رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «متاسفانه کسانی که بساط ۱۵ خرداد را به راه انداختند کما این که در میان کسانی که یا زخمی شدهاند یا دستگیر شدهاند، خیلی از آنها میگفتند که ما چه کار کنیم به ما ۲۵ ریال پول داده بودند و میگفتند که در کوچهها بدوید و بگوئید زنده باد فلانی. ما حالا میدانیم این وجوه از کجا رسیده است و به شما ملت ایران به زودی جزئیات گفته خواهد شد. یک ایرانی که پول خارجی را بگیرد و بر ضد جامعه خودش اقدام بکند، این را چه میشود گفت و دوم یک نفر شیعه پول بگیرد از یک نفر مسلمان غیرشیعه این چیست؟» / محمدرضاشاه پهلوی در کنگره دهقانان ایران که در تاریخ دی ماه سال ۱۳۴۲
«دولت انقلابی تامین امنیت ملت را به شهروندان خوب خود بدهکار است؛ اما به دشمنان انقلاب هیچگونه بدهکاری جز اعدام و مرگ ندارد.» / ماکسیمیلیان روبسپیر رهبر ژاکوبنهای تندرو در جریان انقلاب فرانسه
واژه «ضد انقلاب» یکی از رایجترین ترمها در ایران است. مخالفان حکومت اغلب با عنوان ضد انقلاب توصیف میشوند و خرابیها و فجایج انسانی، مانند قتل انسانها در جریان اعتراضات، به ضدانقلاب نسبت داده میشود. این عبارت از همان ایام نخست پیروزی انقلاب اسلامی بر سر زبانها افتاد و سپس به صورت گسترده به کار گرفته شد. اما عبارت «ضد انقلاب» از کجا آمده و چه کارکردی دارد؟
واژه ضد انقلاب را نخستینبار «مارکی دو کندورسه» در جریان انقلاب کبیر فرانسه وضع کرد. افرادی مانند «ژوزف دو مستر» و «لویی د بونالد» که با انقلاب کبیر فرانسه مخالف بودند توسط انقلابیون با عنوان «Contre-révolution» یا همان «ضدانقلاب» توصیف میشدند.
در تاریخ انقلاب کبیر فرانسه دورهای وجود دارد که آن را با عنوان «دوره وحشت» میشناسند. در این دوران حدود چهل هزار نفر توسط انقلابیون اعدام شدند و وحشت سراسر فرانسه را فراگرفت. تمام افرادی را که توسط انقلابیون اعدام میشدند با همین عنوان متهم میکردند. کافی بود «ماکسیمیلیان روبسپیر» رهبر ژاکوبنها کسی را ضد انقلاب معرفی کند، در این صورت او را فیالفور به زیر گیوتین میفرستادند. ژاکوبنها نه فقط مخالفان انقلاب، بلکه مخالفان شخصی خود را نیز با همین عنوان اعدام میکردند.
این امر باعث مخالفت تعدادی از متفکران با انقلاب و روند خشونتبار آن شد. بدین ترتیب افرادی مانند «ژوزف دو مستر» و «لویی د بونالد» که با انقلاب کبیر فرانسه مخالف بودند توسط انقلابیون با عنوان «Contre-révolution» یا همان «ضدانقلاب» توصیف میشدند. در تاریخ انقلاب کبیر فرانسه دورهای وجود دارد که آن را با عنوان «دوره ترور» یا همان «عصر وحشت» میشناسند. در این دوران حدود چهل هزار نفر توسط انقلابیون اعدام شدند و وحشت سراسر فرانسه را فراگرفت.
تمام افرادی را که توسط انقلابیون اعدام میشدند با همین عنوان متهم میکردند. کافی بود ماکسیمیلیان روبسپیر رهبر ژاکوبنها کسی را ضد انقلاب معرفی کند، در این صورت او را فیالفور به زیر گیوتین میفرستادند. ژاکوبنها نه فقط مخالفان انقلاب، بلکه مخالفان شخصی خود را نیز با همین عنوان اعدام میکردند. «مارکی دو کندرسه» واضع مفهوم «ضد انقلاب»، مانند اغلب انقلابیون فرانسه معتقد بود که تاریخ دارای «جهت و هدف محتوم» است و انقلاب در جهت پیش رفتن به سوی «غایت تاریخ» است.
