صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - 2023 May 13
کد خبر: ۲۷۹۰۴۱
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۴ - ۲۷ شهريور ۱۴۰۰
تعداد نظرات: ۸ نظر

دیدار رئیس مجلس ایران با هیتلر

رضاشاه پهلوی تصور می‌کرد هیتلر و ارتش آریایی فاتحان جدید جهان خواهند بود. همین امر باعث حمایت وی از نازی‌ها و در نهایت سقوط و تبعیدش شد. از سال‌ها قبل ایران به آلمان نزدیک شده بود و همین موضوع به پاشنه آشیل او در جنگ جهانی اول تبدیل شد.

رویداد۲۴ علیرضا نجفی: تصویر ثبت شده در اردیبهشت ماه سال ۱۳۱۶ مصادف با می ۱۹۳۷ که حسن اسفندیاری رئیس مجلس ایران برای تاجگذاری شرکت در تاجگذاری جورج ششم پادشاه انگلستان عازم لندن شد و پس از آن در برلین با آدولف هیتلر ملاقات دیدار کرد.

سیاست خارجی رضاشاه پهلوی را شاید بتوان مهمترین نقطه ضعف وی دانست. ایرانیان که پس از انقلاب مشروطه در پی مدرن‌سازی کشور بودند و می‌خواستند به کاروان ترقی و توسعه در جهان بپیوندند باید از کشور‌های غربی کمک می‌گرفتند.

از سال‌های ابتدایی انقلاب مشروطه سیاست خارجی ایران تحت نفوذ فکری قرار داشت که رضاشاه نیز از آن متاثر بود. این فکر عبارت بود از «روابط خوب با روسیه و بریتانیا، بی‌طرفی در سیاست جهانی و رابطه دوستانه نزدیک با یک نیروی سوم جهت برقراری یک موازنه بین روسیه و انگلیس» از این‌رو سیاست خارجی رضاشاه و دلتمردان مشروطه‌خواه مبتنی بر جستن نیرویی ثالث بود بنابراین به نوعی «نه شرقی شوروی» و «نه غربی بریتانیا و آمریکا» از همان سال‌ها در ذهن ایرانیان جای گرفت.

رضاشاه به کشورهایی چون بریتانیا، شوروی و آمریکا بدبین بود. علت نفرتش از بریتانیا و شوروی به علت سابقه استعماری آن‌ها در ایران و ترس از گسترش مرام اشتراکی بود. البته دولت کمونیستی جدید تمام قرارداد‌ها استعماری خود با ایران را لغو کرده بود، اما رضاشاه با ایدئولوژی بلشویک‌ها سر دشمنی داشت و از نفوذ آن در ایران به شدت می‌ترسید.

رضاشاه همچنین با آمریکا روابط خوبی نداشت و اصلا شناخت درستی از این کشور مهم که از اواخر قرن نوزدهم مشخص شده بود کشور «آینده» است، نداشت. در دوران رضاشاه روابط ایران و آمریکا به دستور شاه قطع شد و میلسپو که یک حسابدار آمریکایی بود و از طرف مشروطه‌خواهان برای سامان دادن اوضاع مالی کشور به ایران سفر کرده بود توسط رضاشاه از کشور اخراج شد. همچنین روابط ایران و فرانسه پرتنش بود و تا سال ۱۹۳۹ حالت دوستانه و عادی نداشت. به این ترتیب آلمان به عنوان نیروی ثالثی که رضاشاه و بسیاری از دولتمردان ایرانی در پی یافتنش بودند، انتخاب شد. دلایل انتخاب آلمان برای روابط گسترده صنعتی و تجاری دلایل متعددی داشت.

آلمان سابقه مداخله استعماری در خاورمیانه نداشت تا احساسات ایرانیان را جریحه‌دار کند و از طرف دیگر یکی از کشور‌های پیشرفته جهان در زمینه علم و تکنولوژی بود و به‌خوبی می‌توانست به کشور توسعه‌نیافته‌ای مانند ایران کمک کند چراکه سرمایه، مشاوران فنی، واحد‌های صنعتی و ماشین‌آلات آماده برای صدور در اختیار داشت.


