رویداد۲۴ مسعود حسنوند: منتقدان دولت بر این باورند که دولت ابراهیم رئیسی ناکارآمد است اما کسانی هم هستند که معتقدند مشکل از جای دیگری است و این تیم رسانهای رئیسی است که ناکارآمد است و در بهترین حالت برای یک استانداری مناسب است نه برای همراهی با ریاست جمهوری؛ چه آنکه بزرگترین نشان آن در نشست خبری رییس جمهوری خود را نشان داد که تقریبا هدفگذاری برای آن وجود نداشت. اما این گزارهها تا چه اندازه درست است؟ رسول بابایی متخصص برندینگ و کمپینهای تبلیغاتی سیاسی به این سوال رویداد۲۴ پاسخ داده است.
* یک سال از آغاز کار دولت سیزدهم و اکنون میتوان ارزیابی جدیتری از عملکرد دولت داشت. اگر بخواهیم عملکرد دولت در موضوع ارتباط رسانهای دولت با مردم را بررسی کنیم؛ وضعیت چگونه است؟
بهنظر میرسد که در این مدت، با وجود همۀ نقایص و ضعفها، دولت توانسته برخی از رویکردها، ریلگذاریها و اقدامات را پیش ببرد. اما در فضای رسانهای وضعیت طور دیگری بوده و رصدهای یک ساله نشان میدهد حضور رسانهای دولت با ایرادات بزرگی مواجه بوده است. این موضوع بر عملکرد دولت و احساس امید و رضایت مردم نیز تأثیرگذار است، بنابراین اعتقاد دارم نیاز است تا به سرعت در استراتژیهای رسانهای قوۀ مجریه تجدیدنظر صورت گیرد؛ چراکه هر چه زمانِ بیشتری بگذرد، آسیبها بیشتر شده و امکان جبران سختتر خواهد بود. وضعیت طوری بود که حتی رهبر انقلاب هم تأکید داشتند در زمینۀ اطلاعرسانی دولت، اقدامات بهتری صورت گیرد.
بنابراین بله، اطلاعرسانی دولت ضعیف است، ولی مهمتر فهم و توضیح چرایی این ضعف است. به اعتقاد بنده، نوع نگرش مکانیکی و سنتی و خام به اطلاعرسانی بایستی نه تنها در دولت بلکه در تمامی نهادهای حکومتی کشور ما تغییر کند. در نگرش رایج و کنونی، روابط عمومی ابزاری است در جهت اینکه برنامهها، اقدامات، و تلاشهای دولت هر چه بیشتر به اطلاع مردم برسد. در حالی که امروزه، این نگرش، صرفاً نگاهی خام و تکنیکی است؛ چراکه جایگاهی که برای افکار عمومی قائل است الان دیگر در حکومتداری مدرن منسوخ شده است.
در حال حاضر، نوعِ نگرش به حکومتداری در واقع کمپینی است برای ارتباط و پیوند با افکار عمومی و مدیریت آن. از این رو، هر اقدامی که صورت میگیرد، بایستی در جهت ارتباط درست با افکار عمومی و جلب اعتماد آنها باشد تا در نهایت به رضایت مردم منجر شود؛ هر برنامه و فعالیتی در راستای این است که تعلّقِ خاطر و وفاداری افکار عمومی به دولت یا سایر نهادها ایجاد و تقویت شود.
در این رویکردِ جدید به حکومتداری، اعتقاد بر این است که نوعِ نگرش شهروندان به دولت، رضایت افکار عمومی، و نیز ذهنیت، علایق، احساسات، و نیازمندیهای مردم باید در رأس برنامهریزی و کارهای دولت قرار بگیرد. در واقع، دولت کمپینی است برای حکومتداری و در نتیجه مدیریت افکار عمومی، بنابراین، نهتنها در دورۀ محدودِ تبلیغات انتخاباتی، بلکه از روز بعد از انتخابات و در تمامی مدتِ چهارسالۀ ریاست جمهوری نیز، بایستی مدیریت افکار عمومی در دستور کار و اولویتِ دولت بوده و یک کمپین قوی در ابعاد و مؤلفههای گستردهتر و در یک فضای رقابتی پیچیدهتر سامان یابد. لذا، به باور من، حکومتداری، در حقیقت یک «کمپین دائمی» است.
