رویداد۲۴ علیرضا نجفی: آگاهی مردم ایران به حقوق خود و پیگیری منافع ملی که از سالهای انقلاب مشروطه به اوج خود رسید، رخدادی ناخوشایند برای روسیه تزاری بود. این دولت امپریالیست به واسطه عقبماندگی ایران امتیازهای بسیاری از دولت قاجار گرفته بود و منافع فراوانی در نبود قانون و نظم در ایران داشت. روسیه تزاری در سراسر دوران انقلاب پیشتیبان و حامی محمدعلی شاه و شیخ فضلالله نوری بود و علیه مشروطه از هیچ اقدامی فروگذاری نمیکرد. پس از پیروزی مشروطه نیز به ایران حمله کرد و بسیاری از مبارزان آزادیخواه ایرانی را به قتل رساند.
حمله روسیه به شهر تبریز یکی از لحظات تلخ تاریخ معاصر است. روسها به دستور تزار و برای خشکاندن ریشه مشروطیت به تبریز حمله کردند. تبریز در این مقطع تنها بود. خطوط تلگراف قطع شده و ارتش تزار شهر را محاصره کرده بود. با این اوصاف مردم تبریز چنان در برابر ارتش متجاوز روسیه مقاومت کردند که بارها نیروی کمکی از مسکو به تبریز ارسال شد.
مبارزان مشروطهخواه در روز نخست موفق شدند روسها را در جبهههای مختلف و در داخل شهر شکست دهند. احمد کسروی که خود در معرکه حاضر بود، در کتاب تاریخ هیجده ساله آذربایجان مینویسد: «هر کس میخواست غیرت و مردانگی را تماشا کند، میبایست در این روز به تبریز آمد. سراسر شهر شوریده و مجاهدان میکشتند و کشته میشدند و گامبهگام پیش میرفتند.»
بیشتر بخوانید: فتح تبریز به دست قوای روسیه تزاری
بنابر آنچه از خاطرات مبارزان حاضر در میدان میتوان دریافت، همه میدانستند که این مقاومتها در برابر آن همه قشون مجهز به جایی نمیرسد؛ اما به تعبیر کسروی «با این همه جوشش خون و غیرت، مردم را آسوده نمیگذاشت.» دولت وقت به مجاهدین پیغام میفرستادند که جنگ با روسها را رها کنید و حتی «در این پیکار تبریز را گناهکار میشمردند.»
اما شاید برای وصف اوضاع آزادیخواهان تبریز در این مقطع، بیانی ادبی و استعاری کارآمد باشد. «نیکوس کازانتزاکیس» در کتاب یا مرگ یا آزادی توصیفی ازمقاومت مردم کمشمار، ولی دلیر کِرت دربرابر امپراتوری عثمانی ارائه میکند که آن را میتوان در مورد مقاومت مردم تبریز نیز صادق دانست. توصیفی که بهویژه با تصویر مقاومت تفنگچیان تبریز علیه ارتش روسیه خوانایی عجیبی دارد: «مللی و مردمی هستند که خدا را با دعا و زاری میخوانند، برخی او را با توکل و تسلیم ندا میدهند، و گروهی نیز با کفر و ناسزا. اما کِرتیان او را با شلیک تفنگ صدا میکنند. همه بر آستان خدا میایستند و تفنگهای خود را آتش میکنند تا مگر خدا صدای تفنگشان بشنود. سلطان عثمانی که اولبار صدای تراق و تروق تفنگها را میشنود زوزهکشان فریاد میزند که ای یاغیان سرکش! و خشمگین میشود و پاشایان و سربازان و چاقوکشان خود را میفرستد. اروپائیان فریاد برمیدارند که زهی بیشرمی! و ناوهای جنگی زرهدار خود را برای سرکوبی قایقها و کشتیهای ضعیف کرت به وسط اروپا و آسیا و آفریقا میفرستند. یونان به التماس میگوید: صبر کنید و محتاط باشید و مرا به خون آغشته مکنید! اما کرتیان در جواب میگویند: یا مرگ یا آزادی.»
