رویداد۲۴ قدرت احمدیان در هم میهن نوشت: کمتر کسی در عالم سیاست همانند کیسینجر توانسته است نظریه و عمل سیاسی را درهمآمیزد. اساس اندیشه و عمل کیسینجر که تقریباً در تمام سالهای عمر او و در تمام مسائل بینالمللی مورد توجه بود و شهرت جهانی او هم برآمده از این اصول است، در رساله دکتری او در دانشگاه هاروارد تحت عنوان «جهان بازیافته: مترنیخ، کاسلری و مسائل صلح ۱۸۱۲ تا ۱۸۲۲» مطرح شده است. این رساله که در سال ۱۹۵۷ منتشر شد روی اصولی بنا شده است که از آن به رئالیسم کلاسیک یاد میشود. گونه رئالیسم کیسینجر تاریخ را آزمایشگاهی میداند که اصول رفتاری قدرتهای بزرگ برای رسیدن به صلح و ثبات در سیاست بینالملل معاصر را میتوان از درون آن بیرون کشید و اینگونه بود که او ده سال از تاریخ روابط بینالملل را یعنی ۱۸۱۲ تا ۱۸۲۲ بهعنوان یک تجربه مهم بشری پیش روی دو ابرقدرت شرق و غرب میگذارد. همانگونه که نظم اشرافی-پادشاهی مترنیخ- کاسلری توانست ضمن شکست ناپلئون موجبات ثبات روابط بینالملل قرن نوزدهم را در قالب اتحاد مقدس و کنسرت اروپا فراهم آورد، اکنون و در اوج جنگ سرد دو ابرقدرت شوروی و آمریکا نیز میتوانند با همکاری و توافق بر سر ترتیبات نهادی روابط بینالملل امکانات صلح و ثبات را فراهم سازند.
کیسینجر در زمانی صحبت از جایگزینی یک نظم باثبات با اتکا بر اجماع بازیگران اصلی بر سر ترتیبات نهادی و ساختاری روابط بینالملل بهجای یک نظم بیثبات و انقلابی میکرد که آمریکا را جنبش مکارتیسم فراگرفته بود و با هر نوع چپگرایی و امتیاز دادن به شوروی سرسختانه مخالفت میشد.
بیشتر بخوانید: میراث هنری کسینجر در جهان چه بود؟
نظریه کیسینجر بر یک اصل بنیادین استوار بود و آن اینکه ثبات و صلح در سیستم بینالملل تنها از طریق «توافق بازیگران اصلی روابط بینالملل در خصوص ترتیبات ساختاری و نهادی» بهدست میآید. در برابر این نظم، کیسینجر معتقد بود عدم توافق بازیگران اصلی برسر ترتیبات نهادی روابط بینالملل موجب شکلگیری یک نظم انقلابی میشود. در مدل نظم باثبات کیسینجر چنانچه یک بازیگر اصلی نسبت به چهارچوب کلی حاکم بر مناسبات بینالمللی اعتراض داشته باشد و رضایت او در این نظم حاصل نشود، احتمال شکلگیری جنگهای ویرانگر و بزرگ همواره وجود خواهد داشت، اما اگر بازیگران اصلی چهارچوب کلی و ترتیبات نهادی روابط بینالملل را بپذیرند آنگاه احتمال جنگهای بزرگ کاهش خواهد یافت و منازعات در درون همین چهارچوب حل و فصل خواهند شد.
اهمیت نظریه کیسینجر از آنجاست که او بر ضرورت به رسمیت شناختن منافع بازیگران اصلی و مهم در روابط بینالملل تاکید و بدینسان در اوج جنگ سرد راه را برای شکلدهی بهنوعی «حاکمیت مشترک قدرتهای بزرگ» در روابط بینالملل باز کرد. اینگونه بود که ایالات متحده به سمت همکاری با اتحاد شوروی در مسائل مختلف بینالمللی ترغیب شد و حوزه نفود و منافع این کشور در روابط بینالملل بهرسمیت شناخته شد. در همین راستا کیسینجر ضرورت به بازی گرفتن جمهوری خلق چین در شکلدهی به ترتیبات کلان و نظم روابط بینالملل را مطرح کرد و ضمن ترغیب رهبران آمریکا برای به رسمیت شناختن چین کمونیست و واگذاری کرسی شورای امنیت سازمان ملل به رهبران کمونیست چین، زمینه را برای شکلدهی به یک مثلث قدرت یا نظم سهضلعی با حضور چین، شوروی و آمریکا فراهم کرد. با پذیرش چین بهعنوان یک بازیگر اصلی در روابط بینالملل در سالهای اوایل دهه ۱۹۷۰، کیسینجر را باید معمار چین جدید قلمداد کرد. در حقیقت این کیسینجر بود که با وارد کردن چین به نظم جهانی، از یک طرف امکان تحول و توسعه را در این کشور بزرگ کمونیستی فراهم کرد و از طرفی دیگر بهواسطه روابط آمریکا با چین، ترس عظیمی در دل رهبران کمونیست شوروی ایجاد شد و آنها بهسادگی به بسیاری از خواستههای آمریکا در زمینه همکاریهای استراتژیک تن دادند.
بههرجهت رساله دکتری کیسینجر با بهرهگیری از تجربه تاریخی روشن ساخت که ایجاد هر نوع نظم سیاسی با ثبات و غیرانقلابی مستلزم پذیرش منافع بازیگران اصلی و بازتاب این منافع در قراردادها و توافقات بینالمللی است. اینگونه است که میتوان به حلوفصل منازعات در درون این چهارچوبهای کلان امیدوار بود.
درس سیاسی مهم هنری کیسینجر برای همه و در همه عرصهها آن است که بدون توافق و اجماع بازیگران اصلی، هر نوع نظمی انقلابی و بیثبات است.