این یعنی کمپین آقای رئیسی تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰، وضعیت بهتری نسبت به دوره بعد از آن داشت؟
با ارزیابی شما در مجموع موافقم؛ اما بگذارید توضیح مبسوطتری بدهم؛ در برندسازی، کمپینها به دو بخشِ پیش و پساانتخابات تقسیم میشوند. در دوران پیش از انتخابات، کمپینها با محوریت پیام، وعدهها، هیجانها و مناظرات شکل میگیرند. در این دوران مفاهیم ساده هستند و کمپین، تصوّرات و هیجانها مردم را سامان میبخشد.
در دوران پساانتخابات، کمپین با مسائل دیگری سروکار دارد. امکانات و محدودیتهای اجرایی، قوانین، آمار و ارقام و مسائلی از این قبیل مواردی هستند که کمپینها بر اساس آنها عمل میکنند. بنابراین، در مرحله پساانتخابات کمپین با پیچیدگیهایی طرف است که کارش را سختتر میکند، زیرا با تمام پیچیدگیهای موجود، باید بتواند پیامهایی ساده و عامهفهم را به جامعه منتقل کرده و با تمام مسئولیتهایی که بر عهده دارد، حملات و فشارهای همهجانبه را دفع کند.
کمپینهای پساانتخاباتی را «کمپینهای دائمی» میگویند که دارای ۴ نوع کمپین اصلی است. اولین نوع، «کمپینهای برندسازی» است. قانونِ «یا خودت را معرفی کن، یا دشمنانت اینکار را خواهند کرد» جزء قوانین اصلی این کمپین است.
با توجه به سابقه، جایگاه و مسئولیت آقای رئیسی، طبیعتا گروهها و جریانهای رقیب نسبت به ایشان موضعِ منتقد داشته و این مسئله همچنان ادامه خواهد داشت. تا زمانی که رئیسجمهور برند خود را بهصورت منسجم ارائه نکند؛ منتقدان تلاش میکنند برند منفی از او بسازند یا به عبارت دقیقتر برند او را بسوزانند.
یکی دیگر از اجزای کمپین دائمی، کمپینهای تقابلی است. در این دسته از کمپینها، با جریانسازیها و فضاسازیهای رقبا و دشمنان، مقابله به مثل صورت میپذیرد. آقای رئیسی در مسئولیتهای قبلی و بهخصوص در انتخابات ریاستجمهوری سالهای ۱۳۹۶ و ۱۴۰۰ با چنین حملاتی مواجه بودهاند، اما با توجه به حجم سنگین مسئولیت دولت، حملات و انتقادها قطعاً بیش از پیش خواهد بود. کمپینهای تقابلی موجب تخفیف آثار چنین ضربههایی خواهند بود.
جزء دیگر کمپین دائمی، «کمپینهای تثبیت» است. برخی سیاستمداران گمان میکنند در صورتی که کاری را انجام دهند، آن کار به اسم آنها در افکار عمومی ثبت خواهد شد. تحقیقات درباره افکار عمومی، این فرضیه را ابطال کرده است.
بهصورت کلی، زمانی که عملی صورت میپذیرد؛ در افکار عمومی غالباً عاملی کلی یا انتزاعی، فاعلِ آن کار است نه شخصی خاص. سیاستمداران موفق در افکار عمومی کسانی هستند که مسئولیت انجام کارها را برعهده میگیرند. این موضوع اغلب بدون هزینه هم نیست و انتقادات و مخالفتهایی را به سمت سیاستمدار روانه میکند، اما بیش از هزینه، فواید بسیاری دارد.
