رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «من فرزند انقلاب مشروطیت ایرانم، من از اعقاب بابک خرم دین هستم» شیخ محمد خیابانی
«گر خون خیابانی مظلوم بجوشد/ سرتاسر ایران کفنی سرخ بپوشد» ملک الشعرای بهار
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ایران از دو سو تحت فشار و نفوذ دو قدرت بزرگ آن زمان یعنی روسیه و انگلستان بود. این تلاش برای تسلط روی ایران زمانی شدت گرفت که چاههای نفت در ایران کشف شد و همین باعث شد که دولتهای بزرگ آن زمان تلاش کنند که ایران را تحت نفوذ و استعمار خود در بیاورند. همین مسئله باعث شد در ابتدای قرن بیستم قیامهای مختلفی در ایران شکل بگیرد که هدف اصلیشان احیای استقلال ایران بود.
عمده قیامها، ماهیت محلی داشتند (اسماعیل سیمیتقو، شیخ خزعل، قاضی محمد، میرزا کوچک خان و ...) و به همین خاطر برخی مورخان رهبران این قیام را متهم به تجزیهطلبی میکنند. یکی از این قیامهای استقلالطلبانه، قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان بود که تقریبا همزمان با قیام میرزا کوچک خان جنگلی در گیلان و قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان بود.
به این قیامها همیشه از دو زاویه نگریسته شده؛ میهنپرستانه یا خائنانه. قیام شیخ محمد خیابانی هم از این قاعده مستثنی نیست. برخی او را وطن پرستی میدانند که برای احیاء استقلال ایران قیام کرد و عدهای دیگر او را تجزیه طلبی میدانند که به دنبال تجزیه آذربایجان از ایران بود. اما به راستی خیابانی کدامیک از این موارد بود؟
شیخ محمد خیابانی در سال ۱۲۵۹ شمسی در خامنه از توابع شبستر به دنیا آمد. پدرش حاجی عبدالحمید تاجر بود و در روسیه به کار تجارت مشغول بود و در پطروسکی مرکز ایالت داغستان ساکن بود. خیابانی بعد از مدتی تحصیل مکتبخانهای به روسیه رفت و برای مدتی در تجارتخانه پدرش مشغول به کار شد.
بعد از بازگشت از روسیه تصمیم گرفت به تحصیل ادامه دهد. فقه و اصول را از حاج میرزا آقا مجتهد انگجی فرا گرفت و نجوم را نزد میرزا عبدالعلی منجم آموخت. محمد علی بادامچی در شرح و حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی مینویسد که خیابانی خیلی زود به یکی از روحانیون مشهور آذربایجان بدل شد و بعد از فوت پدرزنش حاج سید حسین آقا پیشنماز به مدت چهار سال ظهرها در مسجد جامع و مغرب و صبحها در مسجد کریمخان پیشنمازی کرد. پیشنمازی مساجد این فرصت را در اختیار خیابانی قرار داد تا از نزدیک با توده مردم در ارتباط باشد.
بیشتر بخوانید: انقلاب مشروطه و تاریخ ۱۰۰ ساله مبارزه برای آزادی در ایران
خیابانی بعد از جنبش مشروطه در صف مشروطهخواهان قرار گرفت و در انتخابات مجلس دوم شورای ملی توانست به مجلس راه پیدا کند آنطور که محمدعلی بادامچی در شرح و حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی مینویسد خیابانی در ابتدا در مجلس بیطرف بود، اما بعد از اولتیماتوم روسیه در سال ۱۲۸۹ به صف مخالفان پیوست و به عضویت حزب دموکرات ایران پیوست. حزب دموکرات را عدهای از بازماندگان مجلس دوم تاسیس کردند. این حزب سوسیال دموکرات بود و در برابر حزب اعتدالیون که مشی محافظهکار داشت قرار گرفت.
بعد از اتمام مجلس دوم و قبول اولتیماتوم توسط دولت ایران خیابانی برای مدتی به مشهد و از آنجاها هم به روسیه و به شهرهای قفقاز و پطروسکی رفت و ساکن شد و بعد از مدتی با وساطت حاج میرزا عبدالکریم به تبریز بازگشت و کوشید امامت جماعت مسجدی را به عهده بگیرد.
