رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «فکر میکنم دولت سودان قربانی (عملیات فریبکارانه) رسانههای بینالمللی شد که کارلوس را یک شخص ماجراجو یا مزدور معرفی کردند، در حالی که کارلوس چنین آدمی نبود. کارلوس یک مبارز واقعی بود… کارلوس بسیار شجاع بود و خودش را در دل آتش میانداخت. آدم مزدور چنین کاری نمیکند، شجاعتش ناشی از اعتقادش بود.» انیس نقاش کتاب رازهای جعبه سیاه
«شب میهمان رهبرى بودم. ایشان خبر دادند که کارلوس تروریست معروف در زندان فرانسه اعتصاب غذا کرده و نامهاى به ایشان نوشته و ضمن تحسین مواضع ایشان گفته فقط به دستور ایشان، حاضر است اعتصاب را بشکند.» اکبر هاشمی رفسنجانی، از خاطرات مورخ ۲۴ آبان ۱۳۷۷
ایلیچ رامیرز سانچز معروف به «کارلوس شغال» یکی از بدنامترین تروریستهای دنیا است که دهها نفر از شهروندان عادی در اروپا در نتیجه بمبگذاریهای او در مکانهای عمومی کشته شدند. تمام کشورهای دنیا، حداقل در ظاهر، تروریسم را محکوم میکنند و هیچ کشوری را نمیتوان یافت که مدافع عملیات تروریستی علیه شهروندان عادی یک کشور باشد. با این اوصاف طبیعی بود که دولتهای مختلف جهان از اعمال کارلوس شغال ابراز نفرت کنند و هیچ کشوری را نمیتوان یافت که مقامات رسمی در آن از کارلوس شغال حمایت کرده یا ابراز نظر مثبت درباره وی کرده باشند؛ البته بجز دو کشور ایران و ونزوئلا! البته ونزوئلا کشور محل تولد کارلوس شغال بود.
ایلیچ رامیرز سانچز که بعدها به کارلوس شغال معروف شد، در سال ۱۹۴۹ میلادی در میشلینا یکی از شهرهای ونزوئلا به دنیا آمد. او داشت. پدرش وکیلی بود که با وجود ثروت کلانی که داشت، به کمونیسم گرایش پیدا کرده بود و مادرش از اشراف ثروتمند قدیمی به حساب میآمد که لباس و جواهرات اشرافی وی در مهمانیها مشهور و زبانزد شده بود.
پدر کارلوس نام فرزندانش را به دلیل علاقه به لنین رهبر بزرگ انقلاب روسیه، ولادیمیر و ایلیچ گذاشت و نام کارلوس شغال نیز در واقع ایلیچ بود. اما با وجود اینکه خانواده کارلوس خود را پیرو آرمان کمونیسم نشان میدادند، زندگی و اعمال روزمره آنها ابدا شباهتی با کمونیسم نداشت.
خانواده کارلوس پس از تولد فرزندشان به کاراکاس رفتند و در آنجا بهترین مدارس و خدمتکاران فراوان برای تحصیل فرزندانشان تهیه کردند و خود نیز با سبک زندگی لاکچری به زودی شهرتی در میان ثروتمندان کاراکاس برهم زدند. کارلوس در نوجوانی به سازمان جوانان حزب کمونیست ملی ونزوئلا پیوست و در سال ۱۹۶۶ به همراه پدرش در کنفرانس سه قاره -اجلاس افتتاحیه سازمان همبستگی با مردم آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین- در هاوانا شرکت کرد و تابستان آن سال را در اردواگاه ماتانزاس؛ مدرسه آموزش جنگ چریکی در نزدیکی هاوانا، گذراند.
زمانی هم که در کشور جنگی بین جناح راست و چپ درگرفت، خانواده کارلوس به لندن مهاجرت کردند؛ جایی که مادرشان در آن به مدرسه اقتصادی لندن رفت و پدر با پول فراوان درصدد بود فرزندانش را به دانشگاه پاریس بفرستد که موفق نشد و نهایتا ایلیچ رامیرز به مسکو فرستاده شد تا در دانشگاه پاتریس لومومبا تحصیل کند. اما تحصیلات وی در آنجا نیز موفق نبود چراکه اساسا علاقهای به درس خواندن نداشت. همین امر باعث شد او را از دانشگاه و از اتحاد شوروی اخراج کنند.
کارلوس دانشی درباره مکاتب سیاسی و اجتماعی نداشت و گرایشهای عجیب سیاسی در وی همان چیزهایی بود که تحت تاثیر پدرش به آنها متمایل شده بود. وی تا دوران دانشجویی در ثروت و امکانات فراوان رشد کرد و در دوران دانشگاه متمایل به انجام اعمال هیجانانگیز و ماجراجویانه بود؛ از این منظر زندگی او شباهت بسیاری به زندگی اسامه بن لادن دارد و بسیاری از پژوهشگران این شباهت را با اشاره به نوع زندگی متمولانه و مسائل روانی ناشی از این نوع زیست تحلیل کردهاند.
