رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «اگر تو بیاندیشی زمینهایی که داریوش شاه دارد چقدر است، پس به پیکرههایی بنگر که تخت وی را بدوش میبرند...» داریوش بزرگ، سنگنوشت نقش رستم
آیا داریوش، آن شاه فقید، شاهی که با خدایان برابر بود، سخن مرا میشنود؟ ای زمین، ای ارواح جهان زیر زمینی، بگذارید آن موجود الهی و با شکوه، آن خدایی که در شوش زاده شد و ایرانیان او را میپرستند، از درون شما بیرون آید. بگذارید آن کسی که سرزمین ایران هرگز همانند او را ندیده است، به سرزمین روشنایی بازگردد. زیرا که این مرد برای ما گرامی است و روح و کرانههایی که او را در بر گرفتهاند برایمان عزیز است. ای خدایان زیر زمینی، ای آیدونئوس، بگذارید داریوش به کاخ خود بازگردد. ایرانیان میگفتند او سرشار از خداست و کشتی خود را با الهام از ایزدان هدایت میکرد. شاه، ای شاه پیر، به میان ما بازگرد، بر فراز زمینی که گور تو را پوشانده است نمایان شو. پا و پاپوش زرین خود را بر این سنگ بگذار و به ما بار دیگر اجازه بده تا به تاج شاهیات بنگریم. بازگرد، آه بازگردای داریوش، ای پدر بینقص…افسوس در آن هنگام که شاه پیر، شاه توانا، شاه شکستناپذیر و بینقص، داریوش خداگونه، بر این سرزمین فرمان میراند، زندگی در شهرهای آرام ما چقدر زیبا و با عظمت بود…» نمایشنامه ایرانیان نوشته آیسخولوس
قرن ششم پیش از میلاد عصر قانونگذاران بزرگ بود. در مناطق مختلف آسیای صغیر و حتی در منطقه خاور دور قوانین اساسی تدوین شد که جامعه بر اساس آنها اداره شود و به تعبیر تامس هابز، «لویاتان»ها ظهور کردند. فایده عمدهای که ظهور لویاتان داشت کاستن چشمگیر از میزان خشونت و گسترش نظم اجتماعی بود.
قدرت و خشونت در انحصار یک دولت مرکزی میرفت و با کاستن از قدرتهای محلی خشونت در مناطق مختلف، تا حد زیادی کنترل میشد. مهمترین دولتی که در قرن ششم پیش از میلاد ظهور کرد، دولت دموکراتیک آتن بود. سولون، پیسستراتوس و بعدها پریکلس، قوانین دموکراتیک برای آتن نوشتند و چند مجلس قانونگذاری تاسیس کردند.
قوانین توسط شهروندان تصویب میشد که عمده این قوانین بر اساس منافع جمعی شهروندان بودند. دولت شهرهای قانونمدار یونانی نماد و تجسم خیر عمومی بودند و فعالیت شهروندان در نسبت آنها با دولتشهر مشخص میشد. اینچنین بود که در یونان قرن ششم میلادی «امر سیاسی» ظهور کرد که اساس آن اولویت منفعت جمعی بر منافع شخصی بود.
امر شخصی در یونان باستان امری مذموم بود و کلمه احمق در یونانی به کسانی که خود را از سیاست کنار میکشیدند اطلاق میشد. سعادت مفهومی جمعی و اجتماعی داشت و اخلاقیات بر اساس امور جمعی تدوین پیدا میکردند.
اما در همین دوران دولتی در ایران ظهر کرد که رویهای کاملا خلاف یونانیها داشت. ایران بر خلاف یونان جامعهای خشک و پراکنده بود که زمینداران بزرگ در آن قدرت داشتند و دولت مرکزی و شخص پادشاه این قدرت را به آنها میداد. پادشاه نماینده خدایان بر زمین بود و قانون به او الهام میشد و بر خلاف یونانیان هیچ کثرتی در قلمرو پادشاه به رسمیت شناخته نمیشد. قدرتی که پادشاه در این دولت فراگیر داشت قدرتی همسنگ خدایان بود. پادشاه مشروعیت خود را از مردم و نمایندگان مردم نمیگرفت بلکه مشروعیت او خدایی بود. این قدرت خدایی را ایرانیان «فرّه یزدی» مینامیدند؛ مفهومی که در ایران باستان ساخته شد در دورانهای اسلامی با عناوینی، چون «ظل الله» و «قبله عالم» ادامه پیدا کرد. چنین حکومتی را میتوان حکومت استبدادی نامید که از ابتدای تشکیل دولت تا کنون در ایران وجود داشته است.
