رویداد۲۴ سه شنبه هیات دیپلماتیکی از اسرائیل وارد وین شد تا با طرف های حاضر در جریان مذاکرات احیای برجام گفتوگو کند. به موازات آن شاهد اولین سفر نخست وزیر اسرائیل به بحرین هم بودیم. اما به واقع هدف یا اهداف این تحرکات دیپلماتیک تل آویو چیست؟ آیا می توان ارتباطی بین سفر بنت به منامه و اعزام هیات دیپلماتیک اسرائیل به وین پیدا کرد؟ اساساً احیای برجام و مناسبات منطقه ای تا چه حد بر همدیگر اثرگذار هستند؟ پاسخ به این سوالات و پرسشهایی از این دست، محور گفتوگوی دیپلماسی ایرانی با جلال میرزایی، نماینده پیشین مجلس در دوره دهم و تحلیلگر مسائل بینالملل است که در ادامه میخوانید:
دیروز سهشنبه ۱۵ فوریه /۲۶ بهمن هیأتی اسرائیلی متشکل از جوشوآ زارکا، معاون مدیرکل امور استراتژیک وزارت امور خارجه اسرائیل، گیل رایش، معاون مدیرکل سیاست کمیسیون انرژی اتمی، دیوید نوسباوم، نماینده اسرائیل در آژانس بینالمللی انرژی اتمی و معاون وی وارد وین پایتخت اسرائیل شدند. این هیأت با رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی و میخائیل اولیانف، فرستاده روسیه در مذاکرات هستهای وین دیدار و گفتوگو داشت.
در ادامه هیأت اعزامی اسرائیلی قصد دارد با تمام اعضای مذاکرات برجامی (نماینده اتحادیه اروپا، آلمان، فرانسه، بریتانیا، چین و آمریکا) دیدار داشته باشند. در این رابطه می توان دو سناریو را برای اهداف تل آویو از اعزام این هیات دیپلماتیک وین برشمرد. اول آنکه اسرائیل از اساس با هدف کارشکنی در گفت وگوهای صورت گرفته و برهم زدن میز مذاکرات در آستانه حصول توافق احتمالی وارد وین شده تا مانع از احیای برجام و لغو تحریمها شود و یا اینکه در سناریوی دوم اگر تل آویو توان لازم برای جلوگیری از حصول توافق جدید را ندارد در تلاش است حداقل نگرانی ها و مواضعش را به عنوان پیش شرط های حفظ امنیت خود در سایه احیای برجام مطرح کند.
حال از نگاه شما کدام یک از این دو سناریو میتواند سبب اعزام این هیات دیپلماتیک اسرائیلی به وین شده باشد؟
ببینید واقعیت این است که اساساً اسرائیل از اعزام این هیئت دیپلماتیک به وین تنها به دنبال آن است که شروط خود را برای احیای مذاکرات وین به ۱+۴ و به خصوص آمریکا گوشزد کند. چون بعد از جلسه هفته گذشته سنای آمریکا با رابرت مالی و برت مک گورگ به نظر می رسد که قاطبه کنگره آمریکا از هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه اکنون در قبال نگرانیهای دولت بایدن مبنی بر اینکه ایران فاصله کوتاه چند هفته ای تا رسیدن به نقطه گریز هستهای دارد و تنها راه حل و مانع برای رسیدن به این مهم، احیای توافق در وین است سبب شده تا کنگره آمریکا دچار تردید شود.