کمپینهای بسترسازی، نوع چهارم کمپینهای دائمی است. کمپینهای بسترسازی دو کار مهم را انجام میدهند؛ اول تبدیل مطالباتِ سازمان به مطالباتِ مردم، و دوم ایجاد آمادگی در افکار عمومی.
در وجه اول، از طریق ایجاد کمپینهای موازی در کمپینهای بسترسازی، خواستها و برنامههای دولت بهنوعی به افکار عمومی القا میشود که مردم احساس کنند برنامه صورت پذیرفته، خواست و مطالبه پیشینی آنها بوده است. وجه دوم این کمپینها در ایجاد آمادگی پذیرش در افکار عمومی است.
در مطالعات برندسازی، توجه به کمپینهایی که آمادگی پذیرش رویدادها را در افکار عمومی مهیا میکنند، یکی از ارکان موفقیت دانسته میشود. یافتههای مطالعات عصبشناختی نشان میدهد زمانی که افراد پیشزمینهای از یک رویداد دارند با زمانی که اتفاقی بهناگهان توجه آنها را جلب میکند؛ کاملاً متفاوت است.
در وضعیت رویداد بدون بسترسازی، اذهان برخوردی محافظهکارانه با موضوعات دارند و بهصورت ناخودآگاه موضعی منفی در ذهن انسانها در خصوص اتفاقات بدون پیشزمینه به وجود میآید. کمپینهای بسترسازی منجر به ایجاد آمادگی و در نتیجه پذیرش رویدادها برای افکار عمومی میشود که در نهایت موجب همراهی و همدلی بیشتر مردم با اقدامات دولت خواهد شد.
* یعنی میتوان اینگونه گفت که دولت آقای رئیسی در حوزه روابط عمومی اساسا کمپین کمپین دائمی ندارد یا خیلی سرراست بگوییم اساسا چنین مسئلهای را درک نکردهاند.
زمانی که یک دولتی رویکردِ متأخّر به حکومتداری -یعنی اهمّیت و اولویت افکار عمومی و ذهنیتها، احساسات، و نوعِ نگرش شهروندان- را سرلوحۀ برنامهها و اقدامات خود قرار داد، از فردای پیروزی در انتخابات کمپین دائمی را شکل میدهد. حال، تکتکِ رفتار و عملکردی که رئیس جمهور و سایر اعضای دولت دارند، درون این کمپین قرار میگیرد.
برای نمونه، رئیس جمهور در گام اول باید کابینهای را تشکیل بدهد که منطبق بر کمپین دائمی بوده و چینش وزرا کاملاً در جهتِ تحقّقِ شعارها و وعدههای انتخاباتی باشد؛ بایستی یک تیم منسجم و با یک استراتژی مشخّص، بر اساس انتظارات و مطالباتِ مردم در حوزههای مختلف، گرد هم آیند و در ادامه، به مردم در خصوصِ کلّیتِ تیم و تک تک اعضای آن توضیح داده شود؛ به اینترتیب که یک تصویر و برندی از کابینه ارائه شود که در مردم ایجاد امید کرده و نوید این را بدهد که این تیم توانایی حلّ مشکلات را دارد.
* دقیقا هم مشکل همین جاست که چنین پیامی به مخاطب داده نمیشود.
بله، همۀ اینها در حالی است که در دولت سیزدهم، این رویکرد و نگرش به هیچ وجه وجود نداشته است. به طوریکه کابینه در یک فضای غیرمدیریتشده، غیرشفاف، و در پسِ پرده شکل گرفت که هیچ طرح و برنامۀ رسانهای نیز –درچارچوب کمپین دائمی- برای آن پیشبینی نشده و در نظر گرفته نشده بود. آن هم در شرایطی که مخالفان دولتِ جدید، از همان ابتدا شروع به تخریب و «برندسازی منفی» از کابینه کردند. در نتیجه، شکست دولت نزد افکار عمومی از همین جا کلید خورد.
