رویداد۲۴ لیلا فرهادی: سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ این نوید را داد که جهان در شرف ورود به فضای جدید است و رواداری را تقویت میکند و این وضعیت به نوبه خود رفاه بیشتری ایجاد میکند اما متأسفانه این امید ناامید شد. به تحلیل اکونومیست، بررسیهای جهانی نگرشهای اجتماعی نشان میدهد که چقدر این امید سادهلوحانه بود.
قطعاً رفاه افزایش یافته است. در سه دهه منتهی به سال ۲۰۱۹، تولید جهانی بیش از چهار برابر افزایش یافته است و تقریباً ۷۰ درصد از ۲ میلیارد نفری که در فقر مطلق زندگی میکردند، از آن فرار کردند اما افسوس که آزادی و رواداری فردی تکامل کاملاً متفاوتی یافت!
بخش عمده مردم جهان همچنان به باورهای سنتی سوگند یاد میکنند و اگرچه این روزها آنها بسیار ثروتمندتر شدهاند، اما اغلب دیواری میان «ما و خودشان» ترسیم کردهاند. این که مستبدان و دیکتاتورها از ارزشهای جهانشمول مندرج در منشور ملل متحد اجتناب کنند، جای تعجب ندارد. شوک بزرگتر اینجاست که به نظر میرسد بسیاری از مردم آنها فکر میکنند رهبران آنها درست میگویند!!
بررسی ارزشهای جهانشمول هر پنج سال یکبار انجام میشود. آخرین نتایج که سال ۲۰۲۲ منتشر شده، شامل مصاحبه با تقریبا ۱۳۰ هزار نفر در ۹۰ کشور است. یکی از نشانههای عقبماندگی ارزشهای جهانشمول در این بررسیها این است که کشورهایی مانند روسیه و گرجستان که زمانی سکولار و قومی-ملیگرا بودند، به اندازه رشدی که کردهاند، تسامح را نیاموختهاند، بلکه بیشتر به ارزشهای مذهبی سنتی وابسته شدند. از سوی دیگر جوانان در کشورهای اسلامی و ارتدکس خیلی فردگراتر یا سکولارتر از بزرگترهای خود نیستند. جهان با ثروتمندتر شدن، یک دستتر نمیشود. کشورهایی که سوزاندن قرآن در آنها تحمل میشود و کشورهایی که در آن از آتش زدن قرآن خشمگینند، با عدم درک فزاینده از دیگری دست به گریبانند.
در ظاهر، به نظر میرسد همه اینها از استدلال حزب کمونیست چین حمایت میکنند که معتقد بود مفهوم «ارزشهای جهانشمول» پرت و پلاست. در دوران «شی جین پینگ» کمپینی برای رد ارزشهای جهانشمول به عنوان نوعی نژادپرستی ناشی از نئو امپریالیسم که در آن نخبگان سفیدپوست غربی نسخه خود از آزادی و دموکراسی را بر افرادی خواهان امنیت و ثبات هستند، تحمیل میکنند، به راه افتاد اما در واقع، نظرسنجیها نکته ظریفتری را نشان میدهد و میگوید برخلاف استدلال چینیها، ارزشهای جهانشمول بیش از هر زمان دیگری ارزشمند هستند.
«ران اینگلهارت» استاد دانشگاه میشیگان که در سال ۲۰۲۱ درگذشت مسئولیت برگزاری این نظرسنجیها را برعهده داشت و با این ایده چینی که مردم خواهان امنیت هستند موافق بود. کلید کارش این بود که بفهمد چطور احساس تهدید مردم را به پناه بردن به گروههای خانوادگی، نژادی یا ملی سوق میدهد، و سنت و مذهب سازمانیافته به آنها آرامش میدهد.
این یکی از روشهای بررسی چرایی شکست تلاشهای آمریکا برای برقراری دموکراسی در عراق و افغانستان و همچنین شکست «بهار عربی» است. در حالی که اروپای مرکزی و شرقی بعد از رهایی، امنیت را تا حدودی به لطف عضویت در اتحادیه اروپا و ناتو به دست آوردند، سرنگونی دیکتاتوریها در خاورمیانه و افغانستان بیقانونی و آشوب را به همراه داشت. در نتیجه، مردم به دنبال امنیت در قبیله یا فرقه خود بودند. به امید برقراری نظم، برخی از بازگشت دیکتاتورها استقبال کردند. از آنجایی که دموکراسیهای نوپای جهان عرب نتوانستند ثبات ایجاد کنند، هرگز بال نگرفتند.
نکته ظریفی که چینیها از آن غافل هستند این واقعیت است که سیاستمداران گاهی به مهندسی ناامنی میپردازند، زیرا میدانند که مردم هراسان، مشتاق حکومت مردان قدرتمندند. این همان کاری است که «بشار اسد» در سوریه انجام داد، و جهادگران را از زندانهای کشورش در آغاز بهار عربی آزاد کرد. او مطمئن بود که تهدید به خشونت سنیها باعث میشود سوریهای فرقههای دیگر دور او گرد هم بیایند.
در روسیه نیز چنین اتفاقی افتاده است. روسها که در دهه ۱۹۹۰ در یک فروپاشی اقتصادی ویرانگر زندگی میکردند، در دهه ۲۰۰۰ پیشرفت کردند. بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۳، تولید ناخالص داخلی سرانه ۱۲ برابر بر حسب دلار افزایش یافت. با این حال، این برای از بین بردن حس ترس انباشته آنها کافی نبود. با کاهش رشد، «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور پوتین، شروع به بازی با کارت ناامنیهای قومی-ناسیونالیستی کرد که به حمله فاجعهبار او به اوکراین ختم شد. روسیه که از نظر اقتصادی ضعیف و ناامن است و برای فرار از این تله تلاش خواهد کرد.