محمد علی بادامچی در «شرح و حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی» مینویسد «در آن زمان آذربایجان تحت تسلط روسها بود و شجاع الدوله با مشت آهنین بر آن حکومت میکرد و چنان فضای رعب و وحشتی ایجاد کرده بود که همه از جمله خیابانی مجبور به سکوت بودند. با وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه از نفوذ روسها در ایران کاسته شد و حزب دموکرات مجدداً توانست فعالیت خود را از سر بگیرد. خیابانی به همراه سایر اعضای حزب دموکرات کنفرانس انجمن ایالتی را با حضور ۲۸۰ نماینده از شهرهای آذربایجان تشکیل داد. شرکت کنندگان در کنفرانس اعضای جدید انجمن ولایتی را منصوب کردند.»
در همین شرایط خیابانی امتیاز نشریه تجدد را گرفت که به ترویج عقاید حزب دموکرات میپرداخت. بعدها و در روزهای پایانی قیام، خیابانی روزنامه دیگری بنام آزادیستان هم منتشر میکرد که بیش از سه شماره انتشار نیافت. شماره چهارم زیر چاپ بود که قیام خیابانی سقوط کرد و او کشته شد.
شیخ محمد خیابانی درباره هدفش از انتشار روزنامه گفته است: «عوام تابع تلقینات است و هرگاه مدیران او قابل و صاحب حسن نیت باشند ممکن است نتایج حسنه از عوام گرفت.»
بعد از عقبنشینی روسها به دلیل نبود یک دولت مرکزی قدرتمند، امور آذربایجان عملاً به دست نیروهای حزب دموکرات و در راس آنها خیابانی و اسماعیل نوبری اُفتاده بود و والی آذربایجان مطیع اوامر اعضای حزب بود. خیابانی با استفاده از فرصت به دست آمده میکوشید قدرت خود را برای زمامداری آذربایجان بسط بدهد؛ چهرههایی همچون کسروی، این بسط قدرت را تجزیهطلبی توصیف کردهاند و برخی همچون کاتوزیان معتقدند سندی برای اثبات تجزیهطلبی خیابانی وجود ندارد.
در اردیبهشت ۱۲۹۸ اتفاق جدیدی در منطقه رخ میدهد. دولت عثمانی برای رهایی ارومیه و سلماس از چنگ آشوریها به این دو شهر یورش برد و به دنبال این یورش تبریز را هم تصرف کردند و گروهی بنام «اتحاد اسلام» تاسیس شد که یوسف ضیاء بیگ قفقازی سرپرست آن بود. مخالفان خیابانی از فرصت استفاده کردند و زمینه دستگیری خیابانی و یارانش را مهیا کردند. خیابانی به همراه اسماعیل نوبری و محمدعلی بادامچی به اتهام اقدام علیه دولت اسلامی عثمانی و همکاری با ارامنه دستگیر و به ارومیه تبعید شد. با این حال بعد از پایان جنگ و شکست و عقبنشینی دولت عثمانی خیابانی آزاد شد و به تبریز بازگشت و مجدداً زمام امور تبریز را در دست گرفت.
به گزارش رویداد۲۴ در جریان مشروطه سیاستمداران و روشنفکران به این نتیجه رسیدند که شکلگیری یک دولت مرکزی قدرتمند که ارتشی یکپارچه ایجاد کند، سازمان مالی ایران را از نو سامان دهد و به بینظمیها پایان دهد، ضرورت دارد. برای رسیدن به این خواست، در فرآیندی عجیب وثوقالدوله با حمایت انگلیسیها نخست وزیر شد. او با اینکه مخالفان سرسختی داشت مدافعین قدرتمندی هم مثل سیدحسن مدرس داشت و به همین خاطر توانست دولتش را تشکیل دهد.