در واقع، این کابینه نتوانست از همان قدم اول، آن اعتماد و امیدِ لازم را در مردم به وجود آورد. آن اعتماد که این تیم میتواند تغییر و تحوّل ایجاد کرده، خواستههای مردم را در اولویت قرار داده، و به وعدههای مردم در دوران انتخابات تحقّق ببخشد.
نکته دیگر اینکه، وقتی نگاه ما به حکومتداری از نقطه نظرِ کمپین دائمی و ارزش و اولویتِ افکار عمومی و نگرشِ شهروندان باشد، شناخت و فهمِ دیدگاههای شهروندان نسبت به رئیس جمهور، سایر اعضای دولت، و تک تک اقداماتِ آن، اهمّیتی بیش از پیش پیدا میکند. نظرسنجیها و سایر شیوههایی هم که برای فهمِ نگرش و موضعِ شهروندان به اجرا درمیآیند، از همین منظر کاربرد و معنا مییابند.
* برای حل این مشکل، دسترسی دولت به نظرسنجی و ابزارهای اینچنینی هم زیاد است. خب چرا استفاده نمیشود؟
ما میدانیم که در این دولت مثل همه دولتها هم بعضاً نظرسنجیهایی صورت میگیرد، ولی از آنجایی که رویکردِ حاکم بر دستگاه اجرایی همان رویکرد سنتی بوده و بر اساس کمپین دائمی و اولویتِ افکار عمومی نیست و اساساً چنین تخصّصی هم در تیم مشاوران دولت وجود ندارد، این قبیل نظرسنجیها هم به جهتِ پایش و مدیریتِ افکار عمومی، ره به جایی نبرده و گرهی از مشکلات دولت باز نمیکند.
امروزه وقتی به افکار عمومی اشاره میشود، صحبت از داشبورد افکار عمومی میشود! به این معنا که همانطورکه در یک دستگاه مثلاً یک خودرو، داشبورد را داریم که تحوّلات و نوسانهای ماشین را نشان داده و از طریق آن مُدام میتوانیم وضعیت ماشین را کنترل کنیم، داشبورد افکار عمومی هم به ما این کمک را میکند که دیدگاه و نگرشِ شهروندان را در قبال دولتمردان و اقداماتِ آنها لحظه به لحظه رصد کرده و یک الگو و فرآیند اصولی و پیچیده را برای مدیریت افکار عمومی طراحی کنیم. ولی چون در دولت فعلی این نگاه و تخصّص وجود ندارد، پروسۀ روابط عمومی و اطلاعرسانی دولت هم دارای ضعفها و ایرادات اساسی است.
* نقد تندی شد؛ یعنی تیم رسانهای ریاست جمهوری علاوه بر اینکه توانایی تاثیرگذاری بر مخاطب را ندارد، بر عملکرد آن هم تاثیر منفی میگذارد؟
متاسفانه بله، در مطالعات برندشناسی و رسانهشناسی جدید، حوزه اجرایی و عملکردی از حوزه رسانهای و برندسازی جدا نبوده و نمیتوان این دو حوزه را از هم منفک کرد. استراتژیهای رسانهای تأثیر قطعی و ملموس روی میزان حمایت مردم از تصمیمات، همکاری و همدلی آنها، و کارآیی بیشتر اقدامات دولت دارد. بههمین خاطر نقصهای ناشی از استراتژیهای اشتباه رسانهای، بر عملکردها و کارکردها تأثیرگذار بوده است.
یافتههای مطالعات افکار سنجی نشان میدهند که «تصوّرات» به اندازه «واقعیات» مهم و تعیینکننده هستند و بیتوجهی به آنها میتواند آسیبهای غیرقابل بازگشتی را ایجاد کند.
* ضعف فردی است یا ساختاری؟ اساسا گافهای پیاپی از کجا میآید؟
مایلم تا به سوال شما از منظر حوزۀ تخصصی خودم یعنی «برندینگ» پاسخ بگویم، امّا پیش از هر چیز لازم است تا به یک نکتۀ مهم اشاره شود. بهنظر میرسد همان تیم رسانهای که در زمان ریاست قوهقضاییه در کنار آقای رئیسی مشغول به کار بودند، در زمان ریاستجمهوری نیز با همان رویه و استراتژی پیش میروند.
