رویداد۲۴ «کسی را به سبب دین یا اصلش نراندیم. آنچه را داده بودیم به سبب حسادت از آنها نستاندیم؛ و آنچه برای آموختنش پای میفشردند حقیر نشمردیم. چرا که در واقع، وقوف به حقیقت و علوم و مطالعه آنها والاترین زیور پادشاهی است؛ و زشتترین چیز برای پادشاهان خوار شمردن آموختن و شرمساری از غور در علوم است. آن که نیاموزد خردمند نیست.» خسرو انوشیروان معروف به انوشیروان عادل
نام انوشیروان ساسانی همواره در تاریخ ایران تکرار شده و از قضا او این اقبال را داشته که زمره شاهان محبوب تاریخ ایران باشد، با این حال این گزاره برای همه صادق نیست و برخی نیز منتقد نحوه سلطنت او هستند چنانچه بحث تا شورای شهر تهران هم رسید و در ماجرای نامگذاری خیابانهای تهران این گلایه پیش آمد که چرا باید نام او بر خیابانهای شهر باشد زیرا او شاهی ظالم بوده است. اما آیا واقعا چنین بوده یا آنکه اظهار نظرهایی از این دست نشان از بدفهمی عمیق و اطلاعات اندک از مباحث تاریخی و سیاسی است؛ چه آنکه آنها در موضوع «مشروعیت» ماجرا را به شکلی دیگر تحلیل میکنند؛ حال آنکه تمام حکومتهای ایرانی و پادشاهان مناطق مختلف فلات ایران، همواره خود را جانشین خدا بر زمین دانستهاند و به طور کلی ایده گرفتن «مشروعیت سیاسی از شهروندان»، ایدهای «یونانی-اروپایی» بوده که تا کنون عملا در ایران وجود نداشته است.
مشروعیت مفهوم بسیار مهمی در سیاست است و بهمعنای قانونیبودن یا طبق قانون بودن یک حکومت است. ماکس وبر جامعهشناس بزرگ آلمانی، سه گونه اساسی برای مشروعیت ارائه کرده که عبارتند از: مشروعیت سنتی، مشروعیت کاریزمایی و مشروعیت عقلانی ـ قانونی.
آنچه در دموکراسیهای اروپایی میبینیم نوع سوم از مشروعیت است که بر اساس قانون شهروندی و ارزشهای سکولار است اما آنچه در تاریخ ایران رواج داشته از نوع دوم است که در آن قانون، «قانون الهی» است و حاکم و قانونگذار تقدس دارند و مشروعیت خود را از امر الهی میگیرند. بنابراین تجربه انقلاب ۵۷ گسست بنیادینی از الهیات سیاسی در تاریخ ایران نبوده و در واقع امتداد آن بوده است. برای بررسی و اثبات چنین ایدهای بهتر است این ایده را در زندگی و نوع حکومت خسرو انوشیروان کندوکاو کنیم.
خسرو اول معروف به انوشیروان دادگر در سال ۵۰۱ میلادی بدنیا آمد و سومین فرزند قباد ساسانی و بیست و دومین شاه از سلسله ساسانی بود که نقش برجستهای در گسترش حکومت ساسانیان در منطقه داشت. واژه انوشیروان بهمعنای روح و روان جاوید است. دو برادر دیگر او به نامهای کاووس و جم بود.
مادر انوشیروان دختر دهقانی از دودمانهای قدیم بود که قباد در دوران فرار خود با او ازدواج کرده بود. خسرو اول را یونانیان وی را خوسروئس و اعراب کسری مینامیدند. لقب عادل نیز ابتدا به برادر کوچکتر وی اطلاق میشد و در واقع معنای خاصی دارد که در جای خود توضیح خواهیم داد.
بیشتر بخوانید: خشایارشا پادشاه جنگطلب هخامنشی
انوشیروان حکمرانی خود را زمانی آغاز کرد که هنوز پدرش برسر کار بود. او سلطنت خود را با سرکوب مزدکیان شروع کرد و با رسیدن به پادشاهی، مانند دیگر شاهان تاریخ رقبای خود در خانواده را از بین برد.
