رویداد۲۴ علیرضا نجفی: تصویر ثبت شده در روز چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ (۳۰ آوریل ۱۹۸۰) که چند مرد مسلح که خود را «گروه الشهید»، از طرفداران خودمختاری استان خوزستان در ایران مینامیدند، سفارت ایران در لندن را اشغال کردند و خواستار آزادی چند نفر از همفکران خود شده بودند.
تنوع قومی در ایران بسیار زیاد است و زبان، دین و فرهنگهای گوناگونی در سراسر کشور وجود دارند. این تنوع کمنظیر از طرفی باعث پویایی فرهنگی و ادبی در فلات ایران بوده است و از طرف دیگر باعث درگیریهای سیاسی و نظامی فراوانی شده است که این درگیریها بیشتر از همه در دوران معاصر تاریخ ایران رخ دادهاند.
این اقوام، همچنین دارای همانندهایی در بیرون مرزهای ایران هستند که همین امر باعث بسط درگیریها به کشورهای مجاور و نزاع بین ایران و دیگر دولت-ملتهای منطقه نیز شده است. اختلافات قومی در دوران معاصر، بیش از همه به واسطه اختلاف با قدرت مرکزی رخ داده است که اقوام و اقلیتها را با قوه قهریه زیر نفوذ و قدرت خود گرفته و آنها را از حق تحصیل به زبان مادری و تکریم فرهنگ و آداب بومی خودشان محروم کرده است. از طرف دیگر، نابرابری اقتصادی و تجمیع ثروت در مرکز نیز به نارضایتی اقوام مختلف دامن زده است.
از اوایل قرن چهارده هجری که رضاشاه پهلوی ایران را با سرکوب نیروهای بومی ضد مرکز تبدیل به یک دولت-ملت کرد، اقوام و گروههای اتنیکی از حقوق خود محروم شدند و حقوق سیاسی و اجتماعی آنها سرکوب شد. این اتفاق در راستای ایدئولوژی نوظهوری رخ داد که ناسیونالیسم نام دارد و اساسا با مفهوم میهن دوستی متفاوت است.
ناسیونالیسم ایرانی در بنیان، واکنشی به استعمار اروپا بود که به تدریج رشد کرد و بدل به نوعی نژادگرایی شد. ناسیونالیسم گونهای ایدئولوژی ستیزهجو به حساب میآید که هدف اصلی آن تحلیل بردن تکثرات مختلف فرهنگی و قومی در کلیتی انتزاعی به نام «ملت» است.
دولتهای ناسیونالیستی این کار را اولا با قوه قهری و سرکوب نظامی انجام میدهند و در کنار آن از تبلیغات و پروپاگاندا نیز استفاده میکنند. در دوران رضاشاه پهلوی نیز از طرفی مناطق خودمختار و مبارزان علیه دولت مرکزی سرکوب شدند و به تبع آن گفتمان آریاییگرایی، ایران باستانگرایی و پانایرانیسم در نظام آموزشی و تبلیغات دولتی جاگیر شد.
در این روند ناسیونالیستی، اعراب بیشترین هدف توهین و تحقیر نژادی بودند و در نگاه رایج پانایرانیسم در برابر اقوام آریایی قرار میگرفتند و به عنوان نماد توحش و عقبماندگی توصیف میشدند.
این گفتمان ضد انسانی و غیرعلمی به حدی بود که در آثار روشنفکران آن دوران نیز دیده میشد. نویسندگانی که در پی نقد دین و ریشهیابی علل عقبماندگی ایرانیان بودند، به دلیل شناخت اندک از تفکر عصر مدرن و سادهسازی مسائل تاریخی و اجتماعی، به نوعی نژادپرستی روی آوردند که تبعات آن هنوز هم ادامه دارد. اما طبعا ناسیونالیسم تنها در ایران شکل نگرفت.
ناسیونالیسم ایدئولوژی مسلط دوران پس از جنگ جهانی اول است و تا کنون هم با قدرت باقی مانده است. در جهان عرب نیز، ناسیونالیسم با ایدههای نژادپرستانه پای گرفت و پانعربیسم پس از دوران جمال عبدالناصر به گرایش سیاسی مسلط جهان عرب تبدیل شد.
در دهه شصت و هفتاد قرن بیستم، اغلب دیکتاتورهای جهان عرب در پی سروری و رهبری کل جهان عرب بودند و اغلب میخواستند به قدرتی همپای امپراتورهای عثمانی برسند.
صدام حسین نیز در همان ابتدای رسیدن به قدرت چنین سودایی را در سر میپروراند و حزب بعث تبلیغاتی پانعربیستی به راه انداخته بود که به مناطق عربنشین ایران نیز رسید.
به گزارش رویداد۲۴ در فاصله سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۴ سالهای تنشهای مرزی میان ایران و عراق که در خلال آن تحرکات پانعربی در خوزستان بخشی از عملیات ایذایی عراق به شمار میآمد، توافقنامه ۱۹۷۵ الجزایر میان دو کشور باعث فروکش کردن این تحرکات شد. اما در همین دوران نیز گروههای جداییطلب در خوزستان حضور داشتند و پس از سقوط حکومت پهلوی و در زمانی که قدرت مرکزی در ایران از هم پاشیده بود، این گروهها نیز فعال شدند که معروفترین آنها جبهه دمکراتیک خلق عرب اهواز و خلق عرب مسلمان بودند.
این گروهها خواهان تدریس به زبان عربی در مدرسهها و اولویت دادن به صرف درآمد نفتی خوزستان در همان استان، و انتصاب مسئولان عرب برای ادارات دولتی در خوزستان بودند و دیری نگذشت که میان این گروهها و اعضای سپاه پاسداران درگیری ایجاد شد.