هر چند که این استراتژیها در قوه قضاییه منجر به کارآیی شد و در مجموع عملکرد رسانهای در زمان قوه قضاییه مثبت ارزیابی میشود، اما پیادهسازی همان استراتژیها در مقام ریاستجمهوری غیرمتناسب و آسیبزا است.
در قوه قضاییه مسائل را اغلب رئیسقوه مطرح میکردند و حضور رسانهای فعالی در زمینه اطلاعرسانی به مردم در خصوص فعالیتها و تصمیماتِ صورتگرفته، وجود داشت. ولی با توجه به تفاوتهای گسترده قوه مجریه و قوه قضاییه، پیادهسازی چنین استراتژیهایی در دولت اشتباه بوده است. میزان تأثیرگذاری دولت در زندگی مردم با قوه قضاییه یکسان نیست.
دولت همواره و هر روزه بر زندگی مردم تأثیرگذار است و توقّعاتی که مردم از دولت دارند از هیچ قوه یا نهاد دیگری ندارند. از طرف دیگر، با توجه به ابعاد و حجم مسئولیتها، انتقادات به قوه قضاییه قابل مقایسه با انتقادات نسبت به دولت نیست. دولت همواره از طرف همگان مورد انتقاد واقع میشود. هر نارسایی که بر زندگی مردم تأثیرگذار است، ولو به دلیل فعالیتهای قوا یا دستگاههای دیگر باشد، انتقادات را بهسوی دولت روانه میکند و به نوعی میتوان گفت افکار عمومی مسئول نهایی وضعیت را «دولت» میدانند.
تیم تحلیل ما در مؤسسۀ «عصر برند» این موضوع را بررسی کرد؛ نتایج بسیار تاسفبرانگیز بود؛ تا آنجا خیلی راحت و بدون پردهپوشی میتوانم بگویم دولت اساسا روی برند خودش کار نکرده یا به بیان دقیقتر نگاه تخصصی به ماجرا وجود نداشته است؛ خب طبیعی است که نتیجه کار این باشد که در زمینۀ اطلاعرسانی و فعالیت رسانهای هم دستاوردی وجود نداشته باشد.
هر برندسازی سه ضلع دارد؛ برند رئیس یا مدیرعامل، برند سازمان، برند محصول یا خدمات. در برندسازیِ دولت این سه جزء عبارتند از برند رئیسجمهور، برند کابینه، و برند اقدامات. حال، توجه به هر سه جزء ضروری بوده و ضامن موفقیت استراتژی رسانهای است.
شواهد بیانگر آن است که قوۀ مجریه در هر سه سطح، ضعیف عمل کرده است، بنابراین در اطلاعرسانی هم توفیقی نداشته است. چراکه از منظر دانش برندینگ، شما پیش از آنکه از محصول صحبت کنید، بایستی از سازندۀ آن محصول، صحبت کنید.
در اینجا، قبل از آنکه به تبلیغِ اقدامات و عملکردهای دولت بپردازید، باید از رئیس دولت و ترکیب کابینه سخن به میان آورده و از آنها برند بسازید. چراکه این برند است که «اعتماد» آفریده و میتواند به جلب رضایت مخاطب ختم شود.
بر این اساس، وقتی که تداعیها و ذهنیتهای مثبتی از رئیس جمهور و تیم وی، نزد افکار عمومی شکل بگیرد، بهواسطۀ اعتبار، اعتماد، و علاقۀ ایجاد شده نسبت به ایشان، در مردم این تصوّر به وجود خواهد آمد که بله دولتمردانِ ما در حال تلاش بیوقفه بوده و این قابلیت را دارند که مسائل و مشکلات موجود را با برنامهها و اقدامات خود رفع و رجوع کنند.