در اغلب پادشاهیهای ایران، فرایند به قدرت رسیدن فرد خونین بود و انوشیروان نیز مانند اسلاف خود عمل کرد. به گزارش رویداد۲۴ ماجرا از این قرار بود که بعد از مرگ قباد، پسرانش بر سر جانشینی با یکدیگر اختلاف پیدا کردند و نخست کیوس که پسر بزرگتر قباد بود، خود را شاه خواند. او زمانی که برادرش خسرو را مخالف با خود دید، به جنگ با او پرداخت و به تیسفون لشکرکشی کرد. کاووس در این جنگ شکست خورد و کشته شد.
مهبد وزیر اعظم نیز با پادشاهی کیوس مخالفت کرد و اعلام داشت که شاه تنها با رأی بزرگان انتخاب میشود. زمانی که بزرگان کشور گرد هم آمدند، مهبد وصیتنامهٔ قباد را به آنها نشان داد که در آن انوشیروان ساسانی به پادشاهی پیشنهاد داده شده بود.
البته انوشیروان پیش از خواندن وصیتنامه، برادرانش را کشته بود. اینکه قباد، خسرو را به کاووس که پسر ارشد و پیرو دین مزدک بود ترجیح داد نشاندهندهٔ تغییر نگاه و دیدگاه نسبت به دین مزدک است. در واقع سرکوب مزدکیان از زمان قباد آغاز شده بود و در دوره انوشیروان به اوج خود رسید. پس از جلسهای که بزرگان و روحانیون کشور داشتند، خسرو اول را به خلافت برگزیدند و خسرو با لقب «انوشیروان» در سال ۵۳۱ میلادی بر تخت پادشاهی نشست.
برخی از بزرگان و شاهزادگان کشور بعد از جلسه و طی توطئهای میخواستند دیگر فرزند قباد را که برادر خسرو اول بود به سلطنت برسانند ولی خسرو از دسیسه آنها مطلع شد و در اقدامی آنها را از دم تیغ گذراند. انوشیروان اندکی پس از رسیدن به قدرت، مهبد را هم به قتل رساند و خود را از سایه مهبد هم آزاد کرد.
نخستین اقدامات انوشیروان پس از تثبیت پادشاهی، گسترش قدرت روحانیون زرتشتی بود. دین زرتشتی در زمان ساسانیان تبدیل به دین رسمی دولت شده بود. جالب آنکه زرتشت تا آن زمان بیشتر در یونان تاثیر گذاشته بود و نخستین بار در سده چهارم میلادی، یعنی حدود هزار سال پس از مرگ زرتشت، نام وی در نوشتههای ایرانی ثبت شد.
از زرتشت در زمان حیات خود، در سدههای بین ۵ پیش از میلاد تا ۴ میلادی، در متون ایرانی خبری نیست. البته شاید دلیل آن چیز دیگری باشد؛ چه آنکه به علت اینکه مزداییان نوشتن را نوعی گناه میدانستند، به طور کلی تاریخ نگاری و انواع دیگر نوشتار در آن زمان بسیار کم بوده است.
یونانیها زرتشت را بیشتر یک متفکر عارف مسلک تصویر کردهاند و البته این تصویر همراه با تحسین بوده است. در ایران پیش از ساسانیان نیز وی را نوعی بدعتگذار در آیین مغانی میدانستند. اما با روی کار آمدن ساسانیان دین زرتشتی، با تفاسیری که روحانیون آن زمان به آن افزوده بودند، تبدیل به دین رسمی حکومت شد. به این ترتیب روحانیون زرتشتی نیز در قدرت سهم یافتند و قدرت آنها در دوران انوشیروان به اوج خود رسید. در واقع انوشیروان از قدرت آنها برای رسیدن به حکومت استفاده کرد و در مقابل قول داد که مزدک و پیروانش که کافر محسوب میشدند را کاملا از بین ببرد.