داریوش چهارمین پادشاه هخامنشی بود. میدانیم کوروش در ۵۲۹ پیش از میلاد مسیح به دست یکی از زنان قوم ماساگت به نام «تومیریس» به قتل رسید. پس از کوروش کبیر فرزندش کمبوجیه به جای پدر نشست و در جریان اختلاف با برادرش بردیا وی را به قتل رساند.
بنابر ادعای کتیبه بیستون یک سال بعد از این برادرکشی، کمبوجیه به مصر لشکر کشید و وقتی که در مصر بود یکی از مغهای دربار به نام گئومات خود را به جای بردیا معرفی کرد و با کودتایی به جای کمبوجیه نشست. اندکی بعد راز بردیای دروغین برملا شد و شورای بزرگان پارس فرد اصلح را میان نجیبزادگان انتخاب کرد که کسی نبود جز داریوش بزرگ پسر ویشتاسب.
بیشتر بخوانید: کوروش کبیر؛ اسطورهای برای جعل ایدئولوژیک تاریخ
به گزارش رویداد۲۴ گئومات در واقع رهبری مذهبی بود که در واکنش به مظالم اجتماعی قیام کرده بود. یکی از نخستین اقدامات وی برای محبوبیت یافتن فرمان بخشش سه ساله مالیاتهایی بود که کوروش و کمبوجیه بر مردم بسته بودند تا هزینه لشکرکشیها و ماجراجوییهایشان در منطقه را تامین کنند. همچنین خدمت سربازی در زمان کوروش و کمبوجیه برای تامین لشکر اجباری بود که گئومات آن را اختیاری کرد.
گئومات در کنار این اقدامها معابد دیگر ادیان را تخریب کرد و وفاداری خود به روحانیت رسمی را نشان داد. عدم رواداری دینی که یکی از مشخصههای تمدن ایران بوده است در زمان گئومات به اوج خود رسید و در واقع دلیل موفقیت مقطعی وی بود. مایکل اکسورثی درباره قضیه بردیای دروغین یا همان گئومات چنین مینویسد: «انقلابی ایرانی به رهبری یک روحانی فرهمند، گرفتن قدرت از پادشاهی ستمگر و دفا از دین راستین، حمله به مومنان کاذب و بهره برداری از نارضایتیهای اقتصادی، اینها همهچه آشنا به نظر میرسد.»
در واقع داستان گئومات یک تم تکرار شونده در تاریخ ایران است و پس از آن بارها تکرا شده است. داستان به قدرت رسیدن داریوش به دستور خود وی بر کتیبه بیستون نوشته شد و به احتمال زیاد جعلی است. پادشاهان ایران باستان برای اینکه خود را نماینده خدا روی زمین بنامند، همواره از این قبیل داستانها استفاده میکردند و اغلب داستانها به دستور خود آنان نگاشته میشد. روایتی که بیشتر به واقعیت نزدیک است و توسط پژوهشگرانی چون یوزف ویزههوفر ایرانشناس بزرگ آلمانی ارائه شده است حکایت از این دارد که داریوش بردیای واقعی و احتمالا خود کمبوجیه را برای دستیابی به تاج و تخت به قتل رساند و سپس مجبور شد وفاداران را سرکوب کند و داستانی جعلی بسازد.
داریوش جانشین بیچون و چرای سلطنت نبود و صرفا به یکی از شاخههای فرعی هخامنشیان تعلق داشت. نام داریوش (داری ووش) در زبان مادی به معنای «دارنده نیکی» بود و این لقب را خود او برای خودش گذاشته بود. برخی تاریخنویسان گفتهاند که به احتمال زیاد نامش چیز دیگری بوده است.
داریوش استعداد بالایی در نظم و مدیریت امور کشور از خود نشان داد. وی در نخستین اقدام خود ممالک تحت حکومت خود را تقسیمبندی کرد و برای هر یک شهریاری برگزید که یونانیها به آنها «ساتراپ» میگفتند. برای کمک کردن به شهریاران و نیز برای اینکه کلیه کارها در دست یک نفر نباشد، دو نفر از مرکز مامور میشدند؛ یکی برای فرماندهی قشون محلی و دیگری تحت عنوان سردبیر کارهای اداری را راهبری میکرد.
داریوش برای اطمینان بیشتر از وفاداری شهریاران هر ساله تعداد زیادی جاسوس و مفّتش نیز به مکانهای مختلف ارسال میکرد تا بر اجرای اوامر پادشاه در استانهای دور افتاده نظارت کنند.
