رویداد۲۴ رایان حسینی: هنوز یک ماه از حضوری شدن نگذشته بود که فیلم کوتاه کردی موی دانش آموزان با قیچی توسط یک مدیر یا ناظم مدرسه خبرساز شد. ماجرا از این قرار بود که یکی از مدیران مدرسه قیچی به دست در حیاط مدرسه میگردد و بر اساس سلیقه شخصی خودش تعیین میکند که کدام دانش آموزان مویشان بلند است و خودش با قیچی تکهای از حلوی موی آنها را کوتاه میکند.
هیچ مشخص نیست که اولا اندازه مو چقدر باید باشد که مدیر مدرسه آن را تایید کند! مشخص نیست چه کسی دستورالعمل داده که اگر موی دانشآموزان بلند بود، مدیر مدرسه خودش آن قیچی بزند و دانش آموز را با نصف موی کچل به خیابان و خانه بفرستد؟
کوتاه کردی موی سر توسط مدیران مدرسه رسمی بود که پیش از این در دهه ۶۰ در مدارس ایران اجرا میشد. آن زمان با ماشینهای اصلاح دستی وسط سر را کاملا میتراشیدند و به اصطلاح روی سر «چهارراه» درست میکردند. دهه ۶۰ یکی از تلخترین دوران برای دانش آموزان و کودکان آن زمان بود؛ چه اینکه در آن دوره مردمی بودند که به تازگی انقلاب کرده بود و در آرزوی رفاه بیشتر بود اما کشور وارد جنگی طولانی مدت، نزدیک به یک دهه شدند و به بزرگترین مشکلات اقتصادی و اجتماعی تاریخ خود تا آن زمان برخوردند؛ همه چیز کوپنی شده بود و تلفیق جنگ و گرانی و مشکلات معیشتی و در کنار آن، فشارهای اجتماعی و محدودیتهای سخت سیاسی و البته مذهبی که به تازگی وضع شده بود، باعث شده بود «بازتولید خشم» به شدت افزایش یابد و همین مسئله دلیلی بود که دانش آموزان و اساسا کودکان در محیطی خشمآلود رشد کنند که نمونه آن «کتک خوردن» مداوم آنها بود.
اگر پای خاطرات دانش آموزانی که در دهه ۶۰ و ۷۰ به مدرسه میرفتند، بنشینید، احتمالا عمده آنها این را به یاد دارند که معمولا ناظم با «شلنگ» در محیط مدرسه قدم میزد! یعنی ابزار تنبیه به مثابه دوران قاجار و ابتدای پهلوی که دانش آموزان فلک میشدند، به نوعی ابزار آموزش به شمار میرفت! و این درک وجود نداشت که رفتار با کودک یک علم و یک تخصص است که باید آن را فراگرفت نه آنکه به زوز شلنگ و سیلی، چیزی را به کودک آموخت.
از برخوردهای عجیب در مدارس ایران اینکه در یک مورد عجیب در دهه هفتاد مقابل در مدرسه مدیران مدرسه میایستادند و هر با دانش آموزی که جوراب سفید داشت برخورد میکردند و علاوه بر کتک زدن با خطکش، جوراب را هم در سطل آشغال میانداختند. دلیل این موضوع کلیپی از «مایکل جکسون» بود که گویا در آن کلیپ جوراب سفید پوشیده بود و به خاطر همین مسئله جوراب سفید مد شده بود! عجیبتر آنکه این دانش آموزان آن زمان در دوران ممنوعیت ویدئو نمیدانستند مایکل جکسون کیست که حالا جوراب سفید هم پوشیده است!!
دانش آموزان در مدرسه در خانه کتک میخوردند و این کتک خوردن شکلی «تحقیرآمیز» داشت. چهارراه باز کردن وسط سر دقیقا بیش از آنکه تلاشی برای نظافت باشد، اقدامی در جهت تحقیر و احتمالا «خالی کردن خشم بر سر دیگری» بود، اگرنه که کار با یک تذکر پیش میرفت و نیازی به چنین خشونتی نبود.
در دهههای هشتاد به بعد شرایط اندکی تغییر کرد و حتی وزارت آموزش و پرورش نیز صراحتا در دستورالعملهای خود به مربیان و معلمان و مدیران مدرسه هشدار داد که هرگونه کتک زدن دانش آموزان ممنوع است. با این حال هر از گاهی دیده میشود که باز هم چنین اقداماتی رخ میدهد و در گوشهای از کشور، معلمی یک دانش آموز را کتک زده یا چیزی به صورت او پرتاب کرده و باعث آسیب دیدن چشم دانش آموز شده است. حتی در موادری گزارش شده که معلم دست دانش آموز را سوزانده است. این موارد در سالهای اخیر بسیار معدود هستند و به خاطر پیگیری خانوادهها و البته دخالت آموزش و پرورش کمتر چنین وقایعی رخ میدهد؛ با این وصف مشاهده تصاویری که تکرار رفتارهای خشونت آمیز و نسنجیده دهه ۶۰ هستند، بسیار تعجبآور است.