مزدک و پیروانش فرقهای بودند که بیش از همه چیز به برابری توجه میکردند و خواستار کم شدن فاصله طبقاتی بین اشراف و طبقات دیگر بودند. نکته جالب آنکه انوشیروان حتی حاضر میشود بین مزدکیان و روحانیون نزدیک به خودش مناظره برگزار کند تا بداند استدلال کدامیک قویتر است. این اتفاق در تاریخ ایران تقریبا بیسابقه است. البته فرآیند مناظره که روز مهرگان در یک باغ برگزار شد هم خیلی خوب پیش نرفت و در مجلس مناظره اتهاماتی نظیر «طرفداری از برادری و برابری»، «طرفداری از پدید آمدن رفاه اجتماعی و مخالفت با اختلافات طبقاتی»، «مخالفت با احتکار مال و زن» و مواردی از این دست بر مزدک وارد شد.
فردوسی داستان را اینگونه روایت کرده است که این مناظره واقعی نبوده و به قصد جمع کردن مزدکیان برای کشتار آنها بوده است. البته برخی گفتهاند که روایت فردوسی صرفا داستان بوده و واقعیت نداشته است. با این حال تاریخنگاران گزارش کردهاند که این ماجرا رخ داده است؛ چنانچه پرتو علوی در کتاب تاریخ مختصر مزدکیان نوشته «انوشیروان آنان را مانند درخت بر زمین کاشت، به طوری که سرهای آنها در زیر خاک و پاهایشان در هوا بود و پس از آن مزدک را هم به همان باغ فراخواند و او را از پاهایش به دار آویخت و تیرباران کرد.» فردوسی از چنین واقعهای اینطور نتیجه گیری میکند:
از آن پس بکشتش به باران تیر
تو گر باهوشی راه مزدک نگیر
بزرگان شدند ایمن از خواسته
زن و زاده و باغ آراسته
این اقدام انوشیروان موجب خرسندی روحانیون زرتشتی از وی شد و به قدرتش افزود. علاوه بر این اقدام، انوشیروان فرایضی که در مذهب رسمی آمده بود را واجب اعلام کرد. در کتاب مقدس «اندرز دانایان به مزدیسنان» این فرایض چنین توصیف شدهاند: «برای هرکس واجب است در هر بامداد دست و روی خود را با گمیز [ادرار گاو] بشوید و سپس آن را با آب پاک کند. «همچنین هرکس باید هر روز سه بار به آتشکده رفته و نیایش میکرد.»
همچنین روحانیون زرتشتی انواعی از الحاد را تعریف کردند که دامنه گستردهای داشت و هرکس مصداق آن دانسته میشد، حکمش اعدام بود. تورج دریایی الحاد در دوره انوشیروان را چنین توضیح میدهد: «روحانیون وابسته به حکومت زرتشتی [در دوران انوشیروان] ملحدان انواع متعددی داشتند. کسانی که آداب و شعائر را رعایت نمیکردند، کسانی که مسلک باطنی داشتند، و کسانی که اوستا را دیگرگون تفسیر میکردند.»
با این روایات ظاهرا باید این نتیجه را گرفت که مسائل طبقاتی در آن دوره بسیار جدی بوده و بر هم زدن این نظم عاقبت سهمناکی داشته است. طبق آموزههای دین دولتی ساسانیان، نظام عالم بر وفق طبایع مجزا از هم تشکیل شده بود. یعنی هر انسانی در هر قشر و طبقهای که بهدنیا میآمد، «طبیعتش» حکم میکرد که در همان طبقه بماند و راه پیدا کردن برده یا جنگجویی به طبقات دیگر مساوی با برهم زدن نظم طبیعت و کفر بود. برای مثال یکی از روایات معروف از زندگی انوشیروان که در شاهنامه نیز آمده ماجرای مرد کفاش و انوشیروان است.