بیشتر بخوانید: سید حسن مدرس؛ فقیه مخالف جمهوری
وثوقالدوله تا حدی به اوضاع سر و سامان داد و توانست مخالفان را با خود همراه کند. در کتاب «سیمای سلطان احمدشاه قاجار» نوشته جواد شیخالاسلامی آمده که «امضاء قرارداد ۱۹۱۹ که مذاکرات آن را شخص وثوقالدوله پیش برده بود و در افکار عمومی ایران را تحتالحمایه انگلیس میکرد، باعث شد آتش مخالفان و مردم تند شود و حتی مدرس هم به صف مخالفان وثوقالدوله بپیوندد. موضوعی که خشم سیاستمداران و مردم را در رابطه با این قرارداد برانگیخت جدای از مفاد و متن قرارداد شیوه پنهانکارانه دولت در امضاء آن بود. بعدها مشخص شد که این پنهانکاری پیشنهاد دولت انگلستان بوده است و حتی این دولت برای امضاء این قرارداد رشوه هم پرداخت کرده است.»
محمدعلی همایون کاتوزیان در کتاب «مبارزه با قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس» به روی دیگر ماجرا اشاره کرده و مینویسد «حمله شوروی و آمریکا در این قرارداد تردید جدی حتی بین میانهروها ایجاد کرد که دولت، ایران را به انگلیس فروخته است. انتشار همین موضوعات زمینهساز قیامهای استقلال طلبانهای مانند قیام شیخ محمد خیابانی و میرزا کوچک خان جنگلی شد.»
زمانی محمد حسن میرزا ولیعهد و والی تبریز کوشیدند رئیس نظمیه یعنی عبدالله بهرامی را که از همراهان شیخ محمد خیابانی بود برکنار کنند خیابانی و نوبری مانع شدند و حتی خیابانی والی تبریز را تهدید کرد که «رئیس نظمیه باید تا ظهر سرکار برگردد یا خودت هم باید بروی.»
گزارش اسماعیل حقی عامل سرشناس گروه جاسوسی انور پاشا (از فرماندهان رده بالای ارتش عثمانی) معروف به «تشکیلات مخصوصه» هم بر رابطه نزدیک خیابانی و بهرامی به عنوان قدرت مستقر در تبریز صحه میگذارد: «در تبریز، پس از حزب دموکرات که خیابانی، نوبری و حریری رهبری آن را در دست دارند و اتفاقاً از پشتیبانی نظمیه (بهرامی) برخوردارند چند حزب پیش پا افتاده دیگر مانند احرار، ترقیون و مجاهدین هم هست. از این احزاب تنها مجاهدین... به دلیل حمایت از عثمانی شایان ذکر است. از سوی دیگر حزب دموکرات که موضعی آشکارا میهنپرستانه و بیگانهستیز دارد جدیترین و مردمیترین حزب است که نه تنها از همراهی قلبی مردم بلکه از پشتیبانی نظمیه، ژاندارمری و سربازان ارتش هم برخوردار است.»
این گزارش همچنین منافع مشترک حزب دموکرات و انگلستان را هم آشکار میکند: «از این گذشته، حمایت آشکار ما از سیاست پانترکی مجاهدین این امکان را به انگلیس بخشیده که در تبریز دست به مبارزهای متفابل بزنند... مبارزهای که موضع ضد عثمانی دموکراتها را تقویت کرده است.»
دلیل دیگری که خشم مردم تبریز و آذربایجان را برانگیخت و زمینه را برای قیام مهیا کرد انتخاب مجید میرزا عین الدوله به عنوان والی آذربایجان بود. مجید میرزا بین مشروطهخواهان آذربایجان خوشنام نبود. وی در راه رسیدن به محل ماموریت خود بسیار کند عمل کرد. وی در دی ماه ۱۲۹۸ به زنجان رسید و دو ماه را در زنجان سپری کرد. طبق گزارش سرگرد ادموندز مجید میرزا از پر کردن کیسهاش غافل نبود.
ادموندز در گزارش خود مینویسد: «عبور والا حضرت عین الدوله از ولایات خمسه مانند دیگر جاها مایه آشوب و بینظمی عمومی شد.»
مجید میرزا زمانی به تبریز رسید که قیام شروع شده بود. او وقتی هم به تبریز رسید همه امور را به خیابانی واگذار کرد. جدای از این مردم تبریز خیلی زود بهانهای برای شکایت از مجید میرزا پیدا کردند. مجید میرزا زمانی که در زنجان بود فردی بنام ترجمان الدوله را به پیشکاری مالیه آذربایجان انتخاب کرد او هم با خود نفرات زیادی را آورد و کارکنان سابق را اخراج کرد که این به نارضایتی عمومی مردم منجر شد.