اما جناب میرزایی برخی از سناتورهای هر دو حزب نیز بعد از جلسه محرمانه چهارشنبه گذشته کنگره با رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران و برت مک گورک، نماینده آمریکا در امور غرب آسیا در شورای امنیت ملی دولت بایدن صراحتا عنوان داشته اند از هر طریقی و به هر قیمتی مانع از توافق در وین خواهند شد؛ از تد کروز جمهوریخواه گرفته تا بن کاردین دموکرات و حتی باب منندز به عنوان رئیس دموکرات کمیته روابط خارجی سنا؛ پس به چه دلیلی معتقدید کنگره بعد از استماع نظرات مالی دچار تردید در خصوص عدم احیای برجام تردید شده است؟
من منکر آرا و نظرات برخی سناتورهای هر دو حزب دموکرات و جمهوری خواه در خصوص عدم احیای برجام نیستم. این مخالفان توافق در وین از ابتدای روی کار آمدن دولت بایدن مخالفت خود را با احیای برجام عنوان داشته و دارند. پس این چیز جدیدی نیست. یعنی کسانی چون سناتور تد کروز یا منندز از همان ابتدا مخالف احیای برجام بوده اند. اما نکته اینجاست که اکنون برخی از سناتورهای دیگر که تا پیش از این مخالفت جدی با احیای برجام و حصول توافق در وین داشتند با جزئیاتی که رابرت مالی در جلسه هفته گذشته کنگره پیرامون نزدیک شدن ایران به نقطه گریز هستهای مطرح کرده است تقریباً به این نتیجه رسیده اند که تنها راه نرسیدن ایران به این نقطه (گریز هستهای) آن است که به هر قیمتی برجام در کوتاه مدت احیا شود تا دوباره ایران خود را متعهد به مفاد برجامی بکند.
در عین حال باید این نکته مهم را هم مد نظر قرار داد که با نزدیک شدن به انتخابات میان دورهای کنگره قطعاً جمهوریخواهان برای کسب کرسی های بیشتر و سنگین تر کردن وزن سیاسی خود در کنگره با هدف فشار به دولت بایدن سعی می کنند در ابعاد مختلف و مسائل گوناگون داخلی و سیاست خارجی کارشکنی داشته باشد. بنابراین از این منظر هم می توان مخالفت کسانی چون سناتور تد کروز و دیگر سناتورهای جمهوریخواه و یا حتی سناتورهای دموکرات را هم مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد.
چرا سناتورهای دموکرات با تخریب دولت بایدن نیم نگاهی به انتخابات کنگره دارند؟
چون اگرچه دموکرات ها اکنون قوه مجریه و دولت را در دست دارند، اما سعی می کنند در یک بازی دوگانه خود را هم منتقد برخی از رفتارها و سیاستهای دولت بایدن مانند آنچه که در وین در حال انجام است نشان دهند تا کماکان برتری خود را در کنگره و سنا بعد از انتخابات میان دوره حفظ کنند.
با توجه به گفته های شما عملا زور دولت بایدن برای احیای برجام بر مخالفان داخلی و حتی مخالفان خارجی با محوریت اسرائیل چربیده که اکنون تل آویو مجبور به اعزام هیات دیپلماتیک به وین شده است؟
دقیقا. ببینید اکنون خروجی مذاکرات وین و همچنین مواضع دیپلمات ها و نیز گمانه زنی رسانه ای حکایت از آن دارد که حصول توافق احتمالی در دسترس است، بنابراین اسرائیل سعی کرده است در آستانه احیای برجام با اعزام این هیات دیپلماتیک و گفت وگو با همه طرفهای حاضر در وین عملاً شروط خود را عنوان مفاد احیای برجام در سند توافق جدید اعمال کند. یعنی اینکه توافق جدید وین با ملاحظات اسرائیل همراه باشد. در پاسخ روشنتر به سوال شما قطعاً دولت بنت آن نفوذ و قدرت تاثیرگذاری دیپلماتیک بر دولت بایدن برای عدم احیای برجام را ندارد. حتی اگر دولت بنیامین نتانیاهو هم به حیات خود ادامه می داد سرنوشتی مشابه دولت بنت پیدا میکرد. چون بایدن بر اساس نگاه خود در حوزه سیاست خارجی این باور را دارد که احیای برجام و حصول توافق در وین تنها راه و تنها مانع رسیدن ایران به نقطه گریز هستهای است. بنابراین از تمام ظرفیت خود برای رسیدن به این توافق در وین استفاده می کند.
البته این به معنای آن نیست که احیای برجام عملاً میتواند به معنای نادیده گرفتن امنیت اسرائیل از دید دولت بایدن تلقی شود. چون حفظ امنیت صهیونیستها جزو خطوط قرمز و راهبردهای سیاست خارجی آمریکا است، فارغ از اینکه چه دولتی در کاخ سفید روی کار است. با اینحال رفتارهای تاکتیکی دولتها در این بین می توانند شرایطی را رقم بزنند که نگرانی هایی را برای تلآویو ایجاد کند. از همینرو اسرائیل دیگر تمرکز دیپلماتیک خود را از روی گفت وگوها و مذاکرات دیپلماتیک دوجانبه با آمریکا به سمت دیپلماسی فعال و فراگیر با همه طرفهای حاضر در وین برده است تا بتواند نگرانیهای خود را به عنوان پیش شرط احیای برجام و لغو تحریم ها توسط دیگر بازیگران حاضر در وین عملیاتی کند. لذا اعزام این هیات دیپلماتیک اسرائیلی در آستانه توافق احتمالی نشان داده است که دیگر دولت بنت به گفتوگو و رایزنی با دولت بایدن اکتفا نمی کند و سعی دارد از طریق رایزنی با اعضای ۱+۴ نگرانی های خود را گوشزد کند.