محتوای داستان به این شکل است که لشکر انوشیروان پشت خندق مانده بود و سربازان او، نیازمند تدارکات، ابزار و غذا بودند. انوشیروان دادگر دستور داد از خزانه مازندران هزینههای لازم را تامین کنند. ماجرا اینگونه روایت شده است: بزرگمهر گفت «برای این کار فرصت نداریم و باید راهی پیدا کنیم که در کمترین فرصت، هزینه فراهم شود.» انوشیروان گفت: «چگونه؟» بزرگمهر گفت: «مردم ایران، همگی اندوخته دارند و اگر اکنون پادشاه از آنها بخواهد به دولت وام بدهند، به کمک ما خواهند آمد.» انوشیروان گفت چنین کنند. فردی به میان مردم رفت و پیام انوشیروان را به آنها رساند. کفشدوزی خود را به مرد جارچی رساند و به او گفت که حاضر است این پول را به انوشیروان وام دهد. او مقدار درم و دینار خواسته شده را به فرستاده انوشیروان داد و گفت: «در مقابل از شما خواستهای دارم. به بزرگمهر بگویید که واسطه شود و به پسرم اجازه دهند به طبقه دبیران وارد شود» اما انوشیروان وام را از وی ستاند و بعدا تمام آن را بازگرداند اما اجازه نقض قوانین طبقات را نداد. طبیعی بود که با چنین رویکردی مزدکیان تحمل نمیشدند.
البته این ماجرا به این شکل نیز تفسیر شده که انوشیروان اجازه نداده به صرف ثروتمند بودن کسی در طبقه دبیران قرار بگیرد. زیرا شغل دبیری از مشاغل حساس در آن دوران بود که وظایف مهمی همچون مسائل مالی و قضایی و امور آتشکدهها را برعهده داشت و کسی به جز طبقه برتر قادر به ورود به این مشاغل حساس نبود؛ این یعنی انوشیروان قادر به نقض قانون طبقات، در جامعه ساسانی نبود یا آنکه اساسا چنین قصدی نداشت چراکه معتقد بود این اقدام نظم جامعه را بر هم خواهد ریخت.
آنچنانکه روحانیون حکومتی در دستگاه انوشیروان نفوذ داشتند، حکومت او نیز نوعی استبداد دینی بوده و شاه نیز مجری قوانین روحانیون دینی بوده است. البته این نکته را هم باید اضافه کرد که در این تحلیل باید مناسبات زمانه را نیز در گرفت، چراکه در آن دوران این نوع حکومت، تنها شیوه حکمرانی بوده و شیوه دیگری وجود نداشته که بتوان به این نتیجه رسید که انوشیروان یا هر پادشاه دیگری آن را انتخاب نکرده است، بنابراین در نقد یا بررسی حکومتداری شاهان باید به آنچه «شیوه تولید» یا «مناسبات تاریخی» نامیده میشود، باید دقت کرد چرا که نوعی از حکومت دموکراتیک در آن دوره اساسا در وجود نداشته که بگوییم چرا بر پایه آن عمل نشده است.
این نکته ما را به بحثی که در ابتدای متن مطرح کردیم میرساند. الهیات سیاسی تاریخ ایران برای نخستین بار در زمان داریوش بزرگ شکل گرفت و در تمام تاریخ ایران امتداد پیدا کرد. داریوش در کتیبه بیستون که به سال ۵۱۸ پیش از میلاد نوشته شده از گئومات مغ میگوید؛ رهبری دروغین که جایگاه پادشاه را اشغال کرده و به این واسطه دروغ را در جهان رواج داده است. داریوش نیز با قیام علیه او و از بین بردنش راستی را دوباره در جهان حاکم کرده است.