موضوع بعدی که به قیام شیخ محمد خیابانی سرعت بخشید و در کتابهای کسروی و آذری هم آمده «اعزام دو افسر سوئدی بنام سرگرد بیورلینگ و سروان فوگلکلو بود.»
نظمیه آن زمان را سوئدیها اداره میکردند و به همین خاطر ماموران سوئدی برای برقراری نظم به تبریز آمدند. همین موضوع موجب شد که کارکنان بومی نظمیه ناراحت شوند؛ خصوصاً که این دو افسر سوئدی از برخی متهمان اقدامات تروریستی بازجویی میکنند و همین موضوع خیابانی و همراهانش را نگران میکند که مبادا رازهایی از آنها آشکار شود. اما اتفاق مشخصی که کسروی در کتابش به آن اشاره میکند فرار یک دزد از نظمیه و دستگیری همسر او بدون توجه به حساسیتهای منطقهای توسط افسران سوئدی و بازجویی از او است. این موضوع خشم مردم تبریز را برانگیخت و او به بیورلینگ اعتراض کردند، اما او توجهی نکرد و همین باعث شد مردم تبریز خود را به لحاظ شرعی موظف بدانند که زیر حکومت یک کافر غیر مسلمان نباشند.
طبق گفته کسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان و قیام شیخ محمد خیابانی آخرین موضوعی که شرایط را برای قیام خیابانی مهیا کرد ورود امین الاملک به عنوان نایب الایاله و معاون مجید میرزا عین الدوله به تبریز بود. ورود او سردار انتصار را که هم رئیس نظام و هم نائب الاماره تبریز بود ناامید کرد چرا که امید داشت مجید میرزا او را به عنوان نائب الایاله انتخاب کند. همین موضوع باعث چرخش سردار انتصار به سمت خیابانی شد و به شرط پشتیبانی خیابانی از او در موقعیت فعلی و حمایت از برادرش امیراعلم برای انتخاب به عنوان نماینده مهاباد به شیخ یاری رساند. مجموع این عوامل زمینه را برای شیخ محمد خیابانی فراهم کرد تا قیامش را آغاز کند.
بیشتر بخوانید: کلنل محمدتقی خان پسیان؛ سردار وطندوست و مشروطهخواه شهید
قیام شیخ محمد خیابانی در فرودین ۱۲۹۸ آغاز شد و خطابه معروف شیخ هم در خرداد ۱۲۹۹ همین موضوع را تایید میکند. وی در این خطابه میگوید که تصمیم به قیام از هشت ماه قبل گرفته شده است.
خیابانی توانست تبریز را دو روزه و بدون شلیک حتی یک گلوله تصرف کند. خیابانی به بهانه آزادی یک زندانی گمنام شصت نفر از افراد مسلح خود را به کمیسری فرستاد. رئیس کمیسری که خود را در محاصره شصت نفر نیروی مسلح دید خود را تسلیم کرد، اما ماجرا را تلفنی به مرکز گزارش داد. سرگرد بیورلینگ معاون خود سروان فوگلکلو را برای دستگیری خیابانی به همراه تعدادی نیرو اعزام کرد. فوگلکلو که دید تعداد یاران خیابانی زیاد است و به خوبی هم مجهز شدهاند به آنها اجازه عبور داد، ولی دفتر روزنامه تجدد را محاصره کرد. این محاصره با دخالت سردار انتصار پایان یافت.
در حرکت بعدی خیابانی دستور داد مغازهها و مدارس را ببندند و اعلام کرد سربازها، آژانها و ژاندارمها برای دریافت حقوق خود به دفتر روزنامه تجدد بیایند. این تجمع زمینه را برای بیان نطقهای آتشین مهیا کرد و خیابانی از مردم خواست به نظمیه رفته و بیورلینگ و افرادش را از شهر بیرون کنند.
نظمیه توان مقابله نداشت و همین موضوع باعث شد امین الملک به بیورلینگ دستور ترک شهر را بدهد. انگیزه قیام خیابانی تا به امروز مبهم است. برخی مانند آذری در کتاب خود ادعا میکنند خیابانی در اعتراض به قرارداد ۱۹۱۹ قیام کرد در حالی که برای ادعای خود شاهد مثالی از سخنان خیابانی نمیآورد. البته گویا در بیانیهای که دموکراتها بعد از به دست گرفتن قدرت صادر کردند، هیچ اشارهای به قرارداد ۱۹۱۹ نشده است.
