صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲ - 2023 November 06
کد خبر: ۲۴۵۸۷۶
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۶ - ۱۲ دی ۱۳۹۹

دیدار تاریخی چه گوارا با ژان پل سارتر و سیمون دوبوار

ارنستو چه گوارا انقلابی بزرگ آرژانتینی در تاریخ ۱۹۶۰ با ژان پل سارتر و همسرش سیمون دوبوار دیدار کرد.

رویداد۲۴  امیر بیابانگرد: تصویر ثبت شده در سال ۱۹۶۰ میلادی در جریان دیدار ارنستو چه گوارا انقلابی بزرگ آرژانتینی با ژان پل سارتر و همسرش سیمون دوبوار دو روشنفکر چپگرای اهل فرانسه. زمان این دیدار یک سال پس از انقلاب کوبا بوده است. 

سیمون دو بووار و ژان پل سارتر، هر دو از نماد‌های روشنفکری قرن بیست و ارنستو چه گوارا، نماد انقلابی‌گری آن قرن بود. افراد داخل عکس در آن مقطع تاریخی اهمیت بسیار بالایی داشتند. در مواجهه‌ی اول با عکس ثبت شده، این اِلمان‌ها جلب نظر می‌کنند: یک چریک اسطوره‌ای، سیگار برگ یک فیلسوف را روشن می‌کند و یک متفکر پیشگام در جنبش زنان، صمیمانه در حال تماشا است.

در مورد این دیدار تاریخی، حرف‌های بسیاری گفته شده است. ذهن مسئله‌مند کنجکاو است که بداند آنان چه به هم گفته‌اند. می‌گویند سارتر سیگار را به انسان تشبیه کرد که به محض روشن شدن، رو به نابودی می‌رود! گفته‌اند چه گوارا ساعت دوی نیمه‌شب به سارتر و دو بووار وقت ملاقات داد و علت آن را کارهای عقب‌مانده دانست و گفته بود که دیگر نباید خفت!

انقلاب کمونیستی کوبا به رهبری فیدل کاسترو در اول ژانویه ۱۹۵۹ به پیروزی رسید و در پی آن فولخنثیو باتیستا دیکتاتور کوبا که تحت‌الحمایه آمریکا بود، سرنگون شد.


بیشتر بخوانید: ارنستو چه گوارا؛ آرمانگرای رمانتیک یا دانشمند انقلابی؟


به گزارش رویداد۲۴ سارتر در کتاب جنگ شکر در کوبا (ترجمه‌ی جهانگیر افکاری) و ذیل عنوان «فقر، در پس دکور جلال» می‌نویسد: «امروز صبح، در زیر آسمان بی ابر، بر سر میز خود نشسته‌ام. از پنجره‌ها سطوح خشک و درهم مستطیل ساختمان‌ها را نگاه می‌کنم. احساس می‌کنم از درد ناخوشی که داشت حقیقت کوبا را از من می‌پوشانید، شفا یافته‌ام. از (رتی نوزیس پیگمن تاریا) این اصطلاح از من نیست. من تا صبح امروز معنای این بیماری را نمی‌دانستم. سخن کوتاه، با خواندن نطق یکی از وزیران کوبا پینوس سانتوس در اول ژوئیه ۱۹۵۹ به مفهوم آن پی بردم. او گفته است: گمان نکنم که یک جهانگرد با ماندن یک ساعت و چند روز در هاوانا، بتواند دریابد که کوبا در زمره ملت‌هایی است که به سختی دچار عقب‌ماندگی است... او در اینجا، جز بولوار‌های عالی و باشکوه که در مغازه‌های بسیار مدرن آن‌ها بهترین اجناس به فروش می‌رسد چیزی نمی‌بیند و چنانچه در راه خود آنتن‌های تلویزیون‌ها را بشمرد، چگونه می‌تواند به فقر ما واقف گردد؟ مگر نه آن است که از روی این شواهد، جهانگردان دچار این تصور می‌شوند که ما ثروتمندیم و دارای وسایل جدید و تولید عالی؟»

سارتر می‌نویسد: «زبان حال پینوس سانتوس این بود: یک نوع بیماری چشم به نام (رتی نوزیس پیگمن تاریا) وجود دارد. به این ترتیب که انسان فقط از جلو می‌بیند؛ و آنان که با خوش‌بینی به کوبا نگریسته‌اند، دچار همین بیماری شدید بوده‌اند: تنها از روبرو نگاه کرده‌اند و پهلو‌ها را ندیده‌اند.

به زعم سارتر ما آزاد هستیم که ماشین‌های سرمایه‌داری را اوراق کنیم. ملیت و جنسیت هم ندارد. از آن سو دو بووار بر آن بود که کسی زن زاده نمی‌شود و پس از زاده شدن است که تبدیل به زن می‌شود. من، من است و مرد و زن ندارد. دنیای مردانه، من را زن بار می‌آورد و به تبع آن، زن را طرد می‌کند. همانطور که دنیای سرمایه، تخم فقر می‌پراکند و ضعیف را پس می‌زند.

آغازگر انقلاب کوبا جنبش ۲۶ ژوئیه بود. وجه تسمیه آن جنبش، حمله‌ی نافرجام به پادگان مونکادا در سانتیاگوی کوبا به رهبری فیدل کاسترو در تاریخ ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۳ بود. در سال ۱۹۵۵ تبعیدی‌های شکست خورده از جمله فیدل و چه، مجدداً در مکزیک گرد هم آمدند. این عده در دوم دسامبر ۱۹۵۶ به ساحل کوبا قدم گذاشتند، ولی بی‌درنگ توسط نیروی هوایی باتیستا مورد حمله قرار گرفتند.

بازماندگان این حمله نیز بار دیگر در کوه‌های سییرا ماسترا به هم پیوستند. انقلابیون از آنجا یک جنگ چریکی کلاسیک را ترتیب دادند، اما باز هم با ارتش باتیستا با آن‌ها به مقابله پرداخت. مبارزان با وجود زخمی شدن فرمانده چه گوارا، توانستند در این نبرد پیروز شوند. این پیروزی سرآغاز پیروزی‌های بعدی بود. باتیستا در اول ژانویه ۱۹۵۹ از کوبا گریخت و انقلاب پیروز شد. انقلاب کوبا منحصر به نام‌هایی، چون فیدل کاسترو و چه گوارا نبود. ملت کوبا با مقاومت و مشارکت میلیونی، امکانی دیگر از زندگی را آزمودند و نحوه‌ای تازه از بودن را به تجربه درآوردند.

چه گوارا آرژانتینی بود اما آموزه‌ای مارکسیستی موسوم به انترناسیونال او را به کوبا کشانید تا در تحقق انقلاب کوبا کمک کند. چه گوارا سپس با رها کردن مقام و منصب، ابتدا در سال ۱۹۶۵ و برای سازمان‌دهی پارتیزان‌های کنگو به آنجا رفت و بعداً در سال ۱۹۶۶ وارد بولیوی شد تا در انقلاب آن کشور نیز ایفای نقش کند. اما در نهم اکتبر ۱۹۶۷ توسط نیروهای آمریکایی کشته شد.

چه گوارا به طور گسترده به نمادی فرهنگی تبدیل شد؛ چنانکه فراتر از مرز‌های فکر مارکسیستی، بیگانه‌ترین افراد با افکار او نیز تصاویرش را بر بدنشان تتو کرده‌اند یا بر در و دیوار اماکن چسبانده‌اند! پرسوناژ چه گوارا جمع نظر و عمل بود و نقل است که سارتر، او را کامل‌ترین انسان دانسته است.

نظرات شما