صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

دوشنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۲ - 2023 November 27
کد خبر: ۲۲۴۹۶۴
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۰ - ۱۴ مرداد ۱۳۹۹
تعداد نظرات: ۴ نظر

انقلاب مشروطه و تاریخ ۱۰۰ ساله مبارزه برای آزادی در ایران

انقلاب مشروطه مهم‌ترین رخداد تاریخی ایران معاصر است. می‌توان تاریخ ایران را به قبل و بعد از آن تقسیم کرد. با انقلاب مشروطه بود که ایرانیان تبدیل به ملتی جدید شدند و در پی احقاق حقوق شهروندی خود بر آمدند.

رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «کنون‌ ای مرا ملت هوشمند/ چرائید در چاه غفلت نژند/ برآیید و ببینید کار شگفت/ به آسان توانید گیتی گرفت/ ولی تا شناسید از خیر و شر/ ببایست خواندن حقوق بشر/ که تا خود بدانید ز آیین و راه/ بد و نیک گیتی نباشد ز شاه» میرزا آقاخان کرمانی

«یا مرگ یا تجدد و اصلاح/ راهی جز این دو، پیش وطن نیست/ ایران کهن شده ست سراپای/ درمانش جز به تازه شدن نیست» ملک الشعرای بهار

انقلاب مشروطه مهم‌ترین رخداد تاریخی ایران معاصر است. می‌توان تاریخ ایران را به قبل و بعد از آن تقسیم کرد. با انقلاب مشروطه بود که ایرانیان تبدیل به ملتی جدید شدند و در پی احقاق حقوق شهروندی خود بر آمدند. انقلاب مشروطه سوژه جدیدی را در ایران ممکن کرد: سوژه مدرن ایرانی که از رعیت به شهروند بدل می‌شد و حقوق فردی، آزادی اجتماعی و عدالت اقتصادی را را طلب می‌کرد؛ مطالباتی که هنوز وجود دارند و مبارزه‌ای که هنوز در جریان است.

دلایل استبداد ایران

از قرن هجدهم میلادی به بعد جهان چهره دیگری پیدا کرد. مدرنیته غربی با دستاورد‌هایی خیره کنند به تسخیر جهان پرداخت و با وقوع انقلاب کبیر فرانسه الگویی سیاسی برای تمام کشور‌های جهان پدیدار شد. دیگر کشوری نبود که توان مقابله با مدرنیته غربی را داشته باشد. ایران نیز از این الگو مستثنی نبود؛ پس از جنگ‌های ایران و روس و بحران و هرج و مرج، ایرانیان از خود و هستی تاریخی خود پرسش کردند و تاریخ بیداری ایرانیان آغاز شد.

وقوع انقلاب مشروطه ایران در سال ۱۲۸۵ حاصل تصادم نظم کهن و جهان جدید در ایران بود و آغاز تاریخ ایران مدرن. با این حال دستاورد‌های مشروطه هیچگاه در ایران تسری نیافت و همواره حاکمیت و قانون و عدالت‌خواهی در ایران نصفه و نیمه اجرا شده است. دست‌کم در آسیا، چهره‌هایی همچون ستار خان، حیدرخان عمواوقلی و میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ... از پیشگامان مبارزه برای آزادی بوده‌اند. از این جهت هیچ کشوری را در دنیا نمی‌توان یافت که بیش از ۱۰۰ سال در تلاش و مبارزه برای دست یافتن به عدالت و آزادی باشد و هنوز آن را لمس نکرده باشد.

برای درک اهمیت این رخداد عظیم باید زمینه و زمانه پیدایش مشروطه را کندو کاو کرد. انقلاب مشروطه سه ساحت اصلی دارد، یکم: ساحت سیاسی که عبارت است از «خواست تاسیس پارلمان و مشروط کردن قدرت پادشاه»، دوم ساحت اقتصادی که «پیشرفت و عدالت» را خواستار است و سوم ساحت «تمدنی فرهنگی» که شاید ماندگارترین ساحت انقلاب مشروطه باشد و در این ساحت بنیان‌های ذهنی جامعه تغییر می‌کند و مفهوم جدیدی از انسان و ملیت خلق می‌شود و هنر‌هایی مانند نمایشنامه نویسی و شعر مدرن در ایران رواج پیدا می‌کنند.