در این اعلامیه عنوان شده که «دموکراتها در اعتراض به یک سلسله اقدامات ضد مشروطیت حکومات محلی قیام کردهاند و از حکومت انتظار دارند رژیم آزادانه آنها را محترم شمارد و تصمیماتشان را صادقانه به اجرا درآورند.»
در ادامه این اعلامیه آمده که «آزادیخواهان از کیفیت فوقالعاده باریک وضعیت حاضره آگاهند و مصمماند تا نظم و آسایش را به هر وسیله که باشد برقرار دارند.»
استراتژی اصلی قیام در دو کلمه این بود؛ برقرار داشتن آسایش عمومی و از قوه به فعل درآوردن رژیم مشروطیت. اما نداشتن تاکتیک مشخص نقطه ضعف اصلی قیام شیخ محمد خیابانی بود؛ نقطه ضعفی که مخبرالسلطنه هدایت هم در کتاب خاطرات و خطرات به آن اشاره میکند و مینویسد: «وقتی که در مهر ۱۲۹۹ به عنوان والی آذربایجان به تبریز رسیده بود به دو تن از یاران نزدیک خیابانی یعنی سیدالمحققین و بادامچی گفته که وثوقالدوله برکنار شده و قرارداد به حال تعلیق درآمده است؛ اجزای کابینه را میشناسید که همه آنها مردمی وطنپرست هستند، و جنگ خانگی و جداییطلبی مایه خانه خرابی است و اینها یعنی برطرف شدن همه دلایلی که به اعتقاد او و بسیاری دیگران محرّک قیام شده بود. آن دو تن در پاسخ مخبرالسلطنه تنها به ذکر این نکته که قیام نقشه دارد گفتنی نیست؛ مرام گفتنی نیست بسنده کردند.»
خیابانی در جایی میگوید: «دشمن را باید در تاریکی نگه داشت و باید طوری کارها را پیش برد که دشمن از نقشه و تاکتیک طرف مقابل خود نتواند خبردار شود.» خیابانی فقط به ذکر این نکته که تانی و تدریج در نقشه ماست بسنده میکرد. البته خیابانی ترقی و تجدد را از اهداف والای جنبش خود میدانست: «ایران باید با استقلال اسباب تجدد و ترقی خود را فراهم آورد و به زودی هرچه سریعتر همرنگ و هم مسلک ملل متمدنه عالم شود. این شعار ماست و ما بنام ایرانیّت بهترین عقاید و مسلک ملل جدیده دنیا را اخذ و تمثیل خواهیم نمود.»
هرج و مرجهای پس از مشروطه خیابانی را به لزوم نظم آگاه کرده است: «شخصی که در تاریکی زیست کرده است در پیش یک روشنایی آنی، چشمش خیره یا کور میشود. دیده بصیرت نیز این چنین است. انقلاب چهارده ساله یک تبدیل ناگهانی بود و تولید خیرهسری نمود. اما این دفعه دیسیپلین بر جریان حادثات حاکم خواهد بود و شما متدرجاً به روشنایی نائل خواهید شد.»
موضوعاتی مانند نظم و دیسیپلین، وحدت کلمه و تصمیمگیری مرکزی از آنحایی که به امور جاری و روزمره اداره شهر بود در سخنرانیهای خیابانی مکرر تکرار شده است.
خیابانی از صدای واحد تبریز و لزوم تمرکز در همه جنبهها سخن میگفت: «ما میگوییم در آزادیستان [آذربایجان]، در سراسر ایران، فقط یک رای، فقط یک صدا موجود باشد تا این صدای واحد رژیم مملکت را تعیین و ابلاغ نماید. عملیات و اقدامات ما ناشی از همین نظرات است.»
خیابانی در سخنانش از دو نوع نظم صحبت میکرد. نظم اجباری و نظم اختیاری. نظم اختیاری همان دیسیپلین مشترک مورد قبول جنبش بود: «ما میخواهیم به آن دموکراسی ایران به آن دیسیپلین اختیاری و مدنی که یکی از عوامل مدنیت است آشنا گشته و به آزادی حقیقی و عملی نایل گردد.»