کندورسه مدعی بود انسان «حیوان تاریخساز» است و مدام پیشرفت میکند و هر آینه بر تمامی نقایص خود، حتی بیماری و مرگ، غلبه خواهد کرد. انقلاب نیز به معنی پیش رفتن از یک مرحله تاریخی خاص به مرحلهای پیشرفتهتر است.
کندرسه با این مبانی، ضدانقلاب را به عنوان کسانی تعریف میکرد که میخواهند تاریخ را به عقب بازگردانند و پیشرفت انقلابی را زایل کنند؛ ضدانقلابیون مانع تحقق و سعادت انسان هستند. بنابرین سخن هانا آرنت درست است که میگوید: «همانگونه که کنش به واکنش وابستگی دارد، مفهوم انقلاب همواره با ضد انقلاب بستگی داشته است.»
«ژوزف دو مستر» که او را از شمار ضدانقلابیون میشمردند، در واکنش به این ایده کندرسه جمله معروفی گفت: «ضدانقلاب هرگز به معنی حرکت در جهت معکوس انقلاب نیست؛ بلکه هر آن چیز و کسی است که با انقلاب همراه نباشد.» تاریخ نیز صحت داوری «دو مستر» را به ما نشان میدهد.
ضدانقلاب ابتدا بر کسانی اطلاق میشود که در پی بازگرداندن رژیم پیشین به عرصه قدرت هستند و سپس دامنه استعمالش گسترش مییابد و به تمام «مخالفان و حتی منتقدان جناح حاکم» و میرسد و حتی کسانی را که خود در روند انقلاب دخیل بودهاند شامل میشود. برای مثال در انقلاب فرانسه بسیاری از انقلابیون، از جمله «ژرژ دانتون» به اتهام اینکه به حد کافی انقلابی نیستند به دست خود انقلابیون اعدام شدند.
ایدئولوژی ژاکوبنهای انقلاب کبیر فرانسه در طی دو قرن اخیر همواره الهامبخش اصلی انقلابهای سراسر جهان بوده است. انقلاب ایران نیز از جهات عدیده وامدار انقلاب کبیر فرانسه بود. شباهت این دو انقلاب بهویژه در ایجاد دوره «ترمیدوری» پس از پیروزی انقلاب و بهکارگیری مفاهیمی، چون ضدانقلاب علیه مخالفان و دگراندیشان عیان است.
در هر دوی این انقلابها خشونت بیمهار علیه مخالفان یا کسی که ظن مخالفتشان با حکومت میرفت، بهواسطه وضعیت انقلابی توجیه میشد؛ یعنی اعلام اینکه در «شرایط حساس کنونی» اصل انقلاب در خطر است و باید به هر نحو ممکن نجاتش داد.
به گزارش رویداد۲۴ «کندرسه» واضع عنوان ضد انقلاب مانند اغلب انقلابیون فرانسه معتقد بود تاریخ «دارای جهت و غایتی محتوم: است و انقلاب در جهت پیشرفتن به سوی «غایت تاریخ» است. کندرسه مدعی بود انسان حیوانی تاریخساز است و مدام پیشرفت میکند و هر آینه بر تمامی نقایص خود، حتی بیماری و مرگ، غلبه خواهد کرد. انقلاب نیز به معنی پیش رفتن از یک مرحله تاریخی خاص به مرحلهای پیشرفتهتر است.
کندرسه با این مبانی، ضدانقلاب را به عنوان کسانی تعریف میکرد که میخواهند تاریخ را به عقب بازگردانند و پیشرفت انقلابی را زایل کنند؛ ضدانقلابیون مانع تحقق و سعادت انسان هستند. بنابرین همانطور که هانا آرنت میگوید، «همانگونه که کنش به واکنش وابستگی دارد، مفهوم انقلاب همواره با ضد انقلاب بستگی داشته است.»
«ژوزف دو مستر» که او را از شمار ضدانقلابیون میشمردند، در واکنش به این ایده کندرسه جمله معروفی گفت: «ضدانقلاب هرگز به معنی حرکت در جهت معکوس انقلاب نیست؛ بلکه هر آن چیز و کسی است که با انقلاب همراه نباشد.»
