رویداد۲۴ «انقلابها وقتی رخ میدهند که توان سرکوب دولت کاهش مییابد و نمیتواند اعتراضات را سرکوب کند. در مورد ایران، شاه همه توان ارتش را برای سرکوب به کار نگرفت. ارتش هم کاملا از هم نپاشید و تا آستانه پیروزی انقلاب دست از سرکوب نکشید.» چارلز کرزمن، ناگهان انقلاب
انقلاب ۵۷ در روز ۲۲ بهمن و با اعلام بیطرفی ارتش به پیروزی رسید. در روزهای پیش از این واقعه، حمایت بخشی از بدنه ارتش از آیتالله خمینی و عدم پیروی از دستورات بختیار، انقلابیون را امیدوار کرده بود و در برابر، هواداران سلطنت را نگران ساخته بود. اهمیت این مسئله به این دلیل بود که تمام پایگاههای سیاسی و اجتماعی رژیم پهلوی فروریخته بود و از پاییز سال ۵۷، ارتش تنها عاملی بود که مانع فروپاشی حکومت پهلوی میشد.
تشکیلات نظامی از مهمترین و اصلیترین اجزای حکومت پهلوی بود. رژیم پهلوی پیدایش و تکوین خود را مدیون کودتای نظامی ۱۲۹۹ و پس از آن برکناری مصدق از سوی ارتش در در سال ۱۳۳۲ بود. ارتش به فرمان سیا در ۱۳۳۲ علیه مصدق کودتا کرد و محمدرضا پهلوی را به سلطنت بازگرداند. میانه دهه ۱۳۵۰ هنگامی که دوره ۳۵ ساله سلطنت شاه در حال رسیدن به روزهای آخر خود بود، نهاد سلطنت و ارتش در هم تنیده شده بودند و همان طور که جریان حوادث در انقلاب نشان داد، دوام و بقای هر یک از آنها مستقیما به دوام و بقای دیگری وابسته شده بود.
شاه از سال ۱۳۳۲ تا روزهای آخر دوره سلطنتش، سعی در پیش بردن برنامههای جدی خود برای گسترده کردن نیروهای مسلح ایران داشت و میکوشید ایران را به ابر قدرت نظامی منطقه تبدیل کند؛ فرایندی که پس از خروج نیروهای بریتانیایی از خلیج فارس در سال ۱۳۵۰ شدت بیشتری گرفت. نیروهای مسلح اختیار داشتند هرگونه تجهیزاتی را که فکر میکنند به آن نیاز دارند خریداری کنند. اگرچه بیشتر جنگ افزارهای خریداری شده را شاه شخصا انتخاب میکرد، معمولا تنها مانعی که در مسیر خرید تجهیزات نظامی وجود داشت پیدا کردن کشوری بود که توانایی ارائه تجهیزات مورد نیاز را داشته باشد و مایل به فروش آنها به ایران باشد.
تشکیلات نظامی ایران مرکب از نیروی زمینی شاهنشاهی، نیروی دریایی شاهنشاهی، نیروی هوایی شاهنشاهی ایران، ژاندارمری، شهربانی و گارد شاهنشاهی بود. ژاندارمری در ابتدا هنگامی که رضاشاه آن را بنیان گذاشت، به عنوان پلیس مناطق روستایی کشور اعمال وظیفه میکرد؛ با این حال، در سالهای آخر رژیم پهلوی، دامنه وظایف آن گستردهتر شد و وظیفه پلیس شهری نیز بر عهده آن گذاشته شد. گارد شاهنشاهی که بسیار مرموز و سری بود، مرکب بود از واحدهای کماندویی زبده که وظیفه محافظت از شخص شاه و دیگر اعضای خانواده سلطنتی را بر عهده داشت.