کسروی به این تقسیم خیابانی معترض بود و آن را منشاء یک دیکتاتوری جدید میدانست که از حامیان خود اطاعت کورکورانه میخواست. حرف کسروی چندان بیراه نیست و این را میشود در سخنرانیهای خیابانی هم مشاهده کرد: «اغلب اوقات برای ترویج یک مسلک جدید انسان ناگزیر میشود از اینکه پارهای اقدامات شدید و تدابیر سخت اتخاذ کند و اکثر این اقدامات و تدابیر اساساً بر ضد تعلیمات همان مسلک است، ولی این یک مجبوریت غیرقابل اجتنابی است و در قبال یک خیر و منفعتی که استحصال آن برای نوع بشر لازم و واجب باشد توسل موقتی به چارههای سخت، مقتضای تدبیر و شرط موفقیت است.»
به گزارش رویداد۲۴ یکی از موضوعاتی که در تاریخ به شکل مبهمی مطرح شده و مخالفان قیام را متقاعد میکند که او برای تجزیهطلبی قیام کرده مسئله تغییر نام آذربایجان به آزادیستان است. گویا تغییر نام پیشنهاد حاج اسماعیل آقا امیرخیزی است که در توجیه تغییر نام گفته چون ولایت آذربایجان در جریان مشروطیت زحمت فراوان کشیده حق دارد نامی مستقل داشته باشد و به این موضوع هم اشاره میکند جمهوری تازهتاسیس قفقاز هم برای خود نام جمهوری آذربایجان را انتخاب کرده است. اما شواهد نشان میدهد که هدف خیابانی از این تغییر نام چیزی بیشتر از ادعاهای امیرخیزی است. چه آنکه آذری در کتاب خود درباره شیخ محمد خیابانی میآورد پس از آنکه مشیرالدوله تلاش کرد در تیرماه سال ۱۲۹۹ با خیابانی از در مصالحه درآید، خیابانی به او گفت: «دولت تا آزادیستان را به رسمیت نشناسد وی حاضر به هیچگونه مذاکره نخواهد گردید.»
نقل قولی از خیابانی در همان کتاب هست گفته تا بیست و ششم رمضان که هر ادارهای درباره نام آزادیستان تسامح و تعلل به خرج دهد مسئول و رئیس آن بلافاصله عزل خواهد شد. در همان کتاب مجدداً آمده که خیابانی از به رسمیت شناخته نشدن آزادیستان از سوی تهران شکایت داشته است.
برخی این اظهار نظرهای خیابانی را دال بر جدایی طلبی او دانستهاند، اما خیابانی بیشتر مایل بود آذربایجان را به صورت فدرالی اداره کند. چه آنکه وثوق الدوله در هیچ مرحلهای جنبش خیابانی را جنبشی یاغی قلمداد نکرد. برخی دیگر این شبهه رابطه قیام خیابانی با بلشویکها را خصوصاً بعد از مرگ کنسول آلمان در تبریز مطرح میکنند.
سندی در آرشیو دولت مرکزی روسیه موجود است که در آن یکی از بلشویکها درباره حزب دموکراتها به دولت شوروی گزارش میدهد و به صراحت میگوید: «دموکراتها در عین پافشاری بر ملتگرایی ایرانی و درخواست تغییر و اصلاحات برای کل کشور، مبارزات خویش را در دو جبهه ضدیت با انگلیس و ستیز با بلشویکها گسترش دادهاند.»
محمدعلی همایون کاتوزیان معتقد است در تمام مکاتبات پُرحجمی که میان سرپرسی کاکس و لرد کرزن درباره نگرانیهای آنها از ایالتها و ولایتهای حاشیه خلیج فارس برده شده هیچگاه نامی از قیام خیابانی به چشم نمیخورد که همین موضوع نشان میدهد با وجود ماهیت رادیکال قیام خیابانی او نه ارتباطی با بلشویکها داشته و نه قصدی برای جداییطلبی بنابراین خیابانی بیشتر به دنبال اداره فدرالی آذربایجان با نظارت حداقلی دولت مرکزی بوده است.