اما چرا این هیات اسرائیلی اولین دیدار خود را با میخائیل اولیانوف داشته است. آیا تل آیو امیدی به مسکو برای اعمال پیش شرط های خود دارد؟
متاسفانه عملکرد هیات مذاکره کننده ایرانی در وین و سرسپردگی بیش از حد باقری کنی به اولیانوف در جریان مذاکرات سبب شده که هیات مذاکره کننده اسرائیلی و در کل دولت بنت به جای مذاکره با آمریکا به دنبال استفاده از نفوذ روسیه و سایه سنگین کرملین بر سیاست خارجی ایران است. خصوصا که به دلیل سردی نسبی روابط تلآویو و واشنگتن در دولت بایدن عملا پوتین طی ماههای اخیر روابط و مناسبات گرم و حسنه ای را با اسرائیل ایجاد کرده است. به همین دلیل هیات مذکور ابتدا به ساکن دیداری با میخائیل اولیانوف، نماینده روسیه و بعد مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی داشته تا با توجه به نفوذ مسکو بر تیم مذاکره کننده ایرانی، شخص باقری کنی و در کل جمهوری اسلامی بتواند تهران را متقاعد کند که برخی ملاحظات و پیش شرط های اسرائیل را در سند توافق احتمالی وین در قالب مفادی بگنجاند. به معنای دقیق تر کلمه تلآویو این امید را دارد که از طریق مهره کرملین شکل و محتوای سند توافق احتمالی در وین را مطابق با منافع و اهداف خود بچیند.
حضرتعالی به تلاش هیات دیپلماتیک اعزامی اسرائیل به وین با هدف تاثیرگذاری بر محتوای سند توافق احتمالی از طریق نفوذ روسیه بر تیم مذاکره کننده ایرانی و شخص باقری کنی اشاره کردید. در این بین مقامات اسرائیل بارها تأکید کردهاند که در صورت رفع تحریمهای ایران، این کشور پولهای آزادشده را برای حمایت از گروههای نیابتی خود در منطقه از جمله در لبنان، عراق، سوریه و یمن هزینه خواهد کرد. حال با توجه به آنچه گفتید آیا تلآویو می تواند روی میزان و یا نحوه آزادسازی درآمدهای ناشی از لغو تحریم ها در سند توافق جدید وین نقشی داشته باشد و یا اینکه در سند توافق تعیین کند که ایران به چه مقدار و چگونه حق استفاده از درآمدهای خود را دارد؟
خیر. اسرائیل چنین توانی را ندارد. اساسا هیچ کدام از کشورها چنین توانی را ندارند که برای ایران تعیین کنند پولهای بلوکه شده و یا درآمدهای ناشی از لغو تحریمهای نفتی و بانکی را در کجا خرج بکند یا نکند. با اینحال دولت بنت در تلاش است برخی نگرانی های هستهای خود را در سند توافق بگنجاند، اگرچه نمی تواند روی نحوه هزینه کرد پول های بلوکه شده و یا درآمدهای ناشی از لغو تحریمهای ایران اعمال نظر کند. اما در این بین به نظر من نکته دیگری که باید مد نظر قرار داد این است که دولت بنت با توجه به اختلافات و فشارهای سیاسی داخلی در سرزمینهای اشغالی به خصوص از ناحیه بنیامین نتانیاهو مجبور شده است در یک اقدام دیپلماتیک نمایشی هم که شده یک هیات دیپلماتیک را به وین بفرستد تا پاسخی برای برخی از حملات جریان های همسو با نتانیاهو داشته باشد. به هر حال با آغاز به کار دولت بنت شاهد آن بودیم که جریان رقیب و مخالفان وی با محوریت بنیامین نتانیاهو با تشدید موج سواری سیاسی و رسانهای سعی دارند اینگونه القا کنند که انفعال و ناتوانی دولت بنت باعث احیای برجام و نابودی امنیت اسرائیل خواهد شد.