حتی در کشورهای غربی، برخی از رهبران با ایجاد ترس به دنبال نفع خودشان هستند. بر اساس نظرسنجیهای گذشته در خصوص ارزشهای جهانشمول، ایالات متحده و بیشتر کشورهای آمریکای لاتین فردگرایی را با اعتقادات مذهبی قوی ترکیب کردهاند. با این حال اخیراً سکولارتر شدهاند؛ تغییری که جوانان آن را اعمال کردهاند. این امر سبب بروز واکنشهایی در میان رای دهندگان مسنتر و محافظهکارتر شده که به ارزشهای دهههای گذشته پایبندتر هستند و در نتیجه احساس سردرگمی و عقب ماندن میکنند.
سیاستمدارانی مانند «دونالد ترامپ» و «ژائیر بولسونارو» روسای جمهور سابق آمریکا و برزیل، دیدند که میتوانند از نگرانیهای مردم، برای بسیج حمایت سوءاستفاده کنند. با همین استدلال آنها هشدار دادند که مخالفان سیاسی آنها میخواهند شیوه زندگی هوادارانشان را از بین ببرند و بقای کشورشان را تهدید کنند. این به نوبه خود باعث ایجاد نگرانی و خصومت در طرف مقابل شد. رد همهجانبه اتهامات اخیر علیه ترامپ توسط جمهوری خواهان حاوی این تهدید است که کشورهای توسعهیافته هم ممکن است دوباره به سمت عدم تسامح و قبیلهگرایی بروند.
مطالبی برای مطالعه بیشتر در این زمینه
چرا بریتانیاییها حکومت پادشاهی را به جمهوری ترجیح میدهند؟
حکومت وحشت چیست و چگونه در تاریخ به یاد مانده است؟
تجربه بزرگ انقلاب شکوهمند انگلستان / لندن چگونه از میان ویرانهها سر برآورد؟
منافع ملی چیست و چگونه به ابزار سرکوب بدل میشود؟
حکومتها در عصر مدرن چگونه سانسور میکنند؟
با این حال ادعای چینیها مبنی بر اینکه ارزشهای جهانشمول تحمیلی هستند، غلط است. از شیلی تا ژاپن، نظرسنجی ارزشهای جهانشمول نشان میدهد، وقتی مردم احساس امنیت کنند، واقعاً برای بیان فردیت خود مشتاقترند و تسامح بیشتری نشان خواهند داد. دلیلی وجود ندارد که بگوییم کشورهای غربی در این زمینه منحصر به فرد هستند. سوال این است که چگونه به مردم کمک کنیم احساس امنیت بیشتری کنند.
پاسخ چینی، مبتنی بر ایجاد نظم برای یک اکثریت وفادار است که از سیاست دوری میکنند و از سرپیچی از حاکمان خود به بهای حقوق فردی و اقلیتها اجتناب میکنند. با این حال، در این مدل ناامنی عمیقی نهفته است. این یک سیستم اکثریتی است که در آن خطوط قرمز، گاهی خودسرانه یا بدون اخطار، تغییر جا میدهند – بهویژه زمانی که قدرت بهطور غیرقابل پیشبینی از یک رئیس حزب به دیگری منتقل میشود. هر کسی که زمانی «خودی» تلقی شد میتواند ناگهان در اقلیت غیر خودی قرار بگیرد. تنها حقوق و دولت پاسخگو، امنیت واقعی را تضمین میکند.
رفاه پایدار بر پایه حاکمیت قانون راه حل بهتری است. کشورهای ثروتمند در مقابله با بلایا، مانند بیماری همهگیر، هزینه بیشتری میتوانند بپردازند. به همین ترتیب، شهروندان کشورهای ثروتمند، با اطمینان از پسانداز خود و شبکه امنیت اجتماعی، میدانند که در برابر حوادث احتمالی کمتر آسیبپذیرترند.
با این حال، عمیقترین راه حلها در برابر ناامنی، در نحوه کنار آمدن کشورها با تغییرات نهفته است. سالهای آینده تحولات زیادی همراه خواهد بود که ناشی از پدیدههایی مانند گرم شدن کره زمین، گسترش فناوریهای جدید مانند هوش مصنوعی و تنشهای فزاینده بین چین و آمریکا است. کشورهایی که تغییرات را به خوبی مدیریت میکنند، در ایجاد احساس اعتماد به جامعه در آینده بهتر خواهند بود. کسانی که آن را ضعیف مدیریت میکنند، مردمشان به سنت و دیگریسازی پناه میبرند و اینجاست که ارزشهای جهانشمول به خود میآیند.
لیبرالیسم کلاسیک -نه آن «اولترالیبرالیسم» که توسط مفسران فرانسوی محکوم شده است یا لیبرالیسم مترقی چپ- از تساهل، آزادی بیان و فردیت استفاده میکند تا هزینهها و مزایای تغییر را کمرنگ کند. محافظهکاران در برابر تغییر مقاومت میکنند، انقلابیون آن را با زور تحمیل میکنند و دیکتاتوریها در دام دیدگاه یک حزب -یا در مورد چین، یک مرد- گرفتار میشوند. در مقابل، لیبرالها به دنبال مهار تغییر از طریق اجماع هستند که با بحثهای مستدل و اصلاحات مستمر ایجاد میشود. هیچ راه بهتری برای ایجاد پیشرفت وجود ندارد.
ارزشهای جهانشمول بسیار فراتر از دیدگاه غربی است. آنها مکانیزمی هستند که جوامع را در برابر ناامنی ایمن میکند. آنچه که بررسی ارزشهای جهانشمول نشان میدهد این است که این مکانیزم به سختی به دست میآیند.