رویداد۲۴ رایان حسینی: ایده تشکیل پاکستان از جهات بسیاری مانند اسرائیل است؛ کشوری که بر اساس جایگزین کردن دین بهجای ملت تشکیل شده و شهروندانش از مکانهای مختلف شبهقاره هند با اجبار و خشونت تمام به این سرزمین مهاجرت کردند.
مسلمانان برای اولین بار در سال ۷۱۰ میلادی به رهبری «محمدبن قاسم ثقفی» والی و سردار اموی، فاتح منطقه «سند» شدند، مکانی که که امروز تبدیل به یکی از ایالات کشور پاکستان شدهاست. او مناطق سند و مولتان را برای توسعه خلافت اموی فتح کرده بود و فتوح او در مناطق یاد شده گسترش بیشتر اسلام در هندوستان را امکانپذیر ساخت و در مدت چند صدسال پس از آن، گروههای دیگری از مسلمانان از افغانستان و ایران نیز وارد مناطق شمالی هند شدند و فرهنگ و تمدن اسلامی را به مرور وارد این منطقه کرده و زمینه را برای گسترش دین اسلام در شبهقاره فراهم کردند.
همزمان با گسترش اسلام در شبه قاره در قرن هفدهم میلادی، انگلیسیها نیز کمپانی هند شرقی را بنا کردند و زمینه نفوذ بریتانیا در شبه قاره فراهم شد. نفوذ و تسلط انگلستان و استعمار نیز در دو مرحله جلوهگر شد؛ نخست از طریق تلاش کمپانی هند شرقی در به دست آوردن اجازه فعالیتهای بازرگانی و اخذ امتیازات از حکمرانان محلی یا مرکزی که به تصرف سرزمین هند بهجز مناطق پنجاب، سند و کشمیر و سقوط گورکانیان انجامید و سپس جایگزین شدن دولت انگلستان و اعلام رسمی الحاق هندوستان به مستعمرات و متصرفات بریتانیا.
بخش دیگر هند نیز تا نیمه اول قرن هیجدهم میلادی تحت سلطه مستقیم یا غیرمستقیم سلاطین مغول قرار داشت، اما این امپراطوری بهتدریج رو به ضعف نهاد و با از بین رفتن قدرت دولت مرکزی، حکومت ملوکالطوایفی در این منطقه روی کار آمد و کشور به بخشهای کوچکتری تقسیم شد. انگلیسیها که بهبهانه تجارت وارد منطقه شده بودند، توانستند با یک برنامه از پیشتعیینشده و بهصورت تدریجی، فرماندهان هند را تطمیع کرده و بار دیگر شبه قاره را تحت یک حکومت مرکزی واحد در کنترل بگیرند.
جمعیت هند در آن زمان حدود ۲۵ درصد مسلمان و مابقی هندو، سیک، بودایی و سایر ادیان شرقی بود. «جواهر لعل نهرو» و «مهاتما گاندی» که رهبران استقلال بهشمار میآمدند، خواهان هندی بودند که همه مذاهب را بپذیرد. اما انگلیسیها از دین بهعنوان راهی برای سلطه در هند و قرار دادن دستههای مختلف رو در روی یکدیگر استفاده میکردند.
بریتانیاییها دریافته بودند که خصلت ویژه آیین هندو دو جنبه را تقویت میکند: از طرفی ریاضتطلبی در دین هندو بیش از جمعیت مسلمان وجود دارد که این ریاضتطلبی به نوعی از تسلیم شدن در برابر سرنوشت و تقدیرگرایی دامن میزند. بنابر این اصل، هندوها مقاومت چندانی در مقابل استعمار انگلیس نداشتند و آن را چون سرنوشتی محتوم میپذیرفتند. از سوی دیگر این خصلت آیین هندو منجر به نحوی انعطاف در مقابل دانش و تکنولوژی غربی میشد.
هنگامیکه بریتانیا خدمات دولتی را به روی جمعیت بومی باز کرد، هندوها به دلیل انعطاف مذکور، اغلب پستها و مناصب را به انحصار خود درآوردند. پس از این مسئله رهبرانی چون «سیداحمد خان» متوجه دلیل عدم توازن قدرت در هندوستان شدند و مسلمانان را تشویق کردند بهنبال تحصیلات اروپایی و ورود به خدمات دولتی باشند. آنها همچنین دریافتند که رسیدن به هندوهای مترقی و تحصیلکرده، کار غیرممکنی نیست.