داریوش برای سهولت رفت و آمد جادهها را بازسازی کرد که مشهورترین این راهها، جادهای بود که از سارد تا شوش و از آنجا تا پایتخت امتداد داشت. همچنین دستور داد در این راهها مهمانخانه و کاروانسرا تهیه شود تا عبور و مرور آسانتر شود. چاپارهایی را نیز تهیه کرد که احکام دولتی را بین استانها حمل میکردند و بدین ترتیب اوامر دولتی به سرعت جابجا میشدند.
ساخت جاده و امنیت بین راهها در زمان داریوش فواید بسیاری داشت که یکی از آنها گسترش تجارت بود. این گسترش همزمان شد با دستور داریوش برای ضرب سکه، که رونق قابل توجهی به امور اقتصادی داد. این سکهها را «دریک» مینامیدند که در زبان پهلوی به معنای طلا است و در اغلب مناطق آسیای غربی با آن داد و ستد میشد. دستگاه دولتی از محل سود این تجارت مالیات خوبی دریافت میکرد علاوه بر آن هر استان موظف بود مالیاتی را که پادشاه معین میکند سر موعد بپردازد.
به دستور داریوش تمام خراجها و هزینهها باید روی الواح گلین ثبت میشدند. این الواح به ربان ایلامی نگاشته میشدند چرا که در دین مزدایی نوشتن عملی تبهکارانه بود و ایرانیان زبانی مختص به خود نداشتند و بعدها هم که نوشتارهای ایرانی پدید آمدند میل چندانی برای نوشتن تاریخ و شعر و علم وجود نداشت و همه اینها بخاطر تقدیس سنت شفاهی و دوری جستن از نوشتار بود. بنابرین درحالی که ایران در زمان داریوش به لحاظ قدرت نظامی و اقتصادی قدرتمند بود دستاوردهای فکری و هنری نداشت. در همان زمان حماسههای بزرگی مانند ایلیاد و ادیسه در یونان و مهابهارتا در هند نگاشته شده بودند، اما ایرانیان با وجود داشتن قلمرو بزرگتر چنین آثاری نداشتند.
داریوش که به مدد مالیاتهای سنگین خزانه پر و پیمانی داشت دستور ساخت کاخهای باشکوهی برای خود و فرزندانش در تخت جمشید را صادر کرد و این کاخها با مالیات کشاورزان و صنعتگران نهایتا در ۵۱۸ پیش از میلاد ساخته شدند.
وی برای توجیه و تکریم فرمانروایی خود تخت جمشید را به باشکوهترین شکل ممکن ساخت. چنین بناهایی شکوه و اقتدار وی را تقویت میکرد. بنابر گزارش هرودوت شاهان و اشراف ایرانی در تخت جمشید زندگی بسیار مجللی داشتند. بنابراین آشپزخانه و حرمسرا در تخت جمشید به صورت ویژهای ساخته شده بود و صدها آشپز و هزاران روسپی از مناطق گوناگون برای شاه و اشراف هخامنشی به تخت جمشید آمده بودند.
داریوش در سنگنوشتهها از احساسات و مفاهیم مذهبی درباره «ارته» و «دروج» که دو مفهوم بنیادی مذهب ایرانی بودند استفاده کرد تا مشروعیت خود را اثبات کند. وی پادشاهان دیگر را دروغ و خود را حق مینامید.
در کتیبههای بیستون از زبان وی چنین میخوانیم: «اهورامزدا به یاری من آمد و دیگر ایزدان نیز، زیرا که من ناسپاس نبودم، پیرو دروغ و بدکار نبودم. تو که از این پس این نوشته را میخوانی به آنچه گفتم باور داشته باش و مبادا آن را دروغ بخوانی.»
داریوش پس از نظم دادن به امور مالیاتی، تجاری و سیاسی داخل ایران به فکر تسخیر ممالک دیگر افتاد. وی ارتشی ده هزار نفری را سامان داده بود که یونانیها آن را گارد جاویدان مینامیدند چرا که بر خلاف اغلب ارتشهای جهان باستان ارتشی همیشگی بود و از تعداد نفرات آن کاسته نمیشد چرا که با کشته شدن هر سرباز، سرباز دیگری استخدام میشد و جای وی را میگرفت.
علاوه بر گارد جاویدان ارتشهای دیگری نیز در اختیار داریوش بودند که اغلب آنها با سربازان مواجببگیر تشکیل شده بودند و داریوش به وسیله آنها شورشها را سرکوب میکرد و به کشورهای همسایه لشکر میکشید.