بیشتربخوانید: دو راهی سخت در مذاکرات وین / آیا آمریکا برای حفظ برجام به ایران تضمین میدهد؟
ولی به موازات اعزام این هیات دیپلماتیک اسرائیلی به وین شاهد سفر دوشنبه هفته جاری بنت به بحرین هم بودیم. در این بین به نظر می رسد که اقدامات انصارالله یمن به خصوص حمله موشکی به ابوظبی در جریان سفر ۳۰ ژانویه/ ۱۰ بهمن اسحاق هرتزوگ، رئیس جمهور اسرائیل به امارات متحده عربی و پیش از آن حمله موشکی و پهپادی ۱۷ ژانویه/ ۲۷ دی، ذیل عملیات «طوفان یمن» به فرودگاه های دبی و ابوظبی و پالایشگاه نفت المصفح عملاً سبب تغییر و تحولات معناداری در منطقه خاورمیانه با محوریت کشورهای حاشیه خلیج فارس شده است.
از یک طرف این اتفاقات تاثیر مخربی بر جریان مذاکرات وین و گره زدن مسائل فرابرجامی مانند توان موشکی و نفوذ منطقهای ایران به احیای برجام و لغو تحریم ها داشته و از طرف دیگر عملکرد گروه های نیابتی ایران به کاتالیزوری در تشدید مناسبات امنیتی، نظامی، دفاعی، سیاسی، اقتصادی، تجاری و دیپلماتیک بین اسرائیل با امارات متحده عربی و بحرین بعد از انعقاد پیمان ابراهیم شده است. حتی علاوه بر تشدید نفوذ و همسویی اسرائیل با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس شاهد بودیم که شنبه جاری جنگنده های اف - ۲۲ رپتور به همراه ۲ هزار نیروی آمریکایی در پایگاه هوایی الظفره ابوظبی مستقر شدند. ضمن اینکه طبق بیانیه ۲ فوریه/ ۱۳ بهمن سفارت آمریکا در امارات، ناوشکن «یواساس کول» به همراه نیروی دریایی امارات در ابوظبی پهلو خواهند گرفت. پیرو این نکات سفر نخست وزیر اسرائیل به منامه چه تاثیری بر شرایط احیای برجام خواهد داشت؟
پاسخ به این سوال شما از ابعاد مختلف، آن هم در شرایط کنونی بسیار اهمیت دارد. اما در یک نگاه کلی من معتقدم بیشک تداوم و تشدید جنگ یمن تاثیر مستقیمی بر تحولات منطقه و همچنین مذاکرات وین خواهد داشت. یعنی به هر اندازه که جنگ یمن طولانی تر و شدیدتر شود از یک طرف قطعاً باعث همسویی بیشتر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با اسرائیل و سوءاستفاده تلآویو در معرفی کردن ایران به عنوان تهدید اول خاورمیانه خواهد شد و از آن طرف تاثیرات مخربی بر مذاکرات وین خواهد داشت. این تاثیر مخرب از دو جهت قابل ارزیابی است، اول اینکه می تواند مسائل فرابرجامی مانند نفوذ منطقهای و همچنین توان موشکی و دفاعی ایران را به برجام و لغو تحریم ها گره بزند. به گونه ای که حتی اگر این مذاکرات فقط در چارچوب هستهای احیا شود بیشک آمریکا فشار جدی برای مذاکرات بعدی با محوریت توان موشکی و دفاعی و نفوذ منطقهای ایران را در دستور کار قرار خواهد داد. تاثیر دوم تداوم جنگ یمن این است که علاوه بر اسرائیل بی شک دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس از عربستان و امارات گرفته تا بحرین و ... به دنبال تاثیر بر برجام مطابق با اهداف خود هستند.
مشابه اقدام ۶ ژانویه/ ۱۶ دی ریاض در ورود عبدالله بن خالد بن سلطان، نماینده دائم عربستان در سازمان های بین المللی مستقر به جریان مذاکرات وین؟
دقیقا.
