محمدرضا شاه پهلوی و ارتش شاهنشاهی در مقبره کوروش
رویداد۲۴ تصویر ثبت شده در دهه سی شمسی که محمدرضا شاه پهلوی در حال ادای احترام به کورش کبیر است. نام کوروش کبیر و شکوه ایران باستان از اواخر دوران قاجار و زمانی که ناسیونالیسم در ایران پا گرفت مطرح است. با روی کار آمدن حکومت پهلوی، اما ایدئولوژی جدیدی نیاز بود تا آن را اساسا از حکومت قاجاریه جدا کند و مشروعیتی فراتاریخی به آن بدهد.
حکومت پهلوی کودتایی بود که قانون اساسی مشروطه را نقض میکرد و این عدم مشروعیت با ایدئولوژی باستانگرایی و قداست شاهنشاه در تاریخ ایران در تقابل قرار میگرفت.
تبلیغات ایدئولوژیک حکومت پهلوی با جشنهای دو هزار و پانصد ساله به اوج رسید که در آن کوروش و استوانه کوروش نقش اساسی داشتند؛ نمایش یک ایران کهن که بر اساس حقوق بشر و احترام به اقلیتها اداره میشود.
محمدرضاشاه در سال ۱۳۵۰ تمبرهایی چاپ کرد که مزین بود به استوانه کوروش و زیر آن نوشته بود به مناسبت انتشار اعلامیه کوروش. پروپاگاندای رژیم نیز کوروش را واضع حقوق بشر نامید که سخنی با واقعیت منطبق نبود. نوستالژی سازی برای ایران باستان با ثروت و شکوه افسانهای بازتولید میشد و طوری وانمود میشد که ایران جدید نیز با رهبری محمدرضاپهلوی به همان مقام خواهد رسید.
بیشتر بخوانید: چرا ایرانیان به کورش کبیر علاقه دارند؟
به گزارش رویداد۲۴ الهیات سیاسی جدیدی که با پروپاگاندای پهلوی تولید شده بود کارکرد گفتمانی خاصی داشت؛ پیوند حکومت پهلوی به فراتاریخ و اسطوره و مشروعیت بخشی به استبداد و ارتجاعی آن. این مفهوم در سخنرانی شاه در مقبره کوروش مشخص است: «کوروش! ما امروز در برابر آرامگاه ابدی تو گرد آمدهایم تا بهتو بگوییم: آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم و برای نگاهبانی میراث پرافتخار تو همواره بیدار خواهیم بود. سوگند یاد میکنیم که آن پرچمی را که تو دوهزار و پانصد سال پیش برافراشتی همچنان افراشته و در اهتزاز نگاه خواهیم داشت.»
ایدئولوژی ایران باستان و کوروشگرایی شاه در تضاد با اساس مدرنیته قرار داشت. در دوران مدرن آنچه اصل بود عبارت بود از خودآیینی انسان و مشروعیت هر گونه نظم سیاسی توسط این خواست جمعی تثبیت میشد. اما در جهان باستان مناسبات خونی، فرّه ایزدی، عنایت الهی و مفاهیمی از این قبیل مشروعیت سیاسی را تعیین میکردند؛ حکمران به واسطه اسطوره و داستانی دینی-اسطورهای حکمران میشد.
بازگشت حکومت پهلوی به منطق گفتمانی پیش از مدرنیته و اسطوره محوری در سیاست متضاد با تکنوکراسی و نوگرایی آن در اقتصاد قرار داشت. اما توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی ممکن نیست؛ به همین دلیل توسعه اقتصادی و فرهنگی نیز ناقص ماند و از بین رفت.
محمدرضا پهلوی در حال ادای احترام به(کورش کبیر)(!!) رفته. نام داستان خیالی و تاریخ جعلی کوروش کبیر و شکوه ایران باستان از اواخر دوران قاجار و زمانی که ناسیونالیسم در ایران پا گرفت مطرح شد. با روی کار آمدن حکومت پهلوی، اما ایدئولوژی جدیدی نیاز بود تا آن را اساسا از حکومت قاجاریه جدا کند و مشروعیتی فراتاریخی و برای فارس هویت به آن بدهد.
حکومت پهلوی کودتایی بود که قانون اساسی مشروطه را نقض میکرد و این عدم مشروعیت با ایدئولوژی باستانگرایی و قداست جعلی شاهنشاه در تاریخ ایران در تقابل قرار میگرفت.
تبلیغات جعلی ایدئولوژیک حکومت پهلوی با جشنهای دو هزار و پانصد ساله به اوج رسید که در آن کوروش و استوانه کوروش نقش اساسی داشتند؛ نمایش یک پارس کهن که بر اساس حقوق بشر و احترام به اقلیتها اداره میشود به میان آید.
محمدرضا در سال ۱۳۵۰ تمبرهایی چاپ کرد که مزین بود به استوانه کوروش و زیر آن نوشته بود به مناسبت انتشار اعلامیه کوروش. پروپاگاندای رژیم نیز کوروش را واضع حقوق بشر نامید که سخنی با واقعیت منطبق نبود و جهان به این جعلیات آگاه و آنرا جعل تاریخ گفتن و اما نفوس یهودی ها در سازمان و امریکا و پول ایران این جعلیات در کرسی حقیقی قرار داد. نوستالژی سازی برای پارس باستان!! با ثروت و شکوه افسانهای بازتولید میشد و طوری وانمود میشد که ایران جدید نیز با رهبری محمدرضاپهلوی به همان مقام خواهد رسید که نه رسید و زوال شد.
به گزارش رویداد۲۴ الهیات سیاسی جدیدی که با پروپاگاندای پهلوی تولید شده بود کارکرد گفتمانی خاصی داشت؛ پیوند حکومت پهلوی به فراتاریخ و اسطوره و مشروعیت بخشی به استبداد و ارتجاعی آن. این مفهوم در سخنرانی شاه در مقبره کوروش مشخص است:شاه سبک سرانه و طور یکه اطفال را فریب داد چنین جفنگ گفت«کوروش!! ما امروز در برابر آرامگاه ابدی تو گرد آمدهایم تا بهتو بگوییم: آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم و برای نگاهبانی میراث پرافتخار تو همواره بیدار خواهیم بود. سوگند یاد میکنیم که آن پرچمی را که تو دوهزار و پانصد سال پیش برافراشتی همچنان افراشته و در اهتزاز نگاه خواهیم داشت.»«!!» شرم باد به چنیت شاه جعل پرداز و مالیخولیا.
ایدئولوژی پارس باستان و کوروشگرایی شاه در تضاد با اساس مدرنیته و تاریخ جهان قرار داشت. در دوران مدرن آنچه اصل بود عبارت بود از خودآیینی انسان و مشروعیت هر گونه نظم سیاسی توسط این خواست جمعی تثبیت میشد که ایران در طول تاریخ نداشته همه افتخارات ایران خیالی ٬ دزدی ٬ جعلی و سرقت شده افتخارات و مقدسات و تاریخ دیگرانبوده. اما در جهان باستان مناسبات خونی، فرّه ایزدی، عنایت الهی و مفاهیمی از این قبیل مشروعیت سیاسی را تعیین میکردند؛ حکمران به واسطه اسطوره و داستانی دینی-اسطورهای حکمران میشد.
بازگشت حکومت پهلوی به منطق گفتمانی پیش از مدرنیته و اسطوره محوری در سیاست متضاد با تکنوکراسی و نوگرایی آن در اقتصاد قرار داشت. اما توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی ممکن نیست؛ به همین دلیل توسعه اقتصادی و فرهنگی نیز ناقص ماند و از بین رفت.