بیشتر بخوانید: میرزا کوچک خان جنگلی؛ شیعه شوریده و مساواتطلب
به گزارش رویداد۲۴ در تیرماه سال ۱۲۹۹ دولت وثوقالدوله سقوط کرد و پس از چانهزنی فراوان با لرد کرزن مشیر الدوله مامور تشکیل کابینه شد. مشیرالدوله از مشروطهخواهان محترم و آدابدان بود. او وظیفه خطیری را برعهده گرفته بود که کنترل میرزا کوچک خان جنگلی و شیخ محمد خیابانی بود.
کسروی دباره موضع مشیرالدوله درباره قیام خیابانی مینویسد: «آقای مشیرالدوله را... همه میشناسیم که یکی از آزادیخواهان بنام میباشد؛ و بی گفتگوست که وی نمیخواست که با قیامیان تبریز که از توده آزادیخواهان شمرده میشدند از در ستیز درآید و کار به جنگ و خونریزی کشد... و این بود که بیش از دو ماه گذشت و دولت در برابر خیابانی در آشتی میزد و پند و اندرز میسرود. ولی خیابانی و همدستان او بدان سر نبودند پندی بپذیرند و یا اندرزی شنوند.»
مشیرالدوله برای نشان دادن حسن نیت خود مخبرالسلطنه که از مشروطهخواهان محترم و مخالفان قرارداد ۱۹۱۹ بود را به عنوان والی آذربایجان انتخاب کرد و آنطور که در کتاب آذری آمده خیابانی در نطقهای خود گفته بود تهران سیاست اغفال پیش گرفته و والی معروف فرستاده است.
مخبرالسلطنه در کتاب خود آورده مشیرالدوله برای نشان دادن دوستی خود حتی برای خیابانی هم پول فرستاده است. مخبرالسلطنه مشخصاً از دو ۲۰ هزار تومان ارسالی توسط مشیرالدوله صحبت به میان میآورد.
بادامچی از همراهان خیابانی میگوید خیابانی به مشیرالدوله پیام داده که صلاح دولت و صلاح میهنپرستان در این است که این قیام ادامه داده شود، زیرا کابینه حاضر بدون استحضار به تکیهگاه قوای محلی محال است چند ماهی دوام کند.
خیابانی همچنین به مخبرالسلطنه پیام داد که باید به تنهایی و بدون محافظ مسلح و مستخدمان حکومتی به تبریز بیاید. مخبرالسلطنه شرایط را پذیرفت و بعد از مدتی عبور از مسیرهای پُرخطر که در آن عشایر مسلح حضور داشتند به تبریز رسید.
مخبرالسلطنه درباره وضعیت تبریز در خاطرات و خطرات آورده است: «همه جا در راه، خرمنها نکوفته مانده و گلهها در حصار محصورند و رعایا از ترس شاهسون تفنگ به دست در برجها نشستهاند... در تیکمهداش به دستههای شاهسون برخوردیم. آنها سی سوار داشتند و من هفتاد سوار همراه داشتم به ریاست دو نفر خوانین گرمرود. کار به تیر و نفنگ کشید. اسبی از ما و اسبی از آنها تلف شد. گلولهای پیش پای من به زمین آمد. شاهسونها رد شدند و ما گذشتیم. در جنگاور دچار تیراندازی رعایا شدیم که ما را شاهسون تصور میکردند. درشکهها را جلو انداختیم تیراندازی موقوف شد.»
در باسمنج، مخبرالسلطنه طبق قرار با خیابانی محافظان را مرخص کرد و به دیدار ساعدالسلطنه واسطه او و خیابانی رفت و ساعدالسلطنه به او توصیه کرد که در جلسات ارگ حکومتی که خیابانی مرتب برگزار میکند حضور یابد، اما خیابانی اعلام کرد حضور مخبرالسلطنه در آنجا ممنوع است و مخبرالسلطنه به ناچار به خانه ساعدالسلطنه رفت.
ساعدالسلطنه چند بار سعی میکند با وساطت کنسول آمریکا و انگلیس با نزدیکان خیابانی ارتباط برقرار کند، اما جواب درستی نگرفت. آنطور که در کتاب آذری آمده است فرماندهان قزاق و ژاندارمری به مخبرالسلطنه قول همکاری میدهند.