«سیداحمد خان هندی» که منادی ترقی مسلمانان هند و رفع عقبافتادگی آنها در عرصه علمی و اقتصادی بود، دانشکدهای تاسیس کرد که تلاشهایش در راستای روزآمد کردن فرهنگ و تمدن اسلامی در شبه قاره و آشنایی مسلمانان با علوم جدید را تسریع کند. جالب است که در همان زمان مسلمانان ایرانی، از جمله سیدجمالالدین اسدآبادی، از بزرگترین مخالفان سیداحمد خان بودند و او را متهم به تفسیر مادی از دین کرده و تفسیر و تجسس مدرن وی درباب متون مذهبی را مذمت میکردند.
سیداحمدخان موفق به تاسیس دانشگاهی بزرگ به نام دانشگاه علیگر شد و تلاشهایش در این دانشگاه به ثمر نشست. این دانشکده که اولین مرکز علمی و فرهنگی مسلمانان در شبه قاره بود توانست صدها تن از رهبران و شخصیتهای برجسته مسلمان از جمله «محمد علی جوهر»، «مولانا شوکت علی» و «مولانا ظفر علی خان» را در دامان خود پرورش دهد. بدین ترتیب نوعی جنبش ترقیخواه نیز در میان مسلمانان پدید آمد که اهداف خود را در تقابل با دشمن هندو تعریف میکرد. این جریان در سالهای بعد بدل به منادی اصلی استقلال مسلمانان و تاسیس کشور پاکستان شد.
مطالبی برای مطالعه بیشتر
دیدار رضاشاه پهلوی و امانالله خان پادشاه افغانستان
مدرنیستهای افغانستان چگونه بر تاریخ ایران تاثیر گذاشتند؟
دکتر نجیب الله آخرین امید صلح در افغانستان
ببرک کارمل رئیس جمهور کمونیست افغانستان
حفیظ الله امین رئیس جمهوری که جاسوس آمریکا در افغانستان شد
احمدشاه مسعود ؛ قهرمان ملی افغاستان یا قدرتطلب ضد صلح؟
تاریخ معاصر افغانستان / بنیادگراهای طالبان چگونه به قدرت رسیدند؟
انگلیسیها برای دمیدن در آتش اختلاف، لیستهای جداگانهای از نمایندگان مسلمانان و هندو را برای انتخابات محلی درست کردند و کرسیهای متفاوتی برای سیاستمداران مسلمان و هندو در نظر گرفتند. آنها از اتحاد میان مذاهب در بیرون راندن کمپانی هند شرقی واهمه داشتند و مهمترین دستاویزشان برای کنترل قدرت در این منطقه، تنش و تفرقه افکندن میان هندوها و مسلمانان بود.
در نتیجه این تفرقهها مردم مسلمانی که هندوستان را وطن خود میدانستند، به دلیل مسلمان بودن از سرزمین خود رانده شدند و هندوهای ساکن پاکستان امروزی نیز مجبور به ترک خانه اجدادی خود شدند و به هند مهاجرت کردند. البته تمام ماجرا زیر سر انگلیسیها نبود. ظرفیت تفرقه در خود مردم نیز وجود داشت برخی از مسلمانان هندی از زندگی در سرزمینی که حاکمان آن هندو باشند واهمه داشتند. در واقع مناسبات جدید قدرت سهم هندوها و مسلمانان را از قدرت عادلانه تقسیم نمیکرد و همین مسئله به مهاجرت اجباری و تفکیک پیروان ادیان هندو و مسلمانان دامن میزد. این کوچ اجباری نطفه اصلی تشکیل دو کشور هند و پاکستان را تشکیل داد و دست استقلالطلبان مسلمان را برای رسیدن به هدفشان هموار کرد.