با اخراج از دانشگاه، کارلوس به لبنان رفت و در آنجا به جبهه آزادیبخش فلسطین پیوست و آموزشهای چریکی پیشین خود را تکمیل کرد. وی در این دوران منتقد مارکسیسم و اتحاد شوروی -که وی را به علت بیسوادی از دانشگاه و کشور رانده بودند- شد و به ناسیونالیستهای عرب و جنبشهای چریکی فلسطین متمایل شد اما کارلوس نه مسلمان بود و نه ستم صهیونیستها به مردم فلسطین برایش اهمیت داشت؛ بلکه تنها به دنبال ارضای هیجانهای بیمارگونه خود بود.
کارلوس شغال از دوران نوجوانی بین تمام ایدئولوژیهای مد روز، در رفت و آمد بود و به هیچکدام نیز اعتقادی نداشت. او از این جهت نیز شبیه بن لادن بود. پس از حمله نیروهای آمریکایی به مخفیگاه بن لادن، تعدادی هارد اکسترنال مملو از فیلم پورن در مقر «جهادگر اعظم»" پیدا شد. یعنی آن کسی که برای پاک کردن فساد از تمدن مدرن قیام کرده بود خود باوری به سخنانش نداشت.
مورد بن لادن و کارلوس شغال را در سطح شخصیتی، بیشتر باید از خلال تحلیلهای روانشناسانه تحلیل کرد؛ بچه پولدارهایی که در ناز و نعمتی بادآورده تمام، انواع لذایذ را تجربه کردهاند و در حالت ملال میل خود را با کارهایی چون قتل و وحشت ارضا میکنند. منطق میل آنها همان منطقی است که هزاران نفر را از سراسر اروپا به سوریه و عراق کشاند تا به عضویت داعش درآمده و آنچه در تمدن مدرن ممنوع است را تجربه کنند!
درس بزرگ روانکاوی در اینباره برای ما این است که «میل» همواره با «فقدان» تولید میشود و بدون فقدان، میلی در کار نیست. ارضای سریع و مداوم امیال و بیشینه کردن بیاندازه لذت که در بطن سرمایهداری و مصرفگرایی وجود دارد، ناگزیر به تناقضاتی دامن میزند که میتوان آن را حالت ملال و بیمیلی نامید. انسان پس از تجربه بدونِ زحمتِ انواع لذتها دچار حالت ملال و دلزدگی از جهان میشود و در مواردی هم برخی از این انسانهای ملول برای ارضای امیال خود به سراغ اعمالی میروند که ممنوع حساب میشوند: امیالی مانند قتل و تجاوز و انفجار.
بیشتر بخوانید: دادگاه خالد اسلامبولی و ایمن الظواهری به جرم ترور انور سادات
زمانی که ایلیچ سانچز در لبنان مستقر شد و اعمال تروریستی خود را آغاز کرد، رسانهها به وی لقب کارلوس شغال دادند که از کتاب معروف فردریک فورسایت با نام «روز شغال» گرفته شد که موضوع داستان آن ترور نافرجام شارل دوگل است. از این کتاب فیلم معروفی هم در سال ۱۹۷۳ به همین نام ساخته شد و این امر باعث شهرت بیشتر کارلوس شغال شد.
اولین ترور معروف او ترور جوزف ادوارد سیف سرمایهدار معروف یهودی و صاحب فروشگاههای زنجیرهای مارکس و اسپنسر و معاون افتخاری بنیاد بریتانیایی صهیونیسم بود. او وارد خانه سیف شد، او را در حمام پیدا کرد و از یک متری گلولهای به سرش شلیک کرد. گلوله دوم در اسلحه گیر کرد و شغال مجبور به فرار شد.
کارلوس شغال پس از این اقدام دوبار تلاش کرد هواپیماهای اسرائیلی را در فرودگاه پاریس برباید که موفق به این کار نشد. پس از این ماجرا، سازمان اطلاعات فرانسه به تکاپوی دستگیری کارلوس افتاد. وقتی دو مامور فرانسوی و یک خبرچین که عضو گروه کارلوس بود برای دستگیری وی به آپارتمانش حمله کردند، کارلوس موفق شد سه نفر را به قتل برساند و متواری شود.