این سه ساحت و خواست اصلی انقلاب مشروطه در هم تنیده هستند و گرانیگاه آن‌ها خواست سیاسی است که متاثر از انقلاب کبیر فرانسه و ایده‌های عصر روشنگری برساخته شده است.

ایران در طول تاریخ همواره حاکمیت استبدادی داشته و جامعه ایران اجتماعی استبداد زده بوده است. همانطور که محققانی چون کارل ویتفوگل در کتاب «استبداد شرقی» و همایون کاتوزیان در پژوهش‌های خود نشان داده‌اند «استبداد» با مفهوم «دیکتاتوری» و «جباریت» متفاوت است و مفهومی شرقی دارد. استبداد به معنی خودسری است و در مقابل حکومت قانون قرار دارد.

ایران به دلیل کم‌آبی، بستر رشد قریه‌های دور از هم و تک‌افتاده بوده است که اتحاد و گسترش آن‌ها محدود می‌شود و در نتیجه قدرت مرکزی به صورت نامحدود رشد می‌کند؛ بدون اینکه مانند آنچه در عصر فئودالی اروپا وجود داشت قدرت‌های محلی توان اتحاد و تضعیف حکومت مرکزی را داشته باشند. این رشد بی‌رویه قدرت مرکزی، قدرت شخص شاه را نامحدود می‌کرد و نظامی قانونی مبتنی بر ضرورت‌های کثرت قدرت را ناممکن.

سلاطین و پادشاهان ایرانی در طول تاریخ همواره خودسرانه عمل کرده‌اند و هیچ قانونی توان محدود کردن اعمال و خواست شاه را نداشته است. شاه و سلاطین اگر می‌خواستند به راحتی جان انسان‌ها را می‌گرفتند و از هر آنکس که می‌خواستند سلب مالکیت می‌کردند؛ خواه این انسان رعیت عادی می‌بود یا مانند مورد شاه عباس صفوی فرزندان و ولیعهد شاه یا مانند امیرکبیر نخست وزیر کشور؛ تفاوتی نمی‌کرد، شاه صاحب جان و مال افراد بود. شاه تا جایی که توانش را داشت خودسرانه عمل می‌کرد و هیچ نهادی توان محدود کردن اراده همایونی را نداشت. این ساختار اقتصادی و سیاسی با روبنای دینی مشروعیت پیدا می‌کرد و به حیات خود ادامه می‌داد.

تاثیر تصوف بر استبداد در ایران

در اساطیر ایرانی پیش از اسلام، پادشاه نماینده خدایان روی زمین بود و فرّه ایزدی که در شاهنامه فردوسی نیز به وفور دیده می‌شود، نشان مشروعیت پادشاه و قدرت بی‌حد او بود. در این الهیات جایی برای فرد و سیاست نمی‌ماند. امر، امر شاه بود چرا که شاه نماینده خداوند روی زمین بود. از طرف دیگر بنا بر آموزه‌های مزداییسم جهان به خیر و شر منقسم شده بود. آموزه‌ای که همانطور که «نیکی کدی» خاطر نشان می‌کند گونه‌ای ذهنیت ثنوی و مطلق‌بین می‌آفریند که هیچ کثرتی را برنمی‌تابد و جهان و مناسبات انسانی را در مطلق می‌نگرد.