با این اوصاف سوال مهمتری که ذهن را درگیر میکند این است که آیا به واقع تهران با دست خود به دنبال سنگ اندازی در مسیر احیای برجام است؟ آیا یک ائتلاف و اتحاد در ساختار سیاسی داخلی ایران پیرامون احیای برجام، حتی بعد از روی کار آمدن دولت رئیسی وجود ندارد که در بحبوحه مذاکرات شاهد موشک پرانی حوثی ها هستیم و یا اینکه عملاً انصارالله یمن مستقل از تهران با نیم نگاهی به برهم زدن میز مذاکرات حملات به امارات را در دستور کار قرار داده است؟
متاسفانه واقعیت این است چه این اقدام از سوی تهران به واسطه نبود اتحاد و هم نظری برای احیای برجام صورت گرفته باشد و چه آنکه حوثی ها و انصارالله بدون هماهنگی و کسب اجازه جمهوری اسلامی این اقدامات را انجام داده باشند تفاوتی در اصل قضیه نمی کند. به واقع این حملات به هر دلیلی و با هر توجیهی که صورت گرفته قطعاً بر خلاف منافع جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. در عین حال متاسفانه رفتار ایران در عدم پیگیری هرچه جدیتر تحرکات دیپلماتیک به خصوص مذاکرات مستقیم با عربستان و امارات سبب شده است که جنگ یمن کماکان در این وضعیت اسفبار ادامه پیدا کند که تاثیرات مخرب آن را در پاسخ به سوال قبلی مورد بررسی قرار دادم.
اما از طرف دیگر باید این نکته را هم یادآوری کنم اگر دولت رئیسی تیم مذاکره کننده ای مانند وین را برای مذاکره با عربستان در بغداد یا هر جای دیگر تعیین میکرد و این مذاکرات با جدیت پیگیر گرفته میشد قطعاً به موازات ایجاد امید برای حصول توافق در وین احتمالا شاهد کاهش درگیری ها و تنش ها و کم رنگ شدن تخاصم با ریاض و به دنبال آن کاهش تنش و درگیری ها در یمن می بودیم و اینگونه تجاوزات عربستان سعودی و دیگر کشورها به مردم رنج دیده یمن پایان پیدا می کرد. متاسفانه دامن زدن به تنش ها و موج سواری روی برخی نگاههای ایدئولوژیک، نه تنها شرایط را به نفع ایران و مردم یمن بهتر نکرد که وضعیت بدتر هم شده است. یعنی هم باعث شد که پای عربستان، اسرائیل و احتمالاً دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس به مذاکرات وین باز شود، هم به کاتالیزور و موتور محرکه ای برای تشدید و تعمیق مناسبات اسرائیل با کشورهای عربی بدل شده است و در نهایت شرایط امنیتی و نظامی منطقه را ضد ایران و یمن پیش برده است.
این در حالی است که ایران در تمام این مدت صرفاً به شعارهای سطحی و ایدئولوژیک و اینکه این مناسبات کشورهای عربی و اسلامی با اسرائیل دردی از آنها دوا نمیکند، بسنده کرده است. واقعا این دیپلماسی کم رمق، بی نتیجه و سردرگم فقط هزینه ها را برای مردم ایران افزایش داده است، در حالی که اسرائیل علاوه بر رسمی کردن روابط و مناسبات دیپلماتیک و سیاسی حتی قراردادهای چند ده میلیارد دلاری اقتصادی و تجاری و پیمان نامه های نظامی، امنیتی و دفاعی را با کشورهای حاشیه خلیج فارس امضا کرده است. در این بین اقدامات تهران و گروه های همسو هم فقط به تشدید و تسریع هر چه بیشتر این قراردادها کمک می کند تا جایی که اکنون اسرائیل تمام قد بیخ گوش ایران در پشت مرزهای آبی خلیج فارس و دریای عمان قرار گرفته است و این نتیجه ندانم کاری های ماست. واقعاً جا دارد این رفتارها به شکل جدی مورد آسیب شناسی و کالبد شکافی قرار گیرد که ببینیم برخی از گروه هایی که ایران طی این سال ها اقدام به حمایت مالی و تسلیحاتی از آنها کرده است چگونه در تقویت مناسبات اسرائیل با کشورهای حاشیه خلیج فارس موثر بوده است؟!
