از تاسیسات نفتی و پالایشگاه انگلستان در زمین شیخ خزعل قرار داشت. ژنرال بارو درباره این موضوع مینویسد: «مخازن و تاسیسات نفتی جزیره آبادان و حوزه نفتی انگلیس و ایران در خطر از دست رفتن قرار دارند، چون دولت ایران به هیچ روی نمیتواند ترکها را از حمله به خوزستان و در نتیجه وارد آوردن ضربههای شدید به بریتانیا باز دارد.»
در سپتامبر سال ۱۹۱۴ هاردینگ تلاش کرد با شیوخ قدرتمند خلیج فارس قرارهای سیاسی ابتدایی را بگذارد. خزعل، مبارک، سید طلب پاشا و ابن سعود از جمله این رئسای قبایل بودند. دولت بریتانیا به هاردینگ مجوز داد تا اطمینانهای سیاسی لازم را به روسای قبایل بدهد.
پیشنهاد دولت بریتانیا از طریق سرهنگ ناکس به خزعل ابلاغ شد: «افزون بر نامه قبلیام، که خبر از وقوع جنگ میان بریتانیا و حکومت عثمانی میداد، دولت عِلیه به من دستور داده است از جناب شما درخواست کنم در تلاش مشترک با دوستان ارزشمند ما، عالیجناب سر مبارک الصباح امیر کویت و عالیجناب امیر عبدالعزیز سعود امیر نجد به بصره حمله کنید و آن را از سلطه عثمانی خارج سازید. به منظور کمک با ارزش شما در این امر مهم، من از جانب دولت عِلیه مامورم به عالیجناب قول دهم در صورت موفقیت ما در آزادسازی بصره – که به خواست خدا در آن موفق خواهیم شد – دیگر بار بصره را به حکومت عثمانی پس نخواهیم داد؛ آن را اساساً پس نخواهیم داد. از جانب مقامات بریتانیایی، ضمن این نامه به شما قول میدهم، که مقامات مذکور تمام کمکهای لازم را در آینده برای حل مشکلات احتمالی میان جناب عالی و دولت ایران و در صورت تجاوز آن دولت به حکومت شما یا صدمه رساندن به حقوق پذیرفته شده شما یا تجاوز به اموال شما در خاک ایران، در اختیار شما قرار دهند. این وعده در صورت هرگونه دگرگونیای هم که در حکومت ایران رخ دهد معتبر خواهد بود؛ خواه حکومتی خودکامه در آن کشور مستقر گردد یا حکومت مشروطه. همچنین دولت عِلیه قول میدهد شما را، تا آنجا که در توان دارد، در برابر تهاجم قدرتهای خارجی مورد حمایت قراردهد.»
این نامهنگاریها نشان میدهد که شیخ خزعل در آن زمان برای حفظ قدرت خود در برابر دولت مرکزی بسیار به انگلستان نزدیک شده بود. اما مسئله دیگری که شیخ خزعل را مجبور کرد بیش از گذشته به یک متحد استراتژیک برای انگلستان تبدیل شود قراردادی بود تحت عنوان «سایکس-پیکو» که طی آن طبق توافق دولت انگلستان و فرانسه و بعد از شکست عثمانی مقرر شد منطقه خاورمیانه بین انگلستان، فرانسه، روسیه و ایتالیا تقسیم شود و انگلستان حوزه نفوذ خود را در ایران افزایش دهد.
این قرارداد پیامدهای مهمی به دنبال داشت که مهمترین پیامد آن تغییر مرزهای جغرافیایی خاورمیانه روی نقشه بود که بعدها باعث نفوذ کشورهای امضاکننده این قرارداد در منطقه خاورمیانه و رشد جنبشهای ضداستعماری و میهن پرستانه بود. در بند ب قرارداد بخش جنوبی سوریه، اردن، و مناطق مرکزی و جنوبی میانرودان شامل بغداد و بصره تا خلیج فارس و بنادر حیفا و عکا با حفظ دسترسی به مدیترانه تحت نفوذ بریتانیا میشد. در حقیقت همان منطقهای که شیخ خزعل در آن بود، به طور کامل تحت نفوذ بریتانیا قرار گرفته بود.