تاریخ نیز صحت داوری «دو مستر» را به ما نشان میدهد. ضدانقلاب ابتدا بر کسانی اطلاق میشود که در پی بازگرداندن رژیم پیشین به عرصه قدرت هستند و سپس دامنه استعمالش گسترش مییابد و به تمام «مخالفان و حتی منتقدان جناح حاکم» و میرسد و حتی کسانی را که خود در روند انقلاب دخیل بودهاند شامل میشود. برای مثال در انقلاب فرانسه بسیاری از انقلابیون، از جمله «ژرژ دانتون» به اتهام اینکه به حد کافی انقلابی نیستند به دست خود انقلابیون اعدام شدند.
بیشتر بخوانید:
انقلاب کبیر فرانسه؛ انقلابی که ترکشهایش ۱۰۰ سال بعد به ایران رسید
چرا جمهوری اسلامی همیشه در شرایط حساس کنونی است؟
ایدئولوژی ژاکوبنهای انقلاب کبیر فرانسه در طی دو قرن اخیر همواره الهامبخش اصلی انقلابهای سراسر جهان بوده است. انقلاب ایران نیز از جهات عدیده وامدار انقلاب کبیر فرانسه بود. شباهت این دو انقلاب بهویژه در ایجاد دوره «ترمیدوری» پس از پیروزی انقلاب و بهکارگیری مفاهیمی، چون ضدانقلاب علیه مخالفان و دگراندیشان عیان است.
در هر دوی این انقلابها خشونت بیمهار علیه مخالفان یا کسی که ظن مخالفتشان با حکومت میرفت، بهواسطه «وضعیت انقلابی» توجیه میشد؛ یعنی اعلام اینکه در شرایط «حساس کنونی» اصل انقلاب در خطر است و باید به هر نحو ممکن نجاتش داد. وضعیت انقلابی از جمله وضعیتهایی بحرانی و استثنایی جوامع است که در جریان آن قوانین تعلیق شده و دادگاههای انقلابی دست به کار حذف مخالفان میشوند. امتداد شرایط انقلابی به معنی «امتداد شرایط استثنایی» و فضای سرکوب مخالفان است.
واژه «ضد انقلاب» یکی از رایجترین مفاهیم سپهر سیاسی ایران است. مخالفان اغلب با عنوان «ضد انقلاب» توصیف میشوند و خرابیها و فجایج انسانی در جریان اعتراضات، به ضدانقلاب نسبت داده میشود. اما عبارت «ضد انقلاب» از کجا آمده و چه کارکردی دارد؟
چنانچه گفته شد مفهوم انقلاب به معنای «براندازی حکومت با ابزار قهری و به شکل آنی» است و استعمال آن به عصر جدید باز میگردد. این مفهوم در قرون هفده و هجده میلادی به دو معنا به کار میرفت: در یک معنا براندازی قهری و سریع حکومت در جهت پیشرفت در تاریخ و آفرینش یک نظم سیاسی و اجتماعی کاملا نوین بود. این مورد که رواج بسیار بیشتری داشت را میتوان نزد انقلابیون فرانسه سراغ گرفت.
معنای دوم بر مفهوم لغوی خود واژه انقلاب تمرکز میکرد که عبارت است از «بازگشت به اصل» و انقلاب را براندازی سریع و قهری حکومت برای احیای نوعی خلوص و جامعه آرمانی از دست رفته میدانست. در معنای نخست هدف انقلاب معطوف به آینده و خلق امری نوین بود و در کاربرد دوم هدف انقلاب معطوف به گذشته و احیای امری مسبوق به سابقه فهم میشد. بنابرین واژه ضدانقلاب که همبسته با مفهوم انقلاب است در دو معنا فهم میشد. ابتدا به مفهوم نخست بپردازیم که اعتبار و گستردگی بیشتری داشت.
وضعیت انقلابی از جمله وضعیتهایی بحرانی و استثنایی جوامع است که در جریان آن قوانین تعلیق شده و دادگاههای انقلابی دست به کار حذف مخالفین میشوند. امتداد شرایط انقلابی به معنی امتداد شرایط استثنایی و فضای سرکوب و ارعاب است. اما همانطور که گفتیم کاربرد و معنای دوم انقلاب و ضدانقلاب نیز در همان ایام انقلاب کبیر فرانسه رواج داشت.