الهیات تصوف در ایران پس از اسلام به این نوع جهان‌بینی دامن زدند و به نوبه خود مبانی استبداد را استحکام بخشیدند. در الهیات شیعه، جهان ولی دارد که حجت خدا روی زمین است. همچنین تربیت و رشد در جهان‌بینی صوفیانه نیز تنها و تنها در گرو گوش نهادن به پیر و مرشد و تهی شدن از هرگونه منیت و خودینگی ممکن است. بنابر این ملاحظات در الهیات سیاسی پیش از مشروطه به تعبیر «اریش فروم» با نوعی گریز از آزادی مواجه هستیم؛ سوژه‌ها خود و قوای انسانی خود را به یکدیگری بزرگ محول می‌کنند و از هرگونه کنش اجتماعی و سیاسی شانه خالی می‌کنند. ایرانیان تا زمان مشروطه تنها یک نوع جکومت را می‌شناختند؛ حکومت فرد بر رعیت. حال ممکن بود این فرد عادل باشد که به ندرت چنین بود یا ممکن بود ظالم باشد که در آن صورت جملگی دعا می‌کردند هر چه زودتر طالع عمرش به سر آید و پادشاه بعدی بهره‌ای از عدالت داشته باشد. این گونه نظم سیاسی که در دوران مشروطه «استبداد» نام گرفت، یگانه طریق حکومت و حکومت‌داری در تاریخ ما قبل مدرن ایران بود. این جهان‌بینی به قدری هژمونیک و فراگیر بود که تا زمان مشروطه حتی نامش را نمی‌دانستند و نامگذاری آن به «استبداد» نیز حاصل فاصله‌گیری و شکافی است که با ورود مدرنیته به ایران رخ داد.

 


بیشتر بخوانید: انقلاب کبیر فرانسه؛ انقلابی که ترکش‌هایش ۱۰۰ سال بعد به ایران رسید


به گزارش رویداد۲۴ ورود مدرنیته به ایران حاصل جبر زمانه بود. ایرانیان از دوران شاه عباس صفوی به بعد مدام توسط بیگانگان تحقیر شده بودند و بسیاری از متصرفات شاهان پیشین در نتیجه جنگ‌های با روس و عثمانی از دست رفته بود. اقتصاد کشور بسیار وخیم بود و کشور در هرج و مرج و بی نظمی به سر می‌برد. جنگ‌های ایران و روس یک شکست و تحقیر تاریخی برای ایرانیان محسوب می‌شد و بسیاری را به فکر فرو برد که عامل این شکست‌های پیاپی و قدرت بیش از اندازه غرب در چیست.

مهمترین خواسته مردم در انقلاب مشروطه چه بود؟

یکی از نخستین افرادی که به این مساله اندیشید عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه و فرمانده شجاع ارتش ایران در جنگ‌های ایران و روس بود. عباس میرزا معروف به قائم مقام اول در برخورد با قوای روس و فرانسه دچار بهت و حیرت فراوان شده بود و تلاش می‌کرد عامل قدرت و ترقی غربی‌ها را فهم کند.

عباس میرزا از ژوبیر نماینده فرانسوی‌ها پرسش‌هایی کرد که به خوبی نمایانگر شگفتی و بهت او از پیشرفت‌های تمدین غرب بود: «از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم که رشادت قشون روسیه در برابر آنان هیچ است، مع‌الوصف تمام قوای مرا یک مشت اروپایی (روسی) سرگرم داشته، مانع پیشرفت کار من می‌شوند. نمی‌دانم این قدرتی که شما (اروپایی‌ها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و بکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و بندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم.»

عباس میرزا برای گشایش باب ترقی برای ایرانیان و پاسخ به پرسش‌های خود عده‌ای را برای تحصیل به اروپا فرستاد که یکی از آن‌ها میرزا صالح بود که در سال ۱۸۱۵ با چهار نفر دیگر به انگلستان رفت و پس از چهار سال بازگشت و سفرنامه‌ای نوشت و به شرح ترقیات غربیان پرداخت.