شما به ضرورت کالبد شکافی و آسیب شناسی تاثیر اقدامات گروههای همسو با ایران در منطقه که سبب افزایش مناسبات اسرائیل با همسایگان ایران در حاشیه خلیج فارس شده است اشاره کردید، اما علاوه بر اسرائیل به نظر می رسد فضای کنونی باعث شده تا کشوری مانند ترکیه هم گام های موثری در افزایش سریع روابط خود با امارات متحده عربی بردارد. در همین راستا و در جریان سفر دوشنبه جاری رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه به امارات متحده عربی شاهد امضای ۱۳ قرارداد در بخشهای سرمایهگذاری، بازرگانی، صنایع دفاعی، حمل و نقل، کشاورزی، بهداشت و درمان، رسانه و ارتباطات، حمل و نقل دریایی و زمینی و توافقنامه همکاری جامع اقتصادی بودیم. پیش از آن نیز ولیعهد امارات در ۲۴ نوامبر ۲۰۲۱/ سوم آذر سفری به ترکیه داشت که در جریان آن سفر قراردادهایی اقتصادی کلانی با آنکارا بسته شد. آیا تهران با دست خود شرایط را برای ربایش فرصت ها توسط دوست و دشمن فراهم کرده است؟
بدون شک. واقعیت امر آن است که اساساً دیپلماسی اقتصادی ترکیه بسیار فعال است. برای بررسی دقیقتر این نکته جا دارد به گذشته رجوع کنیم. اگرچه به نظر میرسد در برههای رجب طیب اردوغان با نگره های ایدئولوژیکِ دینی و ناسیونالیستی در سایه حمایت از جریانهای اخوان المسلمینی در شمال آفریقا به خصوص مصر و لیبی، تنشهایی را با عربستان و امارات ایجاد کرد و بعد از آن قطع روابط مصر، بحرین، امارات و عربستان با قطر هم مزید بر علت شد و در نهایت اقدام بن سلمان در قتل خاشقجی تنش را به اوج رساند، اما در تمام این دوران فشارهای سیاسی و دیپلماتیک دولت اردوغان تنها با هدف سیاسی و دیپلماتیک نبوده است، بلکه آنکارا نیم نگاه جدی هم به افزایش نفوذ اقتصادی و تجاری ترکیه داشته است. اکنون هم که اردوغان به دنبال ترمیم روابط خود با مصر، امارات و ... است بیشترین توجه را به تاثیر دیپلماسی اقتصادی بر وضعیت ترکیه دارد.
حتی با اسرائیل!
بله حتی با اسرائیل. به هر حال اکنون جامعه ترکیه با کاهش و سقوط ارزش پول داخلی و تورم بالا دست به گریبان است، در این بین دولت اردوغان ضمن اقدامات جدی در هیات دولت به شکل بسیار پررنگی به دنبال تاثیر و نفوذ دیپلماسی اقتصادی هم است و در نتیجه تمام روابط و مناسبات دیپلماتیک ترکیه، چه با امارات، چه با مصر، چه با اسرائیل و چه با دیگر همسایگان و کشورهای فرامنطقه ای با هدف تاثیر مثبت پارامترهای اقتصادی و تجاری بین المللی شکل می گیرد. در صورتی که اگر شما به دیپلماسی منطقه ای جمهوری اسلامی نگاه کنید تنها شاهد سفرهای چند ساعته و نهایتا یکی دو روزه، بیان نطق های نوشته شده، انجام برخی دیدارهای بی خاصیت و گرفتن چند عکس یادگاری بسنده میشود و عملا خبری از هیچ قرارداد جدی در هیچ زمینه ای وجود ندارد. این نتیجه یک دیپلماسی ایدئولوژیک، سطحی و بدون دستاورد است. به واقع دیپلماسی اقتصادی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران یک شوخی است. مادامی که نتوانیم مانند ترکیه عمل کنیم قطعاً با دست خود فرصت ها را به دوست و دشمن داده و خواهیم داد.