بنابر گزارشی که در سال ۱۳۵۷ منتشر شد، ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی ۳۴۲هزار سرباز مشغول به خدمت و ۳۰۰ هزار سرباز ذخیره داشتند. ۷۰ هزار نیرو نیز در گارد شاهنشاهی شهربانی و ژاندارمری مشغول به خدمت بودند. بنابراین، نیروهای مسلح ایران، یکی از بزرگترین تشکیلات نظامی جهان بود. مقامات نظامی از مزایا و امتیازات ویژهای برخوردار بودند که معمولا به دیگر کارمندان دولت تعلق نمیگرفت. برخی از امتیازات خاصی که به مقامات نظامی تعلق میگرفت، عبارت بود از مسکن مناسب، تامین خدمتکاران رایگان (معمولا خدمتکاران از میان سرباز وظیفههایی انتخاب میشدند که مدرک دیپلم نداشتند)، کلوبهای اجتماعی و ورزشی اختصاصی و فروشگاههای خاصی که اجناس خود را به قیمت ارزان به فروش میرساندند. از این رو به دلیل نظارت و سرپرستی مستقیم شاه بر نیروهای مسلح و همچنین بهره مندی مقامات نظامی از سبک زندگی مرفه و راحت، مقامات نظامی از منزلت اجتماعی بسیار بالایی در جامعه برخوردار شده بودند؛ بنابراین شاه به هیچ عنوان با احتمال یک کودتای نظامی که به خلع او از قدرت منجر شود روبه رو نبود.
شخص شاه در ارتش اقتداری مطلق داشت. تمام فرماندهان نظامی به طور جداگانه به او گزارش میدادند و شاه جلسات منظم هفتگی با سرلشگران خود داشت.
استراتژی نظامی جامع ارتش را نیز شخص شاه طراحی میکرد. شورای امنیت ملی که اعضای آن مرکب از نخست وزیر، وزیر امور خارجه، رئیس ساواک، رئیس شهربانی، مدیر اداره اطلاعات نظامی، مدیر اداره امور استخدامی پرسنل نظامی، وزیر کشور و رئیس ستاد مشترک ارتش بودند، قسمت دیگری از ساختار نیروهای مسلح را شکل میداد. به هر حال هیچ دلیل و مدرکی دال بر اینکه شورای امنیت ملی به صورت منظم تشکیل جلسه داده باشد یا اینکه وظایف و کارکردهای آن اهمیت و اعتبار خاصی برای دولت یا نظامیان ایران بوده باشد، وجود ندارد. تنها اندکی پیش از فروپاشی رژیم پهلوی بود که شورای امنیت ملی نقش تعیین کنندهای در روشن شدن و از پرده بیرون افتادن برخی مسائل ایفا کرد. بعدها مشخص شد بسیاری از فرماندهان ارشد نیروهای مسلح، دشمنی و خصومت شخصی شدیدی نسبت به یکدیگر داشته اند و شاه آگاهانه آنها را در جایگاه رقیب قرار میداد تا احتمال کودتای جمعی سرلشگران خود را به حداقل برساند.
ارتشبد اویسی فرمانده نیروی زمینی و ارتشبد قرهباغی فرمانده ژاندارمری دو نمونه از فرماندهانی بودند که با یکدیگر خصومت و دشمنی میورزیدند. طبعا انقلابیون نمیتوانستند با تعدادی سلاح انفرادی، با ارتشی چنین مجهز و نیرومند بجنگند. بنابرین چالش اصلی پیش روی انقلابیون، چگونگی غلبه بر ارتش بود.
ماندگاری یک حکومت به سه عامل بستگی دارد: مشروعیت، کارآمدی و نیروی نظامی. حکومت پهلوی کارآمدی نسبی داشت، ولی عدم وجود مشروعیت باعث شده بود کارآمدیهای نسبی آن نیز دیده نشود و در سالهای پایانی حکومت، این تنها نیروی نظامی بود که از فروپاشی حکومت جلوگیری میکرد. ارتش شاه برای جنگ خارجی طراحی شده بود نه سرکوب داخلی، اما با بالاگرفتن اعتراضات چارهای جز ورود نیروهای ارتش به میدان نبود.
