رویداد۲۴ «هنگامی که آغامحمدخان در مشرق زمین نام خود را با حروف خونین در صفحه تاریخ مینگاشت، منظومهای از اسامی پرشکوه و جلال کسانی که به کارهای مسالمتآمیز هنری مشغول بودند در مغرب زمین میدرخشید؛ بتهوون، شوبرت، گوته، جرج واشینگتن، کارلایل و...! در همان ایامی که دانشمندان در کشورهای مترقی به سوی پیشرفت و تعالی میرفتند، در ایران جمجمهها روی هم انباشته میشد و بر حسب دستور آغا محمدخان از چشمان از حدقه درآمده مردم تپه میساختند.» فرد ریچاردز / یک سفرنامه ایرانی
به قدرت رسیدن آغامحمد خان قاجار فاجعهای برای مردم ایران بود. وی مردی به شدت حیلهگر و خونخوار و کینهجو بود و مانند اسلافش برای ایران چیزی جز جنگ و خونریزی و فلاکت نداشت.
آغا محمدخان پایهگذار سلسه پادشاهی قاجاریه بود. قاجارها مجموعهای از قبایل ترک زبان قفقاز بودند و نسلشان به تیره ترکمنهای غز میرسید. قاجارها در دوران صفویه وارد دستگاه دیوانی شدند و شاه عباس برای اینکه بیش از حد قدرت نگیرند، یک شاخه از آنها را به مرو و دیگری را به گرگان فرستاده بود. آنهایی که به مرو رفتند به مرور در فرهنگ محلی مضمحل شدند، ولی آنهایی که در گرگان ساکن شدند، هویت قاجاری خود را حفظ کردند و استرآباد را پایتخت خود ساختند.
قاجارها در استرآباد قدرت بسیاری گرفتند و به دو گروه عمده تقسیم شدند. آشاق باش و یوخاری باش. به خاندان آشاق باش، قویونلو یا رمهدار میگفتند و به خاندان اصلی یوخاریباش، دولو یا شتردار میگفتند. پدربزرگ آغا محمدخان، فتحعلی خان نام داشت که بزرگ قویونلوها بود. پس از مرگ وی محمدحسن خان قاجار یعنی پدر آغا محمدخان، بزرگ قویونلوها شد و با نادرشاه افشار و بعدها با زندیه جنگید.
بیشتر بخوانید: نادر شاه افشار؛ ماجراجوی نظامی منطقه که اسطوره ناسیونالیسم ایرانی شد
به گزارش رویداد۲۴ آغا محمدخان در ۱۱۲۰ هجری شمسی متولد شد. مادرش دختر اسکندر خان قوانلو بود وپدرش از همان کودکی او را جنگجو بار آورد. محمدحسن خان علاقه زیادی به فرزندش داشت و محمد میرزا از کودکی در کنار پدر به جنگهای مختلف میرفت. آخرین جنگی که آن دو با یکدیگر رفتند جنگ با عادل شاه بود.
پس از مرگ نادر، قاجارها یکی از مدعیان سلطنت بودند. نادر هیچگاه نتوانست محمدحسن خان را شکست دهد، اما عادل شاه برادر نادر وی را در نزدیکی استرآباد شکست داد و زمانی که میخواست آغا محمدخان را اعدام کند به اصرار پدرش از خون وی گذشت، اما در عوض وی را اخته کرد.
آغا محمد خان مدتی در دربار عادلشاه افشار بود و مشهور است در آنجا همه کودکان از وی میترسیدند. نوشتهاند زمانی که ندیمه بچهها میخواست او را تنبیه کند محمد میرزا طوری در مقابل وی ایستاد و گفت که شاهزادهای است از تبار اوزون حسن و کنیزک را تنبیه خواهد کرد که زن بینوا ترسید و و از تنبیهش دست کشید.
اخته کردن یک شاهزاده در جامعه مردسالار آن روز یعنی از بین بردن شانس وی برای حکومت. اخته کردن آغا محمدخان تاثیر روانی بسیار مخربی بر او داشت و باعث شد رسما دیوانهای کینهجو شود. پس از مرگ عادلشاه آغا محمدخان نزد پدرش بازگشت و تا زمان مرگ پدر با او بود.