کارلوس در همین دوران بود که با انیس نقاش آشنا شد و آن دو نقشه حمله به نشست نیمسالیانه رهبران اوپک که در وین برگزار شد را ترتیب دادند. انیس نقاش شهروندی لبنانی و سنیمذهب بود که پس از انقلاب ۵۷ به ایران آمد و با برای ترور شاپور بختیار راهی پاریس شد. البته این ترور ناموفق بود و نقاش در این واقعه دستگیر شد و بعدها با کلوتید رایس زندانی فرانسوی مبادله شد و به ایران بازگشت و مدیر عامل شرکت توسعه توانمند ارتباطات خاورمیانه شد.
حمله به مقر اوپک عملیات مهمی بود و در صورت موفقیت، شهرت فراوانی برای دار و دسته شغال به همراه میآورد. در آن دوران دو گروه عمده از برنامه حمله به مقر اپک حمایت کردند: جبهه آزادی بخش مردمی فلسطین و معمر قذافی.
دلایل سیاسی باعث شده بودند که جبهه آزادی فلسطین به فکر حمله به مقر اپک بیفتد. ماجرا از این قرار بود که در آن روزها جنگ داخلی لبنان، تاره آغاز شده بود و ایران و عربستان سعودی برای جلوگیری از گسترش نفوذ فلسطینیان به حزب فالانژ لبنان مسیحی کمک مالی میکردند.
ودیع حداد از سران جبهه مردمی آزادی فلسطین برای وادار کردن دولتهای ایران و عربستان به ترک پشتیبانی از فالانژهای مسیحی، از طرح گروگانگیری حمایت کرد. قذافی نیز از قدرت گرفتن ایران و عربستان در منطقه هراسناک بود. مسئولیت فرماندهی و اجرای این عملیات نیز بر عهده انیس نقاش گذاشته شد که خود وی سالها بعد انگیزه اصلی عملیات را آزادسازی جمشید آموزگار و زکی یمانی، هر یک در برابر دریافت پنج میلیون دلار آمریکا از دولتهای ایران و عربستان اعلام کرد.
نقاش علنا اظهار کرد که هدف اصلی آنها چیزی نبود جز «پول» و رساندن صدای فلسطینیان به گوش جهانیان تنها پوششی تبلیغاتی بوده است. به گزارش رویداد۲۴ نقاش به همراه کارلوس شغال و دوست دختر آلمانیاش، در روز حادثه که مصادف با ۳۰ آذر سال ۱۳۵۴ بود، با لباس خدمتکاران هتل، به مقر نشست اپک در وین راه یافتند.
آنها در میان جلسه وزیران نفت وارد سالن نشست شدند و در آغاز با اسلحه، مقامات را تهدید کردند و سپس در سالن مواد منفجره کار گذاشتند. آنها بیش از ۶۰ نفر را به گروگان گرفتند و دیپلماتها را به سه دسته دوست، بیطرف و دشمن تقسیم کردند. دوستان شامل الجزایر، عراق و لیبی، گروه بیطرف شامل نیجریه، کویت، اکوادور، ونزوئلا، گابن و دشمنان شامل ایران، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر بودند.
آنها زیر صندلی نمایندگان کشورهای دشمن بمب گذاشتند. ودیع حداد به انیس نقاش و کارلوس شغال دستور داده بود که جمشید آموزگار و زکی یمانی (هدفهای اصلی گروگانگیری) را بکشند، اما هر دو آنها از بیم واکنش ایران و عربستان از این کار منصرف شدند.
نهایتا ماجرای گروگانگیری با راضی شدن اتریش و عربستان برای پرداخت رشوه به کارلوس شغال خاتمه یافت و کارلوس و نقاش به الجزایر گریختند. مبلغ رشوه ابتدا ۵ میلیون دلار اعلام شد، ولی بعدها مشخص شد حدود ۴۰ میلیون دلار بوده است.
پس از این حادثه، سازمان آزادی فلسطین، کارلوس را به دلیل سرپیچی از دستور اعدام آموزگار و یمانی و گرفتن باج اخراج کرد. توقع سازمان این بود که کارلوس و نقاش برای آرمان فلسطین بجنگند نه این که پول بگیرند و فرار کنند. اما کارلوس هیچ ایمانی به ادیان ابراهیمی و اسلام نداشت و سبک زندگی شخصیاش نیز کاملا مغایر با آداب اسلامی بود و اقداماتش بیشتر شبیه یک گانگستر بود نه یک مبارز ایدئولوژیک.
کارلوس پس از اخراج از سازمان آزادی بخش فلسطین، گروه خود را تشکیل داد و تلاش کرد به جریانهای سیاسی دیگر نزدیک شود. در همین دوران بود که انقلاب در ایران پیروز شد و کارلوس به واسطه انیس نقاش با برخی انقلابیون ایرانی ارتباط گرفت.