در سایه همین نکته ای که عنوان داشتید باید پرسید چرا در سیاست خارجی ترکیه عنصری به نام دیپلماسی اقتصادی تا به این اندازه فعال و در عین حال کاراست، اما در جمهوری اسلامی ایران عملاً دیپلماسی اقتصادی چرخ پنجم درشکه به حساب می آید؟
این مسئله بیشتر ناشی از نگاه غلط مسئولین و ساختار سیاسی به دیپلماسی است. زمانی که در ترکیه مشکل اقتصادی مانند کاهش ارزش پول ملی و تورم به وجود می آید دولت اردوغان ضمن مدیریت صحیح اقتصادی، نگاه درستی هم به تأثیر، نفوذ و توان بالای دیپلماسی بر اقتصاد دارد. یعنی دولت اردوغان وقتی میفهمد کاهش تنش با کشورهای منطقه به خصوص بازیگران کلیدی مانند عربستان و امارات میتواند کمک شایانی به بهبود وضع اقتصادی ترکیه بکند سریعاً به دنبال احیای مناسبات با ابوظبی و ریاض است. در صورتیکه هنوز در جمهوری اسلامی ایران روی پارامترهای اساسی مانند تاثیر تحریم بر وضعیت اقتصادی و معیشتی بغرنج کنونی اجماع نظری وجود ندارد. هنوز هم برخی معتقدند این تحریم ها و سیاست فشار حداکثری آمریکا نیست که باعث به وجود آمدن شرایط کنونی شده است، بلکه نبود مدیریت به خصوص در دولت روحانی شرایط کنونی را به وجود آورده است. اگر چنین است در این مدت چرا دولت رئیسی به جای بهتر کردن و مدیریت وضعیت اقتصادی شرایط را پیچیده تر و بحرانی تر کرده است؟ مگر مشکل دولت روحانی نبود، الان که دولت سوپرانقلابی آقای رئیسی سرکار است، پس چرا هنوز مشکلات سر جای خود باقی است؟ می گویند باید زمان کافی به دولت داده شود، چون شرایط کنونی نتیجه عملکرد هشت ساله دولت روحانی است، بسیار خوب؛ ولی در همین چند ماه دولت رئیسی باید در گام اول آورابرداری کند یا نه!؟ پس دلت سیزدهم چرا به جای آواربرداری آوار بیشتری بر سر مردم ریخته است؟ چون واقعاً نگاه ما به دیپلماسی درست نیست. نمی فهمیم که کاهش تنش با بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای چقدر می تواند روی اقتصاد و معیشت مردم اثرگذار باشد.
تنش ما با عربستان قدیمی تر از ترکیه است، اما ترکیه در مدت زمان کوتاهی سیاست خارجی خود را اصلاح کرد و به دنبال تنش زدایی است، نه تنش زایی. یک جریان رادیکال که نتیجه همین نگاه ایدئولوژیک در داخل کشور است با حمله به سفارت عربستان در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد، روابط تهران - ریاض را قطع کرد. در این مدت خسارات، آسیب ها و هزینه های سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، امنیتی، نظامی، دفاعی و ... برای دو طرف و به خصوص کشور ما بسیار زیاد بوده است. یعنی جمهوری اسلامی ایران از پس تبعات و هزینه های قطع ارتباط با عربستان بر نیامده و مدام هم به دنبال تداوم و تشدید این تخاصم و تنش با ریاض است، در صورتیکه باید پرسید نتیجه این نگاه ایدئولوژیک در کوتاه مدت برای ایران چه بوده است؟ در میان مدت چه دستاوردی برای ما به دنبال داشت و در بلند مدت چه وقایعی را شکل خواهد داد؟
من به دنبال یافتن مقصر در قطع روابط ایران و عربستان نیستم، فرض کنیم مقصر تمام این اقدامات عربستان است، اما باید بعد از نزدیک به یک دهه از قطع روابط دو کشور مهم خاورمیانه مدیریت صحیح دیپلماتیک را در دستور کار قرار دهیم یا نه؟! بحران ما با کشورهای حاشیه خلیج فارس قبل تر از بحران ترکیه با این کشورها بوده است، اما ترکیه بسیار زودتر از ایران فهمید که باید تنش زدایی را در دستور کار قرار دهد، ولی اینکه ما چرا هنوز به دنبال تنش زایی هستیم، چرا مرتبا روزنامهها و سایتهای داخلی به دنبال دادن گرای موشکی به برخی گروه ها هستد و حتی اهداف بعدی حملات را مشخص می کنند و تیتر می زنند ریاض، دوبی، ابوظبی و... را مورد هدف حملات بعدی موشکی و پهپادی قرار گیرند، سوال هایی هستند که پاسخی برایشان ندارم.