این لوح که به دستور شاه به سراسر امپراطوری فرستاده شد نشانگر منطق قدرت در پادشاهیهای فلات ایران است. داریوش در این کتیبه از واژه «دروج» برای اقدامات گئومات و از واژه «اَشَ» برای اقدامات خود استفاده میکند. این مفهوم دوبنی را در «گاهان» به کرات میتوان دید و یکی را به «عدل و راستی» و دیگری را به «شر و دروغ» ترجمه کردهاند. اما عدل و ظلم و خیر و شر را نباید در مفهوم امروزین آن فهمید. «اَشَ» و «دروج» دو مفهوم اخلاقی نیستند بلکه کیهان شناختیاند. همانطور که میرچا الیاده نشان میدهد، در تفکرات اسطورهای باور بر این بود که عالم منظم کنونی (کاسموس) نه از عدم، بلکه از یک وضعیت آشوب، بینظمی و تاریکی اولیه بهوجود آمده است. در این گونه نظامهای دینی، لحظه به نظم درآمدن جهان مقدس است و تمام آیینها ها و نظامهای اجتماعی به نوعی بازسازی نمادین این گذر از تاریکی و بینظمی به نظم و هماهنگی هستند. در مجموعه «دشنه در دیس» شاملو نیز از واژه دروج به معنای «دروغگوترین زندگان» استفاده شده است: «راوی: دُروج استوار نشسته است/ بر سکوی عظیمِ سنگ/ و از کنجِ دهانش/ تُفخندهی رضایت/ بر چانه میدود»
بیشتر بخوانید: داریوش بزرگ پادشاه مقتدر هخامنشی
باری، داریوش مانند دیگر پادشاهان ایرانی، خود را پاسدار «اَشَ» میدانست. پاسدار اهورامزدا و نظم اهدایی وی به جهان. داریوش در کتیبه بیستون مینویسد نظمی که با دروغ گئومات مختل شده بود را احیا کرده است. در واقع پادشاه و حاکم خود را نماینده و اجرا کننده آن نظم کیهانی و فرابشری در جهان میدانستند و به همین دلیل نیز مشروعیت خود را از مردم و شهروندان کسب نمیکردند چراکه مفهوم شهروند تا پیش از ظهور دموکراسی در یونان وجود نداشت و در سراسر تاریخ شرق، شهروندان را رعیت و زیردست حاکمان میدانستهاند.
بنابرین میبینیم که حکومت و مشروعیت سیاسی در ایران باستان مبتنی بر جایگاه خدایی و فرابشری حاکم بوده است. بنابرین اتحاد انوشیروان با روحانیون زرتشتی، امری بسیار طبیعی و حتی ضروری بوده است. البته انوشیروان تفاوت بسیار مهمی با سایر پادشان ایران داشت؛ اینکه او به فلسفه افلاطونی علاقهمند بود و دربار او به مرکزی برای اعضای آکادمی افلاطون شده بود. نوافلاطونیهای یونانی که امپراتور یوستی نیانوس مدرسه فلسفه آنها را در آتن بسته بود جذب خود کرد.
به گزارش رویداد۲۴ علت علاقه انوشیروان به افلاطون این بود که افلاطون نیز تحت تاثیر اندیشه مغانی، از نوعی «آرمانشهر تئوکراتیک» دفاع میکند که بر اساس نظم و هماهنگی ایدهها تدوین شده و حاکمی خدایی بر آن حکم میراند. افلاطون این ایده را در تقابل با اشکال رایج سیاست در یونان، یعنی دموکراسی و آریستوکراسی، مطرح کرد و از آن برای نقد دموکراسی استفاده کرد.
افلاطون در «رساله مرد سیاسی» حکام ایرانی را «نمونه اعلای حکام درست» میداند چرا که آنان توسط معلمان دینی، مغان تعلیم داده میشوند. تعبیر وی، که از زبان سقراط بیان میشود، این است که مغ دانش الهی را به حاکم میآموزد و الهیات و سیاست را یکی به هم میآمیزد.
حال با این توضیحات میتوان فهمید که به چه اعتبار، انوشیروان را عادل مینامیدند. منظور از عدل در اینجا «نظمی کیهانی» است که با فعالیت ملحدان، از جمله مزدکیها، آشفته شده و انوشیروان با سرکوب آنها دوباره نظم و عدل را در همه جا حاکم میکند. وضعیت نسطوریان نیز در این دوران آشفته شد، چرا که انوشیروان با نسطوریان آشکارا مشکل داشت و در تمام مدت جنگ با بیزانس با آنها مقابله میکرد.
انوشیروان ترجمه متنهایی از یونانی، هندی و زبانهای سریانی را تشویق میکرد و ظاهراً در دوران سلطنت او بود که بازی شطرنج را از هند به ایران آوردند.
