رویداد۲۴ لیلا اوتادی بازیگر سینما در یادداشتی برای رویداد۲۴ نوشت: آشنایی با متدهای بازیگری برای اجرا روی صحنه و مقابل دوربین برای هرکسی که وارد این حوزه میشود، لازم است. در بسیاری مواقع تعابیر نادرستی از روش و سبک آنان آموزش داده میشود؛ در نتیجه دانشی اشتباه از شیوه آنها ایجاد و نفر به نفر منتقل شده است. در این مقاله قصد دارم ۷ سبک بازیگری و اساتید و پیروان مشهور آن را به شما معرفی کنم.
کنستانتین استانیسلاوسکی (Constantin Stanislavski) استاد افسانهای و بزرگ عرصه بازیگری است که در اواسط قرن بیستم با سبک بازیگری خود آغازگر فصل جدیدی در عرصه تئاتر و سینما بود. درسها و تکنیکهای بیبدیل او در آن زمان برای بسیاری از بازیگران و مکاتب مختلف الهامبخش بود و ممکن نیست حتی همین امروز هم بازیگری برای رسیدن به نقش، آگاهانه یا ناآگاهانه از روشهای او بهره نجوید. استانیسلافسکی جلوه بازیگری را در جهان متحول کرد. سالن نمایش هنر مسکو با مدیریت او در خط نخست جنبش طبیعیگرایی در دنیا قرار داشت.
جنبشی که خیلی زود اروپا و پس از آن آمریکا را درنوردید. با نزدیکشدن اندیشههای استانیسلاوسکی به این جنبش نوظهور، متد بازیگری و دیدگاههای نظری او در جهان بازیگری دستخوش تحول شد. او الگوهایی برای دستیابی به نقش معرفی کرد که تا آن زمان توجهی به آن نشده بود. دستاوردهای نظری او به چندین سرفصل کلی تقسیمبندی میشود که شامل: واقعگرایی، حافظه احساسی، تحلیل رفتار شخصی و تمرینهای نظاممند میشود.
میخائیل چخوف از نخستین و مهمترین شاگردان کنستانتین استانیسلافسکی است که با وجود برخی مشابهتهای کلی، اما اختلافنظرهایی هم با نگرش استاد خود مبنیبر روش بازیگری داشت. او پس از پایان دوران تحصیل نزد استانیسلافسکی در سالن نمایش هنر مسکو در شوروی برای مدتها بر روی تئوری خود کار کرد. سالهای پژوهش و تمرین بیوقفه به خلق سبکی نو ختم شد.
در سبک چخوف استفاده مداوم از حافظه احساسی، باعث آسیبهای روانی و روحی به بازیگر میشود و در این رابطه عنصر تخیل را برای بهبود کیفیت بازی پیشنهاد کرد. اغلب شیوههای آموزشی او بر دو اصل بدن و تخیل استوار است و نمود بیرونی بازی را بهعنوان نتیجه اصلی بر میشمرد. از شاگردان مشهور سبک بازیگری چخوف باید به کلینت ایستوود، هلن هانت و جک نیکلسون یاد کرد.
متد اکتینگ از سوی لی استراسبرگ و با الهام از سبک استانیسلافسکی شکل گرفت و به دلیل توسعه رسانه و بهرهمندی از چهرهها شاخص خیلی سریع جهانی شد. متد اکتینگ تکنیکهای هوشمندانهای برای بازی در لحظه پیشنهاد کرد که به بازیگر کمک میکند تا نیازی به آماده شدن برای بازی نداشته باشد. همهچیز در اختیار اوست، چون او حتی زمانی که روی صحنه نمایش یا در برابر دوربین نبوده است نیز در جهان شخصیت زیست داشته است. برای بازیگر مفهوم کنار رفتن پرده نمایش یا تصویربرداری دوربین با خانه و خلوتش یکی است. هیچچیز میان او و شخصیتی که آن را بازی میکند قرار نمیگیرد.
استلا آدلر تنها بازیگر آمریکایی است که شخصاً در کلاسهای استانیسلافسکی تحصیل کرده است و بهنوعی شعبه آمریکایی استانیسلاوسکی را در آمریکا تأسیس کرد؛ البته در جایی که لی استراسبرگ هم بود. حضور این دو چهره صاحبنام در نوک پیکان تئوریهای سینمایی، هالیوود را وارد مرحله جدیدی در تولید و مضمون کرد. تأثیری که تا امروز هم شاهد نتایج درخشان و خیرهکننده آن باشیم. آنچه متد بازیگری استلا آدلر را از استانیسلافسکی متمایز میکند تأکید او برای قوه تخیل و خیالپردازی در مقایسه با ارجاع به احساسات درونی است.