اینک قاجارها برای رسیدن به سلطنت تنها یک چیز کم داشتند و آن شکست زندیه بود. محمدحسن خان از سپاهیان زند شکست خورد و آنها سرش را بریدند و در پوستش کاه پر کردند. فرزند وی، آغا محمدخان را نیز به اسارت بردند. کریم خان دستور داد پیکر محمدحسن خان را با گلاب بشویند و به خاک بسپارند. با آغامحمد خان نیز که در کاخ او به گروگان گرفته شده بود با مهربانی و نیکی رفتار کرد و حتی گاه در امور مملکی از او مشورت میگرفت.
آغا محمد خان در این دوران زندگی نسبتا خوبی داشت؛ به شکار میرفت و خدم و حشم فراوان داشت. وی ۱۶ سال در دربار زندیه بود اما در دوران اسارتش در حریم زندیه بیکار ننشسته بود. او این مدت را با کمک خالهاش که از زنان کریم خان بود قبایل زندیه را شناسایی کرد و قوت و ضعف آنها را سنجید. همچنین در طول سالها نقشههای مختلفی برای برچیدن کل خاندان زندیه کشید.
برادر آغا محمدخان که حسین قلی نام داشت نیز در اسارت زندیه به سر میبرد. کریم خان، حسین قلی را پس از ده سال که از اسارتش میگذشت به حکومت دامغان گماشت و حسین قلی که سعی در گرفتن انتقام از دشمنان دولوی پدرش داشت آنچنان در این کار افراط کرد که به جهانسوز ملقب شد. اما سرانجام در یکی از همین جنگهای قبیلهای کشته شد و فرزندی به نام فتحعلی از وی باقی ماند که بعدها به فتحعلی شاه مشهور شد.
سر جان ملکم درباره ظاهر و ویژگیهای آغامحمدخان مینویسد: «اندامی ضعیف داشت؛ چنانکه از دور مانند پسری ۱۴ ساله بهنظر میآمد. چهره بی موی پرچینش، چون زنان سالخورده مینمود. صورتش اگرچه در هیچوقت از دیدن نیکو نبود، ولی در هنگام غضب حالتی مهیب مییافت و هم بدین سبب خود نمیخواست کسی بر صورت وی نگاه کند، چنانکه آوردهاند که احیانا او را غشی عارض گشتی و تا یک دو ساعت از هوش و حواس عاری ماندی. اتفاقا وقتی در حوالی کرمان به شکار اشتغال داشت، از جماعت جدا افتاده اسبش در باتلاقی فرورفت و هم در آن وقت حالت معهود وی را طاری گشت. در این اثنا یکی از غلامان رسیده او را بدان حالت یافت و به صعوبت تمام او را از گل بیرون آورده به کناری کشید و بر سرش ایستاد تا به هوش آمد.»
آغامحمد خان زمانی که از بیماری و مرگ قریب الوقوع کریم خان اطلاع یافت فضا را برای اجرای اقداماتش مناسب دید. اخته شدن نه تنها مانع ادامه فعالیتهای سیاسی وی نشد بلکه ترغیبش کرد که حیلهگری و تدبیر بیشتری در سیاست به خرج دهد و دشمنانش را از دم تیغ بگذراند. وی ابتدا به بهانه شکار از شهر خارج شد و زمانی که خبر مرگ وکیل را به او دادند با برادرانش جعفرقلی و مهدی قلی به اصفهان رفت و از آنجا خود را به تهران و مازندران رساند. وی در اصفهان تعدادی از قبایل ترک زبان را با خود همراه کرد و در راه مازندران به دو محموله که مالیاتهای شمال کشور را به مرکز میبردند دستبرد زد و نقدینگی لازم برای ادامه اقداماتش را تهیه کرد.
آغامحمد خان در این دوران ۳۶ سال سن داشت و تعدادی از بزرگان قاجاریه را با خود همراه کرده بود. اما بسیاری از خوانین قاجار وی را قبول نداشتند؛ بویژه برادرش مرتضی قلی خان که حکومت گرگان را دردست خود داشت.