سلطنت انوشیروان از معدود حکومتهایی ایرانی بود که در آن از ورود علوم ملل دیگر استقبال شد. اما فیلتر اصلی در ورود این علوم، همخوانی با آن الهیات سیاسی مذکور بود. آنگونه خاص سیاست و الهیات سیاسی که در زمان داریوش شکل گرفت و در زمان انوشیروان به اوج خود رسید الگویی برای حکومت در ایران تبدیل شد و ماندگار شد. مایکل آکسورثی مینویسد: «در قرنهای بعد، حتی بعد از آنکه ساسانیان خود از عرصه روزگار محو شده بودند، ایده پادشاهی آنها تقریباً به شکل افلاطونیِ آنچه باید یک پادشاهی باشد، تبدیل شد.»
انوشیروان نه تنها در هژمونیک کردن این ایده خود موفق شد بلکه در جنگهایش نیز موفق بود. وی هیاطله را شکست داد و در جنگ با رومیان نیز موفق بود و خزانه خود را از همین طریق پر کرد. تورج دریایی مینویسد: «شاهنشاهی ساسانی از لحاظ نظامی توانست مقادیر هنگفتی طلا از رومیان بستاند، ارمنستان را زیر سلطه خود بگیرد و به تاراج سوریه و تبعید اهالی آن به ایران بپردازد.»
انوشیروان مانند دیگر شاهان باستانی قدرت طلب بود و حکومت را حق الهی خود میدانست. البته در قیاس با آنچه از وی در ادبیات فارسی بازنمایی شده، تناقضات جالب توجهی وجود دارد؛ برای مثال درباره وی چنین حکایتی را آوردهاند:
«گویند، چون خزانه انوشیروان عادل را گشودند، لوحی دیدند که پنج سطر بر آن نوشته شده بود:
هر که مال ندارد، آبروی ندارد.
هر که برادر ندارد، پشت ندارد.
هر که زن ندارد، عیش ندارد.
هر که فرزند ندارد، روشنی چشم ندارد.»
مفهوم برادر در دیدگاه انوشیروان خیلی مشخص نیست، چنانچه او در حالی توصیه به داشتن برادر میکند که برادران و فرزندان آنها را به قتل رسانده بود. در حالی فرزند را چشم روشنی میداند که فرزند خود را که از مادری مسیحی بود اعدام کرد. درباره مال و زن نیز که مساله روشن است. البته کسی چون عبید زاکانی با طنز گزنده خود نوع دیگری را نیز به این مجموعه اضافه میکند: «هر که این چهار ندارد، هیچ غم ندارد...»
در پرتو واقعیات تاریخی باید گفت که ادعای انوشیروان مبنی بر همدلی با دیگران و ادیان خیلی به واقعیت نزدیک نیست بنابراین مفهوم «دادگری» و «عدالت» را باید به نوعی «نظم» ترجمه کرد که در آن دوران انوشیروان پایهگذاری کرد؛ این نظم لزوما به مفهوم عدالت نبود.
طاق کسری معروفترین اثر به جا مانده از دوره پادشاهی انوشیروان
انوشیروان ساسانی عاقبت بعد از ۴۸ سال سلطنت، در ۱۶ نوامبر ۵۷۹ میلادی درگذشت. معروفترین اثر بهجامانده از دوران پادشاهی انوشیروان ساسانی، کاخ کسری در مدائن نزدیک بغداد پایتخت عراق است که ویرانههای آن همچنان، پابرجاست. اما میراث مهمتری که وی از اسلاف خود دریافت کرد و به اخلافش منتقل کرد و سراسر تاریخ ایران را درنوردید، میراث وی در الهیات سیاسی وی بود که بر وفق آن حاکم جانشین خدا روی زمین بود و دشمنانش نماد و نمود شر و شیطان بودند. مشروعیت و حق حکومت حاکم در این الهیات سیاسی، بر اساس خواست مردمی نیست بلکه بر اساس ارادهای فرابشری است. ایرانیان در انقلاب مشروطه تلاش کردند این ساختار را از بین ببرند و به وضعیتی برسند که حاکم نه بر اساس خواست خدا، که بر اساس خواستههای شهروندان به قدرت برسد.