با در اختیار گرفتن مناطق جنوبی توسط انگلستان و قرارداشتن پالایشگاه نفت در منطقه تحت نفوذ شیخ خزعل و با توجه به اختلافات شیخ با دولت مرکزی او مجبور بود که با انگلستان برای حفظ قدرت تعامل کند. نتیجه این تعامل تشکیل پلیس جنوب از سوی انگلستان برای کنترل هرچه بیشتر بر منطقه بود که عملاً منطقه را به جولانگاه انگلستان تبدیل میکرد.
حامیان شیخ خزعل میگویند او در شرایطی بوده که هم حمایت داخلی را از دست داده و هم از طریق قبایل لر و بختیاری تحت فشار بوده بنابراین ناچار بوده در آن شرایط تاریخی به سمت قدرتی برود که جایگاهش حفظ شود. مخالفان شیخ نیز معتقدند در همان ایام چهرههای دیگری مثل رئیس علی دلواری بودند که برخلاف شیخ خزعل تفنگ در دست گرفتند و علیه نفوذ دشمنان خارجی و استعمار شوریدند و کشور خود را برابر نفوذ بیگانه حفظ کردند. هرچه بود جنگ جهانی اول باعث شد شیخ خزعل به طور کامل به سمت انگلستان چرخش کند و تمام تخم مرغهای خود را برای حفظ قدرت و ثروت خود در سبد انگلستان بگذارد.
بعد از کودتای ۱۲۹۹ و قدرت گرفتن رضاخان ورق برگشت و شیخ خزعل خود را به شدت تحت فشار احساس کرد. رضاخان مصمم بود که حکومتهای ملوک الطوایفی ایران را که حالتی فئودالی پیدا کرده بود سرکوب و ایرانی یک پارچه تحت لوای دولت مرکزی قدرتمند بسازد. مهمترین چالش بین شیخ خزعل و دولت مرکزی ایران مسئله پرداخت مالیات بود. شیخ خزعل اعتقاد داشت بدهی به دولت مرکزی ایران ندارد، اما دولت مرکزی ایران که حالا رضاخان در آن حضوری فعال داشت نظر دیگری داشت. سال ۱۳۰۱ش /۱۹۲۲م در دوره ریاست الوزرایی احمد قوام السلطنه و وزارت جنگی سردار سپه، رضاخان درصدد حمله و لشکرکشی به خوزستان برآمد، اما با وساطت سر پرسی لورن مقرر شد که شیخ نمایندهای به تهران اعزام کند تا مسأله مالیات معوقه شیخ به دولت مرکزی در جو مسالمتآمیزی حل شود و رضاخان هم قول داد تا مدتی نیرو به خوزستان نفرستد.
بیشتر بخوانید: رضا شاه پهلوی؛ موسس ایران نوین و بنیانگذار ورود نظامیان به اقتصاد!
به گزارش رویداد۲۴ در تیرماه ۱۳۰۱ رضا شاه پهلوی به صورت پنهانی یک نیروی ۴۰۰ نفره به خوزستان اعزام کرد. نیروهای اعزامی در کوههای بختیاری در منطقهای به نام شلیل، به وسیله عشایر کهگیلویه محاصره شده و در ۲۸ تیر ۱۳۰۱ ش تمام نیروهای دولتی طی درگیریهایی قتل عام یا خلع سلاح شدند و یکی از بدترین شکستهای رضاخان رقم خورد.
پس از این ماجرا، رضاخان ۳ اقدام مهم انجام داد که مقدمهای بود برای سرکوبی نهایی شیخ خزعل. ابتدا با استخدام میلسپو آمریکایی و بازگذاشتن دست وی راه را برای مالیاتگیری از شیخ که نقطه ضعف مهم وی بود باز گذاشت. این مهم با پادرمیانی لورن به مصالحه پرداخت ۵۰۰ هزارتومانی شیخ منجر شد.
اقدام بعدی رضا شاه پهلوی گسیل یک دسته از نظامیان به شوشتر بود که در نقطه بسیار حساسی قرار داشت و سومین اقدام هم اعزام احمد کسروی به خوزستان برای تاسیس عدلیه بود.