وزارت آموزش و پرورش البته به این ماجرا واکنش نشان داده است. صادق ستاریفر سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در مطلبی که منتشر کرده، با یادآوری آیهای از قرآن، نوشته «رفتار فرد خاطی با دانشآموزان عزیز مطابق ماده ۸ قانون رسیدگی به تخلفات اداری؛ «اعمال و رفتار خلاف شؤون اداری یا شغلی است» که از طریق هیأت رسیدگی به تخلفات اداری و تنبیهات موضوع ماده ۹ قانون مذکور رسیدگی میشود.»
این نخستین بار نبود که آموزش و پرورش از برخورد با این تخلفات خبر میداد. در یک نمونه دیگر فیلمی از مدیر یک مدرسه در تهران که در حال تنبیه بدنی دانشآموزان بود منتشر شد که وزارتخانه آموزش و پرورش به سرعت خبر داد که «مدیر عزل شد و به هیأت رسیدگی به تخلفات اداری معرفی شد.»
یکی از معلمان مداس در تهران به رویداد۲۴ میگوید: «وزارت آموزش و پرورش اصلا کاری به مدارس و آنچه در آن میگذرد، ندارد. شما ببینید آنها روز ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ به مدارس نامه زدند که از ۱۴ فروردین مدارس باز است. این یعنی اصلا با ما ارتباطی ندارند و نمیدانند در مدرسهها چه خبر است و اگر میدانستند، باید میفهمیدند که در آن روز دسترسی به چند صد دانش آموز بسیار سخت است و نمیتوان کاری را هماهنگ کرد. اما مدیران آموزش و پرورش با اینکه مدارس را رها کردهاند و اصلا کاری ندارند چه اتفاقی در مدرسهها میافتد و شرایط چگونه است، فقط یک چیز را از ما میخواهند؛ آنهم اینکه گفتهاند هر کاری بکنید اما حق تنبیه دانش آموز را ندارید. این تنها نظارتی است که میشود.»
اگرچه وزارت آموزش و پرورش قول برخورد و جلوگیری از چنین اتفاقاتی داده اما حقیقت آن است که از این پس چنین صحنههایی را بسیار خواهیم دید؛ چه اینکه اتفاقات دهه ۶۰ هم نه به خاطر رفتار فردی معلم، بلکه در یک بستر جمعی رخ میداد؛ بستری که مبنای خشونت آماده شده بود. آن خسونت هم بیش از هر چیز به ساختارهای نادرست تازهشکلگرفته در جامعه بازمیگشت. اگر اغراق نباشد بار دیگر همان اتفاقات نادرست در حال شکلگیری است و همان خشونتها به دلیل مشکلات اقتصادی دوباره در حال تکرار است.
زمانی در تعریف یک فرد وقتی میخواستند او را بستایند، میگفتند «فلانی فرهنگی است»، اما اکنون شرایطی پیش آمده که امروز معلمان عمدتا «راننده تاکسی» و «بازاریاب» و «دلال» شدهاند و عمدتا از شغل اصلی و جایگاه خودشان دور شدهاند و همگی به خاطر معیشتی چندشغله شدهاند؛ آنهم مشاغلی که هر کدام معلمان را از جایگاه فرهنگی خود دور میکند. با این شرایط احتمال تکرار اتفاقات اینچنینی و برخوردهای تحقیرآمیز با دانش آموزان همچنان وجود دارد.
برخی به طعنه میگویند اتفاقی که در این سالها در ایران رخ داده را مغول انجام نداده است. شاید این جمله خیلی اغراق آمیز به نظر برسد، اما واقعیت آن است که بخشی از حقیقت هم در آن نهفته است؛ در بدترین دوران ایران شاید افرادی کشته میشدند و خونهایی ریخته میشد، اما زیرساختها اینگونه نابود نمیشدند؛ کسی اینگونه محیط زیست را نابود نمیکرد؛ پلها را به بدترین شکل و با کمترین ایمنی نمیساخت؛ مردم توسط دشمن خارجی کشته میشدند نه به دست تولیدکننده داخلی که خودرو به دست میرساند! و مهمتر اینکه در هیچ دوره طبقه معلم و دبیر که زیرساختهای انسانی یک کشور هستند، به دلال و بازاریاب و راننده تبدیل نشدند!