بیشتر بخوانید: لطفعلی خان زند؛ شاهزاده مثله شده
آغامحمد خان چهار سال با برادرش جنگید و نهایتا وی را شکست داد و برادر به دربار کاترین کبیر در روسیه گریخت. آغا محمدخان در ۱۷۸۵ میلادی گیلان، مازندران و زنجان را زیر سلطه خود گرفت و کردستان و یزد هم به زودی تحت فرمان وی درآمدند. آغا محمد خان از طرفی هم با خوانین داخلی قاجار درگیر بود که پس از دو سال جنگ و نزاع آنها را شکست داد و بیگلربیگی نیرومند طایفه دولو نیز به نفع وی کنار رفت تا او پادشاه شود.
از این رو به نوادگان بیگلربیگی تاجبخش میگویند. آغامحمد خان دو سال یعد تاجگذاری کرد و برادرزادهاش فتحعلی میرزا را به ولیعهدی برگزید. اکنون وی پادشاه شمال ایران کنونی بود و در جنوب رقیب اصلیاش کسی نبود جز لطفعلی خان زند. وی با علیمردان خان و جعفرخان از طایفه زندیه درگیریهایی داشت، اما آنها به زودی کنار رفتند و نوبت به لطفعلی خان رسید.
خواجه قاجار نخستین بار در هزار بیضا با لطفعلی خان نبرد کرد و در آن کم مانده بود مغلوب شود ولی حیلهگریهایش باعث شد از میدان نبرد بگریزد. آغا محمدخان تجدید قوا کرد و دوباره با ارتشی منظم به جنگ با لطفعلی خان رفت و وی را در سمیرم علیا شکست داد. لطفعلی خان که به شیراز گریخت دریافت حاج ابراهیم کلانتر به وی خیانت کرده است. از این رو به کرمان گریخت و آغا محمد خان با محاصره ۱۳ ماهه کرمان نهایتا وی را شکست داد و زجرکش کرد.
آغامحمد خان علاقه بسیاری به درآوردن چشم از کاسه داشت. وی بیست هزار تن از مردم کرمان را به جرم همکاری با لطفعلی خان کور کرد که این بیست هزار نفر تا پایان عمر فاقد توان کار بودند و در گوشه کنار ایران گدایی میکردند. خواجه قاجار همچنین خود با دستان خودش چشمان لطفعلی خان را از کاسه بیرون آورد و دستور داد در بم که پناهگاه شاهزاده زند بود کشتار کنند و تپهای از سرهای بریده برپا کرد. آغا محمد خان در سال ۱۷۹۵ میلادی با شکست تمام رقبای خود پادشاه سراسر ایران شد.
آغا محمد خان در دوران قدرتش برای تفریح و سرگرمی آدم میکشت و چشمها را کاسه میکرد. تنها سپاهیان وفادار و اهل شریعت از شر اقدامات جنونآمیز وی در امان بودند. سر جان ملکم مینویسد: «با اهل شریعت به احترام و رأفت زیستی. مفسدان بر کسی ابقا نکردی. ضباط و عمال و اعیان مملکت و سپاهی و قطاع الطریق هرکس از حد خود تجاوز نمودی، سزای خود دیدی. با امرای درخانه مکرر سخت گرفتی و گاه گاه ظلم کردی، مگر با حاجی ابراهیم که از سایرین به اعتماد و احترام امتیاز داشت.»
اقدام بعدی آغامحمد خان حمله به گرجستان بود که آثار منفی بسیاری برای ایرانیان داشت چرا که نقطه شروع درگیری با امپراطوری قدرتمند روسیه بود.
به گزارش رویداد۲۴ آغا محمد خان برای ساختن و حکومت در صلح زاده نشده بود. وجودش پر از عقده بود و زمانی که بر رقبای داخلی غلبه کرد، نمیتوانست در پایتخت بنشیند و حکومت کند. به همین دلیل راهی قفقاز شد. لشکریان آغا محمدخان از سه جبهه به قفقاز حمله کردند. یکی به سوی ایروان، دیگری تفلیس و آخری به سمت قره باغ. آغامحمد خان این سه منطقه را تصرف کرد و دست به اقداماتی زد که زمینهساز حمله روسیه تزاری به ایران و تحقیر ایرانیان در زمان حکومت جانشین آغامحمدخان شد. وی کلیساها را ویران کرد که ارادت خود به تشیع را نشان دهد. همچنین دستور داد کشیشها را به رودخانه پرتاب کنند و ۲۵ هزار مسیحی را به بردگی گرفت. در تفلیس دستور داد ۱۵ هزار نفر را سر ببرند و پس از این اقدامات به دشت مغان رفت و شمشیر شاهان صفوی را بر کمر بست.