با جدایی روزافزون پیروان آیین هندو و مسلمانان، مطالبه ایجاد یک کشور مستقل مسلمان در شبهقاره هند نیز بیشتر شد که نخستین جلوه آن را میتوان در نوشتههای «اقبال لاهوری» در دهه۱۹۳۰ جستوجو کرد. محمد اقبال لاهوری متفکر و شاعر مسلمان هندی بود. اقبال لاهوری نخستین «معمار ایده اتحاد امت اسلامی» و ساختن نوعی هویت ملی بر اساس دین بود. امروزه اقبال را «شاعر ملی» پاکستان میدانند و وی در میان اسلامگرایان هواداران بسیاری دارد. اقبال که رئیس اتحادیه مسلمانان هند بود و میگفت چهار استان شمال غربی هند یعنی سند، بلوچستان، پنجاب و خیبر پختونخوا باید روزی به سرزمین مسلمانان مستقل ملحق شوند.
اقبال لاهوری را میتوان پدر فکری جمهوری اسلامی پاکستان دانست. اما پاکستان یک پدر سیاسی نیز داشت و آن هم محمدعلی جناح بود. جناح از یاران گاندی در جریان مبارزه با استعمار بریتانیا بود که به مرور تحت تاثیر آثار اقبال قرار گرفت و هوادار استقلال مسلمانان شد. با آغاز حرکت گاندی و جنبش استقلال هند، رهبران جنبش استقلال در پی یک هند واحد رفتند که تمام مذاهب را پذیرا باشد. اما محمدعلی جناح در این مورد به شدت با گاندی اختلاف نظر داشت. او بهعنوان رهبر مسلمانان هند برای حل و فصل مسئله استقلال، خواستار تقسیم شبه قاره به دو کشور شد.
در سال ۱۹۴۶، مسلمانان و هندوها در شهر کلکته با یکدیگر درگیر شدند و در نتیجه آن بیش از دو هزار نفر به قتل رسیدند. این درگیری روند شکلگیری کشور پاکستان را سرعت بخشید و به موضوعی قابل استناد برای محمدعلی جناح برای دفاع از استقلال مسلمانان بدل شد.
محمد علی جناح وارد مذاکره با بریتانیا وارد مذاکره شد و موفق شد رضایت مقامات بریتانیایی را برای استقلال مسلمانان جلب کند. بریتانیا در سال ۱۹۴۶ میلادی اعلام کرد به هند استقلال میدهد و با اعلام خبر استقلال، مسلمانان نیز دست به کار استقلال پاکستان شدند. بالاخره با تلاش استقلالطلبان مسلمان، بریتانیا نیز به این جدایی رضایت داد و رهبران جنبش استقلال هند متقاعد شدند که با ایجاد دو کشور جدید، هند با اکثریت هندو و پاکستان با اکثریت مسلمان، موافقت کنند.
بریتانیا دیگر توان اداره هند را نداشت و میخواست سریعتر آن را ترک کند. بنابرین به صورت شتابزدهای کار ترسیم مرز دو کشور را به «سیریل رادکلیف» وکیل انگلیسی که هرگز پا به هند نگذاشته بود سپرد و به او پنجهفته فرصت داد تا کشور را به دو بخش تقسیم کند و مرزهای کشورهای جدید را مشخص سازد. ایالتهای شاهزادهنشین میتوانستند تصمیم بگیرند که به کدام طرف بپیوندند و مابقی توسط رادکلیف و بر اساس مذهب اکثریت تقسیم میشد.
ترسیم «خط رادکلیف» در مناطقی با اکثریت مشخص آسان بود، اما رادکلیف متوجه شد که گروههای مذهبی در سراسر هند پراکنده شدهاند. در مناطقی مانند بنگال و پنجاب که جمعیت هندو و مسلمان تقریبا برابر بود، مرزگزینی و خطکشی بسیار دشوار میشد.
در پایان، رادکلیف و تیم او که هیچ تخصصی در نقشهکشی نداشتند، تقسیماتی غیر دقیق طراحی کردند که در آن پاکستان یک کشور بههم پیوسته نبود بلکه بیشتر مساحت آن در گوشه شمال غربی هند قرار داشت و قسمتی دیگر با نام پاکستان شرقی در شرق شبه قاره قرار گرفته بود. در واقع پاکستان فقط شامل مسلمانانی میشد که در مناطق مسلماننشین شمال غربی شبهقاره زندگی میکردند و میلیونها مسلمان دیگر که در سراسر شبه قاره پراکنده بودند میکردند نادیده گرفت.
برخی نیز معتقدند این تقسیمبندی توطئه انگلستان برای ایجاد یک اختلاف در منطقه بود که بعدها بتواند همچنان در منطقه نقشآفرینی کند. هر چه بود همین مسئله آغاز بزرگترین مهاجرت بشر در طول تاریخ و یکی از وحشیانهترین درگیریهای داخلی در یک کشور را رقم زد.