نخستین ایده‌های روشنگرانه در ایران

سفرنامه میرزا صالح را می‌توان نقطه آغاز ورود ایده‌های روشنگرانه به ایران دانست. میرزا صالح در سفرنامه خود شرحی از انقلاب کبیر فرانسه می‌دهد که بعد‌ها الهام بخش ترقی خواهان و منورالفکر‌های مشروطه خواه می‌شود: «در سال ۱۷۸۹ بلوای عامی در ولایت فرانسه برپا شده و از هر سو از پادشاه خود لوئیس شانزدهم ناراضی گشته اولا اهالی مشورتخانه پارلمان (قدرت و تسلط پادشاهی را تخفیف داده او را موجودی معطل انگاشته و اشخاصی را که پادشاه به منصب و بزرگی مفتخر فرموده از مناصب مزبور معزول نموده. حرف آن‌ها اینکه صاحب منصب و عزت اشخاصی را سزاوار است که خود قابلیت و استعدادی داشته باشند نه اینکه پادشاه هر بوالفضولی را بزرگی بخشد؛ و بعد از آن حمله به خانه پادشاهی کرده و به حقیقت رفتار لوئی مزبور رسیده و او را مقصر یافته و فتوای قتل او را نوشته و او را مقتول ساخته... روبسپیر نام شخصی در اصل فقیر و حقیر در فرانسه ترقی یافته و اصل و سرمایه این همه فساد مشارالیه بوده. گویند بجز پادشاه و منسوبان او تخمینا چهل هزار نفر در این بلوا به قتل رسیده از آن جمله ۳۵ نفر از فلاسفه فرانسه که هر کدام وحید عصر بودند بدون تقصیر مقتول نموده. چون روبسپیر مزبور را سرمایه فساد دیده مشارالیه و جمعی از منسوبان او را که بیست نفر باشند گرفته مقتول نموده؛ و بعد از آن دولت فرانسه را بخاطر رسیده که مثل دولت روم بدون پادشاه و بزرگان، امور ولایتی را رتق و فتق نموده و راتق و فاتق اهالی مشورتخانه باشند.»

این چنین بود که با سفرنامه میرزا صالح شیرازی ناشر اولین روزنامه در ایران، نخستین مطالبات برای ایجاد پارلمان و مشروط کردن قدرت پادشاه بوجود آمد.


بیشتر بخوانید: ریشه‌های تاریخی انقلاب مشروطه در ایران


طبقات اجتماعی در دوران قاجار

سه طبقه اصلی در انقلاب مشروطه ایران را می‌توان تجار، روحانیون و روشنفکران دانست. دو طبقه نخست که در دوران قاجار به هم نزدیک شده بودند را طبقه متوسط سنتی می‌نامند که پیوند سرنوشت‌ساز میان مسجد و بازار (تجار و روحانیون) را تشکیل داد؛ پیوندی که تا کنون ادامه داشته و منشا تاثیرات بسیاری بوده است. بازاریان و روحانیون نگرانی مشترکی داشتند که عبارت بود از نفوذ تدیجی فرهنگ غرب به کشور. این امر آن دو طبقه را به یکدیگر نزدیک می‌کرد و آن‌ها در مبارزه برای ایجاد دولت مقتدر مرکزی که توانایی ایستادن علیه اجنبی‌ها را داشته باشد با یکدیگر متحد شدند و طبقه متوسط سنتی را بوجود آوردند.

اما طبقه سوم دارای مواضعی رادیکال بود و متاثر از ایده‌های روشنگرانه غربی بوجود آمده بود. تا آن زمان طبقه باسواد در ایران روحانیون و مستوفیان سنتی بودند که زبانی متکلف داشتند و در حدود شرع مقدس قلمفرسایی می‌کردند. این طبقه نوظهور، اما بیشتر به فیلوزوف‌های قرن هجدهم فرانسه شباهت داشتند و همانطور که آبراهامیان خاطرنشان می‌کند «فهم آن‌ها نه از طریق متون دینی و اندرزنامه‌های ادبی بلکه به واسطه جهان‌بینی روشنگران اروپایی بود.»