در شهریور ۱۳۰۴ شیخ خود را آماده مقابله با دولت مرکزی کرد، زیرا سپهبد احمدآقا امیراحمدی فرمانده لشکر غرب، خوانین لرستان را سرکوب و قتلعام کرد و راهی به سوی خوزستان شمالی باز کرد. غیبت لورن که در ماه عسل به سر میبرد و آرنولد ویلسون در ایران موجب تسریع درگیری شد. اما پیام شخصی و شدیداللحن رمزی مکدونالد به رضاخان و توصیههایی به خزعل برای برحذر داشتن شیخ از هرگونه اقدام شتابزده موجب آرامش موقتی شد. اما نامه رضاشاه پهلوی به شیخ مبنی بر بیاعتبار شدن همه فرمانهای قاجار، جرقه درگیری را روشن کرد.
شیخ همراه رؤسای قبایل عرب سوگند یاد کرد که تا لحظه مرگ از خود دفاع کنند. او خوانین لر و بختیاری را دعوت کرد و همچنین حاج رئیس التجار محمرهای را به پاریس فرستاد تا احمدشاه را به محمره دعوت کند.
شیخ خزعل تلگرافهایی به مجلس و سفارتهای خارجی و روحانیون فرستاد و رضاشاه را متهم به دشمنی با اسلام و شاه و قانون اساسی کرد. وضعیت چنان خطرناک و اوضاع به قدری پیچیده شد که دولت انگلستان سر پرسی لورن را برای حل مسئله به ایران فرستاد.
شیخ خزعل برای مقابله با رضا خان، کمیته قیام سعادت را به همراه تعدادی از خوانین جوان بختیاری، والی پشتکوه، حسین خان بهمئی و صولت الدوله قشقایی تشکیل داد. رضاخان به کمک سردار اسعد سوم (جعفرقلیخان بختیاری) وزیر پست و تلگراف توانست خوانین قدیمی بختیاری را از پیوستن به شیخ برحذر دارد، بنابراین به سردار ظفر مقام ایلخانی و به سردار جنگ مقام ایلبیگی عطا کرد.
در تابستان ۱۳۰۳ ه. ش کمیته قیام سعادت، تلگرافهایی مبنی بر قیام رضاخان ضد قانون اساسی و مخالفت با شاه مشروطه و ... به اصفهان و بعضی شهرها ارسال کرد. تلگرافی نیز حاکی از ضدیت با سردار سپه و لزوم خلع او و حمایت از احمد شاه به مجلس مخابره شد.
رضاخان برای تنبیه شورشیان به سوی خوزستان حرکت کرد. وقتی به شیراز رسیده بود تلگرافی حاکی از تسلیم از شیخ خزعل دریافت کرد با این متن: «بعضىها فدوى را معتقد ساخته بودند که حضرت اشرف نسبت به بنده احساسات بىمهرى و بىلطفى دارند ولى بحمدالله در این اواخر مطلع گردیدم که حقیقت حال چنین نیست و این مسئله موجب امیدوارى شد. البته بر خاطر مبارکه معلوم است که آن سوءتفاهم از دسانس و آنتریکهاى بعضى مغرضین و مفسدین غیر از بختیارى که البته نسبت به وجود مبارک و وجود ذیجود حضرت اشرف عداوت داشتند و میخواستند فدوى را آلت اغراض شخصیه و مقاصد دیرینه خود سازند، تقویت و فزونى یافت و بالاخره از کجى و اعوجاج این مسلک مطلع شده و اینک به عرض تأسف مبادرت نموده و از اعمال ناشایستگى که در ظرف این چند ماه گذشته از طرف این بنده نسبت به دولت علیه سرزده معذرت میخواهد و در آینده نیز کما فىالسابق نهایت آمال فدوى این است که نسبت به دولت متبوعه کمال خدمتگزارى را به عمل آورده و تا آخرین درجه امکان با نهایت خلوص نیت و حسن عقیده به اجراى اوامر مبارک اقدام کنم. امیدوارى کامل دارم که حضرت اشرف نیز این تأسف را پذیرفته و باز هم فدوى را مورد اعتماد قرار داده و از دولت خواهى اطمینان خواهند داشت. از قرار معلوم موکب عظمى این روزها به جنوب تشریففرما میشود و اگر این مسئله صحیح است، خیلى شایق هستم که به شرف ملاقات نائل شده و شخصاً به آن وجود محترم که ریاست دولت متبوعه را دارا هستند، تأسفات خود را از مامضى و تأمینات خدمتگزارى و خلوص نیت را در آینده عرض کنم. منتظر اظهار مرحمت و اجازه شرفیابى هستم.»