عبارت مشهوری از زبان او نقل میشود که میگوید: «بازیگری، ترسیم خطوط نو بر احساساتی است که در نهاد ما نقش بستهاند. پس به یادآوردن مجدد و مداوم خاطره دست دادن مادرم برای بازی کردن نقش یک بیمار اسکیزوفرنی بازیگری نیست.» مارلون براندو با وجود اینکه بهعنوان شاگرد لی استراسبرگ شناخته میشود، اما همواره از علاقهاش به استلا آدلر و مباحث تئوریک او گفته است. از شاگردان مشهور این سبک باید به رابرت دنیرو، بنیسیو دلتورو و مارک روفالو اشاره کنیم.
سنفورد مایزنر در مواجهه با تکنیکها و شیوههای استلا آدلر و لی استراسبرگ راههای جدیدی اتخاذ کرد که بهنوعی رجوع به نگرش بنیادین یعنی استانیسلاوسکی بود.
استلا آدلر بر این باور بود که بازیگر برای دستیابی به نقش باید از حافظه حسی خود بهره جوید و برای این کار باید خاطراتی مشابه را در ذهن خود بازسازی میکرد یا بهنوعی سناریویی نو مینوشت. به نظر مایزنر این روش کاستیهایی دارد. در بسیاری موارد بازیگر نمیتوانست تجربه مشابهی با شخصیتی که آن را بازی میکند داشته باشد و برخی فیلمنامهها اصولاً در فضایی غیرقابل تجربه روی میدهند.
در متد بازیگریای که دیده اید چند بازیگر میشناسید که از دست یک دایناسور تیرکس و غولپیکر گریخته باشد؟ آیا برای بازی در نقش یک فضانورد که در سفینه متلاشیشدهاش گرفتار شده و با مرگ و زندگی دستوپنجه نرم میکند باید با یک فضانورد بااستعداد بازیگری مذاکره کرد؟ حقیقتاً اگر کسی برای بازی در نقش جوکر اعلام آمادگی کند نباید بابت حافظه حسی مشترک و جنایات مشابهش با یکی از بیرحمترین شخصیتهای تاریخ دستگیر و محاکمه شود؟
یوتا هیگن بازیگر سینما و تئاتر اهل کشور آلمان بود که با تکیهبر دستاوردهای استانیسلافسکی از حافظه حسی برای رسیدن به شخصیت یاد میکرد. او واقعگرایی در بازی و حقیقت را در بالاترین جایگاه ممکن متصور میشد. تا جایی که هر اتفاقی در برابر دوربین یا بر روی صحنه روی دهد باید بخشی از بازی شما شود و شما به صادقانهترین شکل ممکن آن را بازی کنید. واکنش شما به هر چیزی باید صریح و ساده باشد. برای هیچ لحظهای نباید فکر کنید و تنها در نقش و قصه رها باشید. سیگورنی ویور و جک لمون از شاگردان شاخص این استاد بازیگری بودند؛ که از سبکهای بازیگری یوتا پیروی میکردند.
بازیهای تئاتری شیوهای باهدف آمادهسازی و تمرین بازیگران محسوب میشود که از سوی خانم وایولا اسپولین معرفی و آموزش داده شد. روش و نحوه ورود او به مباحث تئوریک بسیار ویژه بود و مستلزم دخالت و پذیرش تیم کارگردان نیز هست. سبک او در عبارت زندگی در لحظه تعبیر میشود؛ یعنی هر صحنه و هر تمرین باید بستر خلق باشد و هر تکرار سبب از بین رفتن احساس صادقانه بازیگر میشود. پس در این متد بازیگری باید از عنصر روزمرگی در بازی دوری جست.
بازیهای تئاتری بهمرور تحت عنوان تمرینهای آمادهسازی بازیگران تئاتر و حتی سینما استفاده شد. چیزی شبیه به گرم کردن برای فیلمبرداری یا اجرا که البته در گذر زمان تنوع زیادی پیدا کرد. بداهه یکی از مهمترین دستاوردهای این سبک است که در تاریخ بازیگری لحظاتی درخشان و بدیع خلق کرد. آلن آرکین و دان آیکرود از شاعران شناختهشده این سبک از بازی در سینما و تئاتر هستند.
امید به اینکه آنچه در این متن گفته شد و معرفی این اساتید بزرگ بتواند برای شما هنرمندان و هنرجویان عزیز راهگشا باشد.
زمین سیاه سوخته
خط خطی
مزرعه خشک و زرد
مترسک زنده نیست
پاورچین
کلاغ دزد
پنیر خوب تبریز
برف و سر سفید
زمین سرد سرد
غریبه در شهر
بیگانه نیست ؟