همانطور که هانا آرنت در کتاب انقلاب، میگوید، این معنای دوم از واژه انقلاب به «بازآوری» و «بازگشت» دلالت داشت و درست بر خلاف معنای نخست بود. آرنت این معنای دوم را که بیشتر توسط «تامس پین» استفاده میشد، متعلق به عصر پیشامدرن میداند. فرض بر این بود یک جامعه آرمانی و الگویی اصیل در گذشته وجود داشته و به تدریج از میان رفته است و حال کنش انقلابی در صدد احیای آن برآمده است. برای مثال قیام لوتر و کالون علیه کلیسا را میتوان از انواع این مفهوم از انقلاب دانست. در قاموس آنها ضدانقلاب کسی بود که مانع از احیای دین اصیل مسیح میشد و علیه بازگشت به گذشته ایستادگی میکرد.
اما جالب اینجاست که هر دو معنای واژه انقلاب و ضدانقلاب در تاریخ ایران معاصر وجود دارند. محمدرضاشاه پهلوی مخالفان انقلاب سفید را مرتجعانی میدانست که با پیشرفت و ترقی مخالفاند و میخواهند ایران را به عقب بازگردانند.
در دوره بعد این مفاهیم تغییراتی داشت؛ از جمله اینکه پس از انقلاب، مخالفان افرادی اعلام میشدند که در برابر بازگشت به تمدن آرمانی اسلام و احیای «جامعه نبوی» مقاومت میکنند. در واقع دعوی اصلی اسلام سیاسی متاثر از آموزههای اخوانالمسلمین بوده و عبارت است از «بازگشت به سلف صالح» و مقاومت علیه تمدن مدرن. این تمدن از منظر اسلامگرایان باعث بروز بزرگترین جنگهای بشری شده بود؛ چنانچه جنگ جهانی اول و دوم و حمله آمریکا به ویتنام و ... نمونههایی از همین «شر تمدن غرب» معرفی شدند بنابراین این تمدن از منظر آنها چیزی جز شرارت و ظلمت نیست و باعث زوال و انحطاط جوامع اسلامی شده است.
واژه انقلاب در سالهای پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز مکرر در سپهر سیاسی ایران استفاده میشد و کاربرد آن بیش از همه به انقلاب مشروطه و انقلاب سفید اشاره داشت. اما واژه ضد انقلاب پس از انقلاب ۵۷ بود که وارد گفتمان سیاسی ایران شد و تا پیش از آن محمدرضاشاه پهلوی معمولا مخالفان خود را با عبارت «ارتجاع» توصیف میکرد. وی برای توصیف مخالفان انقلاب سفید نیز از همین واژه استفاده میکرد؛ واژهای امروز هم در گفتمان سلطنتطلبی رایج است.
در سایت دانشسرای مشروطه ایران که توسط حامیان سلطنت خاندان پهلوی اداره میشود واژه ضد انقلاب چنین تعریف شده است: «ضد انقلاب علیه کسان و گروهها جبههگیری میکند و آنها را میکُشَد و کوشش برآن دارد که شرایط اجتماعی پیش از رخداد انقلاب را دوباره برقرار سازد. ضد انقلابی به عنوان واپسگرا یا مرتجع نامیده میشود. واپسگرا یا مرتجع کسی است که مخالف دگرگونیهای اجتماعی است.» میبینیم که در این گفتمان «ضدانقلاب» و «مرتجع» مترادف با یکدیگر به کار رفتهاند.
محمدرضاشاه پهلوی در کنگره دهقانان ایران که در تاریخ دی ماه سال ۱۳۴۲ برگزار شد اینگونه سخن گفت: «موقعی که مواد قوانین ششگانه انقلاب ملی خودمان را برای دهقانان ایران و ملت ایران توضیح میدادم متذکر شدم که دو قوه از پای نخواهند نشست، چون در آزادی ملت ایران و رفاهیت آنها آن دو قوه مرگ خودشان را مشاهده میکردند یکی از آنها ارتجاع سیاه یا هر کسی که مثل یک مرتجع سیاه فکر میکند و زندگیش افکارش عاداتش چه بود؟ تجلی روح مرتجعین سیاه را ما در روز چهارشنبه ۱۵ خرداد در شهر تهران مشاهده کردیم.»