مجموعه درگیریهایی که در سال ۱۳۵۸ در خوزستان رخ داد، بیش از همه چیز با اقدامات افراطی دریادار سیداحمد مدنی که از طرف دولت موقت به عنوان به عنوان استاندار خوزستان برگزیده شده بود و به گفته اطرافیانش معتقد بود تمام اعراب را باید سلاخی کرد.
بیشتر بخوانید: شیخ خزعل؛ مردی با میراث مبهم: خیانت یا استقلال؟
مدنی که مدتی بعد از این دوران به جاسوسی متهم شد و به آمریکا گریخت، درست زمانی که درگیریها در خوزستان رو به پایان بود سخنرانی کرد و چنین سخنانی گفت: «هر نیرویی را که ضدانقلابی بود درهم میشکنیم و هیچ حوصله تلاشهای ضدانقلابی را نخواهیم داشت. خلع سلاح را ما در خوزستان به این صورت عمل میکنیم که سلاح را از دست آدمهای غیرمسئول در بیاوریم و آن را فقط در اختیار کسانی که پاسداران انقلاب اسلامی هستند و مؤمن به انقلاب اسلامی میگذاریم.»
این سخنان و اقدامات دیگر مدنی و اطرافیانش، باعث ایجاد درگیری میان فعالین سیاسی عرب و سپاه شد و یکشنبه خونین خرمشهر را رقم زد؛ ۵۰ نفر کشته و ۴۰۰ نفر مجروح شدند. پس از پایان درگیری نیز صادق خلخالی به خرمشهر رفت و احکام اعدام برای فعالان عرب صادر کرد.
این اتفاق و آغاز جنگ ایران و عراق که در جهان عرب به قادسیه صدام معروف شده بود، باعث دشمنی گروههای اتنیکی با نظام تازه تاسیس شد. با بسته شدن تمام راههای گفتگو، هر کدام از این گروهها در سالهای بعد به نوعی با حکومت ایران درگیر شدند و اقداماتی، چون بمبگذاری و حمله به مراسم رسمی حکومت تا امروز هم ادامه دارد.
یکی از اولین اقدامات گروههای اتنیکی پس از ماجرای یکشنبه سیاه خرمشهر، گروگان گیری در سفارت ایران در لندن بود. این اتفاق در روز دهم اردیبهشت ۱۳۵۹ رخ داد. در این روز شش مرد مسلح که خود را از عربهای استان خوزستان مینامیدند، به سفارت جمهوری اسلامی ایران یورش برده و ساختمان سفارت را اشغال کردند و ۲۶ نفر را گروگان گرفتند.
گروه شش نفره خود را «الشهید» میخواندند. پس از اشغال سفارت ایران در لندن، مهاجمان در تماسی تلفنی با بخش جهانی خبر بیبیسی، خواستههایشان را مطرح کردند؛ «آزادی ۹۱ عرب از زندانهای عربستان (خوزستان)»
آنها گفتند که دولت ایران ۲۴ ساعت مهلت دارد که این ۹۱ نفر را آزاد کند و با هواپیما به لندن بیاورد. «وقتی هواپیما به لندن رسید، ما همراه گروگانها به پایتخت یک کشور عرب در خاورمیانه پرواز خواهیم کرد و در آنجا گروگانها آزاد خواهند شد.»
گروگانگیری شش روز طول کشید و در طی این شش روز محوطه مقابل سفارت ایران و بخشی از هایدپارک، آکنده از تظاهرکنندگان هوادار نظام انقلابی ایران بود. در طی این روزها دولت بریتانیا تلاش کرد دولتهای عرب را واسطه قرار داده و به گروگان گیری پایان دهند، اما موفق نشدند.
در روز ششم، سخنگوی گروگانگیرها اعلام کرد اگر نتواند با سفیر یک کشور عرب صحبت کند، یک گروگان کشته خواهد شد. در واقع یک ساعت بعد نیز وابسته عباس لواسانی مطبوعاتی سفارت ایران به دست گروگانگیرها کشته شد. به دنبال کشتهشدن عباس لواسانی، مارگارت تاچر دستور داد عملیات پایان دادن به اشغال سفارت ایران، از پلیس بریتانیا به نیروی ویژه هوابرد (اسایاس) منتقل شود.
تاچر تاکید کرده بود که همه گروگانها باید زنده بمانند و همه گروگانگیرها باید کشته شوند. کل عملیات نجات پس از یورش نیروی ویژه به درون سفارت، تنها ۱۷ دقیقه طول کشید. نیروهای بریتانیایی به داخل سفارت یورش بردند و با کشتن برق آسای پنج تن از شش گروگانگیر، گروگانها را آزاد کردند.
در جریان درگیری نیروی ویژه با گروگانگیرها، علی صمدزاده دیپلمات ایرانی به دست گروگانگیرها کشته شد، و غلامعلی افروز، کاردار و علی دادگر مترجم محلی سفارت، زخمی شدند. تنها گروگانگیر جان به در برده از یورش، فوزی بداوی نژاد بود خود را میان گروگانها جا داد و از محل گریخت، اما بعد گروگانهای آزاد شده، بیرون محوطه سفارت، مقابل هاید پارک، او را شناختند و پلیس هم او را بازداشت کرد.
بداوی نژاد در دادگاه به قاضی گفت که در بغداد او را فریب دادهاند و اکنون از آنچه کرده پشیمان است. وی به حبس ابد محکوم شد، اما در نوامبر سال ۲۰۰۸ میلادی پس از ۲۸ سال آزاد شد.
پس از این ماجرا، مارگارت تاچر نامهای به آیتالله خمینی نوشت و خواستار این شد که به پاس فداکاری سربازان بریتانیایی برای نجات شهروندان ایرانی، گروگانهای آمریکایی در ایران آزاد شوند.