آبراهامیان درباره این طبقه و گسست بنیادینشان از روحانیون و مستوفیان چنین می‌نویسد: «به باور آنان نه اقتدار شاهی بلکه حاکمیت مردم؛ نه سنت بلکه آزادی، برابری و برادری؛ نه ظل‌الله‌ها بلکه حقوق لاینفک انسانی محترم شمرده می‌شد. آنان نه از تعادل اجتماعی و هماهنگی سیاسی، بلکه از لزوم تغییرات ریشه‌ای، دگرگونی‌های بنیادی و روند اجتناب‌ناپذیر پیشرفت انسانی سخن می‌گفتند. به جای موعظه درباره فواید حکومت مطلقه و محافظه کاری، لیبرالیسم ناسیونالیسم و حتی سوسیالیسم را ترویج می‌کردند. شکل‌بندی نگرش آنان چندان منبعث از قرآن و شریعت و مهدویت نبود بلکه تحت تاثیر عصر خرد و باور‌های رادیکال آن در خصوص حقوق طبیعی حقوقی که شهروندان صرفا بموجب انسان بودن از آن بهرمند هستند قرار داشتند.»

در نتیجه فعالیت این منورالفکر‌ها واژگان جدیدی مانند لیبرالیسم و سوسیالیسم وارد زبان فارسی شدند و واژگان سنتی جلای تازه‌ای پیدا کردند. آبراهامیان در «ایران بین دو  انقلاب» درباره این تغییرات می‌نویسد: «دولت از دربار پدرسالار به دولت ملی، ملت از جماعت دینی به nation و وطن از سرزمین مادری به کشور، مجلس از گردهمایی ریش سفیدان به پارلمان، طبقه از کاست به وضعیت اقتصادی، ترقی از پیشرفت فیزیکی به پیشرفت تاریخی و عدالت از معنای رفتار مناسب پادشاه با رعیت به برابری همگان تغییر معنا دادند.»

مشروطه خواهان و مشروعه خواهان

از میان همه این‌ها شاید مهمترین تغییر معنایی را خود وطن پیدا کرد و تبدیل به کشور شد. در طول قرون اسلامی ملت همواره به معنای دین و در برابر دولت به معنی سلطنت به کار رفته بود و دولت ملی به معنای حاکمیت دین بود که منظور نظر مشروعه‌خواهانی، چون شیخ فضل الله نوری هم بود. سعی منورالفکران مشروطه در قلب معنای ملت به nation بود. همچنین در مرحله اول تطور واژگانی وطن که به معنای محل سکونت و شهر و محله بود به کشور تبویل می‌شود. کشور واحدی که پدری تاجدار بر آن حکومت می‌کند و در مرحله دوم پدر تاجدار کنار می‌رود و وطن تبدیل می‌شود به مادر کهنسالی که پا به راه مرگ دارد و تنها راه نجاتش نو شدن است.

از همین تمایز بود که دو گروه مشروطه‌خواه و مشروعه‌خواه بوجود آمدند. مشروطه خواهان، مشروطه را حکم و قانون معنا می‌کردند و آن را در معنای اروپایی و پارلمانتاریسی می‌فهمیدند و مشروعه‌خواهان، مشروطه را به معنای مشروط کردن حقوق حاکمیتی به قوانین شرع ترجمه می‌کردند؛ نزاعی که بین این دو گروه درگرفت تاریخ معاصر ایران را شکل بخشید. این دو نیرو همواره تا به امروز در انکار دیگری و تثبیت خود می‌کوشند.

تاثیر تاسیس دارالفنون در ایران

به گزارش رویداد۲۴ ایده‌های منورالفکری به ویژه با تاسیس دارالفنون و آمد و شد دانشجویان ایرانی به اروپا بیشتر گسترش پیدا کردند. لزوم تغییر و ترقی پس از جنگ‌های ایران و روس همواره بین طبقات مختلف احساس می‌شد. ناصرالدین شاه که به پیشنهاد سپهسالار به غرب سفر کرد، خود بار‌ها از لزوم ترقی و پیشرفت مملکت می‌گفت و به دولتمردان لزوم پیشرفت را گوشزد می‌کرد.