در سه روز اول جنگ ۸۵۰ تن از مهاجمان روسی به دست مجاهدین کشته شدند. اوضاع به جایی رسید که روز چهارم دست از جنگ کشیدند و منتظر نیروی کمکی شدند. کم مانده بود مردم تبریز سربازان روسی را از شهر بیرون کنند. اما کشتار زنان و کودکان توسط روسها باعث شد مجاهدان مشروطه برای حفظ جان مردم تسلیم شوند. در واقع روسها زنان و کودکان را گروگان گرفته بودند و با اعمال وحشیانهای چون شقهشقه کردن و سوزاندن در تنور باعث ارعاب مردم تبریز میشدند.
کسروی در روزنوشتهای خود درباره روز ششم نبرد مینویسد: «امروز جنگ سختی در سوی مارالان [یکی از محلههای تبریز] بود. روسیان در این کوی در خانهها کشتار و تاراج دریغ نمیگفتند و به هر خانهای در میآمدند زن و مرد و بزرگ و کوچک زنده نمیگذاردند و بسیاری را در تنور انداخته و نفت ریخته آتش میزدند.»
این جنگهای دلیرانه به غرور روسها ضربه زد، به گونهای که پس از اشغال شهر برخوردی در نهایت کینتوزی و سبُعیت با مردم و مجاهدان تبریز در پیش گرفتند. روسها ۵ روز در شهر کشتار و تاراج کردند و عده زیادی از مشروطهخواهان را به دار آویختند.
رهبری مشروطهخواهان با ثقهالاسلام بود. همان شخصیتی که وقتی پیشنهاد تسلیم کردن شهر را به او دادند برآشفت و به دولت مرکزی نوشت: «هنگامی که در زمان شکست عباسمیرزا آقا میرفتّاح جلو افتاده شهر تبریز را بهدست روس سپرد، از آن زمان صد سال میگذرد؛ و همیشه نام آقا میرفتاح به بدی یاد میشود. شما چگونه خرسندی میدهید که من در این آخر زندگی از ترس مرگ خود را به پناهگاهی کشم و دیگران را در دست دشمن گذارم؟!»
طبیعی بود که روسها وی اعدام خواهند کرد. روز دستگیری وی و همراهانش مصادف با روز عاشورا بود و همه میدانستند که ثقهالاسلام به زودی توسط دشمنان ملت اعدام خواهد شد. کسروی مینویسد: «ثقهالاسلام به همگی دل میداد و از هراس و غم ایشان میکاست و میگفت: ما را چه بهتر از اینکه در چنین روزی و در دست دشمنان ملت کشته شویم.»
اما کشتار مردم تبریز از وقتی اوج گرفت که روسها «صمدخان شجاعالدوله» دستنشانده بدنام خود را والی تبریز کردند. صمدخان در سفاکی، کمنظیر بود و به تبریز آمده بود تا کار ناتمام روسها را به پایان برساند. به دستور او خانههای باقرخان و ستارخان که محل انجمن ایالتی و سایر آزادیخواهان بود با دینامیت منفجر شد. سپس برادرزادههای ستارخان و حاجی علی دوافروش که از رهبران آزادیخواه و یکی از بنیانگذاران مرکز غیبی بود اعدام شدند.
دو روز بعد نیز نایب حسن و فرزند ۱۶ ساله وی را اعدام کردند. همچنین مشهدی محمد عمواوغلی که از همراهان نزدیک حیدرخان عمواوغلی و از جمله کسانی بود که در تهران به کالسکه محمدعلی شاه بمب انداختند، به همراه یارانش اعدام شد. بنابر گزارشهای کسروی، همه مبارزان با دلیری مرگ را پذیرفته و خود به سمت چوبه دار میآمدند و واپسین جملهای که از دهان آنها خارج میشد از این قرار بود: «زندهباد ایران، زندهباد مشروطه»
پرچم (جنگ) روسیه تزاری سرخ
با یک عقاب دو سر است!
درود بر ستار خان سردار آذربایجان که هنوز هم پانا مغول هارو اسمش میسوزنه