رویداد۲۴ علیرضا نجفی: تصویر ثبت شده از سفرای ایران در کنار محمدرضا شاه پهلوی. چند نفر از تیم تشریفات دربار هم در این تصویر دیده میشوند. یکی از افراد حاضر در تصویر امیراصلان افشار قاسملو رییس تشریفات دربار پهلوی است که زمانی سفیر ایران نیز بوده است.
امیراصلان افشار قاسملو از بدشانسترین دولتمردان پهلوی بود. وی از نوجوانی تمام تلاشش را کرد که به مقامات بالا برسد و تا به پست خوبی رسید، انقلاب شد و مجبور شد از ایران بگریزد.
وی با دختر ساعد مراغهای نخست وزیر ایران ازدواج کرد و در وزارت خارجه استخدام شد. باتوجه به نفوذ ساعد مراغهای در زادگاه خود، ترتیبی دادند که آقای داماد نماینده مراغه در مجلس شورای ملی بشود. اما این پست مورد علاقه وی نبود و قاسملو به زودی به وزارت خارجه بازگشت و به عنوان نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی هستهای منصوب شد. پس از آن سفیر ایران در کشورهای اتریش، آلمان غربی و آمریکا بود تا اینکه نهایتا در سال ۱۳۵۶ به ایران بازگشت و به پاس خدماتش یکی از مهمترین پستهای آن زمان را گرفت؛ اداره کل تشریفات دربار.
محمدرضاشاه اصرار زیادی بر تشریفات سلطنتی داشت و علاوه بر ساخت کاخهای متعدد برای خودش، تاکید داشت آیینهای سنتی ایران در مراسم تشریفاتی دربار اجرا شوند. برای این کار و به طور کلی برای تسلط نمادین شاه به کل ارکان و نهادهای کشور دو منصب در دوران پهلوی وجود داشت؛یکی وزارت دربار که هماهنگ کننده روابط خاندان سلطنتی با دولت و مجلس بود و دیگری اداره کل تشریفات دربار.
قاسملو در بازگشت به ایران رئیس اداره کل تشریفات دربار شد و با توجه به نزدیکی این منصب به شخص شاه اعتبار بالایی در کشور به دست آورد. اما رسیدن او به این پست مهم مصادف شد با شلوغیهای انقلاب و فراگیری آشوب و تظاهرات در کشور.
قاسملو ۲۶ دی ماه به همراه شاه از کشور خارج شد و برای ادامه زندگی به شهر نیس فرانسه رفت. قاسملو خود خطر سقوط شاه را پیشبینی کرده بود و در خاطراتش ادعا میکند که به وضوح متوجه نارضایتی کارتر از شاه بخاطر بلند پروازیهای نفتیاش شده است.
وی ادعا میکند اختلاف شاه ایران و آمریکا از زمانی جدی شد که آمریکا دفتری به نام دفتر حقوق بشر ایجاد کرد و ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرد.
بیشتر بخوانید: مصاحبه باربارا والترز خبرنگار آمریکایی با محمدرضا شاه پهلوی
قاسملو در سالهای پر التهابی وارد دربار شده بود و مجبور بود امور شخصی شاه را در آن دوران سامان بدهد. وی در کتاب خاطرات خود یکی از این دشواریها را مثال میزند که به شرکت شاه در آخرین مراسم تاسوعا و عاشورا در سال ۱۳۵۷ مربوط میشد: «عاشورا که شد، اعلیحضرت خواستند مثل هر سال به مسجد سپهسالار بروند. گفتم: قربان الان دیگر موقع آن نیست و شهر شلوغ است. دیگر امنیتی نیست. گفتند نخیر، من حتما بایستی بروم. آنقدر اصرار کردند که من رفتم مسجد را دیدیم و با متولی صحبت کردم؛ با اتوموبیل تشریفات از کوچه باریک کنار مسجد که میرفتم یک مرتبه دیدم جوانها ریختند روی اتوموبیل و به شیشه اتوموبیل میکوبیدند و فریاد میزدند: «آی ساواکی، آی ساواکی!» برای اینکه توی اتومبیل را نگاه کردند و دیدند یک تلفن هست. بالاخره راننده، ما را به یک نحوی به در مسجد رساند. حالا مشکل اینجا بود که هیچ آخوندی حاضر نمیشد بیاید روضه بخواند. هیچکس! حالا من چه جوابی میتوانستم به شاه بدهم. در صورتیکه آمدن به مسجد بی آخوند هم معنی نداشت. با امیر رستم بختیار و دیگر دوستان و آشنایان به این فکر افتادیم که چکار کنیم. من به آقای فرود متوسل شدم، او هم متوسل شد به آقای فلسفی (واعظ). آقای فلسفی در آن موقع آخوندی را پیدا کردند بیاید روضهای بخواند. ما که با اعلیحضرت رفتیم، هیچکس در مسجد نبود. فقط ما درباریها و افراد گارد بودیم، اعلیحضرت هم روی یک صندلی نشستند و روضهای خوانده شد و بعد به کاخ برگشتیم.»
شاه هر سال مراسم عاشورا را به صورت ویژهای برگزار میکرد که اغلب آن مراسم در کاخ گلستان و با حضور روحانیون برجسته انجام میشدند. اما این توصیف قاسملو از آخرین عاشورای شاه نشانگر وخامت اوضاع و روی برگردانیدن تمام جامعه مذهبی از وی بود.
وی همچنین در زمان سفر آخرین میهمان خارجی، یعنی رئیس جمهور خلق چین، به کشور در زمان پهلوی تلاش کرد اوضاع را در کنترل خود درآورد، اما موفق نشد. وی شخصا به روزنامهها تلفن میکرد که اخبار شلوغیها را در زمان سفر رئیس جمهور چین بازتاب ندهند، اما آنها کار خودشان را میکردند و قاسملو ناامید از کنترل اوضاع از چشم شاه افتاده بود.
کنفرانس گوادلوپ آخرین امید قاسملو بود: «اعلیحضرت آقای هوشنگ رام را مامور کردند که مرتب موضوع گوادلوپ را از رادیو تلویزیونهای مختلف جمعآوری کند و هر روز آنها را گزارش دهد. هوشنگ رام هم با من خیلی دوست بود و خیلی هم دقیق. او بود که میگفت اینها تصمیمشان را گرفتهاند البته نمیگویند که شاه باید برود، ولی میگویند «گاندی دوم» باید به ایران بازگردد.» پس از ناامید شدن قاسملو و درباریان از کنفرانس گوادلوپ، قاسملو اموال خود را به سرعت از ایران خارج کرد و به فرانسه گریخت.