در اغلب موارد، مردم با خشونت جمعی از خانههای خود رانده شدند. پس از سالها بازی با دوقطبی مسلمان-هندو، کینههای قدیمی به درگیریهای مرگبار تبدیل شدند و خصومتهای جدیدی در میان کسانی که وضعیت اقلیت و اکثریتشان ناگهان تغییر کرده بود، بروز کرد. مردم هموطنان خود را قصابی کردند، اوباش به پناهندگان و روستاییان حمله کردند، ساختمانها را به آتش کشیدند، خانهها و مشاغل را غارت کردند و مرتکب قتلعام شدند.
برخی اوقات از آن به عنوان بزرگترین جابجایی جهانی مردم -جز در قحطی و جنگ- نام برده میشود. هیچ کس به طور قطع از تعداد این جمعیت خبر ندارد. ولی حدود ۱۲ میلیون نفر در حالی که نومیدانه تلاش میکردند از یکی از دو کشور تازه تاسیس شده، به کشور دیگر نقل مکان کنند، به صورت پناهنده درآمدند.
جمعیت مسلمانان و هندوها در سراسر هند بریتانیا پراکنده بودند. به این معنی که پس از تقسیم، تقریبا ۱۵ میلیون نفر، اغلب صدها کیلومتر برای عبور از مرزهای تازه تاسیس سفر کردند. تخمین زده میشود که بین ۲۰۰ هزار تا ۱میلیون نفر در اردوگاههای پناهندگان میان هند و پاکستان، بر اثر بیماری مرده باشند. دهها هزار زن هم از میان هندوها هم مسلمانان مورد تجاوز قرار گرفتند، ربوده شدند یا چهرهشان از بین رفت.
پاکستان پس از استقلال حکومتی به نام «جمهوری اسلامی» تشکیل داد که در واقع نخستین جمهوری اسلامی جهان بود اما با آنچه در ایران است متفاوت است. محمدعلی جناح یک سال پس از تاسیس پاکستان از دنیا رفت، ولی تاریخ پاکستان از زمان تشکیل این کشور تا کنون تاریخ بحران و آشوب بوده است.
پس از محمد علی جناح، لیاقت علی خان قدرت را در پاکستان به دست گرفت. او برای صلح با هند تلاش کرد و بارها به دیدار رهبران هند رفت. لیاقت علی خان مدتی بعد از رسیدن به قدرت ترور شد. با ترور لیاقت علی خان، قدرت به «ذوالفقار علی بوتو» رسید؛ فردی تحصیل کرده که عقاید سوسیالیستی داشت و حزب مردم پاکستان را بنیانگذاری کرده بود. اما ذوالفقار علی بوتو نیز با کودتای «ژنرال ضیا الحق» برکنار شده و نهایتا اعدام شد.
ضیا الحق دست به اصلاحاتی بنیادین در پاکستان زد به الگوی مطلوب اقبال لاهوری نزدیک شود و کشور را اسلامی کند و آن را از غربیسازیهایی که امثال ذوالفقار علی ایجاد کرده بودند پاک گرداند. ضیاء الحق را میتوان یکی از پدران بنیادگرایی اسلامی دانست چرا که کمکهای مالی و تسلیحاتی فراوانی به مجاهدین افغانستانی کرد و نقش مستقیمی در تشکیل گروههای بنیادگرا داشت.
ضیاء الحق نیز نهایتا بر اثر سانحه هوایی درگذشت و پس از وی فرزند ذوالفقار علی بوتو، «خانم بینظیر بوتو» از تبعید بازگشت و با فرایندی دموکراتیک به قدرت رسید. تا یک دهه پس از آن وضعیت ثبات نسبی در پاکستان برقرار بود، اما نهایتا «ژنرال پرویز مشرف» دوباره در کشور دست به کودتا زد و قدرت را در دست گرفت. بینظیر بوتو در این مدت دوباره به تبعید رفت و در بازگشت به دست اسلامگرایان ترور شد. این چرخه معیوب انتخاب و کودتا و ترور تا به امروز هم در پاکستان ادامه دارد و این کشور با مشکلات فراوان اقتصادی و سیاسی دست به گریبان است.