عباس میرزای ملک آرا برادر ناصرالدین شاه، در خاطراتش می‌نویسد که «قبله عالم پس از سفر فرنگ همه دولتمردان را به دور خود جمع کرد و خواستار پیشرفت و ترقی مملکت پرشیا به سبک اروپا شد؛ اما همگان می‌دانستند که عامل و علت ترقی اروپا چیزی نبود جز قانون. کلمه‌ای که هیچکس را توان گفتنش به شاه نبود. قانون به معنای محدودیت شاه بود و نبودش به معنی عقب ماندگی کشور. به همین دلیل تاکید اساسی روشنگران بر کلمه قانون بود.»

میرزا ملکم خان یکی از نخستین منورالفکر‌هایی بود که بر قانون و قانون گرایی تاکید داشت. ملکم خان در خانواده‌ای ارمنی و تازه اسلام آورده متولد شده بود و در پاریس تحصیل کرده و به در دارالفنون مشغول تدریس بود. ناصرالدین شاه که قدرت خود را با ورود ایده‌های روشنگرانه در خطر می‌دید، ملکم خان را به عنوان دیپلمات به اروپا فرستاد تا از وطن دور باشد. ملکم خان، اما در لندن نشریه قانون را منتشر کرد که در آن از لزوم ایجاد قانون اساسی و مبارزه با استبداد می‌نوشت و در ایران فرهیختگان و نخبگان خواننده ثابت آن بودند.

از طرف دیگر دولت ناصرالدین شاه خزانه‌ای خالی داشت و برای تهیه نقدینگی سفرهایش امتیاز‌های فراوانی به بیگانگان می‌داد که موجب خشم بازرگانان و روحانیون می‌شد. جنجالی‌ترین این امتیازات در سال ۱۲۶۹ به شرکتی بریتانیایی داده شد که به موجب آن حق خرید و فروش و صادرات تنباکو به بریتانیایی‌ها واگذار می‌شد. این رویداد طبقات مشترک المنافع را متحد کرد و اعتراضات منسجمی علیه حکومت مرکزی برانگیخت؛ کشاورزان و زمیندارانی که به موجب این قرار داد مجبور بودند محصولات خود را با قیمتی ثابت بفروشند با تجاری که خود را از بازار پرسود تنباکو بیرون می‌دیدند، روحانیون که از حضور بیگانگان و تجار بیگانه احساس خطر می‌کردند و روشنفکران ملی گرا همگی متحد شدند و نهایتا امتیاز تنباکو لغو شد.

این اشتراک منافع تبدیل به الگویی برای تحولات بعدی شد که نهایتا به مشروطیت ختم می‌شد. در سال ۱۲۷۵ که ناصرالدین شاه با گلوله میرزا رضا کرمانی کشته شد، نظم کهن نیز به متزلزل شد. مظفرالدین شاه که طبع مهربان‌تری داشت و دائم از بیماری رنج می‌برد اقتدار شاه بابا را برای سرکوب مخالفان نداشت و اکنون بهترین موقعیت برای مشروطه‌خواهان در جهت اصلاحات اساسی ایجاد شده بود.