رضاخان بسیار کوتاه به شیخ خزعل جواب داد: «آقاى سردار اقدس، تلگراف شما را در شیراز ملاحظه کردم. معذرت و ندامت و تأسف شما را میپذیرم در صورت تسلیم قطعى»
سرانجام با وساطت و پافشاری لورن، سردار سپه و شیخ در اهواز با یکدیگر ملاقات کردند و شیخ اماننامه گرفت و در بصره اقامت کرد. توپها و قورخانه و مرکز حکومت خود را به مأموران نظامی واگذار کرد و متعهد شد که یک کرور پول به عنوان لشکرکشی به دولت بپردازد.
بعد از تسلیم شدن شیخ، اگرچه وی همچنان در ظاهر قدرت داشت، ولی در باطن تمام قدرت در دست مأموران دولتی و نظامی بود. رضاخان در ابلاغیهها و اطلاعیههای خود به مردم خوزستان وعده وعیدهای دلفریب میداد، اما افسران و سربازان را برجان و مال و ناموس مردم حاکم کرد تا جایی که صدای احمد کسروی که از طرفداران سرسخت رضاخان بود، درآمد. وی در این باره مینویسد افسران از روزی که رسیدند به ظلم و ستم پرداختند و هریک از راه دیگری به ثروتاندوزی پرداختند.
سه ماه پس از این توافق خبری به رضا خان رسید که شیخ خزعل قصد خروج از ایران و اقامت در بصره را دارد. رضاخان از شنیدن این خبر ترسید و نگران شد که با خروج شیخ از ایران و دور شدن او از دسترس دولت مرکزی دردسر درست کند و قبایل مختلف را به شورش علیه شیخ وادار کند. رضاخان از شیخ خواست که به تهران بیاید، ولی شیخ میترسید که رفتن او دیگر بازگشتی نداشته باشد و دیگر مالک اموال و املاک خود نباشد، لذا از رفتن خودداری کرد.
به هرحال تمرد شیخ و اقدامات تحریکآمیز اطرافیانش از جمله عبدالمسیح انطاکی باعث توقیف و دستگیری شیخ شد. نحوه دستگیری شیخ غافلگیرانه و از پیش برنامهریزی شده بود. شیخ از تیمسار فضل الله زاهدی دعوت کرد که او را ملاقات کند. زاهدی با کسب اجازه از مرکز دعوت را پذیرفت.
زاهدی قبل از حرکت از اهواز دستور داد که ۴۰ سرباز از هنگ نادری به فرماندهی ستوان دوم صفرعلی نادری در اختیار سرگرد رومانی که رئیس ستاد نیروی خوزستان بود، قرار دهند و به سرگرد رومانی دستور داد که ساعت ۱۰ شب وارد «کاخ فیلیه» شده، آدمهای خزعل را خلع سلاح و پس از خروج فوراً به اهواز حرکت کند.
سرگرد رومانی تلگراف دستور دستگیری خزعل را ابلاغ کرد و بنا شد که خزعل و پسر بزرگ و پیشکار او را دستگیر کرده و در معیت خود به اهواز ببرند که این طرح کاملاً عملی شد.
بعد از ورود به اهواز و یکی دو روز توقف با اتومبیل از طریق شوش به دزفول اعزام و از دزفول در کنار گروهان هشت نادری به فرماندهی ستوان دوم فرخار توسط کجاوه به لرستان توسط ستوان دوم عین الله امیر باقری از هنگ بهادر به مرکز اعزام شد.
به نظر میرسد شیخ در بصره بود و تیمسار زاهدی چندین مرتبه شخصاً به دیدار شیخ رفت و سوءظن وی را برطرف کرد، سپس زاهدی از اهواز به خزعل پیغام آورد که قصد رفتن به تهران دارد و مایل است که شیخ برای خداحافظی و مذاکره در امور، او را ملاقات کند. شیخ به طمع افتاد و فوراً به «فیلیه» رفت.
دستگیری شیخ خزعل باعث شورش اعراب آن نواحی و غارت اموال و کاخ شیخ بود که در نهایت باعث مهاجرت خانواده او به عراق شد.