بیشتر بخوانید: تست اصلاح نژادی در آلمان نازی و برتری خیالی نژاد آریایی


از طرف دیگر ناسیونالیسم جدید در ایران به شدت به افسانه‌های نژادی توجه می‌کرد و خاندان پهلوی با تمام قدرت ایدئولوژی شوونیستی خود که از «تاریخ پرشکوه ایران باستان» و «نژاد آریایی» دم می‌زد را تبلیغ می‌کرد. ناسیونالیسم تازه ظهور با جنبش نازیستی آلمان پیوند‌های نزدیکی داشت.

چهره‌هایی همچون «سر آرتور کریستین سن» در همان دوره کتاب «ایران در زمان ساسانیان» را نوشتند تا با بیانی علمی عظمت ایران باستان پیش از اسلام را نیز نشان دهند. عظمت دوره هخامنشی و عظمت کورش کبیر در دوره رضاشاه مطرح شد و البته در دوره محمدرضا شاه پهلوی به اوج خود رسید و نیای شاهنشاهی در ایران به صورت رسمی در تحقیقات تاریخی طرح شد.

آدولف هیتلر در یکی از سخنرانی‌هایش مدعی شد ایران با نژاد برتر آریایی در ارتباط است که این امر باعث خوشحالی ناسیونالیست‌های داخلی شد. همین امور باعث شد رضاشاه نام کشور را که تا آن زمان «پرشیا» بود به «ایران» تغییر دهد. چرا که یادآور قوم آریایی بود و شکوه باستانی کشور. این نژادپرستی و شوونیسم جدید با افکار کسانی، چون کنت گوبینو که نژاد ایرانیان را نزدیک به مردم نوردیک شمال اروپا می‌دانست و تاثیر آن بر ایرانیانی که در اروپا تحصیل می‌کردند، تقویت شد. نژادپرستی جدید به قدری مهارگسیخته بود که نشریه ایران باستان علنا سیاست‌ها و عقاید رایش سوم را ترویج می‌کرد.

نامه ابلاغ قانون تغییر نام پرشیا به ایران در دوره رضاشاه


بیشتر بخوانید:رضاشاه پهلوی در آخرین روزهای حیات


به گزارش رویداد۲۴ تمام این دلایل باعث شد رضاشاه به آلمان نازی نزدیک شود و در آن دوران ایران جزو معدود کشور‌های خاورمیانه بود که ایدئولوژی نازیسم در آن علنا ترویج می‌شد و نازیست‌ها حتی یک روزنامه رسمی در تهران منتشر می‌کردند. با شروع جنگ جهانی دوم دولت ایران ابتدا اعلام بی‌طرفی کرد ولی همکاری رژیم پهلوی با آلمانی‌ها چیزی نبود که از چشم متفقین پنهان بماند.

متفقین ابتدا از دولت ایران خواستند چهار پنجم آلمانی‌های مقیم ایران را اخراج کند، اما دولت این درخواست را رد کرد. علت این کار نزدیکی زیاد ایران به آلمان و حضور مستشاران آلمانی در راه‌آهن، مخابرات، حمل و نقل و اسلحه‌سازی بود، اما این برای متفقین یک اقدام خصمانه به حساب می‌آمد.

زمانی هم که رضاشاه متوجه قدرت شوروی و بریتانیا شد دیگر دیر شده بود. زمانی که هیتلر به شوروی حمله کرد رضاشاه آگاه شده بود که حمایت از هیتلر به معنای درافتادن با ابرقدرت شمالی است، اما نمی‌توانست آلمان‌ها را از کشور اخراج کند؛ چرا که این نوعی اعلان جنگ به آلمان هم تلقی می‌شد؛ آن‌هم در زمانی که ارتش آلمان به سرعت در حال پیشروی در شوروی بود.

رضاشاه خیال نمی‌کرد ارتش آریایی آلمان شکست بخورد. همین مساله باعث دشمنی متفقین با رضاشاه شد و نیرو‌های شوروی در سه ستون وارد خاک ایران شدند. یک ستون «ماکو و خوی تا ساحل دریاچه ارومیه» را اشغال کرد. ستون دوم ارتش شوروی از سمت «ساحل خزر و انزلی» وارد ایران شد و گیلان و مازندران را تصرف کرد. ستون سوم «گرگان و خراسان» را تصرف کرده و تا سمنان پیشروی کردند.

