رویداد۲۴ تصویر ثبت شده در جریان اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که منجر به قطع روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا شد. ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ یکی از مهمترین روزها در تاریخ معاصر ایران است. در چنین روزی ایران با اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی وارد بحرانی تاریخی شد که تا همین امروز تبعاتش ادامه دارد.
در زمان شکل گیری و پیروزی انقلاب ۵۷ جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده بود که در روزهای منتهی به انقلاب حمایت خود از شاه را قطع کرد و پس از انقلاب نیز حکومت جدید را به رسمیت شناخت.
در ایران نیز دولت مهندس بازرگان که غالبا ملیگرایانی میانهرو بودند تمایل به ایجاد رابطه مسالمتآمیز با غرب داشتند و برای این کار تلاش میکردند. اما هر دوی این گروهها مخالفینی داشتند؛ تندروهایی که امروز اصلاح طلب نامیده میشوند به همراه گروههای چپ و تندروهای مذهبی در ایران ضد دولت بازرگان بودند و در آمریکا جمهوریخواهان و بنیادگرایان مسیحی با کارتر سر ستیز داشتند. انقلاب ایران شوک بزرگی برای غرب بود و نگاه تیپیکال غرب به خاورمیانه تغییر داده بود.
یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب نگاه غرب به خارومیانه و ایران و تغییر این نگاه در جریان انقلاب را چنین شرح میدهد: «آنها جمعیتهای خاورمیانهای را همواره اسلامگراهایی ستیزهجو، متعصبانی دیوانه، مجانینی بَدوی، بیگانههراسهایی بددل و بنیادگراهایی خشمگین تصویر میکنند که راهبَرشان، اگر عقده روانیِ طلب خودکشی از طریق شهادت نباشد، عقده آدمکشی است اما تظاهرات کنندگان در تهران حرکت میکردند، به شیشه بانکها سنگ میزدند، اما نزدیک بیمارستانها صدایشان را پایین میآوردند تا باعث اذیت بیماران نشوند. مغازهدارها شیرینی و آب پخش میکردند. گلفروشها میخک میدادند تا تظاهرکنندهها بتوانند آنها را به سربازان بدهند. با در نظر گرفتن همه جوانب، در انقلاب ایران تمایل جمعیت به رفتارهای آرام و مسالمتآمیز بود.»
بیشتر بخوانید: درخواست از کارتر برای بازگرداندن شاه به ایران
به گزارش رویداد۲۴ رفتار دولت بازرگان در امتداد همین چهره متمدنانه از انقلاب قرار داشت. بازرگان حتی با برژینسکی نیز دیدار کرد و دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه در مصاحبه با نشریات و رسانههای غربی از مصالحه دولت انقلابی با جهان میگفت اما این اتفاقات بسیاری از انقلابیون را علیه دولت بازرگان برانگیخت. تندروترین مخالفان بازرگان دانشجویان خط امام بودند که امروز اصلاح طلب نامیده میشوند و پدر معنوی آنها آیت الله موسوی خوئینیها بود. دانشجویان خط امام همواره از هر فرصتی برای حمله به دولت بازرگان و بازماندگان جبهه ملی و پیروان دکتر مصدق استفاده میکردند.
زمانی که کارتر مجوز ورود شاه به ایالات متحده را برای درمان بیماری سرطان صادر کرد دانشجویان خط امام بهانه خوبی پیدا کرده و به سفارت آمریکا حمله کردند.
موسوی خوئینیها در خاطراتش ماجرای اشغال سفارت را چنین شرح میدهند که دانشجویان برای جلب نظر آیت الله خمینی برای اشغال سفارت نزد آقای خوئینیها آمدهاند و ایشان دانشجویان را متقاعد کرده که اجازه امام لازم نیست: «گفتم مگر شما میخواهید چه بکنید که نمیشود جبرانش کرد؟ شما که نمیخواهید کسی را بکشید یا جایی را خراب کنید، میخواهید وارد سفارت آمریکا شوید، خب اولین لحظهای که این کار را کردید، امام مطلع میشود؛ اگر نظرشان این بود که کار غلطی است بلافاصله اطلاع میدهند که بیایید بیرون و کار درستی نیست.»
دانشجویان خط امام با چراغ سبز رهبر معنویشان و با هدف حذف بازرگان و ملیگرایان از صحنه سیاسی ایران به سفارت آمریکا حمله کردند و ۶۶ دیپلمات را به گروگان گرفتند. البته بعدا آیت الله خمینی نیز از این اقدام دفاع کرده و آن را انقلاب دوم نامید.
چنین رخدادی وجهه انقلاب بزرگ خاورمیانه را تغییر داد. دولت بازرگان استعفا کرد و با بحران گروگان گیری ایالات متحده و غرب علیه ایران برانگیخته شدند.
حمله دانشجویان خط امام به سفارت آمریکا تبعات بسیاری داشت. با این اقدام جبهه ملی و پیروان دکتر مصدق از قطار انقلاب حذب شدند و راه برای حذف دیگر گروههای دخیل در انقلاب مانند چپ گرایان و همچنین پیروان آیت الله شریعتمداری نیز هموار شد. همچنین دشمنی رسمی ایران و آمریکا آغاز شد و ایالات متحده تحریمهای گستره اقتصادی را علیه ایران به اجرا گذاشت و دارایی و ثروت عظیم ایران در کشورهای غربی بلوکه شد. تبعات این اقدام، اما به همینجا ختم نمیشد. صدام حسین با توجه به موقعیت جدید کشور در جامعه جهانی مصمم به حمله نظامی علیه ایران شد و جنگ هشت ساله بوجود آمد.
محاسبه تبعات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حمله به سفارت آمریکا و بحران گروگان گیری از فرط گسترده بودن بسیار دشوار است. اما این تبعات هر چه میخواهد باشد؛ مرتکبان آن هنوز از این اقدام دفاع میکنند.
یعنی اینکه وقتی سوار چارپای نادانی و احساسات کاذب شدی ، این جهل و نادانی پایانی نداره.
یعنی انتهای این نادانی ، نتیجه اش خسران خود نادان است.
یعنی در واقع این ؛ چشم آمریکاییها نبود که بسته شده ، بلکه ما بودیم که در واقع چشمهایمان را بسته بودیم ، به واقعیتها ، به منطق ، به عقلانیت ، به خرد
چشمهایمان را بسوی احساسات زودگذر انقلابی باز و بر واقعیتهای مصیبتبار فردایمان بسته .
... امان از تندروی
در حالیکه مولا میفرماید : خیر الامور اوسطها
خیر و خوبی در میانه روی است.
... اگر چه با گذشت این همه سال هنوز هم عبرت نگرفته ایم و زمام امور در دست تندروان و نااهلان است.