حامیان حکومت پهلوی به واسطه هزینههای فراوانی که برای تجهیز و نوسازی ارتش شده بود، به شدت امیدوار بودند که ارتش بتواند در مقابل حرکت رو به رشد انقلاب کاری درخور و شایسته انجام دهد و از سقوط نظام سلطنتی جلوگیری کند. اما خود شاه چنین چشمداشتی نداشت و در حقیقت در جریان انقلاب مخالف دیدگاه کسانی بود که فکر میکردند یک بار دیگر نظامیان میتوانند سلطنت شاه را به او بازگردانند. از این رو به رئیس ستاد مشترک ارتش خود دستور داد مواظب باشد هیچ کس عمل احمقانهای انجام ندهد. در واقع شاه بارها تاکید کرده بود که نمیخواهد سلطنت خود را بر خون بنا کند. شاید میدانست در هر حال سربازان ارتش احتمالا از انجام فرمان شلیک به هموطنان خود و کشتن آنها خودداری خواهند کرد.
بسیاری از جامعهشناسان انقلاب از جمله «چارلز تیلی»، معتقدند که در یک انقلاب سیاسی اگر انقلابیون نتوانند گروهی از نیروهای مسلح و نیروهای مستقر در ساختار سیاسی را جذب خود کنند، انقلابی رخ نخواهد داد. دولتها نیرومندتر از آنی هستند که معترضان بتوانند با دست خالی آنها را سرنگون کنند؛ بنابراین پیروزی هر انقلاب مستلزم ریزش نیروهای حکومتی و جذب آنها در گفتمان معترضان است. اگر نیروهای در قدرت، اعم از نیروهای مسلح و سیاستمداران، تصوری مبنی بر این داشته باشند که پس از سرنگونی حکومت، مجازات خواهند شد یا عواقبی سخت در انتظارشان خواهد بود، تا آخرین گلوله خود را شلیک خواهند کرد و با تمام توان مانع پیروزی معترضان خواهند شد. اما اگر انقلابیون بتوانند آنها را به جبهه خود بکشانند، حکومت مستقر از درون خواهد پاشید.
بیشتر بخوانید:اختلاف ارتش و سپاه در زمان جنگ ایران و عراق بر سر چه بود؟
انقلابیون سال ۵۷ این نکته را به خوبی میدانستند و در شعارهای خود بازتاب میدادند. در ابتدای سالهای انقلاب، مردم در تظاهرات خود شعارهایی در ضدیت با ارتش میدادند. مانند این شعار: «ارتش جنایتکار است/ مزدور استعمار است.» پس از مدتی که حرکتهای خیابانی اعتراضی گسترش یافت، شعارها به سوی حمایت از اعضای ارتش و درخواست از آن برای پیوستن به مردم گرایش پیدا کردند: «ای سرباز فراری / تو حر این زمانی / ز لشکر یزیدی / به سوی خلق باز آی»
گروههایی نیز بودند که شعار میدادند: «ارتش برادر نمیشه». اما آیت الله خمینی هربار در بیانیههای خود تاکید میکرد که ارتشیان را جذب خود کنید. مردم نیز به واسطه همین موضوع شعار میدادند: «به گفته خمینی/ ارتش برادر ماست.»
خود آیت الله خمینی از هیچ فرصتی برای جلب حمایت ارتش دریغ نمیکرد. مثلا این جملات را در شهریور ۵۷ خطاب به ارتشیها گفت: «بهپا خیزید، ذلت و اسارت بس است، پیوند خود را با ملت عزیز استوارتر کنید و فرزندان و برادران برومند خود را برای هوای نفس یک خاندان چپاولگر به خاک و خون نکشید.»
با توجه به مذهبی بودن بدنه اصلی ارتش و راه انقلابیون مبنی بر جذب نیروهای مسلح و اقناع آنها برای عدم مقاومت علیه انقلاب، ریزش در میان بدنه ارتش هر روز بیشتر میشد.