کارلوس سالها بعد کتابی به نام «اسلام انقلابی» نوشت و در آن از اسلامگرایی رادیکال دفاع کرده و به تمام کشورهای منطقه توصیه کرد مانند ایران انقلاب کنند. در این سالها دیگر ماهیت جنونآمیز اقدامات کارلوس روشن شده بود و هیچیک از حامیان سابق کارلوس مانند معمر قذافی، صدام حسین، ودیع حداد و... حاضر به حمایت از او نبودند اما سال ۱۳۵۸ آیت الله صادق خلخالی در مصاحبه با خبرنگاری فرانسوی اعلام کرد که کارلوس را برای ترور شاه استخدام کرده است.
خلخالی همچنین در مصاحبهای با رویترز نیز اعلام کرد مقامات ایرانی مذاکراتی جهت جلب توجه کارلوس برای انجام این ماموریت به عمل آوردهاند. خلخالی برای کشتن شاه ایران که در آن روزها در مکزیک بود، ۱۴۰ هزار دلار جایزه تعیین کرده بود.
مدت کوتاهی پس از این اظهارات خلخالی که در نشریات ایران نیز انعکاس پیدا کرد، چند بالگرد به اقامتگاه محمدرضا پهلوی حمله کردند، اما محافظان اقامتگاه، پاسخ رگبارها را دادند و آن را متواری کردند و در نهایت به کسی آسیب نرسید.
کارلوس شغال پس از این واقعه چند سال مخفیانه در سوریه زندگی کرد. در این دوران باز هم با صدام حسین رابطهاش را از سر گرفت. وی بعد از دستگیری ماگدالنا کو دوست دخترش، وارد جنگی خصوصی با دولت فرانسه شد و مجموعهای از حملات تروریستی در شهرهای مختلف فرانسه ترتیب داد و شهروندان عادی را هدف قرار داد؛ از جمله این حملات انفجار دو قطار در سالها ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳ و بمبگذاری در مقابل دفتر سه روزنامه و ساختمان مرکزی رادیو فرانسه بود.
کارلوس و گروهش در اماکن عمومی پاریس و مارسی تعدادی حملات نارنجکی را نیز ترتیب دادند که ۱۱ مرده و ۱۵۰ زخمی در پی داشت. پس از این وقایع، سوریه نیز از بیم واکنش اروپا، او را از کشور اخراج کرد و کارلوس از آنجا به سودان گریخت و نهایتا در سال ۱۹۹۴ به دست نیروهای اطلاعاتی فرانسه دستگیر شد. دولت فرانسه کارلوس شغال را سه بار به حبس ابد محکوم کرد و کارلوس از آن زمان تا کنون در حبس به سر میبرد.
به گزارش رویداد۲۴ کارلوس در دوران حبس نیز همواره تلاش کرده شخصیتی جنجالی باشد. وی در زندان اعلام کرد که مسلمان شده و کتابی با نام اسلام انقلابی منتشر کرد که در این کتاب علاوه بر حمایت از انقلاب ایران، از اسامه بن لادن به عنوان نمونه والایی از مبارزه با امپریالیسم یاد کرده و معمر قذافی را بزرگترین انقلابی جهان معرفی کرده است.
کارلوس در این کتاب از امید خود به القاعده میگوید و یازده سپتامبر را مایه خرسندی انقلابیون جهان معرفی میکند. او امید دارد که تروریسم نهایتا موفق شود دموکراسی اروپایی را از پا درآورد و جمله پایانی کتابش این است: «از این به بعد، تروریسم یکی از مناظر روزمره دموکراسیهای فاسدتان خواهد بود.»
با توجه به اینکه قربانیان وی در اغلب موارد شهروندان بیگناه بودند، کمتر مقامی در دنیا از وی حمایت کرده است. قذافی در دوران حیات خود از وی حمایت میکرد. هوگو چاوز نیز در سال ۲۰۰۹ کارلوس شغال را در کنار محمود احمدی نژاد، عیدی امین و رابرت موگابه از بزرگترین مبارزان انقلابی جهان خواند و آنها را تحسین کرد. اما در ایران، علاوه بر افرادی مانند خلخالی در اظهاراتی رسمی به حمایت از کارلوس پرداخت و اعمال وی را از سر «اعتقاد و ناشی از اعتقاداتش» ذکر کرد.
چند سال پیش نیز پس از جنجال فیلم آرگو، نام کارلوس شغال باز هم در رسانههای ایران مطرح شد. منابع خبری ایران اعلام کردند برای شکایت از فیلم آرگو، «ایزابل کوتان پیر» همسر و وکیل فعلی کارلوس شغال استخدام شده است!
جان فولن، نویسنده زندگینامه کارلوس میگوید: «او نماینده تروریسم بینالملل در گذشته بود؛ به نظر من تروریسم امروزه آنقدر تکامل یافته که به این ترتیب او تنها معرف صدایی در بیابان است. یک صدای قدیمی و از مد افتاده.»