طبیعی بود که چنین تعرض آشکاری به مسیحیان و گرجستان که از توابع روسیه تزاری بود با پاسخ امپراطوری روسیه مواجه خواهد شد. کاترین کبیر در آن زمان درگیر جنگ در جبهه غرب بود و حمله به ایران را به چند سال بعد موکول کرد. نهایتا هم روسها چند سال بعد تمام این مناطق را به علاوه بسیاری از مناطقی که در خاک ایران بودند پس گرفتند و با قراردادهای استعماری و لشکرکشیهای گاه و بیگاه ایران را منزوی و فقیر کردند. تمام این اتفاقات از لشکرکشی بیجای آغامحمد خان به قفقاز ناشی میشد.
آغا محمد خان پس از اجرای مراسم تشریفاتی در دشت مغان راهی خراسان شد که توسط نواده نابینای نادرشاه یعنی شاهرخ اداره میشد. آغا محمد خان در مشهد ابتدا به زیارت حرم رفت و بلافاصله پس از زیارت حمام خون در مشهد به راه انداخت. به او گفته بودند که نادرشاه جواهرات بسیاری را در مشهد پنهان کرده است.
خواجه قاجار نیز تمام کسانی را که گمان میرفت از ثروت مخفی نادر خبری دارند دستگیر و تا حد مرگ شکنجه کرد. سر شاهرخ را خمیر گرفتند و سرب داغ بر آن ریختند. سپس خواجه خود آمد و عمل مورد علاقهاش را انجام داد و چشمهای شاهرج را از حدقه درآورد و نهایتا شاهرخ زیر شکنجه جان داد.
روسیه در اواخر عمر آغا محمد خان نخستین لشکر خود را برای گرفتن قفقاز عازم کرده بود. آغا محمد خان نیز برای مقابله با روسها عازم منطقه قلعه شوشی شد و آنجا را تصرف کرد. آغا محمد خان ۳ روز پس از ورود به قلعه شوشی سه تن از عمال خود را به بهانهای بسیار کوچک محکوم به مرگ کرد.
عادت دیرینه خواجه قاجار این بود که برای خطاهای کوچک مجازاتهای بزرگ در نظر میگرفت. اعدام این سه تن به اصرار سپاهیان به فردای آن روز موکول شد. آن سه تن اعدامی نیز از بیم جانشان شبانه به چادر وی حمله بردند و آغامحمد خان را با دشنه و خنجر تکه تکه کردند و جواهراتش را به سرقت بردند. پس از مرگ آغامحمدخان آشوب در لشکریانش افتاد و نهایتا فتحعلی شاه به سلطنت رسید و دستور داد نعش آغامحمد خان را از شوشی به نجف ببرند و در مرقد مطهر دفن کنند.
با جانشینی فتحعلی شاه خیال بسیاری از بابت ناامنی و آشوب در کشور راحت شده بود، اما اقدامات نابخردانه خواجه قاجار تبعاتی داشت که به زودی دامنگیر ایران شد. اکنون دیگر ایران یک دشمن بسیار قدرتمند را به دشمنان خود اضافه کرده بود، یعنی روسیه.
لشکریان روس به جبران توهین آغامحمدخان در حال تدارک حمله به ایران بودند. آغا محمد خان نیز مانند اسلافش چیزی جز بدبختی برای کشور نداشت و زمانی که اروپاییان به سرعت در حال ترقی و پیشرفت بودند وی در حال ارضای امیال وحشیانه خود بود. به همین دلیل هم ایرانیان و جانشینان آغامحمدخان تاب مقابله با حملات بریتانیا و روسیه را نداشتند.
منابع:
آغامحمد خان قاجار؛ چهره حیلهگر تاریخ / پناهی سمنانی / نشر آرمان
آغامحمدخان قاجار /امینه پاکروان / ترجمه جهانگیر افکاری / نشر جامی