محمدرضاشاه نیز مخالفان خود یا به اصطلاح مرتجعان را وابسته به بیگانگان و حمایت مالی آنها میدانست. وی در ادامه همین سخنرانی میگوید: «باید به شما بگویم که متاسفانه کسانی که بساط ۱۵ خرداد را به راه انداختند کما این که در میان کسانی که یا زخمی شدهاند یا دستگیر شدهاند، خیلی از آنها میگفتند که ما چه کار کنیم به ما ۲۵ ریال پول داده بودند و میگفتند که در کوچهها بدوید و بگوئید زنده باد فلانی. ما حالا میدانیم این وجوه از کجا رسیده است و به شما ملت ایران به زودی جزئیات گفته خواهد شد. یک ایرانی که پول خارجی را بگیرد و بر ضد جامعه خودش اقدام بکند، این را چه میشود گفت و دوم یک نفر شیعه پول بگیرد از یک نفر مسلمان غیر شیعه این چیست؟» مخاطبان شاه شعار دادند «خیانت به اسلام است.»
در سالهای بعد واژه «ارتجاع سرخ» نیز به گفتمان حکومت پهلوی اضافه شد که بر گروههای چپگرا دلالت داشت. حکومت پهلوی با همین واژه از مخالفان خود تمایززدایی میکرد و همه آنها را در یک کلیت انتزاعی گنجانده و در جبهه دشمنان ملت قرار میداد.
پس از پیرون انقلاب ۵۷ کاربرد واژه ضدانقلاب گسترش یافت و این واژه مقداری فربه شد و بخشی از گروههایی را که خود در پیروزی انقلاب نقش داشتند را شامل میشد. حکومت جدید مشروعیت را بر دو پایه استوار کرده بود: اسلام و انقلاب. بر همین اساس منتقدان حکومت نیز ضدانقلاب و دشمن اسلام خوانده شدند.
اختلاف گروههای مختلف به هرچه گسترده شدن دایره ضدانقلاب دامن زد و در واقع واژه ضدانقلاب در این دقیقه تاریخی دچار یک نوع «تورم رتوریک» یا زیباشناسی در بیان شد. کمتر از سه سال بعد پیروزی انقلاب، بسیاری از گروههای سیاسی که نقشی فعال در روند پیروزی آن داشتند، به دایره ضدانقلاب پیوستند.
برای مثال اینها فقط نام تعدادی از گروههای سیاسی هستند که بدل به ضدانقلاب شدند. در میان گروههای مسلمان میتوان از گروه فرقان، حزب جمهوری خلق مسلمان، سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی ایران و جبهه ملی ایران نام برد. در میان گروههای چپگرا سازمان فداییان خلق، سازمان پیکار و حزب توده ایران قابل ملاحظه هستند و در میان گروههای قومیتگرا میتوان از حزب دموکرات کردستان، حزب خلق عرب، خلق ترکمن، جبهه آزادی بخش بلوچستان و التحریر خوزستان نام برد. در این میان حتی برای توصیف موارد اخیر که غالبا از گروههای تجزیهطلب بودند نیز به عنوان ضدانقلاب یاد میشد؛ یعنی واژه ضدانقلاب به قدری متورم شده بود که دامنه شمول آن از مهندس مهدی بازرگان تا عبدالرحمن قاسملو را در بر میگرفت.
در حقیقت بخشی از این گروهها، به دنبال ترور و تجزیهطلبی و حمله مسلحانه بودند و بخشی دیگر به دنبال اصلاح بودند و اساسا به هرگونه انقلاب دوباره به جز انقلاب سال ۵۷ مخالف بودند، اما مسئله اینجاست که به همگی یک «عنوان» داده شد و زیر چتر «ضدانقلاب» توصیف شدند، در حالی که میشد با اسامی دیگر توصیف شوند و در بدبینامهترین حالت مثلا «جریان انحراف» معرفی شوند، اما به دلیل همان تورم رتوریک واژه ضد انقلاب، همه به یک نام معرفی شدند.