تیمسار قرهباغی در خاطرات خود به عقاید مذهبی بدنه ارتش اشاره کرده و میگوید: «مسئله اینجاست که اینها از راه مذهب وارد شدند در نیروهای مسلح. نیروهای مسلح ما مثل همه خوب اکثریت شیعه بودند، مسلمان بودند و اعتقاد داشتند. پدر مادرهایشان معتقد بودند. یعنی فرض بفرمایید در روستا آخوند ده جمعشان میکرد با آنها صحبت میکرد. پدر و مادر تحت تاثیر این قرار میگرفت. مادر نامه مینوشت که پسرم من شیرم را به تو حلال نمیکنم. اینها تمام گزارشهایی بود که آن زمان به ما میرسید. در غالب خانوادههای ارتشیها جنگ و جدال بود. زن و شوهرها با هم قهر کرده بودند. حتی آن اواخر من وقتی وزیر کشور بودم، سپهبد محققی آمد به من گفت که من دخترم با شوهرش اختلافی دارند و قهر کردند، حتی در ردههای بالاتر اینگونه بود. حال ببینید در ردههای پایینتر چه خبر بود.»
هنگامی که بختیار نخست وزیر شد، فقط افسران عالی رتبه و گروهی از پرسنل سرباز وظیفه، که روحیه بسیار پایینی داشتند، در ارتش باقی مانده بودند. ارتشبد اویسی فرمانده نیروهای گارد شاهنشاهی و حاکم نظامی تهران، از مقام خود استعفا داد و از کشور خارج شد و استعفای اویسی باور عمومی مردم به استیصال و ناامیدی نیروهای نظامی را تقویت کرد.
زمانی که بختیار پس از بازگشت آیتالله خمینی به کشور از فرماندهان ارتش خواست وی را سرکوب کنند، کسی به درخواستش اعتنا نکرد. حتی تیمسار ربیعی که سرسختترین هوادار انجام کودتای ارتش و سیاست مشت آهنین بود، اعلام کرد که از انجام این کار عاجز است. تیمسار حبیباللهی آخرین فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی در بهمن ۱۳۶۳ در خاطراتش میگوید: «در یک جلسه اول نخستوزیر دستور داد که اگر میشود محل اقامت آیت الله خمینی بمبباران بشود. ربیعی گفت نمیشود، چون نمیتوانست دستور بدهد و کسی دستورات او را اجرا نمیکرد. ربیعی بهانه آورد و گفت آنجا دوروبر خانههای مردم است. ولی خانه مردم مطرح نبود، خوب مردم مهم نبودند در آن وضعیت. مسئله این بود که چنین دستوری نمیتوانست بدهد.»
حبیباللهی در قسمتی دیگری میگوید: «وقتی شاه هنوز در ایران بود، خلبانها به ما نامه نوشتند که اگر در جنگی میهنی درگیر بشویم ما با کمال افتخار میجنگیم. ولی اگر شما فکر میکنید ما را علیه ملت خودمان در خیابانها به کار ببرید، ما اطاعت نخواهیم کرد.»
عاقبت هم عدم اطاعت ارتش از دستورات حکومت شاهنشاهی، باعث فروپاشی نظام پهلوی و پیروزی انقلاب شد.
این حرف مربوط به کتاب پاسخ به تاریخ بوده . در چند ماه قبل مرگ شاه در واقع یک پروپاگندای سیاسی بیشتر نبود . شاه اصلا اختیاری نداشت او تحت اختیار دولت کارتر و کالاهان از ایران خارج شده
به استناد کتاب خاطرات زاهدی و اظهار نظر خود او در مصر و نقل قولهای اطرافیان شاه قصد کودتا داشته بعد از واقعه تیراندازی در نهارخوری لویزان از قصد خود منصرف شده بود.
روی یک دیکتاتور همیشه سیاه هست.با هیچ نوع سفید کننده نمیتوان سفیدش کرد. حتی اگر رسانه های مستقل بخواهند با موج سفید کننده پهلوی همراه شوند!