رویداد۲۴ علیرضا نجفی: محمدعلی فروغی را میتوان از تاثیرگذارترین روشنفکران و سیاستمداران ایرانی دانست. او اندیشمندی جامع الاطراف بود که آثارش زمینههای مختلفی چون فلسفه، ادبیات و حقوق، روانشناسی، اقتصاد و فیزیک را شامل میشود و فعالیتهای متنوعی مانند تهیه متون درسی برای آموزش جدید در ایران، وزارت عدلیه، نمایندگی ایران در کنفرانس ورسای، سه دوره وزارت جنگ، و نخست وزیری را بر عهده داشته است.
فروغی به دلیل افکار تجددطلبانه و مسلک لیبرالی خود مورد حمله مرتجعان بود و بسیاری از صاحبقلمان دوران او را خائن، انگلوفیل (انگلیسدوست)، یهودی و فراماسون مینامیدند اما فروغی فقط بخاطر افکار و منش لیبرال خود مورد حمله نبود بلکه ظاهر و شیوه لباس پوشیدنش نیز مورد مسئلهساز شده بود. او در سنین جوانی سفرهای متعددی به اروپا کرد و علاوه بر یادگیری زبان های اروپایی از خلقیات و مناسک اخلاقی مدرن اروپایی نیز تاثیر گرفت.
لباس پوشیدن ایرانیان تا قرن ها به یک شکل بود و سنت در عصر قاجار به چنین درجه ای از تصلب و ارتجاع رسیده بود که پوشیدن لباس اروپایی به راحتی در ایران معمول نشد. این تصلب چنان عمیق بود که حتی در جریان انقلاب مشروطه طرفداران شیخ فضلالله به افرادی که «کلاه فرنگی» داشتند حمله میکردند. طبعا پوشش مدرن فروغی و دیگر روشنفکران تجددخواه باعث دردسر میشد.
فروغی خود در سال ۱۳۱۵، یعنی شش سال پیش از درگذشتش، به این مسئله و فضای بسته دوران جوانی خود اشاره می کند. وی در سخنرانی بسیار جالبی که برای دانشجویان حقوق آن زمان ایراد کرده میگوید: «آن زمان هنوز روی صندلی نشستن معمول نشده بود، بدون لباس بلند از قبیل عبا یا لباده بهحضور بزرگان رفتن بیادبی و اصلا بیلباس بودن جلف و سبک بود. لباس و کلاه همان بود که شما در اول عمر داشتید اگر فراموش نکرده باشید، اما یقه و دستمال گردن زدن خیلی نادر بود و تقریبا منحصر بود به کسانی که مدتی در اروپا اقامت کرده بودند، آن هم نه همه کس و غالبا اسباب زحمت هم بود، یعنی بسا بود که در بعضی کوچهها و محلهها معترض فکلیها میشدند و اگر فحش و کتک در کار نمیآمد مضمون و استهزاء فراوان بود. عینک زدن جوانها آن زمان خیلی به نظر غریب میآمد و حمل بر خودنمائی و فرنگیمآبی میشد. اتفاقا من از جوانی چشمم نزدیکبین بود و از این بابت در کوچه و بازار به زحمت بودم. دوستی داشتم کحّال (چشم پزشک محلی و کسی که سرمه دوا به چشم مردم کشیدن پیشه او باشد)، به من اصرار کرد عینک بزنم و میگفت هر چه تأخیر کنی چشمت ضعیف میشود. ناچار عینکی شدم. یک شب در کوچه میرفتم، کوچه هم تاریک بود و هم ناهموار و من در حرکت به زحمت بودم، و مکرر خم میشدم و سعی در دیدن پیش پای خود میکردم. یکی از بچههای کوچه که عجز مرا دید گفت عینک را بردارید تا چشمتان ببیند. وقتی یکی از کسان من که او هم عینک میزد، روز نهم محرم در کوچهای شنید یکی به دیگری میگوید این کافر را ببین که روز تاسوعا هم عینک میزند. با کارد و چنگال غذا خوردن آن زمان معمول نبود و با دست غذا میخوردیم. تازه که شروع به استعمال کارد و چنگال کرده بودیم رفیقی داشتیم خوش صحبت و مضمونگو برای فرنگیمآبی ما مضمون میگفت که آقایان سکنجبین را با کارد و چنگال میل میفرمایند.»
این سخنان فروغی توسط افراد دیگری که خاطرات خود را از اواخر عصر قاجار نوشتهاند نیز بیان شده است. مثلا درباره عینک زدن، معروف بود که زدن عینک به معنی آشکار کردن نقص فردی است و حتی عینک زدن در حضور بزرگان امری بسیار زشت تلقی می شد!
در سالهای حکومت ناصرالدین شاه عینک زدن و روزنامه خواندن در دید اغلب مردم نشانه بهایی بودن شده بود. مرتجعان از طرفی روزنامهنگاران را بهایی و کافر جلوه می دادند و به این علت که اغلب روزنامهنگاران و روشنفکران عینک میزدند، عینک نیز به مرور دلالتی مبنی بر کافر بودن یافت. پس از پیروزی انقلاب مشروطه و مدرن شدن ایران، به مرور چنین عقایدی از میان رفتند.