ریشه‌های جنبش مشروطه در ایران

انقلاب مشروطه، اما در کنار علل درازمدت و ریشه‌ای علل کوتاه‌مدت نیز داشت. در سال ۱۹۰۵ درگیری ژاپن و روسیه شروع شد و تجارت با همسایه شمالی محدود شد. این محدودیت به‌علاوه ورشکستگی دولت و استقراض از دولت‌های بیگانه و عقب ماندگی اقتصاد تورم مهیبی را ایجاد کرد که در نتیجه آن قیمت نان ۹۰ درصد و قند و شکر ۲۳ درصد افزایش یافتند. شیوع وبا و فساد درباریان نیز به نارضایتی‌ها دامن می‌زد و فضای انقلابی را تشدید می‌کرد. حاکم تهران برای کم کردن اعتراضات سه تن از تجار و سلاطین اقتصادی را به فلک بست که در نتیجه این اقدام نمایشی بازاریان دکان‌های خود را تعطیل کردند. همزمان بلوای نان در مشهد ایجاد شد و مردم به خانه یکی از تجار غله هجوم بردند و ۴۰ نفر در نتیجه درگیری‌ها کشته شدند.

اکنون شرایطی مهیا بود که الگوی اتحاد طبقاتی که در نهضت تنباکو رخ داده بود تکرار شود. در خرداد ماه سال ۱۲۸۵ هجری شمسی دو تن از روحانیون برجسته به همراه هزار طلبه در قم بست نشستند. اندک زمانی بعد تجار در تهران گرد هم آمدند و برای تحصن به سفارت بریتانیا رفتند. تعداد بست‌نشینان به زودی به ۱۴ هزار نفر رسید و قوای قزاق با معترضان درگیر شد، اما موفق به پراکندن آن‌ها نشد. روشنفکران و دانشجویان دارالفنون بین بست‌نشینان سخنرانی می‌کردند و از مزایای جمهوری و دموکراسی می‌گفتند و استبداد را تقبیح می‌کردند. به تعبیر آبراهامیان «محوطه سفارت تبدیل به یک مدرسه علوم سیاسی شده بود.» خواست بست نشینان تاسیس عدالت خانه و برکناری صدر اعظم بود.

منورالفکران در این ایام دست به ترجمه قانون اساسی بلژیک زدند که متاثر از انقلاب کبیر فرانسه بود که در سال‌های پایانی قرن هجدهم نوشته شده است. اعضای کمیته انتظامات بست‌نشینان، برای کسانی که توان مالی اعتصاب و بست نشینی طولانی‌مدت را نداشتند از تجار ثروتمند پول جمع‌آوری کردند. تمام طبقات با یکدیگر متحد شده بودند و به چیزی جز نابودی نظم کهن و نو شدن رضایت نمی‌دادند. نهایتا این تلاش‌ها و تکاپو‌ها به انجام رسید و مظفرالدین شاه سه هفته پس از تحصن معترضان در سفارت بریتانیا فرمان مشروطیت را امضا کرد. با این فرمان ۱۴ مرداد روز سرنوشت‌سازی در تاریخ ایران شد؛ روز فروپاشی نظم کهن و آغاز عصری به راستی نو.

منابع:
تاریخ مشروطه ایران/ احمد کسروی/ نشر امیرکبیر
امپراتوری اندیشه/ مایکل اکثورثی/ ترجمه شهربانو صارمی/ نشر ققنوس
ایران بین دو انقلاب/ یرواند آبراهامیان/ ترجمه محمد ابراهیم فتاحی/ نشر نی
ایدئولوژی نهضت مشروطه ایران/ فریدون آدمیت/ انتشارات روشنگران
انقلاب مشروطه ایران/ ونسا مارتین/ ترجمه محمد ابراهیم فتاحی/ نشر پارسه
تضاد دولت و ملت، نظریه تاریخ و سیاست در ایران/ همایون کاتوزیان/ ترجمه مرتضی طیب/ نشر نی

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
سارا
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۸
خیلی عالی بود ،، سپاس
حسین یوسفی
۲۱:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
بسیار عمیق و عالی...خوبی نویسنده مطلب اینه که به ریشه ها میپردازه
متین
۱۸:۱۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
عالی بود
ناشناس
۱۶:۳۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
و همه دستاوردها ی مشروطیت با برامدن جنبش تمامیت خواه سال بر باد رفت
نظرات شما