البته در فضایی که همه خود را انقلابی و بازیگر اصلی انقلاب میدانستند، توصیف ضدانقلاب نیز مختص گروه خاصی در حاکمیت نبود و طیفها و افراد مختلف از آن استفاده میکردند. برای مثال ابوالحسن بنیصدر در سخنرانی معروف ۱۴ اسفند خود ملیگرایان غیرمذهبی را ضدانقلابیونی دانست که از نام مصدق سوءاستفاده میکنند. یا مثلا سازمان مجاهدین خلق نیز حزب جمهوری اسلامی را ضدانقلاب خطاب میکرد. مثال دیگر گروههای مارکسیستی بودند که مدعی بودندد انقلابشان دزدیده شده و تمام گروههای دیگر را ضدانقلاب خطاب میکردند.
البته کثرت استعمال واژه ضدانقلاب توسط گروه اخیر دور از انتظار نبود، چرا که ریشهای دیرینه در سنت مارکسیست-لنینیستی دارد و اصلا برچسب ضدانقلاب از طریق گفتمان مارکسیستی وارد سپهر سیاسی ایران شده است. حتی امروز هم در اغلب گروههای چپ رادیکال، با وجود افول سیاسی و گفتمانی آنها، برچسب ضدانقلاب به عنوان «تحلیل سیاسی» به کار میرود.
نگاهی گذرا به تیتر بیانیههایی که سازمان چریکهای فدایی خلق در جریان اتفاقات دو سال گذشته منتشر کرده برای تایید این مدعا کافیست: «انقلاب و ضدانقلاب در خیزش بزرگ اخیر» که در تیر ماه سال ۱۴۰۲ منتشر شده و دیگری «از مخدوش شدن صف انقلاب با ضد انقلاب جلوگیری کنیم» که در مهرماه سال ۱۴۰۱ انتشار یافته. شباهت این لحن و گفتار به گروههای داخلی اتفاقی نست.
کتاب «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی» شامل مجموعهای از گفتگوهای بهمن احمدی امویی، موازیسازی نهادی و اساسا پدیده تداخل نهادهای موازی را علت اصلی بسیاری از ناکارآمدیهای پس از انقلاب به ویژه در عرصه اقتصادی میدانند. انقلابها توطئهاندیشند و با بزرگنمایی خطر ضد انقلاب به غیریتسازی دامن میزنند. هراس از بازگشت ضدانقلاب و بیاعتمادی به ساختارهای باقیمانده از رژیم پیشین به حدی است که انقلابیون چارهای جز بدیلسازی برای نهادهای موجود ندیده و سازمانهای موازی را شکل میدهند. مشکل اما اینجاست که پس از فرونشستن التهابات انقلابی نه تنها این نهادهای موازی برچیده نمیشوند بلکه موجبات تشدید ناکارآمدیها را نیز فراهم میآورند.
استعمال واژه ضدانقلاب در میان مارکسیست-لنینیستها ایدئولوژیک بود، اما این عبارت در میان جناح حاکم بدل به استفاده سیستماتیک شد و به سطح واژهای «حقوقی» برکشیده شد. در سالهای پس از پیروزی انقلاب دیگر با هر اتفاقی مخالفان، ضدانقلاب خطاب شده یا به گروههای ضدانقلاب نسبت داده شدند. امروز نگاهی گذرا به تیتر اخبار کثرت استعمال واژه ضدانقلاب را عیان میکند؛ تا حدی که خبرگزاری فارس بازداشت گروهی از معلمان معترض به وضعیت معیشت خود را «بازداشت عناصر نفوذی ضدانقلاب» میخواند.
در واقع ضدانقلاب یک «دال» تهی است که «مدلول» آن به صورت مقطعی و مصلحتی تغییر میکند. برای مثال در جریان مطرح شدن موضوع حجاب اجباری و موضعگیری آیتالله طالقانی مبنی بر اینکه درباره حجاب اجباری در کار نیست، دادستان وقت کل کشور بیانیه صادر کرد و در آن «مزاحمان بانوان بیحجاب» را ضدانقلاب خواند. امروز اما خود آن «بانوان بیحجاب»، ضدانقلاب به حساب میآیند.