بریتانیا نیز با عبور از «مرز خسروی» تاسیسات نفتی شاه را تصرف کردند و به سمت کرمانشاه آمدند. دسته دیگر هم با «تصرف آبادان»، نیروی دریایی ایران را بمباران کردند. در برخی قسمت‌ها مانند آذربایجان و کرمانشاه، قوای دولتی مقاومت کردند، اما ساعت ۸:۳۰ روز ۵ شهریور فرمان ترک مقاومت به همه واحد‌های نظامی ابلاغ شد و ارتشی که رضاشاه ساخته بود در عرض چند ساعت تار و مار شد.

با اشغال ایران، دولت رجبعلی منصور نخست وزیرِ وقت سقوط کرد و ذکاءالملک فروغی عهده‌دار دولت شد و در یادداشتی به دولت‌های اشغالگر حسن نیت ایران را اعلام کرد. آن‌ها نیز در ۱۵ شهریور ماه از ایران خواستند سفارت‌های آلمان، ایتالیا، مجارستان و رومانی را تعطیل کنند؛ همچنین اعلام کردند اگر در ۴۸ ساعت، دولت ایران اقدام به این کار نکند تهران اشغال می‌شود.

متفقین ۲۵ روز پس از اشغال ایران رضاشاه را از سلطنت خلع کردند و فرزندش را جایگزین وی کردند. محمدعلی فروغی از همان ابتدا مذاکرات خود با متفقین را آغاز کرد و آن‌ها را راضی کرد که محمدرضا پهلوی را به عنوان پادشاه جدید قبول کنند.

رضاشاه نیز استعفانامه‌ای نوشت که در آن چنین نوشته بود: «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چندسال مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده‌ام! حس می‌کنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوانتر به کار‌های کشور که مراقبت دائم لازم دارد بپردازد... بنابراین امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم.»