مطالبی دیگر برای مطالعه در همین زمینه
فیلم سخنرانی محمدعلی فروغی در سازمان ملل +فیلم
روز به پادشاهی رسیدن محمدرضا شاه پهلوی
محمدعلی فروغی؛ چهره دوگانه یک مدرنیست محافظهکار
فیلمی بسیار کمیاب از رضا شاه و محمدعلی فروغی
علی اکبر داور؛ قربانی مدرنیته رضاخانی
عبدالحسین تیمورتاش؛ سرداری که در زندان کشته شد
به گزارش رویداد۲۴ تیپ و ظاهر فروغی تا پایان عمر خود همواره آراسته و مدرن بود. یکی از افرادی که در نوشتههایش درباره پوشش و منش فروغی مطالبی آورده سعید نفیسی است. نفیسی که خود یکی از ادبا و روشنفکران برجسته تاریخ ایران است، در دوران جوانی شاگر فروغی بود و درباره وی مینویسد: «مشهورترین و برجستهترین و داناترین معلم آن روزگار مرد آراسته بسیار خوشرفتار و خوشروی و موقری بود که با کمال وقار به سر درس میآمد و با کمال مهربانی و رافت پدرانه با ما رفتار میکرد. این مرد بزرگ که در آن روزها بیشتر از چهل سال نداشت، موقّرترین لباسهای آن روز را میپوشید. همیشه سرداری از پارچههای پررنگ و بیشتر سیاه و سرمهای در برداشت. کلاه ماهوتی نسبتا کوتاهی بر سر میگذاشت و همه دگمههای سرداری او همیشه بسته بود و در آن زمان این علامت منتهای وقار بود. سیمای مهربان خوش برخوردی داشت. نوک بینی او اندکی گرد و بیش از حدّ معمول بود. چشمان تیزبین خمارآلود داشت. ریش سیاه پر پشت او از ته زده بود. مرحوم فروغی سه سال در دوره اول متوسطه معلم فیزیک ما بود. بیش از چند سال نبود که این رشته را به جوانان ایرانی درس میدادند. کتابی که او میخواست در زبان فارسی نبود، به ما جزوه میداد.»
جالب اینجاست که فروغی با وجود خوشپوشی و آراستگی ابدا اوضاع مالی خوبی نداشت. حجم کثیری از درآمد وی به عنوان معلم و سیاستمدار صرف خرید کتاب میشد؛ به گونهای که خود فروغی کتاب را بلای خانمانسوز زندگیاش دانسته است.
استاد حبیب یغمایی که در سالهای آخر حیات فروغی با وی همکار بود در خاطرات خود مطلبی نوشته که توامان به پوشش و منش فروغی و همچنین به اوضاع مالی اشارت دارد: «در تابستانها، محل کار ما اتاقی بود در سمت شمال. به طور معمول روی صندلی مینشستیم و کتابها را بر روی میزها میگستردیم. فروغی جامهای نازک میپوشید، بی هیچ لباس روی. از دوستان نزدیک ساده و خودمانی در همین حال پذیرایی میکرد، اما در موقع ملاقات دیگر دوستان و مستشرقین، لباس مرتب میپوشید و به اتاق دیگر میرفت. همه بزرگان و رجال ادب و سیاست و خاورشناسان با فروغی آمد و شد داشتند. آنچه من دریافتم و بدان معتقدم این است که فروغی به مادیات مطلقا توجه نداشت، همان قدر پول میخواست که مخارجش را کافی باشد. در سالهای اول معاشرت که گاهی به مناسبتی از وضع مادیش سخنی به میان میآمد و میگفت مقروضام، به هیچ روی باور نمیتوانستم کرد که چگونه مردی که همواره در این مملکت عالیترین مشاغل را داشته بیچیز و مقروض بماند اما پس از سالها که به عمق زندگانی او درآمدم از بدگمانی خود شرمسار شدم. درویشتر از فروغی در امور مادی کسی را ندیدم.»
فروغی علاوه بر تاکید بر منش و پوشش مدرن، بر اصلاحات فرهنگی دیگر نیز تاکید فراوان می گذاشت و در واقع مدرنیته را در درجه نخست امری فرهنگی و اجتماعی می دانست. وی تمام تلاش خود را برای برچیدن مراسم قمهزنی انجام داد. همچنین تلاش میکرد خرافات را ریشهکن کند و در دستنوشتههایش از «عشق مردم به جعل اکاذیب» مینالید.
فروغی در مقاله «تاثیر رفتار شاه در تربیت ایرانی» از فساد اخلاقی شاهان قاجار و جامعه ایرانی به سختی گله میکرد و دزدی و گدایی و غارتگری را شاخصهای همهگیر در دوره قاجار میدانست. از عوامفریبی میگفت و اینکه «در مملکت ما حرفهای مُهمل، زود مؤثر میشود و نتیجه میدهد اما حرفهای حسابی به خرج هیچکس نمیرود.»
فروغی در دورانی که امثال مدرس زنان را بیعقل و در زمره حیوانات میدانستند، از وضعیت سخت زنان مینوشت و بر لزوم آموزش و تقویت فرهنگی و حقوقی آنها میگفت. وی در خاطراتش مینویسد: «زنی که خوب میخواند آنجا آمد، قدری خواند. چقدر صدای خوبی دارد. افسوس خوردم از اینکه مملکت ما استعداد ضایعکن است. اگر در فرنگ بود این استعداد پرورش مییافت و این زن در تئاترها و مجامع عالیه آواز میخواند و شخصی محترم بود و حال آنکه حالا ضعیفهای است در به در و بیچاره و دستخوش هوی و هوس مردم رذل»
محمدعلی فروغی در عین حالی که انحطاط و عقبماندگی جامعه خود را می دید، عمیقا عاشق ایران بود و تنها راه نجات کشور را تجدد فرهنگی و سیاسی آن میدانست.
ای کاش امثال امیرکبیر رو به جای این آشغالا به مردم معرفی کنیم.