نخستین لشکرکشی داریوش به سوی هند بود. سربازان داریوش اغلب معابد هند را غارت کردند بسیاری از آثار هنری آنها را تخریب کردند. داریوش طلای بسیاری از هند وارد ایران کرد و دره سند و استان پنجاب را جزوی از ملک خود کرد. لشکرکشی داریوش به هند مقارن با ظهور بودا در آنجا بود. داریوش و بودا هر دو در یک سال درگذشتند. زمانی که بودا در هند صلح و خودسازی اخلاقی را ترویج میکرد، داریوش مشغول لشکرکشی در منطقه غرب آسیا بود و اغلب کشورهای همسایه را غارت کرد. پس از تسخیر هند سربازان داریوش به سمت قفقاز رفتند تا شورشیان سکایی را سرکوب کنند. سکاها پیش از مادها در فلات ایران ساکن شده بودند و حمله داریوش باعث شد این قوم باستانی تقریبا نابود شود.
پس از این جنگها داریوش به «ایونیا» حمله کرد و جرقه جنگ خانمان برانداز با یونانیان را زد. جنگهای یونان و ایران یکی از مهمترین وقایع جهان باستان است و همچنین از شگفتیهای تاریخ جنگ به حساب میآید. سپاه ایران در این جنگها بسیار بزرگتر از سپاه یونانیها بود، اما یونانیها ایرانیان را شکست دادند چرا که اغلب آنان برای وطن خود میجنگیدند، ولی در سپاهیان ایرانی اغلب سربازان اجیر شدهای بودند که برای پول میجنگیدند.
داریوش در داخل کشور خود حدود نوزده جنگ به راه انداخته بود و در خارج از آن با تقریبا تمام اقوام همسایه جنگیده بود، اما یونانیان مانند دیگر اقوام نبودند. داریوش قسمتهایی از یونان را تصرف کرد، ولی دولتشهرهای یونانیها به زودی متحد شدند و شکستهای تحقیرآمیزی به لشکر ایران وارد کردند.
داریوش مقدونیه را به آتش کشید که زادگاه اسکندر مقدونی است و به توصیه هیپیاس، یکی از متحدین یونانی خود، کشتیهای ایرانی را در بندر ماراتون مستقر کرد و لشکر زمینی خود را به سمت آتن روانه کرد.
یونانیها در جنگ تن به تن بسیار ورزیدهتر از ایرانیها بودند و با وجود برتری تعداد سربازان ایرانی آنها را در جنگ زمینی شکست دادند. این شکست برای داریوش بسیار سنگین تمام شد و به پسرش وصیت کرد پس از او یونانیها را شکست دهد.
داریوش در سال ۴۸۶ پیش از میلاد، پس از دوره یکماهه بیماری درگذشت و فرزندش خشایارشاه به جای وی نشست. در زمان مرگ داریوش شورشهای بسیاری در داخل قلمرو وی پا گرفته بود که علت عمده آنها مالیاتهای کمرشکن بود.
داریوش یکم یکی از نیرومندترین و مقتدرترین پادشاهان ایرانی بود که ایرانیان با همین مفهوم فرّه ایزدی به او مینگریستند و اعتقاد داشتند وی همتراز با خدایان است. وی خود را نماینده اهورامزدا در زمین میدانست و درباری مملو از تجملات و لذتهای گوناگون برای خود ساخته بود.
داریوش نخستین بانی یک سازمان منظم دولتی در ایران است و شاید بتوان او را مقتدرترین شاه ایران باستان نامید. اما اقتدار و نظمگرایی مدیریتی که داریوش برای قلمرو خود برگزید اثرات کوتاه مدتی داشت چرا که بر اساس اقتدار یک شخص طراحی شده بود و همه مردم خود را رعیت پادشاه میدانستند و بین خود و جامعه شکافی عظیم احساس میکردند.
نظم اجتماعی که داریوش بنیانگذارش بود نمیتوانست پایدار باشد چرا که هسته مرکزی آن مبتنی بر کنشهای شخص پادشاه بود و نه ساختارهای عینی که بتواند الگویی بلندمدت برای حکمرانی باشد. سرانجام پادشاهی ایرانی همتراز کردن مردم با پادشاه است و سرانجام سیاست یونانی فردیت بخشیدن به مردم. این تفاوت بزرگی بود که از زمان هخامنشیان در ایران وجود داشت و سرنوشت و تاریخ ایران را در قرون بعدی رقم زد.
منابع:
ایران باستان / یوزف ویسهوفر / ترجمه مرتضی ثاقب فر / نشر ققنوس
ایران باستان / حسن پیرنیا / نشر پارسه
داریوش بزرگ / یاکوب ابوت / ترجمه عباسقلی غفاری فرد / نشر نگاه
داریوش بزرگ / جیمی پولوس / ترجمه سمانه اصفهانیان / نشر ققنوس
هخامنشیان / املی کورت / ترجمه مرتضی ثاقب فر / نشر ققنوس
امپراطوری اندیشه / مایکل اکسورثی / ترجمه شهربانو صارمی / نشر ققنوس