رضاشاه هیچ‌گاه فکر نمی‌کرد که از بریتانیایی‌ها شکست بخورد. وی بار‌ها به فروغی گفته بود که بریتانیایی‌ها قدرت شکست دادن ایران را ندارند و بنابر اعتقاد برخی مورخان همه این تصورات غلط از نگاه شوونیستی رضاشاه به نژاد آرایی حاصل می‌شد که نهایتا باعث سقوط و تبعیدش شد.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
محمد
۰۰:۱۹ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۴
جالبه در کتابهای رسمی تاریخ هنوز ایده های خنده دار در مورد تاریخ ایران که توسط دستگاه رایش آلمان نازی ابداع و تبلیغ شد تدریس می شود اینکه ایرانی ها در واقع همان آریایی هایی بودند که از اروپا یعنی همون آلمان کوچ کردند و از سیبری گذشتند و وارد ایران شدند پس ما و آلمان از یک نژاد و ریشه هستیم. لابد قبل از آن ایران خالی از سکنه بوده.ش
پاسخ ها
ناشناس
۰۰:۵۹ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
اون یکیشون بود.یکی دیگه این بود که عوام ایرانی میگفتن المانی ها از استان کرمان به المان مهاجرت کرده اند و المانها در اصل از قبیله کرمانیان و مردم کرمان هستند.هنوز هم خیلی این مهملات در ضمیر خوداگاه و ناخود اگاهشون مونده
ناشناس
۲۱:۳۰ - ۱۴۰۰/۰۶/۲۷
نژاد اریایی یک نژاد بیولوژیکی نیست.یک نژاد زبان هست.و سیاست اروپاییان در جهت اهداف سیاسی بوده که آریش ها یا اریایی ها را به صورت نژادی تعیبیر و بکار برده اند. و عده ای احمق در ایران فکر میکنند اریایی نژاد است.
نکته جالب توجه این است دستگاه تبلیغاتی نادانان المانی که اینقدر قوی بوده که رضاشاه و اطرافیان او را به امر واداشته که انگلیسی ها از ریشه دیگری غیر از ژرمن ها هستند.اصولا دو واژه انگل و ساکسون برگرفته شده از یک ایالت از ایالتهای و دوک نشینهاس سابق امپراطوری پروسی هست که امروزه هم در المان وجود دارد با نام ساکسونی که در سده هاس قبل از المان به انگلیس مهاجرت کرده اند
البته از حق نگذریم اروپاییان المانی و نوردیک تباران با استفاده از پشتکار و سخت کوشی وهوش سرشارشان و نظم خدمات شایانی به بشریت کرده اند.
ناشناس
۲۱:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۶/۲۷
یکی از مهم ترین وبهترین اقدامات رضاشاه کوتاه کردن دست مرتجعین از قدرت در ایران بود.و زیانبارترین اقدام ایشون پروزه ملت سازی به سبک سیاق فرانسه والمان نازی بوده.مشاوران ایشون وطیف روشنفکران تازه از فرنگ برگشته ایرانی مثل تقی زاده که نفوذ زیادی در پروژه ملت سازی اریایی بر روی رضاشاه دانسته یا ندانسته اقوام غیر فارس زبان و
هویت اقوام دگر فارس مانند تورک، لر. کورد، عرب، بلوچ و ترکمن بود. اعمال تبعیض قومی و توسل به خشونت
های زیبای محلی های محلی، آداب و رسوم و لباس ها و لهجه گری برای از بین بردن گویش و نظامی
کننده هویت ملّی ایرانیان است با ادعاهای رضا شاه و کارگزاران حکومتی او ناسازگار بود را کنار گذاشت. و با رسمی کردن زبان فارسی وعدم توجه به زبانهای ملی اقوام باعث تضعیف این زبانها شد.در حالی که در طول تاریخ زبانهای اقوام غیر فارس با فارسی در حال تقویت یگدیگر بودند. و اینکار رضاشاه حتی منجر به عقیم ماندن زبان فارسی شد.
ایران با المان و فرانسه که دارای سه قوم در درون کشورشان هستند فرق بسیار دارد زیرا نمیتوان بدون در نظر گرفتن این موزاییک قومی ملت سازی به نفع یک قوم خاص کرد.
داریوش
۱۵:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۶/۲۷
بسیار ممنون از نوشته خوب شما که مثل همیشه بر اعصاب تحریک شده هواداران دیکتاتوریسم و فاشیسم زخمه می زند .
فقط یک نکته پرشیا نامی است که غربی ها ایران را بدان می خواندند در شاهنامه فردوسی و حتی متون قدیمی تر بارها از نام " ایران " استفاده شده است از اینرو نام "ایران" ربطی به نژاد اریایی که برساخته مدرن قرن هجده و نوزده میلادی است ندارد
پاسخ ها
محمد نجاتی
۱۹:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۶/۲۸
دوست گرامی آقای داریوش!
نوشته ی آقای نجفی بر اعصاب تحریک شده هواداران دیکتاتوریسم و فاشیسم زخمه می زند؟؟؟
فرض می کنیم رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی دیکتاتور و فاشیست بودند... داریوش و کوروش هخامنشی چطور ، آنها هم دیکتاتور و فاشیست بودند؟؟؟ نادر شاه افشار و کریم خان زند چطور ، آنها هم دیکتاتور و فاشیست بودند؟؟؟ آقای نجفی علیه آنها نیز می نویسد. پس یکباره بگویید به جز مصدق السلطنه همه دیکتاتور و فاشیست بودند.
ناشناس
۱۵:۲۴ - ۱۴۰۰/۰۶/۲۷
چقدر عجیب.نمی دونستم
ناشناس
۱۳:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۶/۲۷
در تاریخ می ۱۹۳۷ هنوز جنگ جهانی شروع نشده بود و کشورهایی مثل انگلستان؛ روسیه و آمریکا هم با آلمان مراوده و روابط دیپلماتیک داشتند .
در مورد اطلاعیه وزارت خارجه آن زمان هم گفته شده : پاره ای از ملل فخر میکنند .
آقای نجفی اگر یوزف گوبلس الآن زنده بود پادویی شما را میکرد.
نظرات شما