توجه داشته باشیم که اساساً ارزش و کارویژۀ برند همین بوده و به همین جهت است که وقتی مدیری با برند قوی در رأس یک کمپانی قرار میگیرد، ناگهان ارزشِ سهام آن شرکت در بورس افزایش مییابد، بیآنکه در داراییهای مادّی شرکت تغییری رخ داده باشد. بنابراین، دولت سیزدهم پیش از آنکه وارد عملکرد شود، یعنی از همان فردای پیروزی در انتخابات سال گذشته، بایستی روی طراحی برند خود کار میکرد. این در حالی است که نهتنها این کار صورت نپذیرفته، بلکه رقبا توانستهاند از آن زمان تا کنون، نوعی «برندسازی منفی» را علیه دولت و رئیسجمهور طراحی کرده و پیش ببرند.
پُرواضح است که در این شرایط، هر چقدر هم شما کار رسانهای، به معنای مصطلح و مرسومِ آن، انجام دهید -یعنی اخبارتان را در بیشمار خبرگزاری پوشش دهید، هزینه رپرتاژ و تبلیغات گزافی کرده، نیروی بیشتری جذب کنید و ... - باز هم در امر اطلاعرسانی و جذب توجّه و همراهی مخاطب ناتوان خواهید بود.
* تصور میکنم بحث خیلی انتزاعی پیش میرود؛ اگر بخواهیم کمی موضوع را انضمامی کنیم؛ شاید بهتر است مثالهایی بزنیم که مخاطب آن را کاملا درک کند، مثلا نمونهای در ذهنتان هست که دارا بودن یا فقدان برندینگ در آن، به نتایج متفاوتی در نزد افکار عمومی انجامیده باشد؟
بله، یک مثال خوب در این رابطه، «برجام» است. بهطوریکه وقتی برند تیم مذاکرهکنندۀ دولت قبلی را با تیم فعلی مقایسه میکنیم، میبینیم که در دولت قبلی، برند وزارت امور خارجه و شخص آقای ظریف و حتی برخی از معاونان وی بهقدری قوی بودند که مردم فارغ از اینکه محتوای برجام چیست، به تیم مذاکرهکننده و عملکرد آنان اعتماد داشته و برجام را به نفعِ کشور و منافع ملّی میدانستند. ولی آیا از این برند، وزارت امور خارجه فعلی و شخص آقای امیرعبداللهیان یا باقری کنی هم برخوردارند؟
بگذارید یک مثال دیگر بزنیم و برندِ تیم اقتصادی دولت را در نظر بگیریم. ملاحظه میشود که آنقدری برندسازی مثبت ضعیف بوده، و در مقابل، رقبا بهخوبی جا انداختهاند که در این تیم اختلاف نظر و ناهماهنگی هست، که گویی نمیتوان اصلاً انتظار هیچ عملکرد مثبتی را از آن داشت. این مسئله در تک تکِ وزرا یا مقامات دولت نیز می-تواند صادق باشد، و البته برخی از اظهارات و اقداماتِ ناسنجیدۀ این اشخاص نیز به ارائۀ یک تصویر منفی و برند ضعیف از ایشان در افکار عمومی دامن میزند.
مادامی که فرآیندهای «کمپین دائمی» و «برندسازی» حرفهای و اصولی درست انجام نگیرد، هر چقدر هم در ظاهر امر خبررسانی با قدرت و بهخوبی صورت پذیرد، در بین مخاطبین و افکار عمومی بازتابِ مثبت و تأثیرگذاری نخواهد یافت. چراکه، در نبودِ یک برند قوی یعنی در شرایطی که تصویر و تداعیهای مثبتی از دولت و رئیس جمهور نزد اذهان عمومی نقش نبسته، اعتبار، اعتماد، معنا و احساس مثبتی هم نسبت بدان وجود نخواهد داشت و مردم امیدوار و در انتظار پیام و عملکردِ مناسب و تغییر و تحولِ اساسی نخواهند بود؛ رسیدن به این خواسته هم بدون حضور تیم متخصص، ممکن نیست.