ده روز پس از ورود مخبرالسلطنه، خیابانی از طریق سیدالمحققین به او پیغام میدهد که باید از شهر برود. مخبرالسلطنه در کتاب خاطرات و خطرات آورده است: «به سید گفتم به فرض من رفتنی شدم؛ امنیت من در راه چیست؟ گفت سوار همراه میکنیم. گفتم به سوار شما اعتقاد ندارم. گفت قزاق ببرید. گفتم این حرف حسابی است.»
در این بین فرمانده روس نیروهای قزاق به معاون ایرانی خود ظفر الدوله [ژنرال حسن مقدم] بار دیگر با مخبرالسلطنه تماس گرفتند و اعلام آمادگی کردند. مخبرالسلطنه هم از غافلگیری خیابانی که فکر میکرد او تبریز را ترک کرده است استفاده کرد و به نیروهای او حمله کرده و آنطور که کسروی میگوید با درگیری مختصری تمام ساختمانهای تصرف شده را پس گرفتند.
پس از شکست، خیابانی در زیرزمین یکی از اهالی پنهان میشود و نیروهای قزاق در گشتزنیهای خود از دختری میشنوند که خیابانی در زیرزمین خانه شیخ حسن باسمنجی پنهان است. قزاقها وارد خانه میشوند و با خیابانی درگیر میشوند و او را میکشند.
بیشتر بخوانید: مهدی قلی خان مخبرالسلطنه؛ نخست وزیر عافیت طلب یا سیاستمدار محافظه کار؟
برخی روایت کردهاند خیابانی بعد از اصابت گلوله به پایش به سر خودش شلیک میکند که اثبات نشد. حتی مخبرالسلطنه در خاطرات و خطرات تنها با ذکر واژه «والعلم عندالله» ماجرا را مسکوت میگذارد. مخبرالسلطنه اشاره کرده یادداشت از پیش نوشته شدهای در جیب خیابانی پیدا شده که او چنین نوشته: «رفقا خداحافظ. چون تنها ماندم و تصمیم نموده بودم دستگیر نشوم خودم را کشتم. بعد از این سست نشوید. مرام را تعقیب کنید. از بازماندگان من غفلت نکنید. کسی را ندارم. تمام دارایی مرا به غارت بردند. این بود آزادیخواهی»
کسروی و بادامچی هر دو تایید میکنند که مخبرالسلطنه نخست وزیر وقت جنازه خیابانی را با احترام دفن کرد. در کتاب نکتههایی در تاریخ مشروطیت مخبرالسلطنه مدعی شده که خانه خیابانی را تعمیر و به آنها اثاث داده و شش هزارتومان هم به کودکانش پرداخت کرده است.
در تهران برای خیابانی مجلس ختم گرفتند که معروفترین آن شعر بهار با این ترجیعبند است: گر خون خیابانی مظلوم بجوشد/ سرتاسر ایران کفن سرخ بپوشد.
واقعبینانهترین تحلیل را هم درباره قیام رادیکال شیخ محمد خیابانی را هم بهار داشت که در تاریخ مختصر احزاب سیاسی آورده است: «این اعمال مشیرالدوله بسیار مشعشع بود و هر چند اسباب رنجش منفیبافان و حتّی یک عده از ملیّون گردید، اما از لحاظ مصالح اساسی دولت و ادای وظیفه کشورداری، محل تامل نیست که طبق سیاست و صلاح عمل شده بود و شخصیت رئیس دولت به قدری بود که از این معنی تزلزلی در آن راه نیافت.»
منابع:
شرح و حال اقدامات شیخ محمد خیابانی/ محمد علی بادامچی/ نشر سپهر
قیام شیخ محمد خیابانی/ احمد کسروی/ ویرایش و مقدمه محمد علی همایون کاتوزیان/ انتشارات مرکز
تاریخ هجده ساله آذربایجان/ احمد کسروی/ نشر نگاه
تاریخ مختصر احزاب سیاسی/ ملک الشعرای بهار/ انتشارات امیر کبیر
خاطرات و خطرات/ مخبرالسلطنه/ انتشارات زوار
شرح زندگانی من/ عبدالله مستوفی/ نشر هرمس
مبارزه با قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس/ محمد علی همایون کاتوزیان/ اطلاعات سیاسی اقتصادی
قیام شیخ محمد خیابانی/ علی آذری