احمد کسروی میگوید این شورش به خاطر رفتار شیخ خزعل بوده است: «دست ستم بر اعراب دراز کرده، جاسوسان او در همه جا پراکنده بودند و به هر کس بدگمان میشدند او را ازمیان برمیداشتند. بدینسان دلها از ترس او پر بود» همچنین « با دست درازی به زمینهای مردم عقیلی، شوشتر و رامهرمز، آنها را تصاحب کرد.»
سر پرسی سایکس علت شورش را فساد افسران ایرانی و ظلم به رعایای خوزستان میداند و روزنامههای انگلیسی علت شورش را شایعه مرگ مشکوک شیخ دانستند. رضاخان بعد از دستگیری شیخ با وی به مدارا رفتار کرد و به او احترام میگذاشت و به عنوان نماینده مجلس مؤسسان از محمره و آبادان به همراه میرزا حسین خان موقر انتخاب شد که در این مجلس رؤسای قبایل دیگر همچون صولتالدوله، صمصامالسلطنه، سردار محتشم و قوامالملک به تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی رأی مثبت دادند.
شیخ تلاش کرد به بهانه بیماری چشم به خارج از کشور برود، ولی رضاشاه با عنوان این که پزشک متبحر و ماهری از خارج به ایران خواهد آورد با پیشنهاد وی موافقت نکرد و سرانجام به دلیل بدبینی وی را همانند دیگر رجال سرشناس در شب چهارم خرداد ۱۳۱۵ ش در ۷۵ سالگی در منزلش توسط مأموران شهربانی خفه کرده و به قتل رساند.
درباره شیخ خزعل نظرات متفاوت و متضادی وجود دارد. برخی او را خائن و وطن فروش و برخی تجزیه طلب میخوانند. برخی نیز او را نماد دوران طلایی عربهای ایران میدانند که توانست برای استقلال آنها را حفظ کند.
شیخ خزعل در ساختار قبیلهای آن زمان جنوب ایران توانسته بود با استفاده از ثروت خود آن ناحیه را اداره کند و طبیعتا نمیتوانست بپذیرد بعد از قراردادهای گمرکی درآمدهایی که سالها در اختیار داشت را به راحتی از دست بدهد، از این جهت نزدیکی او به انگلستان را هم بیش از آنکه به شکلی قطعی به پای وطن فروشی شیخ گذاشت، باید اقدامی از سرناچاری توصیف کرد.
شیخ خزعل که در کشاکش مدام با دولت مرکزی ایران بود چارهای نداشت که برای حفظ قدرت و ثروت خود متحدی استراتژیک پیدا کند تا با تکیه بر آن متحد استراتژیک بتواند مواضع خود را حفظ کند، بنابراین او در پی تجزیه نبوده است. حامیان او معتقدند کمیته سعادت بیش از هر چیز سازمانی برای مقابله با قدرتطلبی رضاخان بوده است و حمایت مدرساز او را نماد گرایشهای مردمی شیخ میخوانند.
کشمکش با خوانین بختیاری که با توجه به حضور سردار اسعد بختیاری در دولت مرکزی بسیار قدرتمند شده بودند، کشف نفت و جنگ جهانی اول و قرارداد سایکس-پیکو که طی آن تمام مناطق جنوب خلیج فارس را تحت نظارت انگلستان درآورده بود، خزعل را ناگزیر به نزدیکی انگلستان بر پایه توافقی استراتژیک و نه ایدئولوژیک میکرد، از این منظر اتهام انگلیسی بودن او بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخی یک تالی فاسد دارد؛ آنهم اینکه اگر چنین تحلیلی درست باشد، ما را به این نتیجه میرساند که تمام توافقات ایران با دولتهای خارجی در هر زمانی وطن فروشی بوده است.
منابع
شیخ خزعل و پایان حکومت سلطه/ کریم جعفری/ یاد ایام/ شماره پنجاه و شش
شیخ خزعل و جنگ جهانی اول/ تئودور استرانگ/ تاریخ معاصر شماره ۳۴
تاریخ پانصد ساله خوزستان/ احمد کسروی/ انتشارات خواجو
سایت ایران گلوبال
تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران/ محمد تقی بهار
تاریخ بیست ساله ایران/ حسین مکی